این نوشته یادداشتی ست که من در نقد مقالهء «سازش باحکومت استبدادی؟» (۱) اکبر گنجی نوشته و در حاشیه یکی از سایت ها نوشته ام. ازین رو به لحاظ شکل و شیوهء تحریر، شاید اندکی با مقالاتی که اهل سیاست می نویسند تفاوت داشته باشد و احتمالاً فاقد مصلحت اندیشی ها ی رایج و به دور از شیوهء نگارش کسانی باشد که هدفشان ـ بنا بر انگیزه های خاص ـ پیش از هرچیز در پی جلب همراهان و به دنبال تقویت پایگاه ها ی نظری و سیاسی یا تشکیلاتی ست و غالباً با چنین معیارهایی ست که در بارهء مسائل حاد جامعه ما به اظهارنظر می پردازند.
به هر حال، ضمن بازخوانی این یادداشت به نظرم رسید که حیف است در میان کامنت ها و حاشیه نگاری های اینترنتی گم شود، زیرا به نظر من حاوی سخنانی ست که شنیدن آن احتمالاً می تواند برای نویسندگان و فعالانی که با اکبر گنجی هم روش و هم نظرند، مفید باشد و به ویژه شاید بتواند برای جوانانی سودمند افتد که در فضای بسته فکری و فرهنگی جامعه ایران معاصر، تحت تأثیر و زیر نفوذ استدلال های نه چندان «بی شیله پیله» ای قرار می گیرند که اصلاح طلبان حکومتی مروج آنند و یا از روش هایی متأثر می شوند که برخی فعالان این طیف در جهت تلقین برخی افکار و اندیشه های محاسبه شده و مغلطه آمیز سیاسی خود در اذهان مردم به کار می برند !
از این رو آنرا بی کم و کاست و با اندک افزوده و اصلاحی منتشر می کنم.
جناب اکبر گنجی
چنانچه فرصتی یافتید و رسانههای گوناگون صوتی و تصویری و املایی و انشایی برای شما وقتی باقی گذاشته بودند لطف کنید و این چند کلمه را بخوانید :
قیاس حکومتی مثل نظام اسلامی ایران که در آن برای نخستین بار در طول تاریخ بیست و پنج قرنیاش، روحانیت شیعه به لطایف الحیل و تحت یک شرایط استثنایی تاریخ معاصر به قدرت رسیده و به مدد تئوریهای وبر داشتها و تفسیرهای شبه مدرن لنینی و استالینی از اسلام سیاسی و با یاری قدرتهای خارجی (که قصد علم کردن اسلامیسم در منطقه را داشتند) و نیز به واسطه ضعف و عقب ماندگی جامعه روشنفکری و هم چنین به هزار و یک دلیل دیگر به نام انقلاب اسلامی برسرنوشت ایرانیان چیرگی یافته و بدین گونه حکومت را از چنگ ولینعمت تاریخی خودش یعنی پادشاه بیرون آورده وتاج او را بر عمامه خود افزوده و تخت او را بر منبر خود نهاده و درسایهء چنین حادثه استثنایی و شومِ تاریخی (هم برای ایران و هم برای دین)، شبکه ء ریشه دار و هزار سر روحانیت شیعه را که هرگز در طول تاریخ قدرت سیاسی را به خواب هم نمیدیده، بر سرنوشت ایرانیان و بر کشوری چون ایران( با همه ثروتش و با همه ذخایر زیر زمینیاش و پتانسیل مادی و معنوی و انسانی و تاریخی و منطقه ای اش) مسلط کرده و طی سی و چهار سال از کیسهء منافع ملی وبا سرمایهء ملت ایران، به تولید و باز تولید و باز سازی محاسبه و برنامه ریزی شدهء شبکهء هزار لای روحانیت پرداخته و آن را وسعتی بیسابقه بخشیده واین نهاد سنتی سازماندارو صاحب تشکیلات را با هدف ها و انگیزه های دراز مدت سیاسی و صنفی از نظر کمیت و از جهت تعداد ملایان و طلبهها به چندین