بهتازگي ترجمهي کتابي دربارهي موضوع تغيير رژيم از سوي آمريکا و نقش سازمانهاي امنيتي اين کشور منتشر شده است. استفن کينزر، روزنامهنگار آمريکايي در اين کتاب خود به نقش ايالات متحده در سرنگوني دولت مصدق ميپردازد.
در سالهاي اخير، در ايالات متحده هيچ واژهاي مانند شعار اوباما، يعني "تغيير"، مردم را به خود جذب نکرده است. هر چند کمتر کسي از درونمايهي اين تغيير آگاهي داشت، اما براي همه آشکار بود که ابتدا جرج بوش و سياست جمهوريخواهان بايد از دور خارج شوند تا بتوان به تحولي اساسي دست يافت. واژهي کليدي تغيير پس از زماني کوتاه، تبديل به مترادفي براي مبارزهي انتخاباتي اوباما شد.
کلمهي کمتر- محبوب ديگري نيز در ادبيات سياسي آمريکا وجود داشت: "تغيير رژيم". اين واژه شکل مودبانهي براندازي يا کودتاست که موضوع را معمولي، اما بسيار عامهپسندتر بيان ميکند. نخستين فردي که اين عبارت رسمي را در پس دراز کردن دست دوستي بکار ميبرد، بيل کلينتون، رئيس جمهور پيشين آمريکا بود. در دوران جانشين او بوش اين مفهوم بهنوعي عادي و پرکاربرد شد. در اين دوران اين مفهوم بهمعناي تغيير حکومت بهکار ميرفت که سقوط صدام حسين در عراق و تغيير رژيم از مصداقهاي آن بود.
مفهوم سياسي تغيير رژيم
در اين فاصله علوم سياسي نيز به عبارت "تغيير رژيم" ميپردازد. استفن کينزر، يکي از معروفترين روزنامهنگاران آمريکايي در سال ۲۰۰۶ يک تکنگاري با عنوان "قرن تغيير رژيم از سوي آمريکا" منتشر کرد. اين روزنامهنگار برجسته پس از سقوط ديوار برلين دفتر روزنامهي نيويورک تايمز را در برلين اداره کرده و در سال ۲۰۰۲ نيز برندهي جايزهي پوليتسر شده است. کتاب وي تاريخچهي براندازيهاي آمريکا را از حکومت هاوايي در سال ۱۸۹۳ تا جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ بررسي ميکند. نويسنده در اين کتاب ميان شکلهاي تغيير رژيم تفکيک قائل ميشود.
در نخستين مرحله که "امپرياليستي" ناميده ميشود، ايالات متحده رژيمهاي مزاحم را، براي نمونه در نيکاراگوا يا هندوراس، به طرزي آشکار سرنگون ميکند. در مرحلهي دوم، پس از سال ۱۹۴۵ سرنگوني حکومتهاي مزاحم و نامطلوب مانند ايران، گواتمالا، ويتنام جنوبي و شيلي با عمليات مخفيانه در دستور کار قرار ميگيرد. مرحلهي سوم با فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد آغاز ميشود. در اين مرحله ايالات متحده - مانند حمله به عراق و افغانستان - به روش گذشتهي خود، يعني براندازي مستقيم و حتا بهکارگيري واحدهاي نظامي بزرگ روي ميآورد.
در حال حاضر يکي از پژوهشهاي اساسي کينزر دربارهي سقوط دولت مصدق در سال ۱۹۵۳ (کودتاي ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲) بهزبان آلماني منتشر شده است. اين کتاب منبعي کارآمد دربارهي وضع ايران در نيمهي دوم قرن بيستم است که نميتوان از آن چشم پوشيد. سقوط حکومت شاه و برآمدن جمهوري اسلامي از بطن جامعهي ايران و پيامدهاي مخرب آن براي سياست بينالمللي از موضوعهاي اين کتاب است. نويسنده به تفصيل و دقت توضيح ميدهد که مأموران انگليسي و آمريکايي چگونه کودتاي سرنگوني مصدق را در ايران برنامهريزي و اجرا کردند. او ثابت ميکند که اين امر تنها به دستور دولت آيزنهاور، رئيس جمهور وقت آمريکا و وينستون چرچيل، نخست وزير انگليس، قابل اجرا بوده است. البته هري ترومن و اتلي، مقامهاي پيش از اين دو تن، از کاربرد چنين روشهايي براي تغيير حکومت کشورهاي ديگر خودداري ميکردند.
