چه کسانی هيولای تروريسم را از زندان شيشه ای رها ساختند؟
پنجاه و هفت سال از آن روز ميگذرد. روزی که شکوفه های آميد ملتی برای رسيدن به استقلال، آزادی و حاکميت ملی در تند باد حوادث داخلی وخارجی پرپر شدند تا بار ديگر خود کامگی، فقر فرهنگی و نا اميدی در ميهن ما سايه گسترشود. چه کسانی مسؤل اين فاجعه هستند؟
کور اوزلی بارت مامورانگيلس در ايران در زمان فتحعليشاه قاجار، در نامه ای به وزارت امور خارجه انگليس مينويسد: «عقيده صريح و صادقانه من اين است که چون مقصود نهايی ما فقط صيانت هندوستان می باشد، در اين صورت بهترين سياست اين خواهد بود که کشور ايران را در همين حال ضعف و توحش و بربريت بگذاريم و سياست ديگری مخالف آن تعقيب نکنيم».
در راستای اين سياست بود که به نوشته فرمانفرمائيان رئيس اداره نفت در وزارت دارايی «حقوق کارگران روزانه پنحاه سنت بود. آنها در زمان بيماری و يا تعطيلات حقوق دريافت نميکردند. در شهر مخروبه ای به نام حلبی آباد زندگی ميکردند که فاقد آب و برق بود. درزمستان سيل جاری ميشد ودرتابستان به جهمنی تبديل ميشد، گرما و بی آبی کشنده بود. درحالی که درناحيه انگليسی ها برای سرسبزی و زيبايی خانه ها، چمن ها شب و روز آبياری می شدند».
برای جاودانه کردن غارت انگلستان با تحميل قرارداد های آخال، پاريس، هزارنهصد هفت وهزار نهصد نوزده در انديشه تبديل ايران به مستعمره بريتانيای کبير بود که به سبب بيداری ايرانيان ميهن دوست با پشتيبانی ومقاومت همه اقوام ايرانی طرح دولت انگليس در اين مرحله کان لم يکن ميگردد.
مارشال پتن رئيس دولت فرانسه در دوره اشغال نازی ها معتقد بود «هر قطره نفت برابر يک قطره خون انسان است». بدين سبب است که با فوران نخستين قطره نفت ازچاه های نفت مسجد سليمان در سال هزار ونهصد چهار تا امروزملت ايران نتوانسته روزی را بدون دادن قربانی به سر آورد.
در فراز ونشيب های تاريخ ملت ايران روزهای پرافتخار و به ياد ماندنی زيادی ميباشند، اما درصد ساله اخير روزهای کمی بوده اند که بتوان نامی از آنها برد، جز روزی که مظفر الدين شاه قاجار قانون مشروطيت ايران را امضا ميکند، و روزی که مجلس شورای ملی ايران در بيست و نه اسفند سال هزارسيصد بيست نه، به اراده ملت ايران گردن نهاده قانون ملی شدن نفت را به تصويب ميرساند، و روز بيست نه خرداد سال هزار سيصد که از شرکت نفت انگليس خلع يد ميگردد. اما شادمانی و پيروزی اين سه روز بزرگ نتوانستند پايدار بمانند. چرا؟
با کودتای اسفند هزار سيصد نه که با حمايت دولت انگليس انجام گرديد قانون اساسی ايران تبديل به ورق پاره ای ميشود تا انگلستان بتواند بدون اينکه با مشکلی مواجه شود قرارداد نفت را که هرگز مجالس قبل از کودتا آن را تصويب نکرده بودند قانونی کند و مدت قرارداد را نيز افزايش دهد.
