احمد مدنی درمرداد ماه سال 1308 در یک خانواده روحانی در شهر کرمان متولد شد.
پس از خاتمه دوره دبیرستان در سال 1327 ، در دانشکده حقوق نام نویسی کرد پس از پایان سال اول دانشکده حقوق، در شهریور 1328 در جزو داوطلبان اعزام دانشجوی نیروی دریایی به انگلستان شرکت نمود وپس از قبولی، در شهریور همان سال برای تحصیل در رشته دریایی همراه با 29 نفر دانشجویان داوطلب به انگلستان اعزام گردید.
پس از خاتمه تحصیلات مقدماتی دریایی، و ارتقاء به درجه ناوبان دومی، به ایران مراجعت کرده و جهت خدمت به پایگاه دریایی خرمشهر اعزام گردید.
در روز 26 مرداد 1332 همراه با خروج شاه از ایران، چند نفر از درجه داران نیروی دریایی به دستور مسئولین حزب توده مبادرت به آتش زدن ناو ببرنمودند. ولی در هنگامیکه می خواستند انبار مهمات ناو ببر را منفجر کنند، آتش به لباس یکی از درجه داران سرایت کرده و درنتیجه فریاد او، سایر پرسنل ناو با خبر شده و ضمن جلوگیری از انفجار انبار مهمات، مانع سوختن آن درجه دار نیزشدند.
پس از سرنگونی حکومت زنده یاد دکتر مصدق و مراجعت شاه به ایران . دستور محاکمه نظامی سه نفر درجه داران مسئول آتش زدن ناو ببر داده شد . در آن زمان تنها فردی که در نیروی دریایی اطلاعات اندکی در مورد امور حقوقی داشت دانشجوی سابق سال دوم دانشکده حقوق ناوبان دوم احمد مدنی بود . نیروی دریایی او را به عنوان وکیل تسخیری آن سه درجه دار تعیین نمود.
دادگاه نظامی کار خود را شروع و احمد مدنی بر مبنای وظیفه ای که به او محول شده بود از درجه داران دفاع کرد. مدنی در متن دفاعیه خود اظهار کرد: " عمل این درجه داران و شروع به آتش زدن ناو ببر کاری بس خطا بوده است، و لی بایستی بررسی شود که چرا این درجه داران به این کار خطا دست زده اند و چه عواملی باعث گردیده است که در کشور ایران عده ای از مردم از نحوه اداره مملکت و رژیم موجود تا آن حد ناراضی باشند که خود را در اختیار مزدوران خارجی، به منظور نیات سوء آنها قرار داده باشند.
البته نتیجه رای دادگاه نظامی از قبل مشخص بود . هر سه درجه دار را در همان روز در میدان تیر پایگاه اعدام کردند ، احمد مدنی وکیل تسخیری را نیز به دستور رئیس ستاد ارتش بلافاصله به جزیره هنگام تبعید کردند.
ناوبان احمد مدنی بالغ بر 9 ماه در جزیره هنگام ظاهراً به عنوان مسئول دریایی پاسگاه هنگام که جمعاً یک در جه دار و 8 ناوی وظیفه ابوابجعی آنرا تشکیل می داد، مشغول انجام وظیفه بود!
پس از آن مدنی درخواست انتقال به پایگاه دریایی بندر عباس را کرد و بیشتر دوران خدمتش در نیروی دریایی در بندر عباس گذشت.
سالها طول کشید تا احمد مدنی ، نامش از لیست افسران مشکوک در ارتش خط زده شد. و به او اجازه داده شد که برای گذراندن دوره های عالی و تخصصی و دانشگاه جنگ به خارج ایران مسافرت کند.
احمد مدنی از فرصت هایی که بدست می آورد استفاده کرده و به ادامه تحصیل در رشته حقوق ادامه داد تا بالاخره موفق شد به مدرک دکترای حقوق دست یابد.
در سال 1348 همرا ه با ارتقاء درجه تعدادی از افسران ارشد نیروی دریایی به درجه دریاداری، احمد مدنی نیز یکی از آن افسران بود. از آن زمان تا سال 1351 که به تهران احضار شد در سمت فرماندهی پایگاه دریایی بندر عباس انجام وظیفه می نمود.