دليل تغيير قدرت بهشيوهي خشونتآميز در ايران ملي شدن صنعت نفت از سوي دولت مصدق بود. بهخصوص دولت انگليس نميتوانست از نفت کشوري که دومين ذخاير نفتي جهان را در اختيار داشت، چشمپوشي کند. در آن سالها نزديک به ۹۰ درصد نفت مورد استفادهي اروپا از پالايشگاه بزرگ آبادان تأمين ميشد.
انگليس بايد براي تضمين ادامهي دستيابي به اين منبع بزرگ نفت، دولت دموکراتيک نخست وزير وقت، محمد مصدق را کنار ميزد تا فردي مانند محمدرضا شاه قدرت تام دخالت در امور را داشته باشد. کودتاي برنامهريزي شده عليه مصدق "عمليات آژاکس" نام داشت که کيميت روزولت، مأمور سازمان جاسوسي آمريکا، سي.آي.اي آن را مدريت ميکرد. او مهرهي کليدي تمام عمليات بود. عمليات آژاکس چهار مرحلهداشت که براي مدت کوتاهي با وقفه روبرو شد، اما سرانجام به نتيجه رسيد.
اين ۴ مرحله عبارت بودند از: ۱. جنگ تبليغاتي عليه مصدق ۲. تحويل حکم برکناري به مصدق، نخست وزير وقت از سوي افسران وفادار به محمدرضا شاه ۳. بسيج تظاهراتکنندگان مخالف دموکراسي ۴. انتصاب سرلشگر زاهدي به مقام نخست وزيري از سوي محمدرضا شاه. براي گرم کردن بازار تظاهرات و برانگيختن نخبگان آن روز ايران و نيروهاي مردد نظامي آمريکا مبالغ هنگفتي رشوه در اين ماجرا هزينه کرد.
مصدق مرد سال ۱۹۵۱
قرباني اين کودتا بدون شک محمد مصدق و دولت دموکراتيک و نوپاي او بود. او طرفدار دموکراسي پارلماني و نفي خشونت بود. آبراهام لينکلن را ميستود و در ايالات متحده زندگي کرده بود. برخلاف انتظار او در سال ۱۹۵۱ "مرد سال مجلهي تايم" شناخته شد. مصدق نمايندهي تمام عيار فرهنگ ميهماندوستي و آداب معاشرت ايرانيان بود. اما پايبندي به اصول جامعهي مدني باعث سرنگوني او شد.
مخالفان مصدق از ويژگيهاي شخصيتي او سو استفاده کردند و از او ايراد گرفتند که در وضعيت اضطراري به خشونت متوسل نشده است. البته او از کودتا جان سالم بهدر برد، اما گرفتار انزواي سياسي شد. او در يک محاکمهي نمايشي به ۳ سال حبس محکوم شد و تا پايان عمر خود در سال ۱۹۶۷ در حبس خانگي بهسر برد.
هري ترومن رئيس جمهور سابق آمريکا در زمان خود هشدار داده بود که کاربرد راهحل خشونتآميز در مسألهي ايران فاجعهاي براي جهان آزاد بهدنبال خواهد داشت. ربع قرن ديکتاتوري شاه سابق ايران و پس از آن برآمدن رژيمي اسلامي گفتههاي ترومن را بهخوبي تأييد کرد.
اگر امروز جهان غرب مأيوسانه در پي راهحلي براي رويارويي با محمود احمدينژاد، منکر هولوکاوست، ميگردد تا تهديد عليه اسرائيل را کاهش دهد، بخشي از بهايي را ميپردازد که کودتاي سي.آي.اي بهبار آورده است.