در يک انتخابات درست در جوامع دموکراتيک، قاعده اینست که حزب ها وارد انتخابات می شوند و اگر اکثریت نیاوردند با حزب های دیگر ائتلاف می کنند. اما اين روزها می بينيم که در جريان انتخاب رئيس جمهور جديد ايران:
1. شماری از شخصیت های سرشناس نظام جمهوری اسلامی در ایران، نامزد ریاست جمهوری شده اند.
2. سامانهء جمهوری اسلامی با حذف همهء دیگران و دگراندیشان، این آقایان را پذیرفته است؛ پس همه باید «خودی» باشند.
3. هیچکدام از نامزدها دارای سازمان سیاسی منسجمی نيستند و همه به دنبال پشتیبانی جناح های سیاسی دیگر افتاده اند. در اینجا، نامزدها در پی ائتلاف هستند، زیرا خود سازمانی ندارند.
4. وقتی نامزدها در پی ائتلاف پیش از رای گیری باشند، معنايش آن است که مطمئن هستند رای نمی آورند و حاضر نیستند بخت خود را با رای دهندگان به معرض قضاوت بگذارند.
5. مهم نیست کدام سازمان سیاسی از کدام نامزد پشتیبانی کند، زیرا هیچکدام برنامه ای ندارند، فقط می خواهند رییس جمهور شوند، و حاضرند هر برنامه ای را که هر سازمان سیاسی داشته باشد برای کسب پشتيبانی آنها تایید نمایند.
6. به اين وضعيت نابهنجار ، به عقیده من، همه ی این نامزدها غیرقانونی هستند، زیرا نامزدی همگی شان برخوردار از مواهبی است که دیگران از آنها محروم هستند. آنها غیرقانونی هستند زیرا از راه غیرقانونی و با تبعيض و قانون شکنی علیه دیگران نامزد شده اند. آنها دسترسی انحصاری به رسانه ها دارند، در حالی که مخالفان و رقیبان بالقوهء آنان هیچ رسانه ای برای بیان عقیدهء خود به ملت ندارند. حال اگر اين کانديداها بصورت غیر قانونی نامزد شده اند، پس ریاست جمهوری هر یک از آنان نیز غیرقانونی خواهد بود.
از سوی دیگر، انحصار رسانه ای باعث می شود کسی نتواند درباره کیفیت سخنان اين کانديداها پرسش کند. پرسش کند که: شما که اکنون با روش ها و گفتارهای ناشیانه ای که از دل بر نمی آید، از ستم ها و نارضایتی های مردم سخن می گویید، در این سال ها کجا بودید؟ چرا رنج مردم را می دیدید و لب به اعتراض نمی گشودید؟ شما که دزدی و اتلاف صدها میلیارد درآمد این کشور را ـ که بایستی در زیربناها و صنایع و کشاورزی سرمایه گذاری می شد ـ مشاهده می کردید، طرح اقتصادی تان کجا بود؟ وقتی ده ها جوان را، بنام «ارازل و اوباش»، خارج از محدودهء قانون قضاء در خیابان ها با جرثقیل اعدام می کردند، و فرزندان ما را می زدند و غرقه در خون به روی زمین می کشاندند، قلب شما کجا بود؟ وقتی رییس جمهورتان آن جنجال های خانمانسوز بين المللی را بر پا می کرد، آیا شما تشخیص نادرست بودن سیاست خارجی را نمی دادید؟ وقتی، با نابودسازی عمدی، میراث تاریخ و فرهنگ، ایران را به خرده سنگ تبدیل می کردند چه می اندیشید؟ آیا حتا یک بار هیچکدام از شما «نامزدان مدعی» لب به اعتراض یا انتقاد گشوديد؟ مگر شما از چه مزایایی برخوردار بودید که حفظ آنها از منافع ملی مهمتر بود و شما را وادار به سکوت می کرد؟ شاید شما هم، مانند اکثر مسئولان جمهوری اسلامی، وجدان ملی خود را از دست داده بودید.
