JMINews:پیمان عارف ٬آزادیخواه و عضو جبهه ملی ایران در سیاه چال نظام اسلامی با عشق پیوند سفید زد و بار دیگر زندانبانان خود را در تاریخ شرمسار کرد.
جبهه ملی ایران این پیوند با شکوه را به پیمان و سمیرا شادباش میگوید و آرزوی آزادی و سعادت برای ملت ایران دارد.
~~~~~~~~~~~~~~~~
مبارک باد این پیوند
برای پیمان و سمیرای گرامی
اولین بار که تازیانه استبدادیان کبودش ساخت و چماق کین سرش را شکافت و نامش در دادگاه انقلاب به مجرمیت و در دفتر مبارزات سیاسی به آزادیخواهی ثبت شد تیر ماه هشتاد و هفت بود .
آن روزها که دانشجویان در کوی دانشگاه به خاک و خون کشیده شدند ، قهرمان تبریزیان ، چون همیشه تاریخ ایران ، آزادی را فریاد زدند و بر سینه ظالمان کوفتند و حمایتگر همرزمان آزادیخواه در کوی دانشگاه تهران گشتند . او نیز در میان آنان بود هر چند هنوز دانشجو نبود . شبانگاه اعتراضات تبریز ، خانواده دلنگران در پی فرزند ، حتی سر به پزشکی قانونی کشیدند و نا امید با دیدگان گریان و اشک آلود بازگشت دوباره او را به انتظار نشستند . ساعت ها گذشته از نیمه شب ، پیمان هفده ساله با سری بانداژ شده ، صورتی زخمی و بدنی کبود ، با پای برهنه و زخم وارد منزل شد .
دل نگرانی مادر را می دید و در کنار دلداری ، درد دلها با او داشت از آنچه که دیده بود . از خشم و باتوم و گلوله ، از خون و وحشت و بند . دبیرستان درس می خواند اما گویی از دبستان دانشجوی مدرسه آزادی بوده و آب و تابش در آن روزها ، چنان خاطره ای ماندگار برای مادر ساخت تا امروز به یاد فرزند دربندش برای دوستان ، بیان سازد .
امروز نیز همچنان آزادیخواهی جرمش است و زندان جزایش . پیمان عارف که حضورش در دانشگاه ، تاب قدرتمداران را طاق می کرد و زندان و بند مهارش نمی ساخت ، سه ستاره گشت و در آستانه دفاع از پایان دوره کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران که با رتبه سوم وارد آن شده بود ، از تحصیل محروم گشت و حتی تبعید گاه های حاکمان نیز از پذیرش وی سر باز زدند تا نکند پرچمی از آزادیخواهی نیز در آنجا افراشته شود . اما نامی با مسما بر اوست ، او بر سر پیمان ایستاده و هرجا فریادی برای آزادی و سربلندی میهن است در بطن ماجراست . همانجا که رهبران کودتا ، به دروغ از عدم وجود دانشجوی محروم از تحصیل سخن می راندند ، رسواگرشان شد و خشم بر خشم آنان افزود تا سندی دیگر از پلشتی و دروغ در پرونده سیاه آنان به یادگار گذارد .
اما باز اوین امانش نداد و در آستانه حماسه های پرشکوه تیرماه هشتاد و هشت ملت ایران ، به مهمانی فرا خواندش تا ادامه تحصیلش را اینبار در استقامت مقابل استبداد مهیا سازد . مهمانی که در آن تهدید و تحقیر مراودات آن بود و شکنجه و انفرادی و کتک غذای مهیا شده ی میزبان .
مهمش نبود چراکه آزادی و آزاد اندیشی مرامش است و اینان موانع راه آن و همچنین مهمش نبود زیرا دلداده ای دارد که در همه حال در کنار اوست و همواره یاورش . هرچند دیوارهای بلند اوین فاصله میان آنان افکنده ، اما عشق پاک ، دیوار و سیم خاردار نمی شناسد و پیوند عشق را هیچ بندی یارای بستن نیست .
دو پرنده عاشق ، یکی در قفس صیاد و دیگری در تکاپوی رهایی یار و گردان به دور قفس ، پیوندی مبارک داشتند . نهم آذر ، روز به یاد ماندنی بود ، روزی که پیمان عزیز و سمیرای گرامی دیوارها را شکستند و عقد و پیمانی دائمی بستند . پیمانی که خطبه خوانش شیخ جوانمرد اصلاحات ، مهدی کروبی بود و شاهدانش عبدالله و احمد و ... در اوین .