با وجود اينکه مي دانم طرح برخي از مسايل تاچه حد مي تواند موجبات برآشفتگي صاحبان قدرت را فراهم کند و با وجودي که ديگر شرايط جسمي من تحمل بازگشت دوباره به زندان آقايان را ندارد، اما خودم را در راستاي منافع ملي موظف مي دانم با صراحت مسايل را مطرح کنم و در قبالش هر تنبيه و فشاري را که حاکميت بخواهد برمن وارد کند پذيرا شوم. از اين رو وظيفه مي دانم تا هم بر عملکرد دولت تحليلي داشته باشم و هم هشداري در مورد فضاي داخلي و خارجي اي که براي ايران ايجاد شده، بدهم.
يک سال و اندي است که از عمر دولت نهم مي گذرد. در اين يک سال آنقدر اتفاقات و تحولات رخ داد که تحليل عملکرد دولت را طولاني مي کند اما در اين مجال سعي مي کنم تحليلي کلي بر مهم ترين بخش عملکرد دولت در عرصه سياست داخلي و خارجي داشته باشم.
ايران طي سه سال اخير درگير مساله غني سازي اورانيوم بود و عملکرد دولت نهم در اين يک سال و در قبال اين پرونده جز افزودن بر تنش حاصلي نداشته و دولت با طرح برخي مسائل در مسير تنش گام برداشته است؛ در حاليکه تنش ايجاد شده در ابعاد گسترده اي که اکنون شاهدش هستيم به هيچ وجه منطقي به نظر نمي رسد. يعني کشوري که در بحران قرار دارد و قدرت هاي مسلط دنيا را رودرروي خود مي بيند منطقي نيست جبهه جديدي در مقابل خود بگشايد که به واسطه آن حتي کشورهايي ـ اگر نگوييم بي طرف ـ که موضع تنش آميز با ما نداشته اند را در مقابل خود قرار دهد. اما حال حتي همين کشورها نيز به موضع گيري عليه ما پرداخته اند. در واقع عملکرد دولتمردان ما باعث شده که جوي پرتنش در ذهن توده ها و افکار عمومي جهاني عليه ايران شکل بگيرد.
اين جو به طرح مسائلي مثل نبود اسرائيل، هولوکاست و ... برمي گردد. مسائلي که طرحشان حتي در شرايط بدون تنش هم اعتراضات زيادي را برمي انگيزد. چه آنکه باتوجه به نفوذ و حضور قدرت هاي جهاني حامي اسرائيل و ذهنيتي که به درست يا غلط اين کشورها در افکار عمومي جهان القا کرده اند، زير سئوال بردن وقايعي که در جنگ جهاني دوم عليه يهوديان اتفاق افتاده جز لطمه زدن به موقعيت ايران هيچ نتيجه ديگري در برندارد. به اين اعتبار بايد گفت دولت داراي استراتژي سياسي مفيدي نبوده که بتواند از موضع گيري هاي جهاني عليه ايران بکاهد و در عمل با موضع گيري هايش فضايي را به وجود آورده که تا به امروز هيچ ساختاري در ايران، آن را ايجاد نکرده بود. دولت خاتمي هم، اگرچه نتوانسته بود در سطح داخلي موفق شود اما حداقل توانست فضاي پرتنش سياست خارجه ايران را آرام و ايران را، چه در سطح کلان جهاني و چه در منطقه به يک کشور محترم تبديل کند تا فرصت براي گشايش روابط دوستانه با دنيا فراهم شود.
اما اين دولت تنها هنرش اين بوده که از منابع نفتي که نصيبش شده بدون حساب خرج کند و بدون يک استراتژي روشن، پارا از چارچوب چشم انداز 20 ساله و برنامه چهارم آقايان فراتر بگذارد؛ پول ها را به گونه اي هدر دهد و اقتصاد کشور را در مسيري پيش ببرد که تمام انديشمندان کشور، يک فاجعه بزرگ را براي آينده پيش بيني مي کنند.
گزينش چهره هايي که پست هاي حساس دولت را در عرصه هاي سياسي، اقتصادي و خارجي دراختيار دارند موجب حيرت تمام گروه هاي سياسي، و نه فقط اپوزيسيون نظام، شده است. اين انتصاب ها حتي پشت پشت خودي هاي حاکميت را هم به لرزه درآورده و اين رفتارها و تصميمات براي آنها هم غيرقابل تصور بوده. گزينش هايي که به هيچ وجه در آن اصل کارشناسي و فني قضيه و پيشنيه تجربي رعايت نشده وتمام گروه ها و نخبگان را نگران کرده است.
اينها نمونه هاي کوچک تصميمات عجيب دولت نهم است. در کل بايد گفت هيچ زمينه اي را نمي يابيد که در آن بتوان نقطه مثبتي براي دولت متصور شد. اگر در بعد مسايل سياست داخلي و فضاي سياسي کشور باشد که دولت بي محابا در راستاي قلع و قمع صاحبان انديشه، صاحبان قلم، روزنامه ها و مجله ها حرکت کرده است. وضع به گونه اي شده که دولت موضع گيري هاي عادي نشريات را هم ر هيچ زمينه اي برنمي تابد.
بنابراين مجموعه عملکردها فضايي را به وجود آورده که نارضايتي ها خود را در چارچوب مسايل قوميت ها نشان مي دهد. نارضايتي هايي که با حمايت جريانات خارج از کشور همراه مي شود و اين جريانات با حمايت از گروه هاي جدايي طلب داخل کشور که از نارضايتي هاي قومي مردم سوءاستفاده مي کنند وضع خطرناکي براي کشور به وجود آورده اند که مي تواند کشور را به آشوب بکشاند. اين پديده اي است که اپوزيسيون کشور از ترس وقوع آن تابه حال دندان به جگر گرفته بود و اوضاع را تحمل مي کرد تا مبادا آشفتگي هاي کشور همبستگي ملي را برهم ريزد.