امروز بعد از گذشت چندین دهه از واقعه شوم کودتای ننگین 28 امرداد 1332 توسط مزدوران آمریکا و انگلیس و همراهی حکومت استبدادی سلسله بدون اصالت پهلوی عده ای از نچه ها و چشم به راهان به قدرت رسیدن دگر باره این خاندان در پی آن هستند تا با وارونه جلوه دادن تاریخ شرایط را به گونه در اذهان ایرانیان آماده سازند تا استبداد کنونی بهانه ای باشد برای زدودن لکه های سیاه و ننگین استبداد پهلوی .
و زهی خیال باطل که که تاریخ را دوبار نمی نویسند و آنچه که قضاوت تاریخ و ملت ایران پیرامون کودتای ننگین 28 امرداد 1332 بوده را نمی توان با جعل تاریخ توسط قلم به دستان میهن فروش و سر در آخور استبداد چکمه پوشان و بیگانگان ،وارونه جلوه داد و سند بیگناهی برای مستبدان ساخت.
آری اینک این وا ماندگان از هرکجا و کاسه لیسان حاج آقا محمد رضا پهلوی در تکاپوی آنند تا آب رفته را به جوی بازگردانند و شاهنشاهی!را که همواره در بزنگاههای تاریخی فرار را بر قرار ترجیح داده و حفظ جان خویش و خانواده اش از سرنوشت ملت و کشور برایش مهم تر بوده است را تطهیر نمایندتاکه شایدبتواننددرفردای خیالی خود فرزند او را بر سریر تاج و تخت و سرنوشت ملتی حاکم گردانند تا که مبادا ملت ایران دچار فراموشی نسبت به استبداد پیشین شود.ونمی دانیم اگر این ملت نخواهند سرنوشت شان در رختخواب کسی تعیین نشود چه کار باید بکنند؟!
اما در این بین فرومایه گی شخصی به نام علی میرفطروس که کاسه داغ تر از آش شده نیز خود جای بسی تامل دارد شخصی با پیشینه مبهم که روزگاری سر درآخور استعمار داس و چکش داشت و حال با بر باد رفتن استبداد سرخ همچو آفتاب پرستی رنگ عوض کرده تا که مبادا از قافله خوش رقصان استبداد پیشین عقب بماند،او
بوی کباب شنیده است غافل از آنکه دارند خر داغ می کنند.
علی میر فطروس که با حمایتهای پیدا و پنهان مراکز قدرت در داخل و خارج از ایران و اغفال مشتی جوان نا آگاه درداخل و انجام دادن مصاحبه های کذایی با این اشخاص تلاشی دو صد چندان خاندان پهلوی را برای وارونه جلوه دادن تاریخ در پیش گرفته و با استناد به گفته های ذینفعان آن واقعه شوم همچو زاهدی ها کوشش دارد تا دین خود را به سازمان امنیت رژیم گذشته یعنی ساواک ادا کند تا که مبادا اسناد خیانت او به همفکرانش در نظر حکومتگران گذشته ناسپاسی جلوه نموده و افشا شود.
علی میرفطروس بی شرمی را به آنجا رسانده که نوشته ای همچو یادداشتهای سفارت آمریکا در روز واقعه که تظاهر کنندگان را نه مشتی اوباش و لات و چاقو کش همچو شعبان بی مخ ها که عده ای شخصی از اقشار محترم کارگر و کاسب و غیره بیان داشته مورد استاند قرار داده و فراموش نموده است که خود حکومت آمریکا در این ماجرا دخیل بوده و هیچگاه نمی آید ایادی و مزدوران قمه کش خود را افشا کند و نا چار است که آنان را از اقشار محترم جامعه قلمداد کند.
لجن پراکنی های این مرد چنان بسیار است که در این نوشتار مجالی برای طرح و بیان و واکاوی آن نیست و در فرصتی دیگر به آن پرداخته خواهد شد.
و در این باره بد نیست به پاسخ استاد ارجمند مهندس بهرام مشیری در این باره توجه شود
http://www.mediafire.com/?blvyelm5pmw
و اما آنچه که مایه بسی تاسف و شگفتی است گرفتار آمدن عده ای جوان در چنبره اندیشه های ارتجاع مغلوب است که به نام پژوهش و واکاوی تاریخ حاضرند چشمان خود را بر روی واقعیتهای موجود تاریخی بسته و دچار شیفتگی چهره بزک کرده مستبدان پیشین شوند و گویی آزادی مورد نیاز این قشر نیز همانا دایر بودن کاباره ها و دیسکوها و می بارگی و برهنگی در رژیم پیشین بوده که اگر چه این نیز از اختیارات یک جامعه آزاد می تواند باشد اما نمی تواند به عنوان ملاک آزاد بودن و دموکرات بودن حکومتی مورد داوری قرار گیرد.
حاج آقا محمد رضای پهلوی که خود را نظر کرده امام هشتم شیعیان و دارای ماموریت از جانب امام غایب می دانست و همچو شاه سلطان حسین باور به رمل استطرلاب داشت همچو کودکی در خفت و خواری و با چشمانی گریان خاک ایران را برای حفظ بقای بیضه مقدس ترک نمود و همه آن القاب دهن پر کن شاهنشاه همایونی و آریامهر و...... نیز نتوانست به کمک این مرد رنجور و خود بزرگ بین بیایید.
