رضا عزیزی
عرصه سیاست ایران سالهاست که آکنده از کم مایگان و بی مایگان شده است . فرهنگ ترجیح تقوا به دانش و خرد در جمهوری اسلامی به وضعیت اسف باری انجامیده که در آن عرصه ی سیمرغ ، مملو از مگسان ناچیز گردیده است.
شوربختانه دامنه ی این کم مایگی و کم مایه پروری به سازمان ها و گروه های مخالف جمهوری اسلامی هم کشیده شده است. یکی از دلیل های نبود گیرایی بسیاری از گروه ها و سازمان ها ی درون و برون مرز برای مردم ایران همین منش بسیج پروری است. به ویژه روی سخن با سازمان هایی است که مملو از مردانی هستند که پس از سال ها زندگی در کشورهای قانون مند و دمکرات غربی هنور قواعد واصول رفتار سیاسی و دمکراتیک را در نیافته اند و با منش و روش خود آنچنان موجهای دفع کننده از خود می پراکنند که ایرانی علاقه مند و دلسوز میهن ، تر جیح میدهد بسوزد و بسازد ولی همراه جوجگانی که ادای خروس را در می آورند نشود.
به گفته ی سعدی بزرگ:
ندهد هوشمند روشن رای
بفرومایه کارهای خطیر
بوریا باف اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
این عرصه زمانی دراز است که نخبه گریز گردیده است. عرصه ای که در آن بسیاری از افراد شایسته ونخبه بنا بر واقعیت موجود گوشه ی خلوت را گزیده اندد ، روشن است که جولانگاه احمدی نژاد و هخا می شود.
این واقعیت ، روند پرورده شدن اندیشه ی نوگرایی و دگرگشت فرهنگ سیاسی را به عقب خواهد انداخت.
بزرگترین لطف سازمان های مخالف ولایت فقیه به مردم و به خود ، نسپردن مسئولیت های سیاسی به شعبده بازان و معرکه گیرها در تشکیلات خود می باشد .از آنجا که در کشوری همچون ایران که مبتلا به قحط الرجال مزمن است و کمیت نقشی بسیار کم اهمیت تر از کیفیت بازی میکند ، بایسته است تا نخبه گرایی و واگذاری ساز و کارها به افراد دارای شعور و اندیشه ی سیاسی و اجتماعی انجام گیرد تا بدین گونه این گروه ها وجه تمایز خود را با جمهوری اسلامی هر چه پررنگ تر کنند ، وگرنه مردمی که شیوه ی گذران زندگی و زنده ماندن در کویر سوزان جمهوری اسلامی را آموخته اند دلیلی نمی بینند تا نیرویی را جانشین آنان کنند که تنها فرقشان پوشیدن کت و شلوار و تراشیدن ریش وزدن سنجاق سینه ی مزین به پرچم ایران است.
نکته ای که موجب سرکشیدن بارقه ی امید در دلها میشود این است که در تماس ها ی شخصی و با خواندن وب لاگ هایی که از درون شوره زار جمهوری اسلامی راه به بیرون پیدا می کنند وجود این واقعیت مشهود است که جوانان ، دانشجویان و اندیشه ورزان ایران در پی یافتن راه خود می باشند. متانت ، ادب ، فرهنگ ، رواداری و آزادی جویی دلگرم کننده ای در جای جای نوشتار و گفتار نسلی که شوره زار ولایت فقیه بالیدنشان را بر نمی تابد دیده می شود.
این نسل کسروی ، فروغی ، مصدق ، صدیقی ، بختیار خود را خواهد یافت و خواهد ساخت. او در حال دریافت این واقعیت است که کلید گشودن این قفل خود اوست. این کلید نه در دست آمریکا است و نه در دست خارج نشینان.
این نسل مایه و پایه اش بسیار بیشتر و سترگ تراز آن است تا به دنبا ل رهنمود این و آنی باشد که هنور در کوچه های ایدئولوژیک پیش از انقلاب درمانده واز این هزارتو راهی به بیرون پیدا نمی کند.