تاریخ معاصر ایران با چند جریان برجسته شده است – مشروطه – نفت – مصدق – که این هر سه هنوز مسئله روز است. مصدق یک جریان است و نماد ناسیونالیسم شرقی در برابر استمار غربی که کارش غارت منابع خام بود و نقض حاکمیت ملتها و...ناسیونالیسم شرقی علیرغم ناسیونالیسم غربی که به فاشیسم و شووینیسم منتهی میشد و شد. این ناسیونالیسم یک بعدش استقلال طلبی بود و یک بعدش دموکراسی خواهی و یک بعدش عدالت اجتماعی که اینها در آرمان "ملی گرایی" تجمیع مییافت. مصدق که جرات کرد زنجیرهای استعمار را بکمک مردم در دهه بیست پاره کند و شکست ناپذیری آنرا از اذهان بزداید نماد این جریان شد.
تاریخ مجموعه حوادثی است که زنجیرهوار جریان مییابد که در کشور ما چه بسیار تحریف شده و ما باید بنوشتههای سیاحان و جهانگردان رجوع کنیم که تاریخ نویسان مان غالبا تاریخ " قدرت" را برشته تحریر کشیده و در جابجایی سلسلهها چه بسیار مرثیهخوان گذشته شدهاند که امروز اسناد تاریخی خوشبختانه دست این نوع تاریخ نویسان را رو میکند. بعد از مصدق و ملی کردن نفت بقول "پیر سالینجر" مفسر معروف آمریکایی "ملی کردنها در دنیا آغاز شد" که گناه مصدق در درجه نخست همین امر بود که به پیشنهاد فاطمی انجام گردید ، پس از او در مصر جمال عبدالناصر کانال سوئز را ملی کرد ، در عراق با انقلابی نفت عراق ملی شد و.... بعد هم جنبش غیر متعهدها در باندونگ بریاست تیتو از یوگوسلاوی ، عبدالناصر از مصر ونهرواز هند که دنباله عمل مصدق علیه استعمار بود.
اولین بار بود که مردم ایران دولت مسئول را در برابر خود تجربه کرد که به گفتههایش وفادارماند که حتی سقوطش بخاطر همین پایداریاش در برابر غارتگران بود که بهیچ قیمتی انصاف در کارشان نبود ، در ایران در سایه اقتصاد بدون نفت او که ابداع شادروان " محمود نریمان" بود اقتصاد ملی برای اولین بار شکل گرفت، تولید داخلی بالا رفت ونوعی طبقه متوسط جدید و بورژوازی سر بر آورد که بعد از کودتا مصدق را رها نکرد تا جاییکه جلوی بسیاری دکانهای بازار را گل گرفتند. بورزوازی ی که از بسترش بعدها روشنفکری ی که بنوسازی سنتها و باورها پرداخت متولد شد که نقطه نظرهایش به " سوسیال دموکراسی" منتهی میشد علیرغم سوسیالیسم روسی که سلطه روسیه استالینی را برای ما به ارمغان میآورد واز شکلگیری طبقه متوسط در کشوری چون ما وحشت داشت وهمیشه با تبلیغ علیه آن توسط حزب وابسته توده ، روشنفکری ایران را از آن و مصدق این نماد ملی پرهیز میداد. طبقهای که رشد و توسعه ملی در شرایط ایران آنروز در گروی شکلگیری آن بود وتکنوکراسی ملی که بازرگان و سحابی و....از شخصیتهای برجسته آنند که در لحظات انتقال قدرت بالاخره در پایان کار در قحط الرجال ملی ، با تمام مشکلات نقش تاریخی خود را ایفاء کردند ، واجازه ندادند ما بهر صورت گرفتار تجزیه و"ایرانستان" مورد نظر آریامهر فراری شویم.