برابر وسعت وافزایش داده و بخش عظیمی از بودجه مملکتی را با نام و زیر پوشش کار فرهنگی (۲) در اختیار ملاها و مداح ها و نوحه خوان ها و قاری ها قرار داده، دهها هزار مدرسه را از وزارت آموزش و پرورش مدرن ایران که وارث دستاورد های دوران مشروطیت ایران بود مصادره کرده و به گردانندگان حوزههای سنتی بخشیده واداره آنها را به ملایان قشری و نادان سپرده و پای طلبهها را به همه ادارات دولتی باز کرده و انواع مشاغل از سیاسی و نظامی و امنیتی و پلیسی و بازپرسی و ششلول بندی و شکنجهگری بگیرید تا رسیدگی به امورجنسی جوانان و پیران و ادارهء امور ویژه (خانه های عفاف و بنگاهها و شبکه های مربوط به امور همبستری و صیغه گری و جفت جویی ) را در اختیار این صنف سنتی قرار داده، خلاصه کلام آن که علاوه بر دخالت دادن همه جانبه آنان در دستگاه قضایی و قوه مقننه و وزارت خانهها و سفارتخانهها و سراسر قوه مجریه، حضور آنها را در معابر عمومی مثل متروها و مدارس و بیمارستانها و همه مکانهای عمومی رسمیت دولتی بخشیده و به قیمت بیرون راندن بخش مهمی از نیروهای کارساز ایران از جامعه و کنار نهادن آنها از چرخهء تولید و سازندگی یا گریزاندن آنان از ایران (۳)، می توان گفت که هست و نیست ایرانیان را به ملاها سپرده است.
باری قیاس چنین نظامی با دیکتاتوریهای کلاسیک قیاسی مع الفارق است.
آقای گنجی! نه این حکومت، حکومتِ پینوشه و فرانکو و سالازار است ونه آن «مرد شریف» نظامی لهستانی، یاروزلسکی که با لخ والزا مذاکره می کرد با سید علی خامنهای و ملاهای وآیت اللههایی که رهبری او را مشروعیت دینی میدهند و از جانب امام زمان برای او تأییدیه میآورند قابل قیاس است و نه سوسیالیسم اردوگاهی و اواخرعمر اقمار شوروی در اروپا را می توان با اسلامیسم سیاسی و حکومت من درآری و شترگاو پلنگ ولایت فقیه ایران معاصر در یک ترازو نهاد!
در حکومت های دیکتاتوری و توتالیتر کلاسیک یک نفر حضور دارد و مردم میدانند با کی طرفند و با که باید بروند مذاکره کنند. شما در این نظام من درآوردی امام خمینیتان با که میتوانید مذاکره کنید؟ با خامنهای؟ پس بقیه شورای نگهبان چه کارهاند؟
آیات عظام و حجج اسلام و کل روحانیت شیعه را چه میکنید.؟ پاسداران را که ضامن بقای سروری آخوندها هستند و اختاپوس وار به ثروت ملی ایرانیان چنگ انداختهاند را چه کسی مجاب میکند؟ نایبان متعدد امام زمان را چه کسی قانع خواهد کرد؟ اصلا چه کسی با چاه جمکران مذاکره خواهد کرد؟
در رژیمهای دیکتاتوری کلاسیک نظامیان فقط نظامیاند و یک هویت و «استاتو» و شناسنامه ی کشوری و رسمی بیشتر ندارند اما در اینجا شبه نظامیانِ حکومت ملایان که به نام «پاسداران انقلاب اسلامی» ارتش مدرن ایران را هم مصادره و خوار و خفیف کرده و از ریخت انداخته و درشکم خود جاد اده اند، وظیفه حفظ و حراست از یک صنف کلریکال سنتی را در قدرت بر عهده دارند و نقششان پاسداری از حکومت روحانیت است واین صنف برای حفظ خودش و برای تداوم حضورخوش در قدرت سیاسی، ثروت عمومی و اقتصاد کشور را به آنها کادو (باج) داده است.