به دستور شاه فقید ایران در سال 1347 تصمیم گرفته شد که جنوب ایران خاصه بندر عباس و حوالی آن سریعاً توسعه یافته و نیروی دریایی که مقر فرماندهی اش در خرمشهر بود به بندر عباس نقل مکان کند. به این علت بعضی از نزدیکان و مقربان دربار سلطنتی، که از طرحهای توسعه بندر عباس آگاه شده بودند، به سرعت برق دست به کار شده و به وسیله عوامل خود، شروع به محصورکردن کلیه زمینهای اطراف شهر بندر عباس رانمودند. احمد مدنی با مشاهده این وضع و تماس تلفنی با تیمسار دریابد رسائی فرمانده نیروی دریایی اظهار نمود که اگر فرمانده نیرواجازه دهند او می تواند مانع تصرف زمینهای دولتی منطقه گردد. تیمسار رسائی شفاهاً این اجازه را دادند.
احمد مدنی بلافاصله دستور داد افراد پایگاه، دور این زمینهایی که به گونه غیر قانونی به تصرف حواریون در آمده بود، با سیم خاردار محصور کرده و با نصب تابلوهایی آنزمین ها را منطقه نظامی اعلام نمود.
به این طریق احمد مدنی توانست بالغ بر 30 کیلومتر مربع زمین های بی صاحب را از حلقوم امثال سپهبد ایادی و دیگران خارج کند.
چندی بعد سرلشگر ربیعی ( سپهبد بعدی و فرمانده نیروی هوایی در دوران انقلاب) به دستور ارتشبد خاتم برای خرید زمین و ایجاد پایگاه هوایی به بندرعباس آمد . دریادار مدنی پس از مطلع شدن از ماموریت ربیعی ، به او پیشنهاد کرد نیازی به خرید زمین نیست ، به هر مقدار زمین مورد نیاز نیروی هوایی است نیروی دریایی مجاناً در اختیارتان خواهم گذارد. به عوض آنکه ربیعی از این پیشنهاد استقبال کند، به مدنی اظهار کرد که لازم است از فرمانده نیروی هوایی کسب تکلیف کند! ( هدف مشخص بود! از زمین مجانی که نمی توانستند رشوه خرید دریافت کنند!)
به هر حال با کوشش احمد مدنی مقادیری از این زمین ها به نیروی هوایی واگذار شد و پایگاه هوایی فعلی نیروی هوایی در آن زمین ها ساخته شده است. در مقداری دیگر از این زمین ها، پایگاه مدرن و وسیع نیروی دریایی همراه با تاسیسات فراوان آن ساخته شد. در بخش دیگری از این زمینها هزاران خانه سازمانی برای افسران و درجه داران پایگاه دریایی همراه به کلیه تاسیسات پشتیبانی از قبیل دبستان دبیرستان، مدرسه حرفه ای، بیمارستان، فروشگاه، زمینهای ورزشی، و غیره ایجاد گردید. اولین آپارتمانهای به صورت برج 18 طبقه در این محوطه ساخته شد.
مقادیری دیگر از این زمینها در اختیار اداره بندر قرارگرفت.
البته این "سرکشی" و اقدام دریادار احمد مدنی مورد خوشایند دولتمردان چپاولگر جامعه ما قرار نگرفت و لازم بود به او درس عبرتی داده شود.. چندی بعد استاندار بندر عباس آقای پیروز همراه با رئیس ساواک وفرمانده ژاندارمری و رئیس گمرک بندرعباس و فرمانده نیرویی هوایی ارتشبد خاتم متحداً علیه مدنی اقدام کرده و علیه او اعلام جرم کردند. دادستان ارتش سرلشگر فرسیو نیز دستور تعقیب مدنی را به دلیل 13 جرم علیه سلطنت و کشور و سوء استفاده از موقعیت نظامی خود و حتی فساد اخلاق و غیره صادر کرد. به این علت دریادار مدنی تحویل کمیسیون پنجنفری گردید. این کمیسیون، شامل رئیس ستاد بزرگ، فرمانده نیروی زمینی، فرمانده نیروی هوایی، فرمانده نیروی دریایی و دادستان ارتش می گردید. در آنزمان تیمسار ارتشبد جم رئیس ستاد بزرگ بودند . لذا با وجود پافشاری بیش از حد ارتشبد خاتم و سرلشگر فرسیو، تیمسار جم زیر بار نرفت و احمد مدنی را از کلیه جرائم ادعایی مبرا دانست.
