آشفتگی در تحلیل یا موضعگیریهای مغرضانه(حمیدرضا خادم)
بطور کلی یک عمل و رفتار سیاسی تنها دارای یک کارکرد نیست ، شاید در ابتدا تصمیم گیران و تصمیم سازان با ارائه طرح یا برنامه ای به یک هدف خاص بیاندیشند اما اگر سایر کارکردهای یک عمل سیاسی مورد تحلیل و آنالیز قرار نگیرد ممکن است سایر کارکردهای حاصل از برنامه منجر به از بین بردن هدف اصلی مورد نظر برنامه ریزان قرار گیرد و یا خطرات بزرگی را در پی داشته باشد . البته با توجه به فضای نچندان شفاف امروزی ، بعید نیست که برنامه ریزان از سایر کارکردهای عمل سیاسی خود مطلع باشند و هدفمند طرحی را به اجرا در آورند ، اما با بارز نمودن وجهی جامعه پسند از آن ، سایر کارکردها را کمرنگ نموده تا بتوانند به اهداف خود دست یابند . در این حالت است زمانیکه آنالیز و تحلیل دیگران مطرح می گردد ، برای از بین بردن و عدم گسترش آن با برچسب های متفاوت ، تحریف تاریخ ، تهمت و دروغ ، درصدد حذف طرف مقابل بر آمده و یا در این بین از آب گل آلود استفاده نموده و از آن بعنوان ابزاری برای حذف رقبا استفاده نمایند که البته این روش بسیار قدیمی و در عمل ناکارآمد است ، چراکه در عصر امروزی و فضای مجازی موجود در رسانه ها ، امکان ارائه نظر و اندیشه وجود دارد و صاحبان فکر و روشنفکران می توانند با مقایسه مطالب به صحت و دوراندیشی و تحلیلهای منطقی افراد واقف گردند .
در مطلبی زیر عنوان رقابت سیاسی و تحریف تاریخ به طور تفصیلی به انتقادهایی که به شادروان دکتر مصدق وارد می کردند پاسخهایی را ارائه نمودم و آنرا برای سایتی که به طور خاص این روزها حمله به ملیون را آغاز کرده ارسال نمودم ولی ظاهرا خوشایند دوستانمان در سایت ادوار تحکیم وحدت نبوده و مصاحبه ای دیگر از منتقد دکتر مصدق و ملی گرایی انتشار دادند و بدون اینکه پاسخ به مصاحبه اول را منتشر کنند اقدام به انتشار مصاحبه دوم نمودند و این بار مصاحبه شونده آقای دکتر غنی نژاد با ادبیاتی ! بسیار برخاشگرانه که گویی دشمنی دیرینه با ملی گرایی و ناسیونالیسم دارد اقدام به حمله به ملیون و دکتر مصدق نمود . پیش از آنکه به مطالب عنوان شده توسط آقای غنی نژاد بپردازم لازم است نکاتی را در خصوص روند حرکت سایت ادوارنیوز متعلق به ادوار تحکیم وحدت عنوان نمایم .
صرف نظر از سلسله رفتارهای قومگرایانه این جریان در گذشته ، که همیشه مورد انتقاد بوده است در تاریخ بیست و یکم آذر ماه بیانیه ای با پانصد امضا زیر عنوان بیانیه پانصد فعال مدنی ، سیاسی ، دانشجویی و زنان در اعتراض به بازداشت گسترده فعالان هویت طلب ترک ، با امضا اعضای ادوار تحکیم وحدت و برخی دیگر از جمله قومگرایان منتشر گردید . گذشته از متن بیانیه که مانند همیشه در پشت مباحث حقوق بشری پنهان بود ، این بیانیه دقیقا در سالروز آزادی آذربایجان توسط ارتش ایران از چنگ تجزیه طلبان در سال 1325 صادر گردید که این تقارن یا کاملا حساب شده صورت گرفت و نشان دهنده اهداف این جریانات قومگراست و یا دوستان گرامی در ادوار تحکیم وحدت اغفال شده و از این تقارن بی اطلاع بوده اند !
