درگذشت هوشنگ کشاورز صدر از شخصیت های برجسته جبهه ملی ایران ما را غرق در اندوه کرد .امیر هوشنگ کشاورز صدر همانند پدر بزرگوارش محمد علی کشاورز صدر همواره در راه مصدق کوشا بود و برای همبستگی نیروهای ملی تلاش میکرد .فقدان این بزرگ مرد ملی را به همسر, فرزندان و یاران او در نهضت ملی ایران تسلیت میگوییم.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تنها اوست که میماند
باتاسف واندوه بسیار اطلاع یافتیم که آقای دکترهوشنگ کشاورزصدر عضو پیشین شورای مرکزی جبهه ملی ایران که از نوجوانی تا واپسین روزهای عمر برای تحقق آزادی واستقرار حاکمیت ملی تلاش مینمود و هیجگاه از پیروی راه مصدق بزرگ باز نایستاد،در خارج از خاک وطن ، خاکی که به آن صمیمانه عشق میورزید، جان به جان آفرین تسلیم نموده است . ما فقدان این بزرگ مرد آزادیخواه و میهن دوست را به خانواده ارجمندش و به همه اعضا و هواداران جبهه ملی ایران تسلیت میگوئیم .
تهران – 28/11/1391
هیئت رئیسه شورای مرکزی،هیئت رهبری وهیئت اجرائیه جبهه ملی ایران
ادیب برومند – دکترلقااردلان – بانوفرشیدافشار – مهندس عباس امیرانتظام – دکترهرمیداس باوند – دکترعلی رشیدی – حسین شاه حسینی – مهندس حسین عزت زاده – سرلشگربازنشسته ناصرفربد – اصغر فنی پور- منوچهر ملک قاسمی – دکتر مهدی موید زاده – دکتر حسین موسویان
*****************************************************************************
((اگر مرد عشقی، کم خویش گیر)): در سوگ امیر هوشنگ کشاورز صدر
حمید اکبری
امروز صبح که از بستر برخواستم مانند روزهای پیشین دلنگران احوال استادم کشاورز صدر بودم. راستش از اخبار پیشتری که از جانب فرزند برومندش مهندس مازیار کشاورز در باره پیشرفت بیماری داشتم، دیگر فقط به معجزه دل بسته بودم. به این دلخوش بودم که هنوز هست و شاید هنوز روزی برسد که ناگه دگرباره سفری به دیار ما بیاید و باز منزل آذر و من مملو از دوستداران و مریدانش شود. آریو از در بیاید و او را در آغوش بکشد. ولی از راه برسد و پیشانی اش را ببوسد. منیژه با خنده اش برای همه مان شادی بیاورد. حسین کتابچه مقاله های او را بیاورد. اکی باشد تا با احترام و لذت پای صحبتش بنشیند. شیرین بیاید و با هم یاد حوری که بعد از انقلاب اعدام شد را بکنند. دکتر پیرنظر بیاید تا با هم کتاب رد و بدل کنند. و خانم و آقای دکتر قنبری باشند تا صفایش را با مهربانی پاسخ دهند. و بیش از هر چیزی منزلمان باغریو شادی، محفلی برای تجدید پیوند با سرنوشت هم میهنانمان بشود.
هنوز امید داشتم که جلسات و کنفرانس هایی تشکیل شود تا ما شاگردانش دور او جمع شویم و او برای ما از ایمانش به راه آزادیخواهی و استقرار دموکراسی در ایران بگوید. از اهمیت زیربنایی انقلاب مشروطیت و نقش اساسی معتمدان جامعه مانند مشیرالدوله، موتمن الملک، دهخدا، مستوفی الممالک و مصدق در پیشبرد ایران به سوی دموکراسی و سازگاری با جهان امروز بگوید. از دلنگرانی هایش در باره زدوده شدن اخلاق در جامعه ایران بگوید. و به همه ما که داعیه کار اجتماعی و سیاسی برای ایران را داشتیم، این پند سعدی را گوشزد کند: ((اگر مرد عشقی، کم خویش گیر)).
