«سخنان وزير خارجه بريتانيا ميتواند تحريک آميز باشد»
وزير خارجهي بريتانيا از کشورهاي منطقه خواست با وارد آوردن فشار بر ايران، جمهوري اسلامي را وادار به توقف برنامه هستهاياش کنند. يک کارشناس اين گونه اظهارات را تحريکآميز و خارج از چارچوب گروه ۵+۱ ميداند.
دولت ايران به سخنان روز سهشنبه وزير امور خارجه بريتانيا درمورد پرونده هستهاي ايران اعتراض کرد. ديويد ميليبند از کشورهاي منطقه خواست با وارد آوردن فشار بر ايران، جمهوري اسلامي را وادار به توقف برنامه هستهاياش کنند.
دکتر داود هرميداس باوند استاد علوم سياسي، اظهار اينگونه سخنان را تحريکآميز دانسته و آن را خارج از چارچوب سياست گروه پنج به علاوه يک در قبال ايران ميداند.
دويچهوله: آقاي دکتر باوند، ايران در واکنش نسبت به سخنان وزير امور خارجه بريتانيا در ابوظبي، سخنان او را مصداق دخالت در امور داخلي ايران دانسته است. از نظر حقوق و روابط بينالمللي آيا اين اعتراض ايران وارد است يا خير؟
دکتر داود هرميداس باوند: بله. ببينيد، مسئلهي تکنولوژي هستهاي ايران خب از سال ۲۰۰۲ تقريبا در سطح بينالمللي مطرح شده است، چه در آژانس بينالمللي انرژي اتمي و چه در شوراي امنيت سازمان ملل، و قطعنامههايي نيز در اين مورد صادر شده و در هرحال ايران هم همواره براين نظر بوده است که بر اساس حقوق يک عضو ام.پي.تي، اين حق هر کشوريست که در طلب دسترسي به تکنولوژي باشد و ظاهرا ادعاي دسترسي براي سلاح هستهاي را هم مردود دانسته است. اما اين مسئلهايست که هنوز در دستور کار شوراي امنيت هست و مذاکراتي هم در اين مورد انجام گرفته، و لذا دولت انگلستان هم جزو گروه معروف به پنج به اضافه است که در اين جريان مذاکراتي هم با ايران انجام گرفته است. بنابراين مسئله تقريبا جنبهي بينالمللي پيدا کرده است.
آيا شما برداشتتان اين است که سخنان وزير امور خارجه بريتانيا در راستاي همان سياستهاي هميشگيست يا چيزي فراتر از آن است؟ در حقيقت به نوعي کشورهاي خليج فارس را به مقابله عليه ايران فراخوانده است، آيا اين درست است؟
نه، اين اقدامي درهرحال يک جانبه از سوي بريتانياست، بخصوص طرح مسئله در کشورهاي همسايه، بخصوص کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس. يک نکته را بايد توجه داشته باشيد. ببينيد، در اين دويست سال اخير، ايران هيچ وقت مهاجم و متجاوز به همسايگانش نبوده است، و لذا با طرح اين نوع مسايل فضا تهديدآميز ميشود و به عنوان قصد و نيتي تجاوزکارانه از سوي ايران نسبت به همسايگان عربياش برداشت ميشود. در صورتي که من معتقدم ايران در حقيقت به خاطر حمايت از برخي جوامع عربي، بهاي سنگيني پرداخته، ميپردازد و خواهد پرداخت. بدون اين که منافع حياتي آنچناني داشته باشد. در مورد فرض کنيد مسايل فلسطين، مسايل کشورهاي عربي که به عنوان حمايت تلقي ميشود و منافع ملياش تا حدودي فداي اين موضعگيريهايش است. و لذا از اين اظهارنظر نهايتا آنچه مستفاد ميشود، ايجاد يک جو نگراني و دغدغه و فراتر از آن، خطريست از سوي ايران براي همسايگان آن، که من فکر ميکنم نکتهي درستي نباشد. يعني واقعيتاش را بخواهيم، حتا اين کشورها در جنگ هشت ساله (ايران و عراق) هم از لحاظ مالي ۵۷ ميليارد دلار به عراق کمک کردند و هم از لحاظ تسليحاتي و دادن پايگاههايي به عراق. ايران ميتوانست به عنوان مشارکت در تجاوز، اين مسئله را مطرح و پيگيري کند، ولي نکرده است. چشمپوشي کرده و هيچ وقت هم به اين مسئله اشاره نکرده است. بنابراين اگر ميخواست با طرح مسئلهاي بحرانآفريني بکند، ميتوانست از همين رويدادها که حقانيتي هم براي ايران دارد، استفاده کند. بنابراين من اين اظهارنظر را حتا متفاوت با موضع "پنج به علاوه يک" ميدانم. يعني يک اظهارنظر يکجانبه و در عين حال ايجاد دغدغه و نگراني در منطقه، به جاي اين که سبب حس آرامش منطقه بشود، جنبهي تهديدکننده دارد.