روحانیون شیعه که دراصل و به لحاظ تاریخی برای امور دینی و معنوی و در یک کلام رسیدگی به امور آخرتِ مؤمنان شیعه در ایران موجودیت داشتند وعلت وجودی آنها امر دین و نه امور اداره سیاسی و نظامی و اقتصادی کشور بوده است، امروزه دیگر در ایران فقط روحانی نیستند.
آنان ضمن حفظ موقعیت روحانی و ضمن محفوظ نگاه داشتن (اگرچه صوری) حقوق معنوی و دینی و امور مربوط به آ خرت مؤمنان، همه چیز را در ایران به تملک خود درآورده اند و همه گونه مشاغل سنتی و مدرن را یک جا دراختیار خود گرفته اند.
اوضاع خیلی قمر در عقرب است جناب گنجی. سیدعلی خامنهای میباید به هر قیمتی وضعیت موجود را به نفع شبکهء سرطانی و آزمند و چشته خور شده و سیری ناپذیرملاهایی حفظ کند که قدرت را با شبه نظامیان دست پروردهء خود تقسیم کردهاند و برای تداوم موقعیت خود و برای گسترده نگاه داشتن سفره ای که پهن است، ارتش و پلیس و بسیج ساختهاند. قطعاً جانشین او هم چنین خواهد کرد و به همین شیوه بر ملت ایران «امامت و ولایت» خواهد کرد!
این حضرات با هیچ یک از دیکتاتورهای کلاسیک قابل قیاس نیستند. اولا آنها ـ اگرچه دیکتاتور بودند ـ غالبا مردانی بودند که، به منافع عالی و حیاتی ملت خود پایبند بودند و اغلب آنها ناسیونالیست و میهن پرست بودند و تاحدود زیادی به سرنوشت کشورشان میاندیشیدند.
آنها اکثرا نظامیان درس خوانده و باپرنسیپ بودند (پینوشه با آلنده در یک مدرسه درس خوانده بود و میگویند هردو درشیلی عضو یک لژ فراماسونی بودند و به هرحال از یک مکتب درآمده بودند). روحانیت حاکم برایران برهیچ اصلی پایبند نیست او جزبه منافع بادآوردهء خود وجز به حفظ قدرت در شبکه سرطانی خود که با تکیه بر نهاد سنتی روحانیت شیعه و از طریق مصادره و «زورگیری» به چنگ آورده است نمیاندیشد. منافعی که سی و چهار سال است آن را «حفظ نظام» مینامد و دار و ندار ایرانیان را با دست و دلبازی تمام ـ به بهای ویران ساختن ایران و وچپاول منابع ملی و به بهای گرسنه نگاه داشتن بخش های بزرگی از مردم این کشور ـ خرج حفظ و استمرار آن می کند.
شما با این قیاسهای مع الفارق خود،چه کسانی را میخواهید فریب بدهید؟
شما یک پینوشه پیدا کنید و یک یاروزلسکی یا یک فرانکو در رآس قدرت آخوندی به ایرانیان نشان بده که بشود با او مذاکره کرد آنوقت چنین ادعاهایی را مطرح کن. این پدیده (حکومت مطلق العنان آخوندی که صورتهای عدیدهای در زیر دارد آنچه در بالاستی) در ایران جدید است. این توحش، یک بلیه دهشتناک تاریخی ست که آثار آن برای ایران و فرهنگ و مدنیت ایرانی قطعا از حمله مغول مخربتر بوده است و این حقیقت را اگر تا کنون اثبات نشده قطعاً تاریخ ثابت خواهد کرد.
سید علی و ملاهای حاکم با کسی مذاکره نخواهند کرد. اینها شعارشان یاهمه یا هیچ است، چون نمیخواهند امتیازهای رایگان و گنج باد آوردی را که نه فقط به یک تن یا ده تن یا صد تن یا هزارتن از آنان، بلکه به کل صنف عظیم و هزار شاخه و هزار سر آنان رسیده است از کف بدهند.