متاسفانه چندی بعد ارتشبد جم به دستور شاه فقید از مقام خود برکنار شد، و بجایش ارتشبد ازهاری گمارده شد. ارتشبد خاتم با فشار به سرلشگر فرسیو دوباره پرونده را به جریان انداخته و کمیسیون پنج نفری مجداداً تشکیل گردید. در این بار تنها فردی که از مدنی دفاع کرد دریابد رسایی بود. و دفاع یک فرد در مقابل چهار نفر مخالف، نتیجه اش معلوم است . مدنی را باز نشسته کردند.
پس از بازنشستگی، دکتر احمد مدنی به چند دانشکده برای تدریس مراجعه کرد و با وجود آنکه سازمان امنیت با تدریس ایشان در دانشکده ها علناً مخالفت می کرد بالاخره دو دانشکده یکی در خوزستان و دیگری در کرمان و چندی بعد دانشکده دیگری در کرج از ایشان استفاده کرد.
در تاریخ 9 دی ماه 1357 دکتر شاپور بختیار به نخست وزیری منصوب گردید . روز بعد ایشان از دکتر احمد مدنی درخواست نمود که پست وزارت کشور را بپذیرد ولی دکتر مدنی از پذیرش آن عذر خواست.
پس از به ثمر رسیدن انقلاب مردم و انتخاب آقای بازرگان به سمت نخست وزیری کشور، دکتر احمد مدنی به سمت وزیر دفاع و فرمانده نیروی دریایی گمارده شد.
همه سعی و کوشش دکتر مدنی در این سمت در مرحله اول جلوگیری از هم پاشیدگی سه نیروی نظامی و برقراری نظم و امنیت در کشور و حفظ مرزهای زمینی ، هوایی و دریایی ایران و جلوگیری و ممانعت ازقتل و عام سران نظامی رژیم شاهنشاهی بود. به خاطر این هدف وی سه بار به قم رفته و با آیت الله خمینی ملاقات و در خواست عفو عمومی را کرد. متاسفانه در هر سه بار آیت الله خمینی از دادن جواب مثبت خودداری و قتل و عام سران نظامی ایران ادامه یافت. مدتی بعد تعدادی از امرا و افسران ارشد نیروی دریایی زندانی شده و حجت الاسلام خلخالی حاکم شرع تهران برنامه کشتار آنها را در سر می پروراند. پس از آنکه مدنی از این موضوع مطلع گردید سریعاً توسط داماد آیت الله خمینی، حجت الاسلام اشراقی با خمینی تماس گرفته و خواستار آزادی بدون قید و شرط این افسران شد. بلافاصله با آقای بازرگان نیز ملاقات کرده و تهدید کرد که اگر افسران نیروی دریایی آزاد نشوند فوراً استعفا خواهد داد. خوشبختانه تهدید دکتر مدنی موثر واقع شد و همه افسران زندانی شده آزاد گردیدند. ( سه نفر از آن امرا در حال حاضر در آمریکا بسر می برند)
پس از حدود سه ماه که دکتر مدنی در سمت وزیر دفاع مشغول بود ، چون مشاهده نمود که انقلاب مردمی از مسیر اصلی خود خارج شده و روز بروز در مسیر انحرافی که به سوی اسلامی شدن مطلق می رود روانه است. به این جهت با اعتراض به این انحراف 180 درجه ای از سمت خود استعفا داد.
آقای بازرگان با ناراحتی استعفای او را پذیرفت به شرط آنکه سمت استانداری خوزستان را قبول کند. لازم به ذکر است که در آن زمان به تحریک خارجیان و عوامل صدام حسین و بعضی از کشورهای غربی ، گروهی مزدور و وطن فروش را به نام " خلق مسلمان عرب" وادار به شورش و آتش زدن و تخریب لوله های نفتی و ترور بعضی از مقامات محلی کرده بودند. دامنه این شورش روز بروز توسعه بیشتری پیدا می کرد و استاندار سابق خوزستان قادر به جلوگیری از آن نبود.
