براي دستيابي به سكولاريسم از خود آغاز كنيم ( بخش اول )
حمیدرضا خادم
آفت مذهب در حكومت ها و احزاب سياسي از قرنها پيش چنان فراگير و گسترده بوده است كه شايد قامت راست كردن در مقابل ضربات مهلك اين آفت زماني بس طولاني و فعاليتي بي توقف را بطلبد هر چند با تشكيل حكومت ديني در سه دهه اخير در ايران روند حركت جامعه و برخي احزاب سياسي به سمت سكولاريسم سرعت گرفت اما هنوز شوربختانه حتي در احزاب، گروه ها و تشكل هاي سياسي كه با اصول اعتقادي ليبرال و سكولار پايه گذاري شده اند هنوز موجودات عجيب الخلقه اي كه گويي سه دهه در خواب غفلت به سر برده اند و تاثيرات و برآيند فاشيستي حكومت ديني را نا ديده گرفته اند و بر طبل تبليغ دين از نوع شريعتي و ديگران مي كوبند وجود دارند و موانع جدي در مسير رسيدن به سكولاريسم مي باشند . اينگونه افراد كه تعداد آنان نيز كم نيستند مي توانند مواضع ارتجاعي و واپس گرايانه خود را در تصميم گيري هاي درون تشكيلاتي داخل كرده و با توجه به تعريف سكولاريسم در مرامنامه و منشور اين احزاب به دليل تاثير مستقيم در تصميم گيري هاي تشكيلاتي موجبات بدبيني جامعه را نسبت به اين احزاب و جريانها فراهم آورد بنابراين ضروريست براي جلوگيري از اين بدبيني ها كه سرانجام ناخوشايندي را در برابر اين جريانات قرار مي دهد مسيري را برگزيد تا سكولاريسم كه پديده اي بسيار راه گشاست تضعيف نشده و در جامعه و درون احزاب نهادينه گردد . اينكه تشكیلات سياسي دمكرات لزوما ً بايد رفتار درون تشكيلاتي دمكراتيك داشته باشد به واقع خطايي بزرگ است و سبب مي گردد افرادي كه اعتقاد و التزام واقعي به بنيادهاي فكري يك جريان سياسي ندارند به دليل عدم فيلترينگ تشكيلات به راحتي در آن نفوذ كرده و با گسترش و يارگيري هايي كه عموما ً در فضاي ايدئولوژيك، خارج از اخلاق صورت مي گيرد، آسيب هاي جدي و فراواني را بر پيكر آن وارد نمايند . در يك تشكيلات سياسي دموكرات كه بنيادهاي اصلي آن اخلاقي ترين و بزرگترين الگوهاي مدرن و كارآمد در اين دوران مي باشد ( سكولاريسم ) لازم و ضروريست افرادي در آن فعاليت نمايند كه اعتقاد قوي و راسخ بر آن داشته باشند ولي متاسفانه در برخي جريانهاي سياسي در درون كشور ديده مي شود گروهي با ترفند وخدعه و بازيهاي نه چندان اخلاقي و صحيح كه كوچكترين اعتقادي به اين مباني ندارند به دليل رفتار دمكراتيك درون تشكيلاتي صاحب منسب گشته و در مقام مسئول و تصميم گير اين جريانات، تاثيرات بسيار نامطلوب برجاي مي گذارند . با توجه به اينكه در نهايت، گرايش به قدرت و شركت در حكومت داري ايده آل احزاب سياسي مي باشد در صورت وقوع چنين امري تاريخ تكرار مي شود و اين چرخه مخرب همچنان حاكم خواهد بود و بر بي اعتمادي و سرخوردگي جامعه مي افزايد . برقراري حاكميت ملي و نظام سكولار كه بي ترديد از آرمانها واهداف عموم فعالان مي باشد حاصل نخواهد شد مگر اينكه جريان هاي مبلغ سكولاريسم، استوار بر اعتقاد خود با اصلاح ساختار تشكيلاتي موجبات تقويت نيروهاي سكولار واقعي را فراهم نموده و از قدرت گرفتن افراد غير سكولار جلوگيري نمايند .
درخصوص حكومت هاي ديني مقالات و كتابهاي بسياري نوشته شده و با تجربياتي كه در اين سي سال در ايران شده همگي از تبعات و مشكلات پديد آمده توسط اين حكومت ها آگاهند با اين حال به اين دليل كه فلسفه پديد آمدن سكولاريسم در تقابل با چنين ساختارهايي بوده است شرح مختصري از اين حكومت ها در ايران ارائه مي گردد و سپس در بخش دوم مقاله به تعريف سكولاريسم مي پردازيم .
برجسته ترين دوران حكومت مذهبي در ايران به گواه تاريخ دوران صفويه مي باشد پادشاهان اين سلسله در ايران كه عموما ً پرورش يافته روحانيون و رهبران ديني بودند براي ترويج مذهب شيعه جنگهاي خونيني در داخل ايران به راه انداختند و در واقع مروجان اصلي ارتجاع و خرافات در ايران بودند .