در خصوص واژه هویت طلب که کشف این واژه توسط دوستان ادواری و انتشار آن برای اولین بار در سایت ادوار نیوز بوده در گذشته مطالبی را بیان داشته ایم و پروژه غیر سازی و تبعات آن را به این دوستان متذکر شده ایم . اخیرا هم اگر به سخنان رئیس جمهور کشور آذربایجان توجه بفرمایید خواهید دید که پان ترکیسمی که به حمایت از همین جریان های بخواب رفته در داخل ایران در حال تقویت است مورد توجه و حمایت افرادی چون رئیس جمهور آذربایجان برای کشورگشایی و ایجاد کشوری ترک زبان قرار گرفته است .
در جلسه ای که در حمایت از یکی از فعالان قوم گرا در دفتر ادوار تحکیم وحدت برگزار شد جزوه ای با نشان ادوار منتشر گردید که بارها در آن از واژه جعلی ملتهای ایران استفاده شده بود ، غافل از اینکه دوستانمان نسبت به این واژه کلیدی کوچکترین حساسیتی ندارند . تا چندی پیش نیز نامه ای از یکی از فعالان قومگرا در سایت ادوار وجود داشت که نمونه های بارز ملت سازی در آن به وفور دیده می شد که این پروژه را همچنان دنبال می کند .
در تمام دنیا حفظ تمامیت ارضی کشورها حقی است متعلق به ملت که آنان بر اساس قانون بعنوان تکلیفی حکمرانانه ، حراست از مرزها را به دولت می سپارند و دولت باید از این حق ملت صیانت نماید . در دمکرات ترین کشورها و لیبرالترین آنها اگر تصور تجزیه بخشی از کشور بوجود آید ، دولت از تمام ابزار ممکن برای صیانت از حق ملت استفاده خواهد کرد و معمولا حکومت های دمکرات در این خصوص بسیار قوی و توانمند عمل می کنند . اگر قرار باشد یکی از ایالات آمریکا از این کشور جدا شود و اعلام استقلال نماید ، تصور اینکه دولت آمریکا در برابر چنین موضوعی سکوت کند و اجازه چنین رویدادی را بدهد خیالی باطل و اشتباه است . همانگونه که می بینیم همچنان پس از گذشت دهه ها از مرگ آبراهام لینکلن ، به دلیل حفظ یکپارچگی آمریکا از وی بعنوان قهرمان ملی یاد می گردد . نمونه های باسک در اسپانیا ، کرس در فرانسه و ایرلند در مجمع الجزایر بریتانیا و برخورد حکومت مرکزی با آنان نیز بیانگر چهره کریه تجزیه طلبی در نزد کشورهای دمکرات می باشد .
با توجه به روند پر سرعت تحولات جهانی و منطقه ای در خاورمیانه و همچنین تغییراتی که اخیرا در جهت دمکراتیزه شدن کشورها در جهان آغاز شده ، آینده ای که شاید بتوان برای ایران نیز بزودی متصور شد حاکمیت قانون و دمکراسی است که زمینه های آن با بررسی کلیه زوایای حرکتهای سیاسی و اجتماعی تا حدودی مشهود است . از طرفی شرایط جهان نیز می طلبد تا هر حکومتی بخواهد در جهان برقرار و استوار گردد باید به موازین دمکراسی در جهان احترام گذاشته و آنرا ملاک عمل خود قرار دهد تا از حمایت همسایگان و سایر کشورها نیز برخوردار گردد . ولی شوربختانه حاصل عمل و رفتارهای غیر منطقی و غیر مسئولانه برخی فعالان سیاسی امروز ما که بیشتر از هر امری در حوزه قومیت ها مشغول به فعالیت هستند به شدت در جهت تضعیف دمکراسی و جلوگیری از تشکیل حکومت دمکرات در ایران عمل می کند. این دوستان به شکل کاملا غیر منطقی حقوق بشر را در تقابل با حفظ تمامیت ارضی قرار داده و هرکس بخواهد از حق ملت ایران حراست کند از طرف آنان بعنوان ناقض حقوق بشر معرفی می گردد که کاملا هوشمندانه و هدفمند صورت می گیرد چراکه اگر حاکمیت دمکرات آتی در ایران بخواهد در برابر تجزیه طلبی مقاومت کند بعنوان ناقض حقوق بشر متهم گشته و به شدت تضعیف می گردد . اگر این عزیزان با اینهمه تلاش قصد دارند در آینده سیاسی ایران نقش داشته و در قدرت سهمی را داشته باشند ، با این روش مشخص است که مسیر را اشتباه طی می کنند و تحت تاثیر احساسات و ... اظهار نظر و موضع سیاسی می گیرند .