آنها نمیخواهند بهشتی را که علی الحساب به قیمت مصادرهء حق حاکمیت مردم در ایران به دست آوردهاند با بهشت موعودی که در آن دنیا کلیدش را خودشان دارند تاخت بزنند.
آنها این نقد را به آن نسیه نخواهند داد حتی اگر نیمی از مردم ایران را نابود کنند. آنها اگر نگوییم همه، باید گفت که بخش اعظم روحانیت شیعه را آلودهء رذالت کردهاند و مزه قدرت و پول و امتیاز دولتی وشغل و تبختر فروشی و زور گویی را به آنها چشاندهاند و دست جمع کثیری از «آیات عظام و حجج اسلام» را به خون ملت ایران و به خون دهها هزار بلکه صدها هزار جوان ایرانی آلودهاند.
(جنگ خانمان سوزی را فراموش نکنید که رئیس ملایان حاکم عمدا تداوم داد و کوره های جوان سوزی آن را مدت ۸ سال روشن نگاه داشت!).
آنها فرهنگ آخوندی، زبان آخوندی، منش آخوندی، اخلاق و بی اخلاقی آخوندی، عقب مادگی ذهنی و فکری آخوندی، خرافه پروری و جهل گستری آخوندی و خلاصه، همه ارزشهای پوسیدهای را که این شبکه نمایندگی میکرد با کمک عده ای آزمند و خود فروخته (از عامی بی سواد بگیرید تا تکنوکرات و درس خوانده ومؤمن نمای مکلای دانشگاه دیده) به سراسر ایران و بر اعماق جامعه تحمیل کرده و بر صدر نشانده واعتبار دادهاند و نان آن را میخورند و غرور آن را میفروشند و باج آن را از ملت ایران میگیرند.
امتیازاتی که آخوندها در ایران کسب کردهاند، درجه سرهنگی یا تیمساری یک نظامی نیست، بلکه ابعاد لا به لا و توبه تویی دارد که شرح آن مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد بود.
ملای حاکم دیگر آن ملای مظلوم خون نکردهء وترور نکرده و غارت نکرده و شکنجه نکرده و ویران نکردهء سابق نیست و این را خودِ روحانیان حکومتگر ۳۴ ساله نیک میدانند.
آنها پا پس نمیگذارند. چون میدانند که با کمترین عقب نشینی همه آنچه را به دست آوردهاند از کف خواهند داد (این نکته را شخص خامنه ای چندی پیش در یکی از خطبه هایش اذعان کرد).
به علاه این را نیز میدانند که با کناره گیری از قدرت، همه آنچه که سابقا ثروت معنوی آنها محسوب میشد و اعتبار دینی آنها به حساب می آمد دیگر نزد مردم به یک پول سیاه نمی ارزد و نزد ایرانیان و حتی نزد مؤمنان ایرانی خریداری نخواهد داشت زیرا به لجن قدرت و رذالت و آدم کشی و چپاول آلوده شده است.
دست روحانیت به خون آلوده است و تقدس و روحانیت با آلودگی سازگار نیست. بنا بر این به قول «رئیس جمهور» دست نشاندهء خودشان ممهء معنویتشان راهم لولو خورده است ودرنتیجه آخرتشان نیز به نفرین ابلیس آغشته است.
معنویت روحانیت شیعه در تاریخ ایران برای ابد به لجن آلوده شده است و این راهمگان میدانند و من نمی دانم چگونه است که هنوز دوریالی شما اصلاح طلبان حکومتی نیفتاده است!!
آنها با تمام قوا در پی حفظ همین دنیاشان (یعنی همین قدرت و مکنت که تصرف عدوانی کردهاند) هستند زیرا آخرت خود را باخته میبینند.