لردكرزن درخصوص حكومت ايران وشيوه حكومت داري در آن دوران مي نويسد :
حكومت ايران عبارت است از اعمال اختياري قدرت توسط چند واحد كه به ترتيب از شاه شروع مي شود و به شيخ محله ختم مي گردد . ضرب شمشير شاهان صفويه براي تغيير مذهب در ايران به حدي كارآمد بود كه مذهب شيعه كه در آن دوران به ري، قم و كاشان ختم مي شد به صورتي گسترده اکثر ايران را در بر گرفت و حاصل اين پيروزي توسط حاكمان صفوي باعث گرديد كه آنان سرمست از اين پيروزي بدنبال افراشته كردن پرچم مذهب شيعه در تمام جهان باشند وبراين اساس اقدام به لشكركشي و حمله به كشورهاي ديگر نمودند ولي در اولين گام خود در ابتداي قرن شانزدهم ميلادي پذيراي شكستي سنگين از سلطان سليم در منطقه چالدران شدند .
سواي از رفتارهاي اين چنيني، سلب آزاديهاي فردي، ترويج خرافات، قالب شدن اعتقادات مذهبي در تصميم گيريهاي سياسي و حكومتي، استبداد و از بين بردن مخالفان با توجيه دين و تقدس بخشيدن و الهي نمودن رفتار خود باعث گرديد مهر سكوتي بي سابقه بر لبان ايرانيان زده شود .
شادروان سعيدي سيرجاني تصوير جالب و دردناكي را از آن دوران بيان مي كند . وي مي گويد :
روزي ناصر خسرو ناشناس وارد شهري شد كفشش كه پاره شده بود به كفاشي داد تا آن را بدوزد در اين هنگام انتهاي بازار شلوغ شد و كفاش با درفش خود به آنجا رفت پس از بازگشت، ناصرخسرو از او پرسيد در آنجا چه خبر بود كفاش گفت يكي از طرفداران ناصر خسروي ملحد در انتهاي بازار بود و علما حكم قتل وي دادند و گفتند هر كس هر قطعه از او را جدا كند به همان اندازه در بهشت نصيبش مي شود،وي قطعه گوشت سر درفش را نشان داد و گفت از بهشت همين نصيب ما شد .
و يا در همان دوران به نقل از پل لوكا مسيحيان در هنگام بارش باران حق خروج از خانه را نداشتند چرا كه با خيس شدن بدنشان و تردد در شهر و دست زدن به مسلمانان آنان را نجس مي كنند .
با اين شرايط ملاحظه بفرماييد حكومت الهي كه اخروي گرايي را ترويج مي نمايد و زمين را تنها براي عبادت نه براي خدمت به خلق و انسان مي داند نه تنها هيچگونه پيشرفتي را در جامعه ايجاد نمي كند بلكه با ايجاد جنگ هاي ايدئولوژيك باعث گسترش انواع بي اخلاقي ها و رفتارهاي غير انساني با توجیه دين مي گردد زيانهاي بيشمار حكومت صفويه در نهايت به آنجا ختم مي گردد كه ادوارد بروان تسخير ايران توسط افغان ها را حاصل همين عملكرد صفويان مي داند وي مي گويد :
بدليل دشمني و ضديت با اهل تسنن شوق التهاب ملي نتوانست مردم ايران را در مقابل هجوم سپاه افغان متحد نمايد و احساسات جنگي آنان را براي دفاع از ميهن تحريك نمايد و اين نتايج ناگوار از تعصبات شديد و كور مذهبي مي دانند .
با وجود اين تصوير روشن وفجايع رخ داده در تاريخ ايران اين نقد بر روشنفكران دهه چهل و پنجاه كشور وارد است كه نه تنها در جلوگيري از تشكيل حكومت ديني و نقد بر آن و روشنگري جامعه فعاليتي ننمودند بلكه در بوجود آمدن آن و كمك به مبلغان حكومت ديني از جمله دكتر شريعتي و سايرين از هيچ تلاشي دريغ ننمودند و مجددا ً باعث تكرار تاريخ و حاكميت دين در ايران شدند شايد تمامي ما به نوعي درگير برخوردها و يا شاهد رفتارهاي غير انساني حاكمان كنوني ايران بوده باشيم، اعدام، سنگسار و ... در داخل كشور و موج مخالفت جهان با حكومت ديني ايران كه پيروان راستين سلسله صفويه هستند و لشكر كشي در مقابل جهان نيز از آموخته هاي آنان است هركدام آسيب هاي غير قابل جبراني را بر ايران وارد نموده است و تنها راه رهايي از اين شرايط بسيار خطرناك تنها نسخه ايست كه انديشمندان و روشنفكران مدرن امروزي تجويز مي نمايند و آن مبارزه براي دستيابي به دمكراسي و سكولاريسم مي باشد .