و اکنون چه برنامه ای دارید؟ می دانيم که ندارید. حتا اگر داشتید، با چه اختیاراتی می خواستید آن را اجرا کنید؟ آیا جرات دارید در سخنرانی های انتخاباتی خود با دیکتاتوری مخالفت کنید و ریشه راستین دشواری ها را برشمارید؟ آیا شهامت آن را دارید که اختیارات قانونی رییس یک دولت جمهوری را مطالبه کنید؟
اگر شما حتا در طی چهارسال گذشته همزبان با ما مردم ایران می شدید و آشکارا، به جز غر زدن های کنایه ای در محفل های خصوصی تان، از عملکرد دولت انتقاد یا به آن اعتراض می کردید و نشان می دادید که وجدان ملی بیداری دارید، شاید اکنون می توانستید ادعایی داشته باشید و شاید مردم شما را باور می کردند. ولی شما برجستگان نظام ولایی نه اراده و نه شهامت آن را داشتید و نه اینکه اهمیتی برای مردم قایل بودید. اکنون هم همگی فقط برای نجات نظام از دست مردم، از پستوهای خود بیرون آمده اید.
احمدی نژاد باید حداقل دو سال پیش کنار گذاشته می شد و ما دو سال وقت می داشتیم تا خرابی های او را جبران کنیم، ساختارهای شکسته را ترمیم نماییم، از اتلاف میلیاردها دارایی ملت، که می توانست چنان بستری برای پیشرفت اقتصادی کشور بسازد که هیچ توفان اقتصادی نتواند ما را بلرزاند، جلوگيری کنيم. ولی شما نامزدهای مدعی، همگی، ساکت نشستید و تماشا کردید و منافع شخصی خود را بغل کردید تا از گزند مصون بماند و ملت را در منجلابی از فقر و خشونت و ذلت رها نمودید. تاریخ شما را نخواهد بخشید.
تاریخ ما فعالان اوپوزیسیون برون از حاکمیت را هم نخواهد بخشید، که نظاره گر اینهمه ستم و فساد و خشونت، هرچند از آن انتقاد کردیم، ولی بیشترین توان فکری و رسانه ای خود را صرف خنثی کردن و مبارزه با یکدیگر نموديم. ما هم مبارزان راستین راه آزادی و رهایی ملت نیستیم. ما نمایشگر مبارزه ايم و در نمایشنامه ای ننوشته یا نخوانده برای کسب نقش اول یا نقش مطرح آن مبارزه می کنیم.
من هر چقدر مبارزان دیگر اپوزیسیون را ـ که در توهم رقابت با آنان هستم ـ تضعیف کنم، بخت بیشتری برای دیده شدن دارم! این یک بیماری ملی است که ویروس آن در ناخودآگاه همهء ما جا گرفته و گاه منطق و خرد را از ما سلب می کند؛ حسد برای دستیابی به چیزی که وجود ندارد چشمان ما را می بندد و ما را از تشخیص راه درست، یا دوست و دشمن، یا هدف از مبارزه، ناتوان می سازد.
سامانه های اطلاعاتی ـ امنیتی هم، که از ضعف اخلاقی و سرشت ناسازندهء برخی از ما آگاه هستند، از آن در راستای امنیت نظام از دست اپوزیسیون راستين، و یا در راستای اجرای نقشه های ضدایرانی بیگانگان، بهره برداری می نمایند.
در اين ميان، ملت ما، ميان اين نامزدهای غير قانونی که تنها برای بقای نظام و نه منافع ملی در تلاش هستند، از يکسو، و ما فعالان سیاسی در حال مبارزه با يکديگر، از سوی ديگر، همچنان در حال له شدن است. آیا ما مدعیان مبارزه در راه آزادی، دموکراسی و حقوق بشر هرگز از خودمان رها خواهیم شد تا بتوانیم ملت را رها کنیم؟ 26 اردیبهشت 1388
https://newsecul.ipower.com/
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
پیامی به آقای مُهندس کوروش زعیم
خشایار رُخسانی
با درود به آقای مهندس کوروش زعیم،
دوستِ گرامی، روزهایِ در پیش ِرو، روزهایِ سرنوشت ساز در دوران گُذشتهنگاری ایران هَستند؛ روزهایی که روشنبین هایِ این کشور میتوانند با بهره بُردنِ مُهَندِزی شُده (حساب شده) و خَرَردورزانه از آنها، سرنوشتِ کشور را به سودِ پیروزیِ فرجامین ِدمکراسی و سکولاریسم، دگرگون کنند. ولی بدبختانه زَرسنجی (معیاری) که امروز اُپوزیسیون دمکراتِ ایران با آن رویدادهایِ روزمَرۀِ این کشور را ارزیابی میکُند، او را از شناختِ این راستینگی ِ(واقعیت) آشکار، بازداشته است.
