فراخوان ملی و معرفی رفراندم در تاریخ معاصر ایران یکی از بیسابقه ترین رویداد ها بود. هیچگاه این تعداد مقاله از چپ چپ تا راست راست، این تعداد بحث وبرنامه های رادیو و تلوزیونئ در داخل و خارج مشاهده نشده بود. از سخن پراکنان تا لنگه کفش پراکنان ، از تهران تا لس آنجلس همه با هم به بحث پرداختند وبا بیش از 35 هزلر امضا ، رفراندم بحث غالب شد.
ایا رفراندم تب تندی بود که زود فروکش کرد؟
--------------------------------------
جامعه تب زده ما این را بهتر میداند . موفقیت فراخوان رفراندم ریشه در ایران و شجاعت قابل تقدیر امضا کنندگان آن دارد.در زمانی که اختناق حاکم در آخرین ماههای زمامداری خاتمی میرفت تا زمینه ساز حضور گسترده نظامیان اسلامی در صحنه سیاست ایران باشد، انتشار شجاعانه سند فراخوان در ایران که در آن به نظام دلخواه و رعایت حقوق بشراشاره , میکند توجه جهانیان را جلب کرد .نزدیکی بی سابقه و تبادل نظر مستقیم و غیر مستقیم جریان های گوناگون در داخل و بخصوص در خارج از دست آورد های مهم فراخوان بود که تجربه آن در قد مهای بعدی ارزشمند است .از دیگر دستاورد های فراخون پیدا کردن کوچکترین مخرج مشترک برای" ایران رنگارنگ" است.اکثر جریانات با اصل رفراندم موافق هستند. طرح اسطوره مقاومت امیر انتظام وانتشار چندین بیانیه در حمایت از رفراندم و ضرورت برگزاری آن در ایران ، ا سناد این تفاهم هستند. اما، زمان برگزاری ، تصریح نشدن دولت سکولار و برخی از متولیان در خارج ,مورد بحث ، سئوال و مخالفت واقع شده اند.
چرا تب فروکش کرد؟
--------------------
در ایران، رژیم نزدیک به 40 ملیون دلار برای نهمین نمایش انتخابات ریاست جمهور ولی فقیه و خنثی کردن فشار تحریم هزینه کرد . نهمین نمایش بیش از هر زمان دیگر کارگردانی شد .چون اصحاب هنر نیز به کمک رژیم آمدند پس نمایش بیشترین تماشاگر را هم داشت از جوان تا پیر .هدایای رژیم به رای دهندگان نمایش ، از پول نقد تا کارت تلفن را شامل میشد . ، رژیم بیش از حد نگران شد و تمام ابزار تبلیغاتی خود در داخل و خارج را تمام وقت بکار گرفت وبا بسیج بیش از 50 هزارنیروی انتظامی نشان داد که هیچ مخالفتی را تحمل نخواهد کرد .دست آخر رژیم با رو کردن ژوکر خود، احمدی نژاد همه را،حتی جناح های سست درونی خود را غافلگیروناراحت کرد ولی به پایان خود نزدیک تر شد .(هواداران رفراندم نیز از این غافلگیری جدا نبودند.)
در خارج، سهم خواهی برخی از "صاحبان اپوزسیون" که فراخوان را پایان ماجرا میدانستند مشکل ساز شد. این جماعت درس نگرفته از جریانات خود خوان و طرح های بی اثر, آن چنان نگران سهم خود شدند که سازمان های نیم بند آنها دچار بحران شد .متاسفانه میبینیم که امروز تشکل اتحاد جمهورئ خواهان نزدیک به فروپاشی است وتاثیر فراخوان در رویداد تلخ کم نیست .شکاف موجود در این جریان در زمان اوج فراخوان بسیار عمیق شد .حضور پر رنگ جریانات وابسته به رضا پهلوئ و تغییر سیاست مکرر ایشان در قبال فراخوان رفراندم بخاطر ارضائ برخی از هواداران" خاص" خود (که منجر به خروج سلطنت طلبان سنتی از فراخوان بعد از یک حضور پرصدا و سپس تخریب رفراندم توسط آنان شد )، بهانه خوبی برای کسانی که به "خودی و غیر خودی" در اپوزسیون معتقد هستند شد تا عدم حضور خود در این امر را توجیه کنند ودر برخی مواقع با مرتجع ترین جناح سلطنت طلب ،برضد فراخوان هم سخن شوند و با بستن پسوند اسامی این و آن به رفراندم سعی در ضربه زدن به آن نمایند .این جماعت بجای شرکت در یک امر ملی و قانع کردن دیگران در مورد نگرانی های نه چندان بیجای خود ,،به سنگ پراکنی پرداختند وفرصت تعدیل در گفتمان ملی را از دست دادند .
امضا کنندگان اولیه فراخوان درخارج از کشور نیز سفیران خوبی برای جنبش رفراندم نبودند. آنها با جذب شدن به جریانات غیر ایرانی وغیر ملی کمکی به اعتلای جنبش رفراندم نکردند. ضمن انکه مرگ نابهنگام قاسم کاشانی یکی از مهم ترین و پرکارترین حامیان فراخوان رفراندم نیز ضربه بزرگی بود.عدهای از دوستان فاتحه فراخوان را بر مزار وئ خواندند .مجموعه این وقایع سبب شد تا فراخوان ملی دیگر بحث غالب نباشد اما رفراندم کماکان کوچک ترین مخرج مشترک اپوزسیون است که میتواند مرکز هر فعالیت دیگر و محور بحث غالب باشد .