عدم تحلیل چند جانبه مسائل سیاسی و سطحی نگری ، نقصانی است که امروز در برخی محافل سیاسی در ایران دیده می شود ، در واقع مقابل هم قرار دادن حفظ تمامیت ارضی و حقوق بشر کوبیدن میخ بر تابوت دمکراسی در ایران است . این در حالیست که هیچگونه تقابلی بین این دو موضوع وجود ندارد و حقوق تمامی انسانها تنها به دلیل انسان بودن ، تحت هر شرایطی باید رعایت گردد ، این موضوعیست که تمامی آزادی خواهان در آن اتفاق نظر دارند و رعایت حقوق انسانها و حذف هرگونه خشونت و نقض حقوق بشر در چارچوب معاهدات و کنوانسیونهای بین المللی و سازمان ملل متحد تحت هر شرایطی لازم الاجراست .پس از شکل گیری جمهوری اسلامی اولین جریانی که به نقض حقوق بشر در غالب بیانیه ها و سپس میتینگ های خیابانی اعتراض نمود جبهه ملی ایران بود که به واسطه همین اعتراضها به اعدام در 25 خرداد 1360 از سوی آقای خمینی مرتد اعلام شد . کسانی که امروز داعیه دار دفاع از حقوق بشر هستند در آن زمان در کجا و در کدام صف مبارزه می کردند .
در هر صورت در گذشته نیز متذکر شده ایم که این شرایط و رفتارهای غیر مسئولانه ، هم منطقه های مرزی ایران را حساس و امنیتی می نماید و هم بستر نقض حقوق بشر را به شکلی گسترده تر توسط حاکمیت مستبد جمهوری اسلامی فراهم می آورد و هم اینکه با مقابل هم قرار دادن حقوق بشر و حفظ تمامیت ارضی ایران موجبات تضعیف و در نهایت سرنگونی دمکراسی در آینده سیاسی ایران را فراهم خواهد نمود . نکته ای دیگر که باید به آن توجه شود حضور جریانهای خشن ، شکافهای قومی و... در مناطق مرزی ایران است که در صورت ضعف دولت مرکزی این گروه های تروریستی این مناطق را تبدیل به حمام خون نموده و در پی سودجویی های خود و اربابانشان خواهند بود . تردیدی نیست که در این بزنگاه جریانهایی مانند جندالله و پژاک ، تمامی این مناطق را به خون خواهند کشید . تحت چنین شرایطی بر سر دمکراسی در ایران چه خواهد آمد ، آیا مجددا شاهد ظهور دیکتاتوری در ایران نخواهیم بود ؟
باری ، از این دست انتقادات به سازمانهای سطحی نگر و قوم گرایان فراوان است ، باز می گردم به مصاحبه منتشر شده در سایت ادوارنیوز که از آقای غنی نژاد صورت گرفته است .
