شاید هیچ نخست وزیری از ایران همچون محمد مصدق نام آشنا برای محققان مغرب زمین نباشد.
کریستوفر دوبلیگ نویسنده انگلیسی اخیرا کتابی با عنوان «میهن پرست ایرانی؛ محمد مصدق و کودتای خیلی انگلیسی» منتشر کرده که درباره نخست وزیر ملی گرای ایران است که علاقه داشت انگلیسی ها زندگی نامه ای برایش بنویسند.
تاریخ زوال زده و شفاهی ایران هنوز از داشتن زندگی نامه درخوری برای محمد مصدق محروم است به همین دلیل انتشار چنین آثاری قدمی مهم و بلند در کامل شدن نقص های تاریخ مکتوب ایران دارد.
محمد مصدق با شخصیتی کاریزماتیک که دولت او در جریان کودتایی که هنوز همه ابعاد آن به روشنی و دقت گشوده نشده٬ از کار برکنار شد هنوز از رازهای پررمز و پرکشش برای ایرانی هاست با این همه انگشت شمار کتابی درباره او در کشور زادگاهش منتشر شده است.
کریستوفر دوبلیگ در مقدمه کتابش نوشته است که «نخستین بار وقتی سال ۲۰۰۰ برای زندگی به ایران رفتم، به اهمیت مصدق پی بردم. در جمهوری اسلامی یخهای سیاست داشت آب میشد حاکمان آشتی ناپذیر چندان سودی در حرف زدن درباره نخستوزیر غیرمذهبی و ملیگرای دههٔ پنجاه میلادیشان نداشتند، اما برای بسیاری جوانان ایرانی او شخصیتی محبوب بود. دربارهٔ خودش و زمانهاش داشت شمار قابل توجهی کتاب و مقاله به فارسی منتشر میشد. به نظر میآمد چهرهٔ شرمگینش همهجا هست . . .»
کریستوفر متولد سال ۱۳۴۹ در لندن است. در دانشگاه کمبریج درس فرهنگ و زبان ادبیات هندی خوانده و آرام آرام گذارش به زبان فارسی افتاده است. او سال ها پیش به مجله بخارا گفته است که علاقه اش به ایران از اینجا ولی شروع نشده است. «۶سال بعد یعنی سال ۱۹۹۹ در ترکیه به عنوان خبرنگار کار می کردم به ایران آمدم که یک مطلب بنویسم در اینجا بود که عاشق ایران شدم و سال بعد به عنوان خبرنگار مقیم تهران به ایران بازگشتم.»
جالب است که رد پای ایرج افشار ایرانشناس نامی ایران در نگارش این کتاب هم هست. کریستوفر در مقدمه کتابش نوشته است که «ایرج افشار از جمله تاریخنگاران نامداری بود که مرا تشویق به روایت زندگی خارقالعاده مصدق برای مخاطبان غربی کرد.»
او در ایران ازدواج کرده و همسری ایرانی دارد. می گوید گفتنش خیلی سخت است که عاشق چه چیز ایران شده است. «یک چیزی هست در فرهنگ ایران که برای من اینقدر سوال برانگیز شده است. اینقدر مفصل و قابل تامل بود که با فرهنگ های دیگری که تا آن زمان دیده بودم قابل مقایسه نبود. شاید عاشق واژه درستی نباشد در واقع به شدت علاقمند شدم چون ایران را به عنوان یک رمز و ایرانیان را یک ملت جالب و چند وجهی می دیدم که یک غیرایرانی در طول زندگی اش نمی تواند حلش کند و بفهمد ولی می شود سعی کرد و در طول این تلاش خیلی لذت برد.»
آقای دوبلیگ می نویسد که من انگلیسیای که با یک ایرانی ازدواج کردهام و بخشی از سال را در ایران میگذرانم، مدتها پیش متوجه شدم که وقت نوشتن دربارهٔ ایران باید همهٔ احساسات میهنپرستانهام را موقتا کنار بگذارم . . . در زمان مصدق میلیونها ایرانی بریتانیا را دولتی با قابلیت شرارت و موذیگری بیحد میدانستند. اگرچه نفرت مصدق از بریتانیا بر داوریهایش خدشه انداخت، متأسفم که باید بگویم این نفرت بر پایهٔ بنیان و مستندات مسلم و قطعی بود. مصدق دست پنهان بریتانیا را همهجا میدید چون واقعا همهجا بود.»