در زمان دولت مصدق صادرات برنج و گندم را در ایران شاهد هستیم تا سهیم کردن کشاورزان در محصول در برابر نظامی که هنوز "ارباب و رعیتی" بود. اولین بار بود که نظام تامین اجتماعی شکل گرفت و کارگران زیر پوشش آن قرار گرفتند، اولین بار بود که " کانون وکلا" مستقل از دولت و حاکمیت شکل گرفت ، اولین بار بود که دولتی "شفاف" در برابر مردم بوجود آمد که در برابر هر مسئلهای بمردم گزارش میداد و به مردم شخصیت داد "اقتدار ملی" در برابر قدرت دربار شکل گرفت که مصدق با تکیه بدان توسط مجلس و نمایندگان گفت "شاه باید سلطنت کند نه حکومت" امری که همیشه درتاریخ ما ضرورت روز بوده است بویژه از وقتی با اقتصاد نفتی اداره شدیم و دولتها بیتوجه به مردم شده واز جامعه فاصله گرفتند که حاصلش "حکومت سایه" بود در لانه فسادی بنام دربار در برابر دولت قانونی ، که در سیام تیر مردم نشان دادند دیگر "شاه" نمیخواهند. اولین بار بود که در ایران قانون مطبوعاتی نوشته شد که "هر کس خواندن و نوشتن میداند حق انتشار روزنامه دارد" ، اولین بار بود که رییس دولتی به رییس شهربانیاش گفت "اگر کسی بمن فحش داد بگذار بدهد" وآزادی بیان واندیشه را تا بدین حد تضمین کرد. اولین بار بود که مردم ایران معنی "دولت" را در رابطه با حقوق شهروند و " ملت" فهمیدند و دانستند که "حق با مردم است" و تکلیف و وظیفه متعلق بدولت. اولین بار بود که بعد از انقلاب مشروطه که به استبداد به اصطلاح مدرن انجامید، توانستند بدون وحشت از نیروهای امنیتی، حزب بویژه "حزب مخالف دولت" تشکیل دهند. اولین بار بود که گفتمانهای متفاوت در تاریخ و تمدن ما گفتمان غالب را که الهام بخش قدرت بود به چالش کشیدند گفتمانی که شاه را یکروز " خدا" و یکروز " سایه خدا" القاء مینمود والبته توجیه گرانی در حوزه روحانیت داشت ، اولین بار بود که بخش اعظم روحانیت از یک دولت ملی در برابر دربار نفتی حمایت کرد حمایتی که "غیر از دخالت در سیاست" بود. که آیت الههای زنجانی – انگجی – حاج سید جوادی – میلانی – شبستری و.... که هنگامی در سیاست دخالت کردند که از سوی مردم شهرستان خود بنمایندگی مجلس انتخاب شدند و روحانیون ملی نام گرفتند و حتی تا هنگام کودتا و بعد با دولت ملی بودند آیتالههایی که به شهادت تاریخ با فقر و نداری و مناعت طبع زندگی کرده و تسلیم کودتاچیان که دلار تقسیم میکردند نشدند.
در زمانیکه اقلیتی از روحانیت برهبری "سید ضیائالدین طبا طبایی" ریزه خوار سفارت انگلیس سالها بودند ، و امروز تاریخ نویسانی نوستالوژیشان پخش این "دلارها" ست واعلام میکنند که "مصدق نخست وزیر خوبی نبود ولی نماینده خوبی بود" هذیانی که آنرا بارها رادیو لندن – شاه – و دولت کودتا که بر سر تقسیم دلارها هر کدام مدتها با هم دعوا و منازعه داشتند تکرار نمودند " دعوای زاهدی – دربار" از نویسندگانی که اعتراف دارند تاریخ قدرت را "یعنی رضاخان را" خوب نوشتهاند که طبیعی است تاریخ ملت را ننویسند، چه نوشتن تاریخ "ملت" نیاز به باور به حقانیت مردمانی دارد که قدرت هرگز به رسمیت نشناخته است و نخواهد شناخت. شناخت این مردم و حقانیتشان امروز بعد از مبارزات فراوان در جهان به دموکراسی و حقوق بشر رسیده که هنوز بسیاری شیفتگان قدرت بر نمیتابند و مداحانشان به همچنین .....
مصدق نخست وزیری که از پیآمدهای سیاستهایش از " در آمد نفت و..." مردم ایران و حتی دولتهای وابسته بعدی تا به امروز همیشه بهره بردهاند که حتی دولت کودتا هم بهره برد. زندگی مردم قبل از ملی شدن قابل مقایسه با بعد از ملی شدن نبود وامروز میلیاردها دلار بحساب هر دولتی میرود و در کشورهای نفتی که امروز حسابهاشان زبانزد خاص وعام است و....