رفراندم متعلق به هیچ فرد یا گروهی نیست و بر خلاف تصور کج اندیشان نه مرده است و نه آسیب دیده است .بلکه تنها مرحله اول خود یعنی معرفی رفراندم و گفتمان ملی را با موفقیت پشت سر گذاشته و میرود تا در مرحله بعدی ، در زمان مناسب و باسازماندهی و مشارکت بیشتر و با بکار بردن تجربه مرحله اول ،در راه مبارزه مسالمت آمیز ملت ایران برای دمکراسی ،آزادی و عدالت اجتمایی راه گشا باشد.
نیرو های اپوزسیون در غالب کمیته های پیگیر رفراندم با تلاش های خود در داخل وخارج ،با تشکیل کنفرانس ها و کنگره رفراندم نقش مهمی را در گرم نگه داشتن تنور رفراندم و ورود به مرحله بعدی ، فراگیر تر وبا چهره های جدید و جریان های گوناگون، ایفا میکنند و عملا به جبهه دمکراسی خواهی که دربرگیرنده تمام جریانات است با محوریت رفراندم، پیوسته اند .
بحث غالب
-----------
در تاریخ 11خرداد 1384 جبهه ملی ایران در یک کنفرانس مطبوعاتی درتهران برای اولین بار طرح جبهه دمکراسی خواهی و نجات ایران را مطرح
نمود،این طرح به سرعت توسط آقای ابراهیم یزدی ربوده و به اصلاح طلبان داده شد .سپس به جبهه دمکراسی خواهی و حقوق بشر تغییر یافت و به عنوان شعار تبلیغاتی حزب مشارکت مطرح گردید و اقای معین هم به جمع " صاحبان اپوزسیون خارج" و روشنفکران گمشده در تقاطع سیاست و حقوق بشر پیوست و او هم بازنده شد.هنوز مشکل سرگردانی بین حقوق بشر وسیاست یکی از معضلات بزرگ روشنفکران ایران است. ،تمایز این دو از یکدیگر و تلاش در راه مشخص میتواند شرایط بد اپوزسیون را بهبود بخشد .
جبهه دمکراسی خواهی امروز میرود تا بحث غالب در جامعه ما باشد و طبق معمول، هرکس برای خود دکانی
باز کرده یا میکند .آقای حجاریان در یک دکان تنگ و تاریک, جبهه دمکراسی را به حزب مشارکت و نهضت آزادی(جایزه آقای یزدی) محدود میکند و درک ناقص خود را از دمکراسی خواهی نشان میدهد .
بزودی دکاندار دیگر نیز در داخل و خارج آفتابی خواهند شد و دمکراسی خواهی مد روز میشود و خریدار نیز خواهد داشت چون مشکل روزمره مردم ایران دیکتاتوری وفشار حاکمیت بر آنان است و پاد زهر فاشیسم در چنین فضایی چیز بدی نیست.جبهه دمکراسی خواهی بحث غالب درادامه روند دمکراسی در ایران است. .
اگر "صاحبان اپوزسیون خارج " و عناصر تمامیت خواه خارج نشین که به تز مشمئز کننده" خودی وناخودی" معتقدند، به این درک برسند که که آنها رهبر ، سیاست گزاروهمه کاره ملت ایران نیستند، آن زمان می توان پیوند ضروری داخل وخارج را، منطقی و با تعهد به وظیفه مشخص , به انجام رسانید و در جهانی شدن مسئله دمکراسی در ایران به پیشرفت هایی نائل آمد. بشرط آنکه هرکس حد و وظیفه خود را بداند.تحلیل اوضاع جهانی ، تبادل نظر و پژوهش در جنبش های آزادیخواهانه جهان و سعی درانتقال آن به آزادیخواهان و جنبش آزادیخواهانه ملت ایران لازم است اما سهم خواهی ،بخصوص در زمانی که نه چیزی به بار و بکار است،مهمترین عامل پس رفت و تفرقه است . ترویج تز" خودی وغیرخودی" نیز تنها آب در آسیاب متولی بزرگ آن یعنی حکومت ولی فقیه ریختن است . وظیفه اپوزسیون خارج انعکاس بیشتر خواسته های برحق ملت و تلاش برای رسوایی بیشتررژیم و جلب حمایت جهانی برای اپوزسیون سکولار در داخل کشور است، نه نوشتن قانون اساسی و تشکیل شوراهای چپ و راست رهبری در زمانی که هیچ درکی از روانشناسی جامعه امروز ایران پس از بیش از ربع قرن اسارت فکری وخفقان حکومت اسلامی وجود ندارد.
با یک دست فاشیستی شدن حاکمیت ، با تشکیل جبهه دمکراسی و کنگره مربوط به آن ، میتوان سنگری در مقابل ولی فقیه ، دولت مرتجع و مجلس شورای فاشیستی و مصوبات ضد ملی آن برپا ساخت تا خواسته های مشروع ملت ایران از جمله رفراندم ، منسجم و سازمان یافته در برابر نا خواسته هایش چون ولایت فقیه فد علم کند.این جبهه فراگیر است و حد آن را رای آزاد مردم ایران تعیین میکند هر چه که باشد.
جبهه دمکراسی با مقاومت در مقابل جبهه فاشیستی حاکمیت میتواند رفراندم ملی را بر دیکتاتوری تحمیل نماید و تشکیل کنگره دمکراسی خواهان، آغاز پایان فاشیسم در ایران است و نقش معقول و منطقی اپوزسیون خارج از کشور نیز بس پربها است .