در خصوص ملی شدن نفت که اینک برخی از جمله آقای غنی نژاد پس از گذشت بیش از نیم قرن آنرا توهم میخوانند باید گفت که با ارائه اسناد سازمان سیا در نقش دولت آمریکا و انگلستان در کودتای ننگین بیست و هشت مرداد مشخص گردید که بیش از آنکه ملت ایران از سود نفت بهره مند شوند این دولتهای غربی بودند که سرمایه ها و ثروت های ملی ایرانیان را تاراج می کردند و خشم و غضب آنان در نهایت منجر به کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق گردید ، اما تغییر موزیانه و رندانه لغت ملی شدن نفت به دولتی شدن نفت اظهاراتی است که نه از سر انتقاد بلکه از سر دشمنی و عناد است زیرا این تغییر کاملا دروغ و غیر مستند می باشد . همانگونه که در مطلب پیشین تحت عنوان رقابت سیاسی و تحریف تاریخ مطرح شد ، نفت تا دوران نخست وزیری آقای هویدا بعنوان درآمد اصلی کشور محسوب نمی شد و فقط در پروژه های عمرانی مورد استفاده قرار می گرفت و دولت دکتر مصدق به واسطه کودتا عملا امکان اجرای برنامه های خود را نداشت که مشخص شود آیا کشور به سمت درآمدهای نفتی می رود یا خیر ، حال این پیش داوری ها و قصاص پیش از جنایت از چه روست خود مسئله ای است قابل تامل . یا افرادی همچون آقای غنی نژاد از قراردادهای نفتی ایران پیش از ملی شدن نفت مطلع نیستند و یا منافع ملی و ملت ایران در اولویت اول ایشان قرار ندارد و ایشان به آینده می اندیشد !
ذخایر و معادن در تمامی کشورها به طور خاص متعلق به ملت می باشد و هر شرکت و یا کشوری بخواهد بهره برداری از این ذخایر و معادن را انجام دهد باید بهای آنرا بپردازد . اینکه شرکت های خصوصی در حال بهره برداری از ذخایر و معادن در تمامی دنیا می باشند به معنی غیر ملی بودن آن ذخایر نیست ، ولی در ایران آن دوران با نگاهی به قراردادهای نفتی می توان دید که عملا از سود نفت کمترین بهره به صاحبان آن یعنی ملت ایران می رسیده است ، پس ابتدا باید خلع ید بیگانه از منابع ایران صورت می گرفت و پس از آن مسائل دیگر پی گرفته می شد . دکتر مصدق در یکی از مذاکرات خود عنوان داشتند به دولت های غربی می توان اعتماد کرد ولی هرگز نباید اتکا کرد ، حال چرا آقای غنی نژاد خلع ید غرب را از سرمایه های ملی ، بیگانه ستیزی بیمارگونه می شمارند سوالیست که باید از ایشان کرد و اینکه آیا منافع ایران برای شما اهمیت دارد یا منافع شرکت های انگلیسی ؟ در حقیقت با این تعابیر به باور من یا بیماری غربگرایی در شخصیت بیمارگونه برخی به نقطه اوج خود رسیده است و یا دیپلماسی بسیار باز و جدیدی ! در برخی روشنفکران ما بوجود آمده است . تردیدی در این وجود ندارد که گلوبالیسم و دهکده جهانی در قرن حاضر در جهان حاکم است و مسائل سیاسی و اقتصادی نوین به لحاظ تکنیکی تغییرات عمده ای را با گذشته داشته است ، اما بررسی تاریخ بیش از نیم قرن پیش با عینک امروزی و پیوند زدن استادانه و از روی غرض آن با روش های امروزی چه معنایی می تواند داشته باشد ، آیا این معنای جدید روشنفکریست و یا ... ؟
اظهارات آقای غنی نژاد و برخی دیگر در خصوص افتخار به گذشته ایران توسط ملیون نیز به نحوی مانند برخی به اصطلاح انتقادات ایشان بسیار بی منطق و سطحی است چرا که به تعبیر ایشان و برخی دیگر ، این رفتار به مثابه باستان گرایست . بسیار عجیب است فردی که کرسی دانشگاه های معتبر در این کشور را داراست و خود را صاحب صلاحیت در ابراز نظر تاریخی می داند هنوز بر این موضوع واقف نشده است که استبداد در قرن اخیر اعتماد به نفس لازم را از ملت ایران سلب کرده و بازگشت ملیون به تاریخ ایران نه یک استراتژی بلکه تاکتیکی موقتیست برای بازگرداندن اعتماد به نفس به ملت ایران ، چراکه ایرانیان سابقه و استعداد قرار گرفتن در جایگاهی مناسب در بین کشورهای جهان را دارند و کسانی که افتخار و مباهات به تاریخ ایران را باستانگرایی و یا سلطنت طلبی می خوانند کاملا مغرضانه و از سر دشمنی با ملیون است .