هنوز میل داشتم که در خلوتش نیز شنوایش باشم. چون در فرصتهای اندک خلوتش بود که گاه ازعشق ابدی اش به همسرش، بانو زریون کشاورز، که از جوانی به او دلباخته بود و همیشه به او وفادار ماند می گفت. از دلبستگی و غرورش نسبت به فرزندانش، مهندس مازیارکشاورز و مهندس بهاره کشاورز و عشق وافرش به نوه هایش و علاقه و احترام اش به عروس و دامادش و مهر همیشگی اش به پدر و مادر، خواهران و برادرانش حرف می زد. از سرسپردگی به دوستانش و محبت لایزال نسبت به آنان صحبت به میان می آورد. از رنج جانکاه درد کشته شدن همه آزادیخواهان و به ویژه پروانه و داریوش فروهر می گفت. و گاه از تلخی غربت و های های گریه ای که در کنار رود سن در بدو ورودش به پاریس بر اثر پی بردن به واقعیت دوری طولانی از میهن سر داده بود، یاد می کرد. و نیز ازافتخارش به پناهنده سیاسی بودن به دلیل مبارزه علیه تمامیت نظام استبداد دینی جمهوری اسلامی می گفت. ومی گفت که برایش ایران پیشتر و بیشتر از هر چیز، در دوست داشتن ایرانی ها جلوه می کند و وطن یعنی سرزمین آشنا و آشنایان.
افسوس که انتظارم به سر آمد و در روز عشق خبر از دست دادن انسانی عاشق انسانیت و ایران را شنیدم. افسوس که دیگر نه استقبالی خواهد بود و نه بدرقه ای به امید دیداربعدی. افسوس که گوهر کمیاب جامعه ایرانی به دل خاک می رود.
ولی می دانم که افسوس من برای خودم است نه برای او. زیرا تا انسانیت بر پاست، هوشنگ کشاورز صدر با همه انسانهاست. او در مهر انسان ها به میهنشان و در دوستی شان برای یکدیگر جاری و درازخود گذشتگی شان برای کار اجتماعی هادی است. او در مفهوم عشق ابدیت یافته است. او تجلی گفته معروف درکتاب مذهبی ((کورنتییان)) است که برخورداری از قدرت ایمان، امید و عشق را سه ضلع مثلث تکامل انسانیت عنوان می کند و از میان این سه، قدرت عشق ورزیدن را بالاترین و ماندنی ترین آنها. استادم و دوستم کشاورز صدر عاشقی والا بود و باعشقی همچنان سوزان به میهن، هم میهنان، خانواده و دوستانش جانسپرد.
آری، از برایش سوگوارم. ولی می دانم که به زودی او دوباره از دریچه ای دیگر می آید تا ما را با غریو شادی دور هم جمع کند. می آید تا ما همه همیار شویم و در راه آرمانخواهی او برای استقرار ایرانی آزاد توام با کوله باری ازعشق، امید و اعتقادی که او برایمان به جای گذارده است بکوشیم.
امشب در حین این سوگواری اشگبار و جانسوز چشم انتظار باز شدن آن دریچه ام.
*****************************************************************************
سنگر نشین بی مدعای آزادی هوشنگ کشاورز صدر رفت
با اینکه منتظر رفتنش بودیم وقتی خبر رسید زمان ایستاد، ناتوانی محض سکوتی سیاه را بر سراسر وجود حاکم کرد، لحظهها گذشت...
با ناباوری تمام تن به این باور دادم.
این مرد، مردی ازسلاله آزادیخواهان،
این دوست، دوستی در اخلاص بیهمتا،
این عاشق میهن، درعشق وفادار،
این خدمتگزار مردم، در خدمت گنجينه ایثار،
این مبارز آزادیخواه، در آزادیخواهی بی محابا،
این عدالتخواه، درعدالتخواهی مردمی،
این پژوهشگر توانا، اما بی مدعا،
... و این سخت کوش با همه سختکوشی اش که زبانزد خاص و عام بود، اگر نتوانست مرگ را از پای درآورد، بی گمان بر دیو فراموشی پیروز شد و یاد عزیزش در خاطره زمان باقی ماند.