آن قماری که روحانیت شیعه به زعامت خمینی در ایران سال ۱۳۵۷ کرد، دنیا را همراه با همهء آلودگی ها و دنائت هایش برای چند صباحی نصیب روحانیت شیعه کرد اما برای ابد
آخرت آنان را از آنان بازپس گرفت. این نکته را از من درگوش داشته باشید!
اینگونه سخن گفتن شما از نوع تلاشهایی ست که شریکان در این قدرت ویرانگر حکومت سی و چهار ساله میکنند تا هم امتیازاتی که داشتهاند و امکان دوباره بازیافتنش برای آنها فقط در این نظام میسّر است را حفظ کنند.
این نظام با رفرم تغییر نخواهد کرد چون رفرم پاشنه آشیل روحانیت ِ آلوده به حکومت است و آنها به این آگاهند اما میتوانند بازهم ده بیست سالی باشماها چانه بزنند یا شما را در محافل چانه زنی خود شرکت دهند و امتیازاتی هم به شماها بدهند و نوع شما را بادست پیش بکشند و با پا پس بزنند، گاهی در حصر خانگی یا اوین و گاهی حتی در کهریزک، شما را گوشمال دهند و گاهی در مراسم افطار یا در بیت آقا یا «سر مقبرهء امام » با شما همکاسه شوند و از شما دلجویی کنند و اینگونه ملت ایران را همچنان دست به سر و بدبخت و خوار و تحقیرشده نگاه بدارند.
زیرا حقیقت آن است که خفتی برای ایرانیان بزرگتر از آن نیست که اسیر حکومت ملایان باشند و شما این حکومت را با این روشهاتان استمرار میدهید اما یادتان باشد آخر ندارد این کار و حکم تاریخ است که ملایان باید بساطشان را جمع کنند و به مساجدشان بروند.
روزی صبر و حوصله تاریخ هم از جنایت و بیداد آخوندها سرخواهد رفت و هم از همدستیها و سفسطهها و زمان خریدنهای مکلایان وهمکاران و همدستان تمتع یافتهء این نظام. دیر و زود دارد و سوخت و سوز ندارد و شما هم از لحاظ تاریخی سربلند بیرون نخواهید آمد.
این را هم بگویم که هرکس با حکومت ملایان مخالف است لزوما موافق حمله خارجی نیست اما شما کوششتان این است که مردم را بر سر یک دوراهی قرار بدهید شما جوری حقایق را وارونه میکنید که مردم تصور کنند یا می باید با ملاها بسازند یا برای برداشتن چنین حکومتی که هویت و تاریخ و تمدن و حیثیت ملی آنها و شرافت انسانی آنها را زیر سئوال برده است دست به دامن خارجی بشوند. نه این هم متأسفانه از جانب شما یک سفسطه است.
شما لابد به نیروی مردم اعتقاد ندارید و ارادهء ملی را در تغییر سرنوشت خویش ناچیز می انگارید. میخواهید باسید علی چانه بزنید، بزنید اما حاصلش فوقش دست یابی شما به چند روزی وکالت شماست یا رسیدن انواع شما به چند صباحی وزارت در چارچوب همین نظام خواهد بود و بد بختی ملت ایران همچنان دوام خواهد آورد و شب سیاه وظلمانی ایرانیان سحر نخواهد شد.
ضمنا یک چیز را هم نگفتید :
این ماندلای شما کی هست؟ میشود او را به ملت ایران معرفی کنید؟
حکومت نژادپرست آفریقای جنوبی را هم با ولایت فقیه مقایسه نکنید این قیاس شما شبیه به همان قیاسی ست که در یکی از سخنوری هاتان در« بی بی سی» داشتید و ضمن آن برای مخالفت با کاریکاتوریست هایی که بنیادگرایی و خشونت اسلام گرایی را زیر سئوال می برند مدام اسلامیسم را رابا هولوکوست قیاس می کردید و سئوالتان این بود که چرا نقد هولوکاست در کاریکاتور ممنوع است اما نقد طالبانیگری وخشونت اسلام گرایی ممنوع نیست؟ و بدین گونه در آن برنامه« بی بی سی » نیز شنونده را به یاد این سخن آموزنده مولوی می انداختید که گفته بود : از قیاست خنده آمد خلق را!