دکتر مدنی این مسئولیت را به عهده گرفت و به سرعت عازم خوزستان گردید. در همین ایام هانی ال حسن عضو برجسته جنبش فتح و نماینده یاسر عرفات رهبر فلسطینی ها که به ایران آمده بود، عازم سفر خوزستان شده و در اجتماعی در خرمشهر صحبت از خلق عرب مسلمان و ذکر کلمه " عربستان" بجای " خوزستان" کرد و بکار بردن همین کلمات ناموزون باعث تشویق وتحریک بیشترشورشیان مزدورشد. دکتر مدنی سریعاً عذر نماینده یاسر عرفات را از ادامه اقامت در خوزستان خواست و او را به طرف تهران روانه کرد. به علت همین اقدام فلسطینی ها و تحریک مزدوران جدایی طلب خوزستان رابطه حسنه ای که بین رژیم ایران و فلسطینی ها برقرار شده بود از آن تاریخ روبه سردی گرایید.
چندی بعد دراوائل خرداد ماه 1358 مقادیر زیادی اسلحه از طریق کنسول عراق در خرمشهر بین افراد شورشی تقسیم شد. شورشیان با پشتیبانی آیت الله شبیر خاقانی یکی از روحانیون سرشناس خرمشهرو تعدادی از تجار خرمشهری که در پس پرده از این شورشیان پشتیبانی می کردند شورش های چندی را در آبادان و خرمشهر براه انداختند.
در روز 9/ 3/ 1358 دامنه این شورش ها با انفجار چندین مغازه و آتش زدن چند اتومبیل گسترش یافت. دکتر مدنی خود را سریعاً از اهواز به خرمشهر رساند و به افراد کاماندو نیروی دریایی دستور داد که خود را برای مقابله با شورشیان مزدور آماده کنند. شورشیان در این هنگام به سالن شهرداری نفوذ کرده و آنرا به تصرف خود در آورده و ضمناً فرماندار و تعدادی از اعضای انجمن شهر را به صورت گروگان دراختیارکرفته بودند.
کاماندو های نیروی دریایی پس از دادن اخطار مکرر به شورشیان جهت تسلیم سلاح خود و آزاد کردن گروگانها و متفرق شدن . چون شورشیان توجهی به اخطار آنها نکردند اجباراً با استفاده از سلاح خود به سوی شورشیان حمله برده و پس از زدو خورد ی که چندین ساعت به طول انجامید موفق شدند اکثر شورشیان را خلع سلاح کرده و دستگیر نمایند. پس از تحقیق از شورشیان و حصول اطمینان از دخالت آیت الله شیخ محمد طاهر آل شبیردر این شورشها. دکتر مدنی دستور داد که شبیر خاقانی و همسرش و پسر خردسالش را دستگیر و به اهواز ببرند . در اهواز دکتر مدنی در یکی از اطاقهای استانداری وسایل پذیرایی شبیر خاقانی و همراهان را فراهم کرده و تلفنی به اطلاع آیت الله خمینی رساند که: " قائله خرمشهر به پایان رسید. عاملین اصلی از جمله آیت الله خاقانی در اهواز بازداشت است و تعدادی از تجارشناخته شده که در ایجاد این شورش دست داشته اند فرار را بر قرار ترجیح داده اند."
آیت الله خمینی از دکتر مدنی خواست که شبیر خاقانی را به تهران اعزام دارد.
به این ترتیب و با ابتکار و تصمیم گیری سریع و قاطعانه دکتر مدنی، شورشی که می توانست منجر به جدائی خوزستان از ایران گردد به سرعت خاموش گردید. شبیر خاقانی تا هنگام مرگ نتوانست اجازه بازگشت به خوزستان را بدست آورد.
دکتر مدنی تا اوائل سال 1359 در پست استانداری خوزستان باقی ماند. در آن زمان چون دکتر مدنی خود را کاندیدای رئیس جمهوری کرده بود و سایر کاندیدها هیچکدام در مشاغل دولتی خدمت نمی کردند. لذا دکتر مدنی نیز از شغل دولتی خود استعفا داد تا از لحاظ مزایای اجتماعی همطراز سایر کاندیدها گردد.
با وجود آنکه دکتر مدنی از پشتیبانی اکثریت جوانان تحصیل کرده برخوردار بود، ولی چون آیت الله خمینی، چند روز قبل از انتخابات کاندیدای مورد نظر خود یعنی آقای ابوالحسن بنی صدر را اعلام کرده بود، بنابراین پر واضح است که درشرایط انقلابی آن روز کشور و اعتقاد اکثریت ملت ایران به آیت الله خمینی ، کسی جز آقای بنی صدر نمی توانست از داخل صندوقهای رای خارج شود.