جنگ دوم جهانی، اشغال ايران به وسيله ارتش های انگليس و روسيه و امريکا، تبعيد رضا شاه، شرايط نوی را به وجود آورند تا ملت ايران به دنبال تقاضا های انجام نشده خود باشد. ملی شدن نفت و به دنبال آن پيروزی در شورای امنيت ملل متحد و ديوان دادگستری لاهه، عليرغم تلاش واخلال گری های دولت انگليس در مجامع بين المللی، ناچار مبادرت به طرح توطئه براندازی دولت دربيست ششم تير ماه سال سی يک ميگردد تا مقدمات سقوط دولت را در داخل فراهم سازد که با قيام ملت ايران در سی تير با شکست مواجه ميشود.
مرحله دوم تلاش محافظه کاران برای سقوط دکتر مصدق بعد از بلوکه کردن دارايی های ايران در بانک های انگليس، توقيف کشتی های حامل مواد غذايی به ايران، تحريم اقتصادی، تلاش در ايجاد شکاف در همبستگی مردم ايران آغاز ميشود که نخستين گام آن مخالفت نمايندگان مجلس با دولت، انشقاق دراحزاب پشتيبان نهضت ملی، همآهنگی آيت الله کاشانی با مخالفان دولت ازسی دی ماه، سی يک، هم صدايی آيت الله بهبهانی، فلسفی وعده ای از روحانيون تهران، قم و روحانيون نجف جمال موسوی گلپايگانی، عبد الهادی شيرازی، محمد حسين آل کاشف الغطاء، ابراهيم حسينی شيرازی با آيت الله کاشانی، تشديد فعاليت های خرابکارانه و ايذايی فدائيان اسلام ، اعلام تشکيل جمعيت نهضت شرق توسط سيد ابوالمعالی کاشانی، با هدف حمايت از قانون اساسی! توطئه نهم اسفند به بهانه جلوگيری از مسافرت شاه، با تجهيز اراذل و اوباش زير پرچم جمعيت نهضت شرق، که به علت پشتيبانی عمومی و به موقع دانشجويان و دانش آموزان و مردم در تهران و شهرهای مختلف در دفاع از دولت مصدق توطئه خنثی ميشود.
مرگ استالين، تغيير سياست دولت شوروی ، پيروزی محافظه کاران با وعده بازگشت شرکت نفت انگليس، به ايران و گرفتن غرامت عدم النفع ، ورود آيزنهاور به کاخ سفيد و فاستر دالاس به وزارت امور خارجه تغييرات کلی در سياست جهانی به وجود ميآورد. تا زمانی که ترومن رئيس جمهور و آچسن وزير خارجه امريکا بودند هرچند درمراحل مختلف در کنار انگلستان قرارميگرفتند و با کمک های مالی قطع درآمد های نفت ايران را جبران ميکردند اما هرگز در برابر تمهيدات دولت انگليس به بهانه نفوذ کمونيست ها در ايران برای اجرای کودتا تسليم نشدند. اما بعد از ورود آيزنهاور به کاخ سفيد روابط امريکا با ايران دچاردگرگونی ميشود. زيرا ظاهرا چرچيل توانسته بود آيزنهاور و دالاس را قانع کند که ايران درمعرض خطر پيوستن به بلوک شرق ميباشد.
در چنين شرايطی دفاع آيت الله کاشانی ازشاه در مصاحبه با مخبر المصور چاپ قاهره مستمسکی در اختيار روزنامه ها و راديو های بيرون مرز ميگذارد که محبوبيت شاه و مخالفت او را با دولت اعلام دارند « شنيده ام جنابعالی سابقاً مخالف شاه بوده ايد، چه شد که ناگاه در کنار شاه ايستاده ايد و مدافع شاه شده ايد؟» آيت الله پاسخ ميدهند « شاه ايران دوازده سال است که سلطنت ميکند. شاه نه ديکتاتور نه مستبد و نه هوسباز است، بلکه مردی تربيت شده و عاقل است. کاشانی همچنين در مقام رئيس مجلس سر لشگر زاهدی را که به اتهام توطئه عليه دولت مورد تعقيب قانونی بود با توافق کاشانی در مجلس متحصن ميگردد، آيت الله در مجلس با زاهدی ملاقات و به رئيس گارد مجلس دستور ميدهد از ميهمان عزيز ملت ايران حفاظت و پذيرايی نمايد!