ملی گرایی افراطی با بوجود آمدن پان هایی که از ابتدای تشکیل جبهه ملی ایران همیشه سر مخالفت و دشمنی با آن داشتند همواره وجود داشته و همچنان نیز ناسیونالیسم بر پایه لیبرال دمکراسی که در جبهه ملی ایران حاکم است به دلیل قرائت معتدل و منطقی آن از ناسیونالیسم مورد غضب پان های افراطی می باشد . جریان های سو استفاده گری که از هر واقعه تاریخی به نفع خود استفاده کرده و حتی در شانزدهم آذر امسال که اساسا واقعه تاریخی آن به دلیل قرارداد نفتی ، دادگاه دکتر مصدق و ورود نیکسون به ایران بود حضور این افراد که در آن مقطع نیز از جریانات مخالف دکتر مصدق بودند نشان از عدم صداقت این جریانات سیاسی می باشد . جریانی که همچنان به ایران بزرگ می اندیشد ، بدون اینکه قابلیت درک مناسبات جدید بین المللی را داشته باشد و اغلب به دلیل همین عدم صداقت در کنار حاکمان مستبد قرار داشته است . باید حساب ناسیونالیسم افراطی را از ناسیونالیسم منطقی جدا کرد ، چراکه هیچگاه این دو در هیچ جریانی در کنار یکدیگر قرار نگرفته اند و اقبال اجتماعی به سمت ناسیونالیسم منطقی ، همواره سبب خشم افراطیون بوده است . به هر حال منشور جبهه ملی ایران می تواند بیانگر خط کشیها با جریانات افراطی و همچنین عقاید کاملا لیبرال دمکرات و خارج از هرگونه تند روی در جبهه ملی ایران باشد و این به اصطلاح منتقدین بهتر است به جای بیان مطالب بی اساس با مطالعه منشور ، اساسنامه و بیانیه های جبهه ملی ایران موضعی درست و منطقی را پیشه نمایند .
پاینده ایران – جاوید آزادی
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
انسان گرایی مهم تر از ملی گرایی
گفتگو با موسی غنی نژاد
شنبه، 23 آذر 1387
موسی غنینژاد از جمله روشنفكران ایرانی منتقد به عملكرد ملیگرایان ایرانی است. غنینژاد معتقد است كه ملیگرایان ایرانی، برداشتی بیمارگونه از ناسیونالیسم را جایگزین معنای حقیقی این مفهوم كردند و به آن پر و بال دادند. در این گفتوگو غنینژاد، انتقادات خویش به ملیگرایان ایرانی را باز میگوید و البته پاسخی نیز به منتقدان خود میدهد.