فکر ميکنيد اين گونه سخنان آيا ميتواند کشورهاي عربي را عليه ايران به مقاومت وادار کند؟
کشورهاي عربي قبلا هم موضعگيريهايي کرده بودند. ولي با توجه به روابط تاريخي و ديرينهي بريتانيا با کشورهاي عضو شوراي همکاري خليجفارس و با ملاحظهي اين که با آنها تعاملات اقتصادي گستردهاي دارد، از لحاظ اقتصادي و از لحاظ فروش تسليحات، بنابراين موضعگيريهايي که نمايندگان سياسي انگليس، اعم از وزير خارجه يا وزير دفاع و غيره ميکنند، طبيعي است که بيشتر در جهت تثبيت اين روابط سنتي با کشورهاي حوزهي خليج فارس است. ولي بهرحال در شرايط موجود که ظاهرا جو جديدي پديدار شده است، فرايند انتخابات آمريکا و انتظار موضعگيري جديد دولت آمريکا که بعنوان فضايي نسبتا کوچک و مساعد تلقي ميشود، در چنين شرايط و فضايي، اين نوع سخنان بيشتر تحريککننده و نگرانکننده است. من فکر ميکنم اين اظهارنظرها در تقابل با انتظاري است که جهانيان از انتخابات آمريکا و بازتاب جهاني آن براي تغيير يا تعديل نسبي سياست خارجي دولت بوش در رابطه با خاورميانه دارند. به عقيده من اين اظهار نظرها حتا مغاير با اين جويست که لااقل از نظر رواني ايجاد شده است.
آقاي دکتر باوند به نظر ميرسد که در اين دوره که انتقال قدرت در ايالات متحده آمريکا صورت ميگيرد، فشار بيشتري از طرف کشورهاي اروپايي، بخصوص بريتانيا و فرانسه، در مورد پروندهي هستهاي ايران به اين کشور وارد ميشود. آيا اين تحليل را قبول داريد؟ اگر چنين برداشتي درست باشد، آيا تا زمان روي کار آمدن دولت اوباما اين کشورها موفق خواهند شد تغييري در رفتار ايران ايجاد کنند؟
در مورد دولت آيندهي آمريکا، ترديدها و نگرانيهايي وجود دارد که آيا آمريکا خط مشي جداگانه و مستقلي در پيش خواهد گرفت يا اينکه مانند گذشته سعي ميشود در همکاري نزديک با اروپاييها و منجمله گروه پنج به اضافه يک باشد. اين ابهامات به خصوص براي فرانسويها، تا حدودي مطرح شده است. معمولا ده درصد از آن شعارهاي انتخاباتي که در مبارزات انتخاباتي گفته ميشود ممکن است بعداز پايان انتخابات در دستور کار قرار بگيرد. و بخصوص با توجه به اين که خود آقاي اوباما هم در آن اظهارنظرات اوليهاش دربارهي ايران تعديلاتي کرده است ، بنابراين در اين که واقعا چه موضعي اتخاذ خواهد کرد، موضوعي در جهت نوعي تقابل خواهد بود يا مانند سابق کم و بيش در همان راستاي سياست دولت بوش. بنابراين کشورهاي اروپايي بخصوص فرانسه و انگليس فعلا نگرانيهايي دارند که آيا يک خط مشي مستقلي اتخاذ کنند يا همکاري با امريکاييها. و نکتهي دوم عبارت از اين است که برآيند اين همکاري چه خواهد بود. آيا اين همکاري در جهت ايجاد يک تعديل در موضع اوليهي آمريکاست يا اين که در همان جايگاه اوليه پايدار و پيگير خواهد بود.