قتل سرتيپ افشار طوس رئيس شهربانی پشتيان نهضت ملی با همکاری بقايی و شماری از افسران ارتش گامی در راه اجرای طرح سقوط دولت مصدق بوده است.
آخرين مرحله سقوط مصدق را ميتوان در مصاحبه دالاس احساس کرد. وزير امور خارجه امريکا در بازگشت از سفرخاور ميانه ای خود به روزنامه نگاران ميگويد «ايران در گير منازعه با انگليس است، ليکن دولت و مردم ايران نميخواهند که اين منازعه و جدال، آنها را در معرض خرابکاری کمونيست ها قرار دهد». پس از بازگشت دالاس به واشنگتن سفير امريکا در ايران به واشنگتن احضار ميشود. او پيش از مسافرت در زمين چمن کاخ سلطنتی مدتی طولانی با شاه مذاکره ميکند و اين سؤال پيش ميآيد که منظور از اين ملاقات طولانی چه بوده است؟
در مرداد ماه فعاليت آيت الله کاشانی و نمايندگان مخالف دولت عليه دولت افزايش می يابد. در بيانيه ای در مورد رفراندوم آيت الله مينويسد: «شرکت دررفراندوم خانه برانداز که با نقشه اجانب طرح ريزی شده مغضوب حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه وحرام است.
دولت محافظه کار در سکوت کامل فروميرود و روزنامه ها و راديو های انگليس هيچگونه خبری در مورد ايران انتشار نميدهند. آيزنهاور در گزارش ساليانه خود به کنگره و فرمانداران سراسر امريکا ميگويد « آقای دکتر مصدق موفق شد خود را از مخالفت های پارلمان خلاص و آسوده سازد. آقای دکتر مصدق البته در اين اقدام خود از حزب کمونيست ايران استفاده کرده است».
کرميت روزولت مامور سيا و مجری طرح کودتا در کتاب کودتا در کودتا مينويسد « درتاريخ چهارم تير در نشستی در کاخ وزارت امور خارجه امريکا به اطلاع شرکت کنندگان ميرساند «ما بعد ازتصويب و تاييد شما ميخواهيم اقدام کنيم و همان طوری که ميدانيد ما تاييد انگلستان را گرفته ايم و به مجرد اينکه تاييد شما را بدست آوريم ميتوانيم با شاه تماس بگيريم، بنابراين اميدواريم که اين تصويب را امروز بدست آوريم و زمان بيشتری را از دست ندهيم». همان روز طرح آژاکس که توسط سازمان اطلاعاتی انگستان تدوين شده بود، موافقت رئيس جمهور آمريکا را بدست ميآورد.
کروميت روزولت درمورد نقش انگلستان در کودتا عليه نهضت مردم ايران مينويسد « در پائيز سال هزار نهصد پنجاه يک بلافاصله بعد از اخراج انگليس ها از ايران چرچيل و ايدن تصميم ميگيرند فکری را که حتی قبل از تصويب قانون ملی شدن نفت در ذهن داشتند به موقع اجرا درآورند. در نوامبر همان سال وقتی از تهران به امريکا برميگشتم برای اولين بار سر جان کوچران از طرف شرکت نفت انگليس و ايران با من تماس ميگيرد و فکر سرنگون کردن دولت دکتر مصدق را با من درميان ميگذارد، من به آنها ميگويم اين امر بايد قبلا به دولت امريکا گزارش داده شود و در حال حاضر با وجود ترومن و آچسن، اين کار امکان ندارد».