گیریم خامنه ای شما با ژنرال یارو زلسکی قابل قیاس باشد، در این صورت بد نیست یک آدرسی هم از لخ والسای ایران و سندیکای پرقدرت کارگری او (سولیدارنوش) وکارگران مبارز و مقاوم و مصمم گدانسگ به ما بدهید و یک نشانه و علامت هم از تمایل غرب به تغییرات بنیادین در ایران به مردم یاد آوری کنید، ازهمان نشانه ها و علامت یی که در اواخر دههء ۱۹۸۰ جهان غرب به طور یکپارچه برای تغییر در اردوگاه شوروی نشان می داد و در این زمینه سرمایه های بی حد و حصر خرج می کرد!
راستی این بازی قیاس های مع الفارق کی به آخر خواهد رسید و این همانی گری و این همانی نمایی موارد ناهمگون و ناهم جنس و تداخل کنتکست (وضعیت) های اجتماعی و سیاسی و تاریخی و قیاس میان کشورهایی و موقعیت هایی که هیچ گونه وجه اشتراکی میانشان نبوده کی پایان خواهد یافت و به رخ ایرانیان کشیدن کشور ها و حکومت هایی که هیچ یک از آنا ن با وضعیت استثنایی وبی نظیر حکومت اسلامیست ایران فعلی مباینت و سنخیتی نداشته و ندارند کی تمام خواهد شد؟
آخر چگونه است که شما اصلاح طلبان حکومت خمینیستی از مقایسه این وضعیت که حتی تاریخ به وجود پدیده ای مشابه آن شهادت نداده، با کشور ها و حکومت ها و وضعیت های به کل متفاوت و ناهمگون دست برنمی دارید؟
چه سودی از این گونه قیاس های خنده آورعاید شما می شود جز آنکه اینگونه «صحبت شما و معاشرت شما وهمخانگی شما با حکام دینی تداوم ظلمت شب یلدای ایرانیان را تداوم می بخشد؟».(۴)
شما اصلاح طلبان حکومتی بر سر یک دوراهی تاریخی قرار گرفته اید :
ازین رو میان آزادی ملت و سعادت نسل هی آتی و حفظ و تداوم حکومت روحانیت شیعه، می باید یکی را انتخاب کنید زیرا این دو با هم در تضاد آشتی ناپذیرند! و اگر ازمن بشنوید تنها انتخاب نخستین است که شما را در برابر تاریخ و دربرابر ملت ایران سرافرازی خواهد بخشید و وجدان نا آرام شما را هم به آرامش خواهد رسانید!
از ما گفتن بود و : توخواه از سخنم پند گیر و خواه ملال !
نمیدانم این حرفها که نوشتم اصلا جنبه سیاسی داشت و با تحلیلهایی که اهل سیاست میکنند خوانایی دارد یا نه؟ مهم نیست هرچه گفتم صادقانه عرض شد.
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
………………………………………………………………….
یادداشت :
(۱)
اصل مقاله را می توان در این لینک خواند:
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/03/156947.php
(2)
روضه خوانی دعا خوانی قران و به اصطلاح تحقیق در امور ائمه و معصومین و امامزاده ها و فقها و محدثین و متکلمین و خلاصه امور مربوط به همان دروس حوزوی و مسائل دینی را که سابقا به طور سنتی و از طریق سهم امام میگرداندند، ابعاد بیسابقه دادهاند و بودجههای کلان ملی را صرف آن میکنند.
(۳)
تعداد مهاجران و تبعیدیان ایرانی طبق آمارهایی که داده شده گویا از سه ملیون ایرانی کارساز و باکیفیت افزون است.
(۴)
صحبت حُکّام ظلمت شب یلداست
نور زخورشید خواه، بو که برآید ! (حافظ)