با اندامی بیمار و نحیف ، لرزه بر اندام سپاه دیکتاتوری انداخت
یادی از دکتر محمد ملکی ، آزادیخواه دربند
حمیدرضا خادم
زمان زیادی از آخرین جلسه همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر نمی گذرد ، جلسه ای که به دلیل تهدید گسترده انواع نهادهای موازی امنیتی ، از وزارت اطلاعات گرفته تا پلیس امنیت و سایر ارگان های امنیتی و همچنین حکم قضایی دادگستری به آستانه تعطیلی کشاندند . اما شجاعت وصف ناپذیر استادی چون محمد ملکی و عدم تمکین پذیری وی از حکومت زور ، مانع از آن شد تا آسودگی به اردوگاه زورمداران بازگردد ، چراکه هر جا قصد بر آن است تا قدمی برای کشور و ملت در راه دستیابی به آرمانهای آزادیخواهانه برداشته شود هیچ مانعی نمی تواند جلودار عزم استوار و راسخ فردی چون دکتر محمد ملکی باشد حتی اگر دشنه و سلاح در برابرش باشد .
در تمام این سالها به جرات می گویم جسورانه ترین و شجاعانه ترین نوشته ها و همچنین تندترین انتقادات نسبت به حاکمیت در سلب آزادی های اجتماعی و سیاسی ، خشونت عریان ، از بین بردن منافع ملی را در قلم توانای ایشان دیدم . قلمی که اندیشه و شجاعت در پی اش بود ، حق را می شناخت و مرزبندی میان اندیشه خودی و غیرخودی قائل نبود .
در سالگرد قتل و عام تابستان شصت و هفت با یادآوری آن هرگز اجازه نداد تا خون فرزندان این آب و خاک با تمام اختلافات فکری اش با آنان فراموش گردد و ستم روا داشته شده به هم میهنانمان در دخمه ها و اتاقهای تاریک حبس شود . آنجا که خاوران را روفتند ، دکتر ملکی بود که با توجه به اختلاف شدید فکری و عملی ، فارق از عدم تناسب اندیشه اش با سازمان مجاهدین خلق ، شلاق نقد به دست گرفت و به تقبیح اعمال خلاف انسانی آمران و عاملان آن پرداخت .
آنجا که کارگران و معلمان و زنان در زیر فشار ، یک به یک به زندان می رفتند ، دکتر محمد ملکی بود که با تنی بیمار و رنجور خانواده ها را دلداری می داد وسفره هفت سینش را در برابر زندان اوین و در کنار خانواده زندانیان پهن می کرد .
دکتر ملکی که امروز با انواع بیماری های خطرناک دست و پنجه نرم می کند و به لحاظ جسمی در شرایط بسیار نامطلوبی قرار دارد نشان می دهد که با همین توان جسمی اندک ، به دلیل عمق اندیشه های والایش لرزه ای بر اندام دیکتاتوری انداخته که حتی هزینه بازداشت وی با چنین شرایطی را به جان می خرند تا قلم و قدم موثرش در جنبش آزادی خواهی ملت موثر نیافتد .
چندی پیش هنگامی که پس از جلسه ای مشترک وی را به منزلش رساندم به چشم دیدم که وی حتی توان پیاده شدن از خودرو را نداشت و به کمک دیگران باید قدم بر می داشت اما تحت همین شرایط باز هم می آمد و شجاعانه می آمد ، بی پروا سخن می گفت و بی پرده نقد می کرد .
بی خردی ناشی از وحشت زدگی در دستگاه امنیتی امروز کار را به جایی رسانده که در منجلاب گرفتاری و سردرگمی دست و پا می زنند و دکتر محمد ملکی را با وجود انواع بیماری ها از جمله دیابت ، ناراحتی قلبی و سرطان پیشرفته به بند می کشند تا مبادا خطری بر خود افزون سازند ! استاد ملکی در لحظه ای که ماموران امنیتی برای بردن ایشان به منزلشان آمده بودند به روایت همسر شجاعشان از ماموران سپاسگزاری کرد و گفت : سالها چه پیش از انقلاب و چه پس از آن مبارزه کردم و در برابر استبداد سر فرود نیاوردم و اکنون خوشحالم که در بستر بیماری نخواهم مرد و در زندانی که مجموعه ای از مبارزان و روشنفکران در آن هستند جان را نثار ملت و کشورم خواهم کرد .
نظام الهی ! که سه دهه آنرا بر پایه خشونت ، قتل ، زندان ، سرکوب و ... بنا نهاده اند یارای مقاومت نه در برابر نوجوانی نوزده ساله را دارد و نه تاب نقدها و سخن های استخوان دار مردان بزرگی چون ملکی و زعیم را .
در حالیکه سه دهه از این نظام الهی ! می گذرد همچنان زندان های مخوف و دادگاه های انقلاب ! برای تثبیت آن بکار می آیند و مسلوب شدن در بیدادگاه های آن عملی بی پایان گشته ، دگر حکومت های غیر الهی و وابسته به مشروعیت مردمی سالها و حتی قرن هاست برقرارند و دادگاهی به نام انقلاب در آن معنا ندارد . این چه نظام الهی و چه انقلاب پرشکوهیست که سه دهه تنها به ظلم و جور و رعب ، برقراریش را به سختی و کشان کشان حفظ کرده ، امروز جسم بی رمق و بیمار بزرگ مردی چون ملکی را به بند می کشد تا اندیشه بی پایانش در سلول بماند و گریبان دروغ و ریا را نگیرد . آری آنچه حاکمان ظالم را به وحشت می اندازد اندیشه آزادیخواهانه و چالشگرانه است حتی اگر در فردی بیمار و نحیف چون دکتر ملکی باشد .