قبل از ملی شدن ما جنبشهای اجتماعی گستردهای با شعار " ما نان میخواهیم" داشتیم که جامعه ما به گروهی اقلیت غارتگر واکثریتی محرومین تشکیل میشد ، که شاد روان دکتر عظیمی اقتصاددان معروف نوشت اقتصاد ایران "غارتی – معیشتی" است. نتیجه آنکه هر جنش اجتماعی در نهایت تبدیل بنوعی جنبش پوپولیستی گرسنگان ومحرومین شده و به راست غلطیده است ، امری که حزب توده همیشه بدان امیدوار و بالاخره هم دولتهای انگلیس وآمریکا بدین شگرد در کودتا با بسیج اوباش و فواحش و.... از میادین شهر متوسل شدند. مصدق با آزادی دادن به تمام احزاب مدتها از این امر مانع شده بود. اولین دولتی بود که رییس دولت حداقل مبرا از فساد بود و اجازه نمیداد اطرافیانش براحتی تن به فساد بهر شکلش بدهند در کشوری که شرکت نفت انگلیسی هرکدام از رجالش را به ثمن بخس و به راحتی میخرید تا جاییکه شاهانش همه حقوق بگیر شرکت نفت شده بودند و در مجموع "ریشه فساد" در کشوری سنتی – دینی دربار – شرکت نفت بود که در بسترش نوعی " لومپنیسم و شارلاتا نیسم" شکل گرفت که بزرگترین مانع رشد و توسعه همینها بودند تا جاییکه معروف شده بود. خاورمیانه مرکز فساد است و تهران مرکز آن، اولین دولتی بود که به خارجیها اجازه نداد در باره ما تصمیم بگیرند که هدف ملی کردن نفت در در جه اول کسب حاکمیت ملی بود که سالها توسط در بار پهلوی از دست رفته بود.
آنچه که تاریخ نویس باید بدان توجه کند اگر سرش جایی بند نباشد که هنوز بسیاری بند است و بفکر تبرئه عوامل وابسته گذشته، اینکه دکتر مصدق هیچ پیشنهادی را نپذیرفت. علت آن بود که عوامل داخلی همیشه به هیئتهای خارجی میگفتند " تا دوماه دیگر تکلیف مصدق معلوم میشود و ما اورا ساقط میکنیم" و پیشنهادات خارجیها هم هنوز مبتنی بر منافع دوران استعماری وغارت بود و به کودتا و خستگی ملت امیدوار بودند. در مورد سرپیچی مصدق از فرمان شاه که میگویند ، ما کشوری مشروطه بودیم و حق عزل نخست وزیر باشاه نبود با مجلس بود که به اورای اعتماد میتوانست ندهد، و مجلس ملی بخاطر انتخابات قلابی که در بار توسط ارتش علنا دخالت میکرد جز دو سه دوره هرگز نداشتیم ، در این زمان مجلس بخاطر این موارد با نیمی از وکلا که انتخابات بخاطر تقلبها متوقف شده بود ، تشکیل میشد ودر این مقطع که امپریالیسم آمریکا و انگلیس که بریاست کاشانی بود به زاهدی کودتاچی پناه داده بود ، نیم بیشتر از وکلا استعفا داده ، امور مملکت بلا تکلیف بود و مصدق بالاجبار امور مملکت را با اختیارات حاصله از مجلس " که یکصد و پنجاه قانون موقت بسود مردم تصویب کرد" نقل از خازنی رییس دفتر او- اداره میکرد و ناچار به مردم از طریق رفراندوم رجوع کرد که اکثریت قابل توجهی به او رای دادند - ثانیا رای عزل مصدق بر روی کاغذ سفید امضاء توسط کرومیت روزولت وعوامل کودتا نوشته شده بود که محمل قانونی و ملی نداشت. ثالثا – تجربه ثابت کرد که هیچکس جز مصدق توان اجرای این قانون ملی شدن را تا آخر نداشت که او یک " حقوقدان" بود که بخاطر تحصیلات در غرب به حقوق بینالملل آشنا بود ، در مورد پیشنهاد بانک بینالملل وغرامت ، مصدق غرامت را پذیرفت مشروط به آنکه مبلغ آن تعین شود بویژه که انگلستان طلب غرامت "عدم النفع" برای مدتی که هنوز قرار داد تمام