مردی که عقده های حقارت در دوران کودکی را در جای جای دوران حکومتش می توان دید و اگر رضا خان میر پنج از اتوریته و شجاعت خاص خود بر خوردار بود پسر نالایق او حتا نمی توانست بدون کمک دیگران کارهای شخصی اش را انجام دهد.
او بر مزار مقدس کورش بزرگ بانگ بر می آورد که کورش بخواب ما بیداریم وغافل از آن بود که خویش در خواب مسرت بخش توهم و سراب جانشینی بزرگمردی چون کورش بزرگ،دارای بی مایگی شاه سلطان حسین است.و نمی تواند در جایگاه رفیعی همچو جایگاه کورش بزرگ باشد.
و امروز حامیان ارتجاع مغلوب با به تصویر کشیدن و اجرای شوی بسیار تهوع آور و مضحک از ماجرای در بدری شاهنشاهی که استراتژی الفرار همه داشته او،در هنگامه های خطیر بود در پی آن هستند تا با مظلوم نمایی خاندان رضا خان میر پنج چهر ه ای ازآنان به نمایش بگذارند که همه گناه های استبدادو نابخردی های حکومت او را بر گردن ملت ایران بیاندازند و با درافشانی هایی همچونا سپاسی ملت اینگونه وانمود کنند که این ملت لیاقت داشتن چنین پادشاه با شهامت و قدر قدرتی ! را نداشته است. آری ناسپاسی ملت که خنده دار تر از این واژه نمی توا ن به گمان من واژه ای یافت.
چه کسی بر سفره چه کسی نشسته بود؟
لابد این ملت ایران بودن که در ملک ابا و اجدادی خویش بر سفره خاندان رضاخان نشسته بودند و ارتزاق می کردند؟!زهی شرم و حیا
فراموش نکنید که هیچگاه ملت نمی تواند نشسته برسفره نشستگان بر سریر قدرت و حکومت باشد این حاکمان هستند که در همه حال وام دار و امانت دار ملت هستند و هر آیینه که نتواننددر راستای خواست ها ی راستین ملتی گام بردارند ملت آنان را همچو تفاله از عرش غرور و نخوت به ذلت و خواری خواهد کشاند.
( گفتم تفاله و نا خودآگاه به یاد افضات مردکی به نام پارسا در تلوزیون پارس افتادم که چندی پیش در کمال وقاحت و بی شرمی جبهه ملی ایران را تفاله می دانست و عربده کشی می کرد و می گفت از جان ملت شما چه می خواهید!؟. . البته به نظر من باید مدیران تلوزیون پارس به این آقا یاد آور می شدندکه دوران شعبان بی مخ ها گذشته و شما کمی دیر به دنیا آمده اید و تلوزیون هم چاله میدان برای عربده کشی و نفس کش طلبیدن نیست و آن هم میکروفون است که جلوی آن دهان بی چفت و بست شماست نه گوشت کوب،و تاریخ نیز حضرت آقاثبات نموده چه کسانی تفاله هستند،کوچه علی چپ را هم درست نرفتی)
با این همه در این شرایط عده ای نادان همانگونه که اشاره داشتم بی جای اینکه در اندیشه ایران فردا باشند نشسته اند و تاریخ را نبش قبر می کنند و نمی دانند بر گوری در حال خواندن فاتحه هستند که مرده ای در آن نیست و عرصه را چنان غیر اخلاقی نموده اند که من علارغم میل باطنی ام ناچار به نگارش این سطور شده ام در صورتی که همواره برای یگانگی و همبستگی بین نیروها آن هم با توجه به شرایط کنونی میهن تاکید داشته و دارم و در این راه نیز دوستان و هم فکران را نیز توصیه به سکوت و ایجاد فضای آرامش می نمودم اما گویی خیال پردازی ها و توئطه های این حضرات تمامی نداشته و آنچه که وادارم نمود سکوت و ملاحظات گذشته را کنار بگذارم همین سم پاشی های نا بجا بوده است.
و به خون پاک شهید راه میهن دکتر فاطمی بزرگ سوگند که تا جان در بدن و خون در رگهایم داشته باشم لحظه ای از بیان و افشای چهره پلید مزدوران و میهن فروشان کوتاه نخواهم آمدهمانگونه که شهید راه آزادی دکتر فاطمی در پای جوخه دژخیمان پایندگی ایران و آزادگی را فریاد می زد چو اینکه باور دارم که اگر حکومت خاندان رضاخان میر پنج،هیچ جنایتی نیز مرتکب نمی شد تیر باران نمودن تن بیمار و مجروح دکتر فاطمی به اندازی ننگین بود که نتوانند با هیچ عملی آن را پاک کنند.
به هر روی آنان که خرد را بر احساسات پوچ و شیفته شدن ترجیح می دهند می دانند این راهی که این آقایان بر گزیده اند جز به دوزخ خشم ملت ایران به هیچ بهشت نوید داده ای ختم نخواهد شد نه مستبدان دیروز و نه مستبدان امروز نمی توانند تا ابد بر اریکه قدرت تکیه زده و هر آنچه را که خود نیاز بدانند به خرد ملت ایران بدهند و به اثبات تاریخ ملت ایران پاسخی در خور به آنان خواهد داد.
به امید رهایی نابخردان از اندیشه ی بازگشت ارتجاع مغلوب