کنفرانس استکهلم تحت عنوان «اتحاد برای دموکراسی» که اخیرا توسط بنیاد اولاف پالمه برگزار شد، به دلیل غیرعلنی بودن و عدم شفافیت، شائبههایی را دامن زد که موجب شد بخش مهمی از بحثهای مربوط به این کنفرانس در ارتباط با رفع این شائبهها و ابهامات صورت پذیرد. آیا بهتر نبود این بنیاد به جای کنفرانسهای مخفی، محدود و دربسته، مبتکر گردهمآییهای گسترده، علنی و آزاد برای جامعه ایرانی باشد که در آنها عمق بخشیدن به اندیشههای سیاسی و چگونگی جلب همه طرفهای درگیر به توافق وسازش سازنده، در دستور کار قرار گیرد؟
اخیرا کنفرانس دو روزهای تحت عنوان «اتحاد برای دموکراسی» در استکهلم و با شرکت شماری از فعالین سیاسی در خارج از کشور توسط بنیاد اولاف پالمه برگزار شد. این کنفرانس، آنچنان که در گزارشها انتشار یافت و از سوی برخی از شرکتکنندگان و نیز مسئولان بنیاد اولاف پالمه عنوان شد، به منظور بررسی راههای اتحاد نیروهای اپوزیسیون ایران در خارج ازکشور ترتیب داده شده بود. گردهمایی استکهلم، اما، به دلیل غیرعلنی بودن و عدم شفافیت در برخی زمینهها، مثلا فهرست شرکتکنندگان، از همان ابتدا شائبههایی را دامن زد که موجب شد بخش مهمی از بحثهایی که پیرامون آن دامن زده شد در ارتباط با رفع شائبهها و ابهاماتی صورت پذیرد که پنهانکاری دستاندرکاران و ترتیبدهندگان باعث بروز آنها شده بود. عدم شفافیت ترتیبدهندگان این نشست در باره روند طرح ایده و تشکیل این نشست و تعیین ترکیب اعضای دعوت شونده به آن و مهمتر از همه برگزاری غیرعلنی آن همچنین دامنگیر کسانی شد که تا پیش از رسانهای شدن این کنفرانس نه در شکل گیری آن نقشی داشتند و نه در باره اهداف، محتوا، جهتگیری سیاسی و کلا ماهیت چنین نشستی مورد مشاوره و نظرخواهی قرار گرفته بودند. در محافل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نخستین پرسشهای مطرحشده ازجمله این بود که چه کسانی ترتیب دهندهی این نشست هستند، اهدافشان چیست و چرا بنیاد اولاف پالمه ابتکار نزدیکی اپوزیسیون ایران را بدست گرفته است؟ پس از طرح گستردهی این پرسش بود که برخی فعالین دست اندرکار به توضیح پرداختند، برخی از شرکت کنندگان کنار کشیدند و برخی دیگر مشارکت در ارائهی درخواست برای برگزاری این کنفرانس را تکذیب کردند. به این نکته اشاره کنم که منظور من از علنی بودن جلسه، عمومی بودن آن نیست – هرچند که عمومی بودن نشست نیز اگر امکان عملی داشته باشد، بهتر است- بلکه این است که برای نمونه خبرنگاران بتوانند در نشست حضور یابند و اطلاعات عمده و اساسی در بارهی آن را به آگاهی عموم برسانند.
