درسهائی که ملت ایران می تواند از خیزش ملی سی ام تیر فرا گیرد
نوشته آقای حمید رضا خادم را تحت عنوان : " خیزش ملی سی ام تیر و پیروزی ملت در برابر استبداد و استعمار" مطالعه نمودم.
در این نوشته به نکات بسیار مهم و حساسی اشاره شده است که ضمن آنکه سئوال برانگیزند، می توان از آن ها به نتایج حساسی دست یافت.
ایشان نوشته اند:
" حدود یک سال و چهار ماه پس از ملی شدن صنعت نفت و رهایی ملت ایران از یوغ استعمار ، خیزشی اصیل و خودجوش در کشور رخ داد که می توان آن را به عنوان یکی از مهمترین اتفاقات حاصل از اراده ملت و اوج تاثیرگذاری آنان بر تحولات سیاسی و سرنوشت ایران دانست ، چراکه ملت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق در یک جناح و دربار با حمایت دولت های غربی و استعمارگر در جناح دیگر ، مبارزه ای نابرابر را آغاز نمودند ولی این اراده ملت و موج ملی گرایی بود که با پیروزی خود این روز را برای همیشه در تاریخ ایران به ثبت رساند ."
مردم ایران . . . در روز سی ام تیر دست به اعتصابی گسترده و فراگیر زدند و چنان سطح شهرها و خیابانها را پر کردند که دیگر حکومت تاب مقاومت در برابر آنرا نداشت چراکه اینبار اعتصاب و اعتراض بجز تهران به شهرهای مشهد ، اسپهان ، آبادان ، همدان ، تبریز ، شیراز و ... نیز کشانده شده بود . . .
. . . اینبار دکتر مصدق به پشتوانه ملت ایران با اقتدار به نخست وزیری بازگشت و از این ابزار با قدرت در جهت تامین منافع ملی و حقوق ملت استفاده کرد .
در نوشته ذکر شده در بالا ، برمیخوریم به کلمه " مبارزه ای نابرابر" !
هنگامیکه اکثریت ملت ایران در یک جناح قرار گرفته و مبارزه مردمی را شروع می کنند، دیگر نمی توان آنرا مبارزه نابرابر خواند. در طول تاریخ قرن گذشته بارها قدرت غیر قابل تصور این نیروی مردمی را در کشورمان و دیگر کشورها مشاهده کردیم. به عنوان نمونه به ذکر چند مورد از آن می پردازیم:
1- در دوران انقلاب سال 1357 و گرد آمدن میلیونها ملت ایران در راهپیمائی های ضد رژیم شاهنشاهی ، شاه قدرتمند ایران که تصور می کرد ارتشش پنمجمین قدرت نظامی جهان است، از مشاهده نیروی عظیم همبستگی مردم ایران چنان نگران گردید که اجباراً از طریق تلویزیون با ملت ایران روبرو شد و اظهار داشت : "صدای انقلاب ملت ایران را شنیدم" و در ادامه صحبت هایش وعده همه گونه اصلاحات را به ملت ایران می دهد.
2- پیش از جنگ جهانی دوم، پس از تجاوز نیروهای نظامی یکی از ابر قدرت های آنروز جهان یعنی اتحاد جماهیر شوروی به فنلاند چند میلیون جمعیتی، اتحاد یک پارچه ملت فنلاند برای دفاع از سرزمین مقدس خود، نیروهای نظامی متجاوز روسها را با شکست مفتحضانه به بیرون راند.
3- اتحاد یکپارچه سیاه پوستانی که به صورت برده برای قرنها در خدمت سفید پوستان نژاد پرست کشورافریقای جنوبی قرار گرفته بودند؛ در تحت رهبری ماندلا سیاهپوستی که حدود 30 سال در زندانهای سفید پوستان آن کشور بسر برده بود توانستند بدون خونریزی و کشت وکشتار به حکومت آپارتید سفید پوستان خاتمه داده ودرصلح و صفا در کنار اربابان قبلی خود کشورشان را اداره کنند.
4- کشور لهستان که پس از پایان جنگ جهانی دوم به صورت یکی از اقمار کشور اتحاد جماهیر شوروی در آمده بود، در سال 1989 با خیزشی به رهبری لخ والسا Lech Walesa و همبستگی ملت لهستان بنام "Solidarity " ، نه تنها موفق شدند خود را از چنگال رژیم کمونیستی که به آنها تحمیل شده بود نجات دهند بلکه پس از بدست آوردن استقلال دوباره خود ، سایر کشورهای اروپای شرقی که مشابه لهستان در دام اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفته بودند از الگوی لخ والسا و مردم لهستان پیروی کرده و رژیم سوسیالیستی خود را بدور انداختند.
در سی ام تیر وانقلاب ،1357 ملت با رهبر هم صدا و هم عقیده بود، لذا پیروزی به سهولت بدست آمد. ولی در 28 مرداد 1332 چون ملت از رهبر جدا بود ( باید علت را جستجو کرد)؛ در نتیجه یک اقلیت کوچکی از چاقوکشان و زنان هرجائی و نیروهای انتظامی وعاملان مزدور خریداری شده موفق گردیدند که به آسانی ملت، رهبروجیه المله خود را از دست بدهد!
با ذکر این چند نمونه می توان نتیجه گرفت که برای مبارزه علیه خودکامگان ، ستمکاران ، دیکتاتور ها و زورگویان، دو عامل اساسی و حیاتی مورد نیاز است:
عامل اول - وجود یک رهبر دلسوز، مبتکر، مبرا از هر آلودگی، نترس ،شجاع ، محبوب القلوب و فردی که تابع احساسات خود قرار نگرفته و دستوراتش بر پایه منطق و دانش وگرفتن تجربه از اشتباهات گذشته صادر شده باشد.
عامل دوم - ملتی که بخاطر همبستگی با هم وطنان خود برای بدست آوردن حق و حقوق انسانی و حقوق بشری خود آمادگی داشته وحاضر به پشتیبانی از رهبر خود و جانفشانی در راه رسیدن به هدفهای ملت باشد.
بنابر این هرزمان ملت ایران توانست به دو عامل فوق دست یابد، مطمئناً به خواسته هایش که در یکصد سال گذشته بدنبالشان روان بوده ولی تا به امروز موفق نشده است حتی به نزدیکی آن برسد، دست خواهد یافت.
خوشبختانه در یکسال گذشته در میان مبارزان داخل کشور به افراد ی بر میخوریم که بیشتر شرایط یک رهبر واقعی دروجودشان مشاهده می شود. حال اگر جنبش دانشجویان در پیوند با سایر جنبش های اجتماعی – سیاسی ( چون زنان، کارگران، بازاریان، دهقانان،فرهنگیان کارمندان دولتی و بخش خصوصی و غیره) در تحت یک رهبری واجد شرایط، تبدیل به یک جنبش همگانی منسجم و متحد ،گردد، در آن صورت می تواند به آنچنان نیرویی بدل شود که فشاراجتماعی لازم را برای ایجاد یک جامعه مدنی سالم و انتخابات آزاد, برای هموطنان ایرانی ما بهمراه داشته باشد.
با آرزوی دستیابی هرجه زودتر به دو عامل مورد نظر
امیر هوشنگ آریان پور