کودتا همه آرزو های ايرانيان را که در انتظار رهايی از قيد بردگی بريتانيا بودند بر باد ميدهد. آنها ساليان دراز قربانيان سياست های ويرانگر انگليس ها در ميهن خود بوده اند، نهضت ملی فروغی بود برای رهايی، کودتا و بازگشت مجدد انگليس ها برای نسلی که شاهد فرازوفرود نهضت ملی خود بودند و اکنون در منجلاب ديکتاتوری گرفتار ميباشند درد جانکاهی است. آنها ازخويش می پرسند چگونه بايد برای نسل جوان اين کشور توجيه کرد عليرغم عملکرد ديکتاتور منشانه روحانيون از دوران سلسله صفويه تا سقوط نظام پادشاهی در ايران، چرا سخنان فريبکارانه آيت الله خمينی در نوفل لوشاتو را باور کردند و از او پشتيبانی کردند؟ هرچند اين مساله قابل توجيه نمی باشد اما شايد عملکرد غير مسؤلانه و خودکامگی شاه و فعاليت رسانه های بيگانه مخصوصا بی بی سی در تشجيع و تحريک احساسات مذهبی مردم راهی برای فاش شدن واقعيات نمانده بود.
سقوط دولت نهضت ملی و پيآمد های آن در خاور ميانه بايد برای دولت مردانی که سياست و منافع دراز مدت ملی خود را فدای منافع زود رس دولت خود می کنند و خطای بزرگی چون کودتا عليه دولت دموکرات منتحب و مورد قبول ملت ايران مرتکب ميشوند بدون آنکه به پيآمدهای آن توجه کنند ميبايست تجربه بزرگی باشد. دولت مردان کشور هايی چون امريکا بايد به نوشته ها و نطريات خردورزان و دور انديشان امريکايی های هموطن خود که درمورد اثرات کودتای ايران در منطقه و جهان بيان داشته اند توجه کنند و از آن بياموزند.
نوشتاری درمورد کودتای ايران برگرفته ازمجله سياست خارجی امريکا که درکتاب همه مردام شاه استيفن کينزر درج شده است چنين ميخوانيم: «حقيقت اين است که اگر آن کودتا نبود، ايران ميتوانست از دموکراسی بالغی بهره مند شود. ياد آوری آن کودتا آن قدر دردناک بود که در سال هزارسيصد پنجاه هفت زمانی که شاه ايران را ترک ميکند بسياری ترس آن را داشتند که تاريخ تکرار شود. شايد اين يکی از انگيزه های دانشجويان برای اشغال سفارت امريکا بود. کودتا و پيآمد های آن نقطه آغازين صف بندی های سياسی امروز خاور ميانه و درون قاره آسيا است. آيا کسی ميتواند با انديشيدن به گذشته بگويد که انقلاب اسلامی ايران اجتناب ناپذير بود؟ يا اينکه انقلاب به وقوع پيوست زيرا اميد های ملت ايران در سال هزار سيصد سی دو برای هميشه برباد رفته بود.
با ديد تاريخی آسان است که تاثيرات فاجعه آميز عمليات آژاکس بريتانيا را به عيان ديد. اين تاثيرات سال های طولانی دنيا را به ستوه خواهد آورد. اما اگر کودتا در ايران اجرا نميشد چه اتفاقی می افتاد؟ رئيس جمهور ترومن تا آخرين لحظه حضورش در کاخ سفيد اصرار داشت که امريکا نبايد در امور داخلی ايران دخالت کند. راستی اگر رئيس جمهور آيزنهاور نيز با ترومن اتفاق نظر داشت، چه اتفاقی ميافتاد و آيا امروز جهان همين گونه بود که اکنون است؟
هرچند کودتا ايرانی مطيع و قابل اعتماد به ايالات متحده امريکا و بريتانيا اهدا کرد، و اين يک پيروزی کامل بود، اما با توجه به رخداد های بعدی پيروزی خدشه داری بود. از خيابان های پر هرج و مرج تهران و ساير پايتخت های کشورهای اسلامی تا صحنه های عمليات تروريستی در سراسر جهان، اسطوره دردناک و وحشت آفرين عمليات آژاکس به چشم ميخورد.
تجربه ای تلخ نه فقط برای مردم ايران، بلکه برای همه جهانيان