در این نوشته به سه مورد اصولی که میبایست مورد توجه مبتکرین، درخواست کنندگان و شرکت کنندگان در این نشست قرار میگرفت (یا میباید برای ابتکارهای آتی مورد توجه قرار گیرد) به طور اجمالی و صرفا از نقطه نظر یک پژوهشگر در عرصه جامعهشناسی سیاسی، پرداخته خواهد شد تا شاید کمکی باشد به تعمیق موضوع تلاش برای اعتلاء و پیشرفت ابتکارهای جمعی جامعه ایرانیان خارج از کشور برای رسیدن به مناسبات دمکراتیک در جامعه ایران:
یکم، گفتگو و مذاکره بین فعالین سیاسی، بویژه نمایندگان نهادهای متشکل در هر جامعه از ارکان و شروط تعیینکننده برای پیشرفت دموکراسی در آنجامعه است. بنابراین نشست استکهلم، در نفس خود مثبت است، چون شماری از چهرههای مطرح از اپوزیسون خارج از کشور در محیطی آرام و بدون تنش با یکدیگر به تبادل نظر نشستند. اما طرح ایدهی «اتحاد برای دموکراسی» و بازتاب این موضوع که اپوزیسیون ایران در نشستی برای دموکراسی گردهم آمدهاند، ناروشن و مبهم است. در نشست استکهلم تا جائیکه فهرست افراد شرکت کننده در آن در رسانهها منتشر شده است (که البته میتواند غیرکامل و نادقیق باشد)، برای نمونه، نمایندهی مطرحی از گروههای اپوزیسیون در داخل ایران حضور نداشته است. این در حالی است که رهبران مطرح جنبش سبز هرکدام نمایندگانی رسمی در خارج از کشور دارند که هیچیک از آنها در این نشست حضور نداشتهاند. روشن نیست که آیا این نمایندگان به این کنفرانس دعوت نشدند یا به هر دلیل از حضور در آن امتناع ورزیدند. در هر صورت، دعوت از چهرههایی که وجهه اشتراک آنها اعتقاد به تغییر حکومت «جمهوری اسلامی» است میتواند یکی از عوامل دامن زدن این شائبه در بارهی انگیزه برگزاری کنفرانس استکهلم باشد. بویژه در شرایط خاص سیاسی کنونی که احتمال حمله نظامی به ایران قوت پیدا کرده است. اگر برگزار کنندگان این کنفرانس به جای عنوان «اتحاد برای دموکراسی» مثلا عنوان «موانع برقراری دموکراسی» و یا عنوانی نظیر آن را برمی گزیدند و به جای مخفی کاریهای بیهوده، صراحت و شفافیت از خود نشان میدادند و دست کم شرایط حضور خبرنگاران (دست کم شمار محدودی خبرنگار از چند رسانهی معتبر) را مهیا میکردند بیشک از میزان حساسیتها و سوءتفاهمات کاسته میشد.
دوم، همکاری با نهادهای مستقل و معتبر بین المللی، بویژه بنیاد اولاف پالمه که از اعتبار و خوشنامی برخوردار است، امری پسندیده است اما نه در این شکل غیرحرفهای و نسنجیده. در گزارش رادیو رسمی سوئد عنوان شد که در این کنفرانس علاوه بر بحث و گفتگو میان شرکتکنندگان، چند کارگاه آموزشی درمورد دموکراسی و پیش بردن بحثهای دموکراتیک نیز توسط نمایندگان مرکز اولوف پالمه اجراشد. معنای این آموزش این است که مدعیان برقراری دموکراسی در ایران پس از چندین دهه مبارزه برای دموکراسی همچنان برای انجام بحث و گفتگو به گارگاههای آموزشی نیاز دارند که در آنها چند فعال سیاسی سوئدی باید به مدعیان دموکراسی در ایران درس نحوهی پیشبرد بحثهای دموکراتیک را بدهند. همانطور که آقای حسن شریعتمداری در مصاحبه با تلویزیونی بیبی سی عنوان کرد، اپوزیسیون خارج از کشور در طی سالیان طولانی تجربه برگزاری نشستهایی بسیار بزرگتر از این را داشته است. در این زمینه، مقایسه اپوزیسیون ایران با سوریه و یا برمه که بگفتهی رئیس بنیاد اولاف پالمه از کمکهای این بنیاد برای فراگیری نحوهی برگزاری نشستهای بحث و گفتگو برخوردار شدهاند، نشان از عدم اطلاع