هوشنگ کشاورز صدر؛ مردی که به «رهبری خدمتگزار» معنا میبخشد
سالهاست که از افتخار شاگردی و دوستی با استادم، هوشنگ کشاورز صدر، برخوردار بودهام. از این روست که شاید بتوانم اندکی دربارهی ویژگیهای استثنایی، دانش و تواناییهای وی در زمینههای گوناگون بگویم. از جمله بگویم که او برجسته ترین دانشمند جامعه روستایی ایران است و پژوهشها و تک نگاریهایش در این زمینه که امید میرود به زودی به چاپ برسند، پایهای و کلاسیک هستند. یا میشود درباره ی مبارزات سیاسی وی برای آزادی و دموکراسی در ایران که از نوجوانی آغاز شد و تا عضویت در شورای اجرایی جبهه ملی در پس از انقلاب پیش رفت و سپس به عنوان پناهنده سیاسی در خارج از کشور تاکنون ادامه داشته است، بسیار گفت و نوشت. ولی در این جا میخواهم بیش از هر چیزی در گرامیداشت روش، منش و کوششهای اجتماعی او به عنوان یک رهبر خدمتگزار جامعه ایرانی درخارج از میهن سخن بگویم. زیرا آنچه او را بیش از هر چیزی در نزد شاگردان، دوستان و یارانش درتبعید ممتاز ساخته است، جنبه خدمتگزاری او نسبت به انسان ایرانی است. روش من در این مقاله عبارت است از عنوان کردن ویژگیهای تشکیل دهنده روش «رهبری خدمتگزار» و سپس آوردن مشاهداتی از استادم در این چهارچوب.
رهبری به کیفیت و یا برایندی اتلاق میشود که در آن رهبر یا رهبران اهدافی را تعیین مینمایند و دیگران را در دستیابی به آن اهداف با خود همراه میسازند. در طبقه بندی کلی، رهبری از نوع رسمی یا غیر رسمی است. رهبران رسمی بنابر سلسله مراتب سازمانها و نهادها تعیین و مسئولیت دار میشوند و پیروان بنابر مناسبات سازمانی موظف به پیروی از ایشان هستند. پایگاه اصلی قدرت این رهبران رسمی در اختیار داشتن وسایل اعطای پاداش و تنبیه است. در مقابل رهبران غیر رسمی، بر اثر کارکرد و خدمتگزاری مستمر در جامعه در نزد یاران و پیروان خود شاخص میشوند. با اینکه بیشتر رهبران خدمتگزار از مجاری غیر رسمی بر میخیزند، ولی هر رهبر غیر رسمی از نوع خدمتگزار نیست.
تفاوت بنیادین رهبر خدمتگزار با رهبران غیر خدمتگزار در این است: رهبر غیر خدمتگزار با تلقی رهبر بودن خویش با پیروان و مخاطبان خود برخورد و تعامل میکند. در مقابل، رهبر خدمتگزار نخست و پیش از هر چیزی خدمتگزار است و در ممارست طولانی در خدمت دادن به یاران و همراهان به وسیله ی خود آنها به عنوان رهبر خدمتگزار تلقی میشود. به عبارت دیگر، فرد خدمتگزار با اتکا بر اعتماد و احترام دیگران به جایگاه رهبری میرسد و در مقابل رهبر از نوع غیر خدمتگزار با اتکا به انتصاب رسمی و سازمانی است که صاحب چنین مقامی میشود.
به عنوان یک تمثیل به منظور روشن تر کردن تفاوت میان این دو نوع رهبری، بر رویه و رفتار آگاه یا ناخود آگاه این دو گونه رهبر در ورود به یک مجلس عمومی نگاه میکنیم. رهبر غیرخدمتگزار در ورود به چنین مجلسی با زبان بی زبانی میگوید: «من آمده ام، بر من بنگرید و به من گوش فرا دهید. من علت تشکیل این مجلس هستم». در مقابل، پیام ناگویای رهبر خدمتگزار چنین است: «من آمده ام تا بر شما بنگرم و شما را بشنوم، شما علت تشکیل این مجلس هستید». و این گونه دوم در همه عرصههای اجتماعی که من افتخار حضور در کنار استاد را داشته ام، رویه و روال دکتر کشاورز صدر بوده است. همکاران من در فرهنگسرای نیما در شیکاگو در بهار سال ۱۹۹۰ (۱۳۶۹) به خوبی به خاطر دارند زمانی که ما برای نخستین بار میزبان استاد بودیم، ما همگان متوجه شدیم که چگونه استاد در بدو ورود به مجلس نسبت به حاضرین ادای احترام و سپاس نمود و آنگاه در کنار در ایستاد و به یکایک مدعوین تازه وارد خیر مقدم گفت. از همان روز نخست ملاقات تا به امروز، من رویه استاد را صدر نشینی در مجالس و اجتماعات نیافته ام. او همواره در کنار یاران و همراهانش بوده است. به عبارت دیگر، او تجلی گفته مشهور آلبر کامو است: «در جلوی من راه نرو، از تو پیروی نخواهم کرد. در پشت من قرار نگیر، مدعی رهبری نیستم. در کنارم باش و دوستم.»