شما از جمله روشنفكران ایرانی هستید كه انتقادهایی جدی را به مساله پیامدهای منفی ملیگرایی از جمله در جریان ملی شدن صنعت نفت وارد میكنید. درمقابل منتقدان شما معتقدند كه سخنان شما در نقد پیامدهای ایرانی ملیگرایی نشان از نوعی وادادگی و مرعوب شدن دارد. سئوال این است كه انتقادهای شما به حاملان ملیگرایی در ایران از چه خاستگاهی برخاسته كه شما را با اتهام وادادگی مواجه كرده است؟
شاید اول لازم باشد ملیگرایی واقعی و در مقابل آن وادادگی را دوباره تعریف كنیم. كسانی كه از ملیگرایی سخن میگویند، فقط شعار میدهند. ملیگرایی به معنای واقعی آن مفهومیجدید و مربوط به اروپا است. در پایان قرون وسطی و با اوجگیری روابط سرمایهداری و اقتصاد بازار و تبع آن نیاز به مسائلی همچون یكسان شدن معیارهای مربوط به پول و برقراری امنیت داخلی و همچنین برداشتن موانع و قوانین محلی كه مانع تجارت بودند، ضرورت تشكیل یك واحد سیاسی بیش از هر چیز خودنمایی میكرد. واحدی كه اروپاییها نام آن را Nation گذاشتند كه “ملت” ترجمه شده است. این دولت ملی یا ملت به مفهوم اروپایی درعین حال هویتی فرهنگی هم دارد اما مهمتر از همه این ملت یك واحد سیاسی با مرزهای جغرافیایی مشخص است كه پول واحد دارد و دادوستد در داخل مرزها آزاد است. به دنبال این تعریف است كه در اروپا كشورهای ایتالیا، فرانسه و آلمان شكل میگیرند و مبتنی بر آن، این واحد سیاسی جدید “ملت” نام میگیرد. به مرور و با گسترش روابط سرمایهداری مرزهای این دولت – ملتها كمرنگتر میشود و امروزه اتحادیههای منطقهای فراوانی به وجود آمده كه مرزهای اقتصادی را بر میدارد و دولت – ملتها از نظر اقتصادی مفهوم خود را از دست میدهند. این معنای دقیق ملت است.
این مفهوم جدید چگونه و در چه زمانی وارد مرزهای ایران شد و اولین زمزمههای ملیگرایی در ایران توسط كدام جریان سیاسی شنیده شد؟
در ایران بعد از انقلاب مشروطه ایرانیان پی بردند كه باید ملتی مشخص با پول واحد و زبان مشخص و.. دایر كنند كه این واحد سیاسی بعد از انقلاب مشروطه و به خصوص در زمان حكومت رضاخان به منصه ظهور میرسد. اما آنچه من به عنوان آسیبشناسی ناسیونالیسم انتقاد میكنم براین اساس است كه عدهای آرمانهای قدیمیبازگشت به گذشته و ایرانگرایی را با ناسیونالیسم به معنای جدید آمیخته میكنند و اسم آن را ملیگرایی میگذارند كه اصلیترین مشخصه بیرونی آن هم اجنبیستیزی است. این اجنبیستیزی درواقع بیماری ناسیونالیسم است. من منتقد آن حركتی هستم كه در جریان ملی شدن نفت و حتی قبل از آن در زمان رضاشاه به عنوان بازگشت به گذشته و هویت باستانی ایران نمود یافت و به رواج شوونیسم و طرح این شعار كه ایرانیها برتر از ملتهای دیگر هستند و مشكلات همه از ناحیه بیگانه ایجاد میشود، انجامید. نگاه توطئهنگر نسبت به بیگانه از دوران نهضت مشروطه وارد افكار ایرانیان میشود كه نقطه اوج آن دوران مصدق بروز مییابد و حتی مصدق در گفتگویی با روزنامههای خارجی در زمانی كه نخستوزیر بود با صراحت این جمله را میگوید كه تمام مشكلات ایران از زمان حمله اسكندر به ایران آغاز شد.این تفكر نه یك تفكرعلمیو سیاسی كه نوعی تفكر بیمارگونه است كه خود را پاك بپنداریم و همه بدبختیها را از دیگران بدانیم و معتقد باشیم كه اگر به استقلال به معنای ایزوله كردن ایران برسیم تمام مشكلات ما حل خواهد شد. متاسفانه هنوز هم این گفتار وجود دارد و باعث گرفتاری ماست. چگونه است كه یك روشنفكر امروز از مصدق دفاع میكند درحالیكه شعارهای اجنبیستیزی مصدق هنوز هم باعث گرفتاری ماست.