نشده بود میکرد. که در صورتیکه مصدق قبول میکرد مثل آن بود که " نفت ملی نشده" که در لاهه و شورای امنیت حق ملی کردن کشورها را از آن به بعد جزو حق حاکمیت ملتها برسمیت شناختند. مصدق در نهایت توسط جرج مک گی قبول کرد همانند دولت مکزیک که نفت خودرا ملی کرد "هشتصد میلیون دلار" و همانطور که انگلستان خود صنایع خودرا ملی کرد غرامت را عادلانه بپردازد، ولی انگلستان زیر بار نمیرفت و جز به بازگشت به گذشته تن نمیداد. زیرا که از نگاه روسای شرکت نفت وانگلستان "این ملت باید همیشه گرسنه باشد" نقل از فریزر رییس شرکت نفت به اتلی نخست وزیر – از کتاب نفت – قدرت واصول - که شرکت به توطئههای عوامل داخلی امیدوار بود که در همه جا بودند و قدرت بسیج اوباش را داشتند. بعد از کودتا هم وقتی مصدق با پای خود به باشگاه افسران رفت بر سر زاهدی و کودتاچیان فریاد کرد "آخر کار خودرا کردید؟؟؟ و همان جا هم با اتكاء به ملت گفت "من نخست وزیر قانونی ایران هستم" و در دادگاه بارها در حالیکه داد گاه را به سخره گرفت گفت " در دادگاه تاریخ این شماها هستید که برای همیشه محکومید"(نقل به مضمنون). امری که تا آخر در همه جا حتی در بیداد گاههای نظامی شاه کودتاچیان و اربابان شان را رنج میداد که جز ننگ تاریخی برای خود نخریدند که امروز مسئولین ایالات متحده به اشتباه خود اذعان دارند (خانم البرایت) اشتباهی که استقرار دموکراسی را که بازهم برای منطقه خاورمیانه از ایران شروع میشد به تاخیر انداخت. حتی مصدق یکبار بدادستان نظامی گفت "بشاه بگو نسلی تربیت کردم که روزی با گریه بیرونت میکنند"(نقل به مضمون).
حاصل این کودتا مدت بیست و پنج سال غارت نفت ایران توسط کنسرسیومی از شرکتهای معروف نفتی ، ادامه سلطنت محمد رضا پهلوی در فضای بسته پادگانی – امنیتی ، و انتقال میلیاردها دلار از درآمد نفت بحساب خانواده پهلوی برای روز فرار واقامت در لوس آنجلس ، بیست و پن جسال یخبندان اجتماعی و سپس فروپاشی نظام شاهنشاهی توسط خودشان تا شاید پانزده خردادی دیگر درست شود وآب رفته بجوی باز آید که بر عکس شد، چون نامهی "رشیدی مطلق" كه توسط داریوش همایون در روزنامه اطلاعات منتشر شد، انقلاب را تسریع کرد تا جنبش اجتماعی برای چندمین بار به جنبش پوپولیستی تبدیل شده و مهار از دست همه خارج شود که این عامل ، عامل فروپاشی نظام فاسد سلطنتی شد.
سناریو ی دوم کودتای ٢٢ بهمن لشگر گارد در چهار بعد از ظهر ٢٢ بهمن بود که کودتارا به ضد کودتا تبدیل کرد، یعنی در آن مقطع که وابستگان رژیم سلطنتی در انتظار ٢٨ مردادی دیگر بودند باهشیاری مردم ورهبری ایران این سناریو هم خنثی شد والبته تسریع انقلاب که این هم در لحظات آخر توطئهای بود که انقلابیون را گرفتار چالشهای متعدد کرد که بدانگونه که انتظار بود نشد و ما با جنگ داخلی و خارجی وگروگان گیری و تضادهای اجتماعی و... روبروشدیم ، چه " دو شورای انقلاب " یکی از سوی آیتاله طالقانی و یکی از سوی آیتاله خمینی " که اولی بیشتر به گروههای سیاسی متوجه بود و دومی به روحانیت ، امری که آغاز مخاصمات شد. اگرچه بلاخره نظر روحانیت اجرا شد ولی گروهها به تدریج به حاشیه رفتند ودموکراسی بازهم برای چندمین بار بتاخیر افتاد و وعدههای قبل از انقلاب به هچنین. و....