استاد در ارتباطات اجتماعی به دنبال چیرگی و سلطه جویی نبوده است. قصدش و هدفش همواره خدمتگزاری و ایجاد یکپارچگی بوده است. در اوایل سالهای دهه ۶۰ که به منظور حفظ جان ناگزیر به عنوان پناهنده سیاسی خود را از ایران به پاریس رساند، با وجود آن که میتوانست دارای سمت رسمی در سازمانهای سیاسی مهم آن دوره در خارج از کشور بشود، راه خدمتگزاری از پایین و زیستن در کنار خیل پناهندگان سیاسی ایرانی اعم از آذری، کرد و فارس در آپارتمانهای تنگ را برگزید. علیرغم وجود امکانات دیگر، همواره بر هویت خود به عنوان پناهنده سیاسی تأکید داشت و تاکنون نیز خود را مباهی برخورداری از این هویت میداند.
اکنون که استاد را در چهارچوب مفهوم رهبری خدمتگزار قرار داده ایم، لازم است که برخی دیگر از ویژگیهای این گونه رهبران را بنابر تئوری آن برشماریم و شواهدی را در ارتباط با استاد ارایه دهیم. رابرت گرین لیف، بنیانگذار مکتب رهبر خدمتگزار، و پیروان او، چندین ویژگی اصلی را برای رهبران خدمتگزار بر میشمارند که زبده آنها در ارتباط با استاد در زیرآورده میشود:
یک: گوش شنوا داشتن: رهبران خدمتگزار نسبت به نظرات، مسائل و مشکلات مردم، یاران و همراهانشان گوش شنوا دارند و برای آنچه شنیدهاند اهمیت قائلند. استاد درباره همه شاگردان، دوستان و همراهانش چنین بوده است. با صبوری و دقت به مشکلات و یا نظرات آنها گوش فرا میدهد و سپس با تامل بسیار برداشت و مشورت خود را با ایشان مطرح میسازد. آن چیزی که استاد در این راه در طبق اخلاص در اختیار همه شاگردان و دوستانش گذارده است، صرف اوقات گرانبهای عمر خود برای شنیدن سخنان آنها بوده است.
دو: همدل بودن: رهبران خدمتگزار نسبت به احساسات یارانشان همدلی و همدردی نشان میدهند. این رهبران به مثابه گفته اسکار وایلد، نه تنها نسبت به دردهای یاران و پیروان همدردی نشان میدهند، بلکه به نشانه والایی شخصیتشان، نسبت به موفقیت آنها نیز ابراز شادمانی مینمایند. استاد همیشه به احساسات یاران و همراهان اهمیت بسیاری داده است. بارها مشاهده کرده ام که چگونه برای اطمینان به این که مخاطبش به حساسیت و توجه او به احساسات آن مخاطب پی برده باشد دوباره و در صورت لزوم چند باره با آن شخص تماس گرفته است و در مقام همدردی و یا همدلی و دلجویی سخن گفته و شنیده است. همچنین دیده ام که چگونه از موفقیت یاران و شاگردان سرشاد و خوشحال بوده و در ادامه کارشان مشوق.
سه: چاره سازی و الیتام بخشیدن: رهبران خدمتگزار چاره ساز مشکلات یاران و پیروان خود هستند و بر دردهایشان الیتام میبخشند. استاد در این زمینه بی همتا بوده است. او همواره دنبال سر و سامان دادن به کار یاران و همراهان بوده است. در سال 1991 یک سال در شیکاگو اقامت کرد تا شاید کتابخانهای که بوجود آمده بود بر جا بماند. در پاریس همیشه در پی مشکل گشایی کار دیگر پناهندگان سیاسی بوده است. همواره دلنگران ناشران کتابها و نشریات و مشغول دویدن که کارشان روی زمین نماند. نمیشد که کسی از یاران نیازمند باشد و او در صدد کمک بر نیاید. در اختلافات میان یاران نیز با حفظ بی طرفی همیشه میکوشد که میانجی گری کند و میانشان آشتی آورد.