به هرحال منتقدان شما را به وادادگی متهم میكنند. این انتقاد از چه خاستگاهی برخوردار است؟
وادادگی راجع به اصول اتفاق میافتد. حضراتی كه این حرفها را میزنند چون خودشان هیچ اصولی ندارند به راحتی دیگران را به وادادگی و مرعوب بودن متهم میكنند. هیچگاه هم مطرح نمیكنند كه ما درمقابل چه چیز مرعوب هستیم. اصولی كه بنده به آن اعتقاد دارم، اصول انساندوستانه همچون حقوق بشر، آزادی فردی و آزادی مالكیت است. این دوستان اگر میخواهند مشخص صحبت كنند بهتر است بگویند كه ما در مقابل كدامیك از این اصول وادادهایم.
به نظر میرسد شما نتایج حاصل از عملكرد مصدق را در راستای منافع ملی ایرانیان ارزیابی نمیكنید درحالیكه ملیگرایی بر بستر منافع ملی شكل گرفته است؟
حتما همین طور است. من معتقدم اقداماتی كه اوج آن در دوره مصدق صورت گرفت نظیر بدعتهایی كه گذاشته شد كه مبتنی بر آن باید به عنوان ملی كردن همه چیز را در یدقدرت دولت قرار داد و اجنبیستیزی را بزرگترین بهانه رای آوردن و محبوبیت داخلی كرد، اقداماتی بیمارگونه بود. بازكردن راه برای رواج این شعار كه “هنز نزد ایرانیان است و بس” شایسته یك سیاستمدار نیست و تبعاتی منفی همراه میآورد.
مطابق تعریف مدنظر شما آیا میتوان از الگوی ملیگرای مثبت در مقابل الگوی ملیگرای افراطی و منفی هم سخن گفت؟اصولا آیا شما وجهی مثبت برای ملیگرایی درنظر میگیرید؟
بله، ملیگرایی وجه مثبت دارد به این معنی كه همراه با آن یك واحد سیاسی تعریف میشود كه انسجام دارد و فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در درون این سیستم معنادار شده و هویت پیدا میكند. اما فراتر رفتن از این حدود و دیگران را محق ندانستن بیرون آمدن از حدومرزها است. اما من معتقدم كه مهمتر از ملیگرایی، انسانگرایی است و نباید انسانیت را فدای ملیگرایی كرد. حقوق فردی انسانها مهمتر از شعارهای كلی ناسیونالیسم است و به نام ملیگرایی نباید ایرانیها را آزار و خفت دهیم. هیچ آرمانی بزرگترین از انسانیت نیست.
مبتنی بر این تعریف آیا میتوان از یك الگوی ملیگرایی مثبت در ایران نام برد؟
من سراغ ندارم كه الگوی خوبی درست كرده باشیم. اغلب اتفاقی كه در كشور ما افتاده این است كه هرچه از مفاهیم مدرن داخل كشور آوردیم خراب كردهایم .ملیگرایی هم مستثنا از این قاعده نیست.
به هرحال در جریان غالب ملیگرایی ایرانی چهرههای مختلف حضور داشتند. اگر نتوان از الگوی مثبتی نام برد حتما میتوان از اشخاصی نام برد كه رفتارشان با آنچه ناسیونالیسم بیمارگونه مینامید متفاوت بوده است؟
حتما بوده است. اما من سودی در این نمیبینم كه اسم ببریم. این اسم بردنها سوءتفاهمهای جدیدی را همراه میآورد. از دل تعریفی كه از مفاهیم كلی ارائه شد میتوان مصداقها را بیرون كشید.