وی از کیفیت و توان مجامع سیاسی ایرانی در انجام مذاکره و گفتگو است. گروههای ایرانی در خارج از ایران سالیانه چندین نمونه از این نشستها برگزار میکنند و برای انجام بحث و گفتگو نیازی به گرفتن کمک از بنیاد اولاف پالمه ندارند. به صلاح یک اپوزیسیون نیست که در برابر دریافت کمکهای تدارکاتی در ترتیب دادن چنین نشستهایی، اعتبار خود را به معامله بگذارد. اگر بنیاد اولاف پالمه قرار باشد در زمینهای یاریرسان اپوزیسیون ایران باشد، در بزنگاههایی حساستر از این است، مثلا زمانی که اپوزیسیون و حکومت ایران بخواهند در شرایطی (مثلا نحوه برگزاری انتخابات با حضور ناظران بیطرف بین المللی) با یکدیگر وارد گفتگو و مذاکره شوند و برای این منظور نیاز به کمک یک واسطهی معتبر داشته باشند، نه تشکیل یک نشست ساده برای انجام بحث و گفتگو. در طول جنگ سرد و حتی پس از آن، یک عنصر مهم در سیاست خارجی سوئد، حفظ روابط دیپلماتیک با حکومتهایی بوده است که طرف یک کشمکش بودهاند و سوئدیها از طریق دیپلماسی آرام، در جهت متقاعد ساختن طرفین به حل و فصل اختلافات تلاش کردهاند. در جنگ ایران و عراق اولاف پالمه خود چنین نقشی را بر عهده داشت و در درگیری فلسطین و اسرائیل، سوئد بواسطه تماس دوجانبه، سعی در میانجیگری داشت.
سوم، در بستر «بهار عربی» و تحولات یک سال اخیر در خاورمیانه، جامعه سیاسی ایران نباید دچار بیصبری، دستپاچگی و عجله شده و در پی وقوع تحول فوری، آنهم به هر قیمت، در ساختار سیاسی ایران شود. در دهههای اخیر، تغییرات تدریجی و گام به گام در جامعه ایران روند شگرفی را طی کرده است که به هیچوجه با روند عمومی در خاورمیانه، بویژه کشورهای عربی، هم سطح نبوده است. برگزاری حدود سی انتخابات طی سی سال اخیر، جریان گفتمان خلاق نظری و سیاسی، بویژه در دوران اصلاحات، رشد چشمگیر طبقهی متوسط، افزایش گسترده سطح دانش، عمق و گسترش توقعات آزادی خواهانهی عمومی، بویژه در میان زنان، از جمله موارد مهمی هستند که در گسترش توان و تجربهی جامعهی سیاسی ایران نقش بسزایی ایفا کردهاند و موجب شدهاند تا مردم و نیروهای سیاسی آن، در درک ضرورت برقراری مناسبات دموکراتیک، در سطح و کیفیتی بمراتب بالاتر از بسیاری از کشورهای منطقه قرار گرفته باشند. به جرات میتوان گفت که آمادگی اکثریت بزرگی از مردم ایران به پذیرش مناسبات دموکراتیک در جامعهی ایران به درجهی مطلوب رسیده است. آنچه باقی مانده مرحلهی پایانی گذار و دسترسی به فرمول نهایی این گذار است، فرمولی که در آن نهادهای حاکم حاضر به انجام انتخابات آزاد شوند که به موجب آن هیچکس از صحنه حذف نشود. هرچند امروز در رفتار و گفتار حکومتگران در ایران نشانی از پذیرش فوری این فرمول دیده نمیشود، اما آنچه مسلم است اینکه آنها هر روز که میگذرد به پذیرش آن نزدیکتر میشوند. تخصص سوئدیها و دیگر کشورهایی که به دموکراسی رسیدهاند در کاربرد روشهایی است که بواسطهی آنها، حکومتهای مقتدر به مزیت دموکراسی در ایجاد ثبات و امنیت باور پیدا کرده و یا به آن تن میدهند. این همان معمایی است که کنشگران سیاسی ایرانی باید به دنبال آن باشند نه دستیابی به توافقهای پنهانی. بنیاد اولاف پالمه به جای کنفرانسهای مخفی، محدود و دربسته، میبایست مشوق گردهمآییهای گسترده، علنی و آزاد برای جامعهی ایرانی باشد که در آنها، عمق بخشیدن به اندیشههای سیاسی و چگونگی جلب همه طرفهای درگیر به توافق و مصالحه، در دستور کار باشند.