چهار: آگاه بودن به معیارهای اخلاقی: رهبران خدمتگزار نسبت به معیارهای اخلاقی آگاهی و به ویژه خود آگاهی دارند. بزرگترین جدالی که من استاد را در آن درگیر دیده ام، حتی بالاتر از مبارزهاش با جمهوری اسلامی، جدال با خویشتن برای اخلاقی بودن و رعایت شرط انصاف بوده است. او که خود و هیچ انسانی را مبرا از خطا نمیداند، همواره به ما شاگردانش گفته است که رعایت اخلاق و انصاف درباره دوست و دشمن شرط نخستین کار اجتماعی است. از همین روی بود که به دکتر مصدق و دکتر غلامحسین صدیقی و نیز پدرش محمد علی کشاورز صدر احترامی بی همتا میگذارد و آنان را مردانی میشناسد که اخلاق را با سیاست گره زدهاند. درباره همگان، ولو به وی بدی کرده باشند، شرط انصاف را در قضاوت به جای میآورد. نیکیهایشان را بر میشمارد و بدیهایشان را مطلق نمیانگارد. این را نیز از استادش، دکتر صدیقی نقل میکند که بزرگترین عیب ایرانیها رعایت نکردن اصل انصاف در قضاوت در مورد اشخاص است.
پنج: ایجاد تفاهم کردن: رهبران خدمتگزار در متقاعد کردن پیروان و یاران متوسل به وسایل تنبیهی و زور نمیشوند و در مقابل در پی متقاعد کردن آنها از راه تبادل نظر و ایجاد تفاهم هستند. کوشندگان و ناظران سیاسی دوران انقلاب در ایران میدانند که او چگونه رابطی معتمد برای گروههای سیاسی گوناگون بود. در تبعید نیز او اعتماد گروههای سیاسی و اجتماعی مختلف را جلب کرده است و همواره در آشتی دادن طیفهای مختلف کوشیده است. بارها او را از نزدیک در جلسات و عرضههای گوناگون اجتماعی دیده ام که چگونه میکوشد که به نقطه نظرهای مختلف گوش فرا دهد و میان این نظرات پل سازی نماید.
شش: فراتر از شرایط کنونی را دیدن: رهبر خدمتگزار در خدمتگزاری خویش و اندیشیدن به جامعه و مناسبات آن فراتر از امروز را میبیند و دیدگاهی را ارایه میدهد که بزرگتر از تنگناهای روزمره هستند. استاد همواره برای رسیدن به هدف خجسته جامعهای آزاد، دموکراتیک و اخلاقی در ایران میاندیشد. تئوریها و نظراتی که در زمینه جامعه ایران مطرح میسازد بنابر آخرین اخبار رسانهها و جریانات روز نیستند. او بر تاریخ ایران، به ویژه تحولات بنیادین انقلاب مشروطیت تاکید دارد و سیر حرکت آزادی و دموکراسی خواهی ایران را در مسیری صد و چند ساله بررسی مینماید. نقطه نظرش فلات ایران است و تاثیری که شرایط اقلیمی آن بر خلق و خوی انسان ایرانی در مراوده اجتماعی گذارده است. نهاد موروثی سلطنت مطلقه و نیز نهاد استبدادی مذهب را دو مانع بزرگ تاریخی در راه استقرار دموکراسی در ایران تلقی میکند و رسالت روشنفکران را در زدودن استبداد دینی کنونی و ایجاد زمینه بزرگ برای مشارکت مردم در گردانندن امور خود میداند. بنابر عشق و علاقهای که به ایران دارد، تمامی هم و غم خود را بکار برده است که سرانجام روزگاری چه در بود و یا نبودش مردم ایران به سرانجام مقصود برسند و توجه به این مهم را به عنوان بیمه سلامت کار اجتماعی و سیاسی به همه یاران و کوشندگان راه آزادی ایران توصیه میکند. میگوید که تلاش برای نیل به دموکراسی در ایران نبایستی فقط به خاطر آن باشد که ما در عمر خودمان به آن دست بیابیم و به صورت فردی از آن بهره مند شویم. مهم آنست که ایران بنابر کار و راه درست دوستداران اندیشمندش به صورت پایهای و ژرف به سر منزل مقصود برسد.