دیدگاهِ شُما در در بارۀِ گُزیدمان آینده که در نوشتار تازۀِ شُما با سَرنویس "ما کی از خود رها خواهیم شد تا ملت را رها سازیم" بازتاب داده شُده است، در پیوند با آن چهار نامزدِ گُزیدمانی؛ به چم احمدی نژاد، کروبی، میرحسین موسوی و محسن رضایی، که نورچشمی فرمانپادی اسلامی هَستند، به رسایی (بطور کامل) درست است؛ زیرا که آنها گُماردگی (مأمویت) و هَدَفِ دیگری بجز پیدا کردن راهی برایِ ادامۀِ هَستی فرمانروایی آخوندی در ایران ندارند. ولی آنچه که در این میان از نگرِ تیزبین شُما بدور مانده است، نامزدیِ زمامدار ِ آزاده ای بنام آقای دکتر قاسم شعله سعدی میباشد [1]، که بارها با نامه هایِ پرخاشگرانه و پَتکارشانه (اعتراضی) به آیت الله خامنه ای، رهبریِ بیخَرَدانۀِ او را فَرنودِ نهادین ِ (دلیل اصلی) درد و رَنجِ مردم و خودکامگی ِلگام گسیختۀِ ولایتِ فقیهِ او را شَوۀِ نهادین ِ (سبب اصلیِ) فروپاشی کشور دانسته است [2].
او در این نامه، آشکارا از یک ساختار ِجهانگرا (سکولار) و دمکراتیک پدافندی کرده و آن را تنها آلترناتیو (alternative) و ساختار ِجایگُزین میداند که باید بر ویرانه هایِ سامان خلیفه گری اسلامی، برپا شود تا کشور از این گَندآبِ اسلامی رهایی یابد. اگر اپوزیسیون دمکرات ایران پیش پیغان (پیش فرض) خود را برایِ پشتیبانی از یک نامزدِ گُزیدمانی، برنامه ها و پلاتفرم دمکراتیک او می اِنگارد، این نامه بهترین پلاتفرمی است که برنامه هایِ خَرَدگرانه و اندیشه هایِ مردمسالارانۀِ آقای دکتر شعله سعدی را بازتاب میدهد و آزادیخواهان میتوانند آنرا در خاستگاهِ انگیزه ای در پشتیبانی از نامزدیِ گُزیدمانی او بپذیرند.
به شَوَندِ (علت) اینکه با نوشتن ِ این نامه هایِ سرگشاده، آقای دکتر شعله سعدی از هیچگونه شانسی برای گُذر از آب بندِ شورایِ نگهبان برخوردار نیست، تنها هواداری و پُشتیبانی میلیونی مردم ایران خواهد توانست، او را از این راهبند، گذر دهد. در نِهِشت (وضعیت) رَد شدن ِشایستگی او از سوی شورای نگهبان و در پیشایندی (شرایطی) که او از یک جُنبش پَشتیبانی مردمی برایِ فشار آوردن بر شورایِ نگهبان برخوردار نباشد، گُزیدمان ِ آینده همانندِ سال هایِ گذشته تنها به میدان همتازیِ (رقابت) نورچشمی هایِ فرمانپادیِ آخوندی، فراخواهدرویید. در اینچنین نهِِِشِتی (وضعیتی)، برای آزادیخواهان، دیگر هیچگونه انگیزه ای برایِ هُماسیدن (شرکت کردن) در گُزیدمان آینده وجود نخواهد داشت؛ هنگامیکه آنها ناگُزیر باشند مانندِ سال هایِ پیشین، تنها میان بد و بدتر را برگُزینند.
نامزدیِ آقا دکتر قاسم شعله سعدی در گُزیدمان آینده، با نگر با این داده ها و پیشینۀِ آزادگی و جهانگرایی و شیردلی او، بهترین و نایاب ترین ژایشی (شانسی) است که همکنون برای اُپوزیسیون مردمسالار ِ ایران بدست آمده است، تا با پُشتیبانی سامانمند (سیستماتیک) و سراسری در کشور از او، او را گُزینۀِ ویژه خود کُند. ندیده گرفته شدنِ این ژایش (فرصت)، بُزُرگترین رَمژَک (خطا) و لغزش ِ نابخشودنی ِروشنبین هایِ این کشور، پس از کمکِ آنها به رویِ کار آوردن خُمینیسم در ایران خواهد بود.