پس از انتخابات ، و اختلاف شدیدی که در یکسال و نیم گذشته مابین روحانیون و دکتر مدنی بوجود آمده بود. خاصه دشمنی حجت الاسلام خلخالی که به خون دکتر مدنی تشنه بود. اجباراً دکتر مدنی خود را پنهان کرد . ضمن اینکه از طریق روزنامه های آن زمان چندین بار اعلام کرده بود که حاضراست به گونه یکنفره با هر تعداد از معممین در یک مناظره تلویزیونی شرکت کرده و با آنها در مورد اسلام به بحث بپردازد.
در شهریور ماه 1359 با ترتیبی که دکتر شاپور بختیار داد دکتر مدنی موفق گردید از کشور خارج شده و برای حدود دو سال در آلمان و پس از آن در فرانسه اقامت کند.
در سال 1382 در دوران ریاست جمهوری رانالد رگان دولت آمریکا تصمیم گرفت که از سران مخالف رژیم جمهوری ایران که در اروپا به سر می بردند دعوت کرده و از آنها خواسته شود که مشترکاً با هم ائتلاف نموده و یک نفر را از بین خود به عنوان سخنگو انتخاب و به صورت گروهی مبارزه را علیه جمهوری اسلامی شروع کنند. این مخالفین شامل افراد زیر بود:
دکتر شاپور بختیار، ارتشبد بهرام آریانا، ارتشبد غلامعلی اویسی، دکتر علی امینی و دکتر احمد مدنی. و این در حالی بود که هر پنج نفر آنها در آن تاریخ از کمکهای مالی آمریکا به منظور مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی به طریقی برخوردار شده بودند.
تنها دو نفری که آمادگی خود را برای این ائتلاف ابراز کردند عبارت بودند از: ارتشبد غلامعلی اویسی و دکتر علی امینی. سه نفر دیگر به دلایلی حاضر به ائتلاف نشدند. دکتر بختیار خود را نخست وزیر قانونی ایران می دانست و خواستار بود که سایرین بایستی به ایشان پیوسته و رهبری وی را قبول کنند.
ارتشبد آریانا صحبت از ارتشهای آماده خود در مرزهای ایران می کرد، که همگی منتظر فرمان او هستند که حملات را به داخل ایران شروع کنند.
دکتر مدنی اظهار می کرد که سه نفر از این اشخاص سلطنت طلب بوده و نفر چهارم نیز خود را منتخب شاه می داند. به این علت می گفت من که قلباً جمهوری خواه هستم در میان این چهار نفر، جرات اظهار وجود نخواهم داشت. دکتر مدنی پیشنهاد کرد که بهتر است یک نماینده از جانب سلطنت طلب ها و یک نماینده از جانب جمهوریخواهان انتخاب شود، و سپس از بین این دونفر یکی به عنوان سخنگو برگزیده شود. البته چون دولت امریکا نتوانست ائتلاف مورد نظر خود را به ثمر رساند، سریعاً کمک مالی به سازمان دکتر مدنی را قطع نمود و از زور ناچاری دکتر امینی را برگزید. مدتی بالغ بر چهار سال دکتر امینی و یاران وی از جمله دکتر شاهین فاطمی ظاهراً در پاریس مشغول مبارزه با جمهوری اسلامی بودند و لی درحقیقت از کمک های مالی دولت آمریکا بهره برداری کرده و آنرا به مصرف می رساندند.
البته از این ائتلاف نتیجه ای حاصل نشد. دکتر امینی و یاران را برکنار کرده و دکتر منوچهر گنجی و همراهان را به کرسی نشاندند. از آنهم نتیجه ای گرفته نشد!؟
چون در فرانسه ماموران رژیم جمهوری دوبار تصمیم به ترور او را کردند ولی موفق نشدند. لذا دولت فرانسه به دکتر مدنی اخطار کرد که اگر انتظار دارد مامورین پلیس فرانسه از لحاظ امنیتی از او پشتیبانی کنند، لازم است که او فعالیت های خود را محدود کرده و قبل از خروج از محل اقامت خود مراتب را به اطلاع پلیس فرانسه برساند. چون اینگونه شرایط با افکار دکتر مدنی هماهنگی نداشت لذا درخواست اقامت در آمریکا را کرد. و توانست باتفاق خانواده خود در ایالت کالورادو در شهر کوچکی مقیم گردد.