هفت: امانت داری و اعتماد سازی: رهبر خدمتگزار در مقام معتمد مردم میبایستی امانتدار دارایی عمومی باشد که به منظور استفاده در امور اجتماعی در اختیار او گذارده میشود. این جنبهای است که استاد به جد و نهایت نسبت به آن واسوس داشته است. او که در سالهای غربت به اتفاق یارانش، بنیانگذار مرکز اسناد و پژوهشهای ایرانی در پاریس بوده است و اکنون آن را به نام بنیاد پژوهشی دکتر صدیقی در موسسه پژوهش تاریخ اجتماعی در آمستردام مستقر ساخته است، سالها امانتدار اسناد و کمکهای مالی ایرانیانی شد که از مرکز پشتیبانی میکردند. او نه تنها هرگز حتی یک فرانک از این کمکهای مالی را برای استفاده شخصی به عنوان حقوق یا غیره به کار نبرد، بلکه برای هر یک فرانک دریافتی، رسید صادر کرد و به صورت مرتب و شفاف به اتفاق یارانش گزارش مالی تهیه کرد و در اختیار عموم گذارد. نظیر این چنین امانتداری را در برگزاری کنفرانس «تجربه مصدق در چشم انداز آینده ایران» در سال ۲۰۰۱ در شیکاگو به منظر عموم گذارد.
هشت: وصل کردن یاران و افراد به یکدیگر به منظور شکوفایی جامعه: رهبر خدمتگزار در پی جامعه سازی بر بستر اتصال و ارتباط دادن افراد به یکدیگر است. تنها جامعهای که در آن اعضایش با یکدیگر دارای ارتباط سازنده به منظور رشد جامعه – و نه فقط خودشان – هستند به شکوفایی خواهد رسید. استاد در این زمینه نیز سرآمد است . استاد به مثابه شعر مولوی همواره برای وصل کردن و نی فصل کردن گام به پیش گذارده است. او که تمام زندگانیش وقف افراد جامعه بوده است، دارای شبکهای وسیع از ارتباطات با دوست و آشنا در طیفها و قشرهای مختلف جامعه ایرانی داخل و خارج کشور است. شبکهای که او همیشه در حال متصل و مرتبط کردن اعضای آن با یکدیگر بوده است. زیرا که وی به نیروی توانبخش افراد به هم پیوسته برای نیل به اهداف مشترک باوری خلل ناپذیر دارد. و شرط نخستین وی در این بهم پیوستگی و برداشتن گامهای مشترک، اولویت داشتن رشد جامعه و نه فقط رشد برخی از افراد و رهبران رسمی در این شبکهها بوده است. او مشارکت جامعه، مردم و اعضای یک تشکل و انجمن در اداره امور خویش را سنگ بنای بر طرف کردن همه مشکلات و راه پیشرفت میداند.
آنچه در بالا بیان کردم، گفتاری بی شائبه درباره ی شخصیتی سرمشق در جامعه ایرانی است. مردی که از خودگذشتگی اش زبانزد همه آنهایی است که توفیق آشنایی و دوستی با وی را داشتهاند. او رهبری خدمتگزار است که بر اثر خدمتگزاریهای پی در پی، آرام و فروتنانه در دست کم ۵۰ سال گذشته و به ویژه در سه دهه تلخ پناهندگی در غربت، در نزد همه دوستان، یاران، همراهان، پیروان و شاگردانش جایگاه والایی یافته است. او که استاد کشاورز صدر است، به سان یک کشاورز دلسوز و خستگی ناپذیر بذر روش رهبری خدمتگزار را در دل بسیاری از ساکنان فلات ایران که پس از انقلاب در شهرهای اروپا و آمریکا ساکن شدهاند را برای آینده ایران کاشته است. او مردی است که به «رهبری خدمتگزار» در جامعه ایرانیان تلاشگر بیرون از کشور معنا بخشیده است.
در مباهات به شاگردی او، پایداری و سرزندگیاش را خواهانم.