نویسنده سعی کرده تکلیف خواننده را از همان ابتدا با متنی که پیش رو دارد روشن کند. او سرنگونی مصدق و دولتش را حاصل کودتایی خیلی انگلیسی می داند اما نخست وزیر ایران را در این شکست بی تقصیر نمی داند. «مصدق در سقوط خودش موثر بود . . . وظیفهٔ ناخدا است که کشتیاش را به آبهایی آرامتر هدایت کند و اما دلمشغولی های مصدق او را مستقیم به دل توفان انداخت.»
به اعتقاد کریستوفر دوبلیگ نقشهٔ سرنگونی مصدق خالی از خرد بود و در بلندمدت ضربهٔ ای بزرگ به منافع غرب زد. «این آغاز سیاست آمریکا در حمایت از مستبدان حقیر خاورمیانه بود، سیاستی که نخستین شکستش را در ۱۹۷۹ خورد که انقلاب اسلامی آیتالله خمینی، شاه را سرنگون کرد و بعدتر از درپی بهار عربی سال ۲۰۱۱ کامل از هم پاشید و نقش بر آب شد. منطق ناگفتهٔ چنین سیاستی این بود: نمیشود در خاورمیانه به کشورهای صاحب استقلال و آزادی اعتماد کرد، قلدرهای طرفدار آمریکا بهترین امید به حفظ ثبات در منطقهاند.»
کتاب مصدق میهن پرست ایرانی حاصل زندگی نویسنده در ایران است. «من در طول مدت زندگیام در کشوری که انگلیسی هراسی ریشههایی عمیق دارد، هر از گاه حس میکردم دارم صلیب گناهان نیاکانم را به دوش میکشم. گاهی ناگزیر از پناه بردن به موضع دفاعی میشدم، و گاهی هم حسابی مرعوب. فقط یک بار از روی عمد از رعب و نفرتی که بریتانیا به جان ایرانی ها میاندازد استفاده کردم.»
کریستوفر کیف چرمی قدیمی دارد که برای تعمیر آن را به راسته چرم فروشان خیابان منوچهری تهران برده بود که سفارت کشورش - بریتانیا- نزدیک آن قرار دارد.
«وقتی برای گرفتن کیفم رفتم، همان مرد دو برابر پولی را خواست که پیشترش به من گفته بود. اعتراض کردم، ولی او محکم سر حرفش ایستاد. عصبانی خم شدم روی پیشخوان مغازهاش و توی چشمهایش نگاه کردم. بعد با اشاره به پرچم بریتانیا که کمی بالاتر توی خیابان در اهتزاز بود، با تهدیدآمیزترین لحنی که از من ساخته بود گفتم انگار یادت رفته بالای همین خیابانتان سفارت کجاست.»
کریستوفر می نویسد چند ثانیه طول کشید تا آن مرد تهدیدم را متوجه شد. بعد رنگ از رخسارش پرید و گفت خیلی خوب خیلی خوب هر چه قدر میخوای بده فقط کیفت را بردار و برو.»
کتاب «میهن پرست ایرانی؛ محمد مصدق و کودتای خیلی انگلیسی» داستان زندگی مردی است که با همکاری انگلیسی ها از دنیای سیاست ساقط شد و طرفه آنکه داستان او بیش از پنج دهه بعد توسط نویسنده ای انگلیسی روایت شده و در چهل و پنجمین سالگرد درگذشت او٬ در بریتانیا منتشر شده است.
نویسنده کشورش را در سرنگونی محمد مصدق و پیامد این سرنگونی که ظهور و تقویت رادیکالیسم سیاسی دیکتاتورهای حقیر خاورمیانه ای است مقصر می داند.
از نظر او «مصدق حس نمیکرد که در کشورش لازم است بیرحم باشد. سرباز نبود که از درجههای سردوشی و براق کفشهایش حیثیت بگیرد. مثل روحانیها هم اعتبارش را از خدا نمیگرفت. همهاش از خودش بود.»