دکتر مدنی در 25 سال گذشته بعنوان یک فرد سیاسی و مبارز مشغول فعالیت بود.اعلامیه های فراوانی در این مدت ربع قرن به مقامات دولتی ایران از جمله آیت الله خمینی و حجت الاسلام رفسنجانی و خاتمی ، سازمان ملل و سران کشورهای جهان و غیره نوشت.
دو سال قبل از طرف جبهه ملی خارج کشور به عنوان دبیر کل آن سازمان برگزیده شد. وی به اتفاق سایر همکاران جبهه ملی اش فعالیت هایی را برای ایجاد یک نوع همگامی با سایر گروده های ملی شروع کرد، و تا حدی نیز در این امر مهم به نتایج مثبتی رسیدند.
دکتر مدنی یکی از هواداران معتقد و سرسخت زنده یاد دکتر محمد مصدق بود و نه تنها در حرف بلکه در عمل سعی می کرد مسیر استثنایی او را در همه امور مربوط به خودش دنبال کند. ضمناً به دوستانش توصیه می کرد، با حرف زدن کشور ما اصلاح نخواهد شد بلکه این اعمال مثبت ماست که کشور را در مسیر درست قرار خواهد داد.
دکتر مدنی در دوران عمر 77 ساله خود یک مسلمان واقعی بود . در مدتی که در انگلستان تحصیل می کردیم و من با او هم اطاق بودم ، در حالی که هیچوقت نماز او ترک نشد ولی از نماز خواندن در مقابل دیگران خودداری می کرد . هر سال در ایام ماه رمضان بدون سحری و افطاری روزه می گرفت.
دکتر مدنی هیچگونه آلودگی و اعتیادی نداشت. نه سیگار کشید و نه مشروب خورد و نه قمار کرد، و نه دروغ گفت، و نه در تمام عمرش مالک یک قطعه زمین و یا خانه ای بود. تنها مالکیت او زمینی ای به مساحت دو متر در یک متر که به او تعلق خواهد داشت. در بالغ بر 56 سالی که او را می شناسم عصبانیتش را چون سایرین ندیدم. در هر شرایطی خونسردی خود را حفظ می کرد. با مردم مهربان بود و بدون تامل و ترس حقایق را به مافوق های خود بیان می کرد.
از دکتر مدنی تالیفات فراوانی باقی مانده است مهمترین آنها کتابی است به نام "خلیج فارس نویسان".
اگر دکتر مدنی وزیر دفاع و فرمانده نیروی دریایی نبود، به طور حتم و یقین ده ها نفر از امرا و افسران ارشد نیروی دریایی که در حال حاضر در قید حیات هستند، بوسیله دژخیمان رژیم جان خود را از دست داده بودند.
وجود دکتر مدنی در سمت فرماندهی نیروی دریایی و مانع شدن از هم پاشیدگی آن، باعث شد که درهمان چند ماهه اول شروع جنگ تحمیلی، و یکه تازی ناوچه های موشک انداز نیروی دریایی عراق که منجر به غرق چند فروند از کشتی های نفتکش ایران و وارد شدن خسارات فراوانی به بنادر و سکوهای شناور نفتی ایران گردیده بود. نیروی دریایی ایران تصمیم به انتقام از تازیان متجاوز گرفت و با کمک جنگنده های نیروی هوایی موفق شدند در یک روز 13 فروند ناوچه عراقی را غرق کرده و برای همیشه مانع تجاوز بیشتر آنها گردیدند.
دکتر مدنی دیر ازدواج کرد . همسرفداکاراش خانم مریم مدنی ( فروغ تبریزی) و ثمره این ازدواج دو دختر زیبا به نامهای فیروزه و آزاده وسه نوه نازنین است.
دکتر احمد مدنی در ساعت 30/3 روز یکشنبه 12 فوریه 2006 میلادی برابر با یک بعد از ظهرروز 23 بهمن 1384 شمسی دیده از جهان فروبست
روحش شاد و نام نیک اش همیشه در خاطره ها باقی خواهد ماند.
این ضایعه دردناک و فقدان این شخصیت پر ارزش ملی را به ملت ایران و به خانواده گرامی آن شادروان و هم رزمانش صمیمانه تسلیت می گویم.