و به جز ملیگرایی دهه 20،كه شما آن را الگوی ملیگرایی افراطی معرفی میكنید آیا به اعتقاد شماو با تعریف مدنظر شما زمانی دیگر هم با تبعات منفی ملیگرایی مواجه بودهایم؟
اول از همه من در مورد مصدق یك موضوع را باید روشن كنم. من معتقدم كه مصدق نیت خوبی داشت و انسان والایی از نظر شخصیتی و اخلاقی بود.من در انتقادهای خود به شخص مصدق كاری ندارم، از اندیشه و تفكری كه كشور ما را گرفتار كرد انتقاد میكنم. ملیگرایی افراطی را به عنوان اشخاص مخاطب قرار نمیدهم. چیزی كه به نظر من در دهه 1320 در ایران اتفاق افتاد درهم آمیختن برداشتی تحریف شده از ناسیونالیسم و سوسیالیسم است. این تركیب كه از 1320 پایه آن گذاشته میشود تا به امروز هم ما را گرفتار كرده است. من نام آن را ناسیونال سوسیالیسم گذاشتهام كه بارمنفی دارد. ببینید، هم در سوسیالیسم آرمانهای خوب است و هم در ناسیونالیسم. ولی من منتقد تركیب بیمارگونهای هستم كه در كشور ما شكل گرفت و زندگی سیاسی ما را رقم زد.
حاملان امروزی ملیگرایی در كشور ما از چه خاستگاهی برخاستهاند؟ آیا میتوان از یك جریان ملی گرا درحال حاضر سخن گفت؟
بعد از انقلاب ملیگرایی و حتی سوسیالیسم و چپ گرایی در كشور ما رنگ باخت اما به اعتقاد من این خارج شدن از صحنه ظاهری است. كسانی كه با آنها مبارزه كردند اكنون خودشان گرفتار این ایدئولوژیها هستند.اینكه مشكل ما پیچیده شده دلیل این است.
یعنی به اعتقاد شما حكومتگران امروز ما ملیگرایی را وسیلهای برای سیاستورزی قرار دادهاند و در سیاست غالب امروز ما میتوان ردپای تفكر ملیگرایی گذشته را شاهد بود؟
در سیاست امروز ما گرفتار پوپولیسم و مردمگرایی هستیم. مردمگرایی تركیبی از ناسیونالیسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم و... است و اصول مشخصی از نظر سیاسی ندارد و مهمترین اصل آن این است كه حركتهایی باب طبع مردم انجام شود و نتیجه حاصله هم چندان مهم نیست. پوپولیسم بنبستی است كه ایدئولوژهای التقاطی كه از ماهیت و هویت خود خارج شدهاند به آن میرسند و ما اكنون به آنجا رسیدهایم.
ملیگرایی در جهان امروز و بعد از این سیر چند قرنی چقدر میتواند جوابگوی نیازهای دنیای جدید باشد؟
در دنیای امروز دیگر تنها شاهد جنبههای منفی ملیگرایی هستیم. توسعهطلبی آمریكاییها رنگ ملیگرایی آمریكایی پیدا كرده است. درحالیكه آمریكاییهایی كه مدعی آزادی و لیبرال دموكراسی هستند، اگر به اصول خود وفادار هستند نباید توسعهطلبی و به كشوری دیگر لشگركشی كنند. لشگركشی روسیه به گرجستان چه معنایی دارد به غیر از همین ملیگرایی. بنابراین در شرایط فعلی من نكته مثبتی در ملیگرایی نمیبینم. درمقابل هرگاه روابط آزاد اقتصادی گسترش یافته، روابط را صلح آمیزتر و انسانیتر كرده است. بنابراین روشنفكران ایرانی به جای اینكه دنبال نوعی ناسیونالیسم ایرانی بگردند بهتر است راجع به جنبههای مثبت جهانی شدن اقتصادی بیندیشند.