گزارشي از پنجاه سال پيش که پرونده ايران به شوراي امنيت رفت رهبر کاريزماتيک ايران در سالن شوراي امنيت سازمان ملل ايستاد و با دفاعيه اي جنگجويانه که مختص خودش بود، با دشمنان کشورش روبرو شد. خارجي هاي قلدر، همچنان که او مي ناميدشان، مي خواستند حق مشروع ايران را از داشتن منبع انرژي که براي آينده کشور حياتي بود، زيرپا بگذارند. هيچ فشار خارجي نتوانست دولت او را مجبور به کوتاه آمدن مواضعش که از حمايت کامل ملت ايران برخوردار بود، بکند. در ميان بهت جهانيان، اعضاي شوراي امنيت که محو سخنراني فريبنده او شده بودند، راي به منتفي شدن قطعنامه اي که ايران را محکوم مي کرد، دادند. اين موضوع مثل بمب در دنيا صدا کرد و ضربه بدي به غربي ها که حس حق به جانب شان هرگز قبل از آن خدشه دار نشده بود، وارد کرد.
با رفتن پرونده ايران به شوراي امنيت، آمريکا و اروپايي ها که با هم متحد شده اند و مي خواهند که ايران را مجبور کنند که دست از برنامه هاي هسته اي خود که گمان مي کنند نتيجه اش ساختن بمب اتمي است، بردارد و اميدوارند که اين رويارويي، فرسنگ ها با گذشته فاصله پيدا کرده باشد.
آنچه که گفته شد خيالپردازي نبود بلکه توصيف واقعه اي بود که در آخرين باري که ايران به شوراي امنيت ارجاع شد، اتفاق افتاد. اين اتفاق مربوط به اکتبر 1951 بود و آن رهبر کاريزماتيک کسي نبود جز شاهزاده اي به نام محمد مصدق که در جريان انتخاباتي دموکراتيک به سمت نخست وزيري منسوب شد. او کسي بود که با ملي کردن صنعت نفت، دست انگليس را کوتاه کرد. انگليس با مستقر کردن ناو هاي جنگي در خليج فارس، قصد داشت يکي از شريان ها مهم اقتصادي ايران را مسدود کند و بارديگر کنترل شرکت نفتي ايران و انگليس را با ارجاع پرونده ايران به سازمان ملل، بدست بياورد که همانطور که اشاره شد، نتيجه اي شرم آور از اين کار نصيبش شد.
اما اين پايان داستان نبود. انگليس که از راه هاي ديپلماتيک نتوانسته بود به مقصودش برسد، دست به توطئه زد. طبق اسناد رسمي، سازمان جاسوسي انگليس – همان ام اي 6 فعلي، با سازمان سيا تباني کرد و در جريان کودتا دولت مصدق سقوط کرد و حکومت شاه را که تا آن زمان نا مطمئن و تثبيت نشده بود، دوباره برقرار کرد.
مصدق که يک فرد ليبرال سکولار بود، مورد علاقه رهبران مذهبي ايران آن زمان نبود. در ايران امروز هم چهره اي مخدوش دارد: دموکرات ها او را به دليل نوع حکومتش که از دين جدا بود، ستايش مي کنند و رژيم هم اقدامات او را تاييد مي کند، اما از عقايدش فاصله مي گيرد.
سايه مردي که مي گويند وقتي که سخنراني مي کرد، اشک به چشمانش مي آمد و امور دولت را از رختخوابش هدايت مي کرد و در کودتايي که مي توانست از عواقب کاري باشد که کرده بود، هنوز بعد از نيم قرن به ياد ملت ايران مانده است.
مصدق در سال 1967، در زندان خانه اش در احمد آباد که توسط شاه به آنجا تبعيد شده بود، فوت کرد. اما چهل سال است که خاطره اش در آنجا مانده است. خانه دو طبقه اش که در يک کوچه باريک واقع شده است، محل رفت و آمد هميشگي سکولار ها و ليبرال هاي چهار دهه گذشته است. با وجود تناقض با سياست هاي گذشته، دولت در تجليلي خاموش و در قالب پروژه ميراث فرهنگي، قصد بازسازي خانه اي که مقبره مصدق هم در آنجاست دارد و مي خواهد کتابخانه و موزه اي هم در خانه درست کند.
مصدق بدون شک در ميان ساکنان احمد آباد که اسلام محافظه کار رژيم امروز ايران، در ميان بسياري از آنان رواج دارد، حضوري قوي دارد. کارکنان سابق و کساني که در خانه اش خدمت مي کردند، از مهرباني هاي مردي که زماني حرف اول سياست ايران را مي زد، خاطرات زيادي دارند. مثلا، او به آشپزهاي خانه اش مي گفت که مقدار زيادي غذا بپزند و درميان خانواده هاي فقير پخش کنند. ساکنان احمد آباد با لحني نوستالژيک، از خردمندي او حرف مي زنند و همچنان سوگوار مردي هستند که اگر بود مي توانست ايران را از مخمصه اي که امروز درآن گرفتار شده است، نجات بدهد.
حسن صالحي، 80 ساله که به مدت 16 سال آشپز مصدق بود، مي گويد: "اگر مصدق امروز بر سر کار بود، مثل آب خوردن مسئله اتمي ايران را حل مي کرد. انرژي اتمي حق ايران است و اگر او امروز اينجا بود، اين حق را بدست مي آورد. او دکتراي خردمندي داشت. او مي توانست پاسخ آمريکا و اروپا را با کلمات عاقلانه و مناسب بدهد، نه با گفته هاي بي ارزش."
علي اکبر طالبي، 73 ساله، که حسابدار مصدق بود، مي گويد: "مصدق به سازمان ملل رفت و نشان داد که تا قبل از آن، ايران بالغ نشده بود، اما بعد از آن ايران کشوري بالغ است و نمي خواهد نفتش را از دست بدهد. ايران در هر دوره اي احتياج به يک قهرمان دارد. مصدق، قهرمان آن دوران بود و مردم دوستش داشتند. من فکر نمي کنم که آن دوران را بشود با امروز مقايسه کرد."
براي نسل جوانتري که مصدق را از روي اعمال سياسي اش شناخته اند، يک فرق بزرگ وجود دارد. آريا کرمي، 29 ساله، تاجر تهراني مبلمان که از خانه مصدق بازديد مي کرد، گفت: "نفت، حق مردم ايران بود و مصدق مي خواست از آن استفاده درست بکند و وضع زندگي مردم را سر و سامان بدهد؛ انرژي هسته اي هم حق مردم است، اما صاحبان قدرت مي خواهند که از آن استفاده نا معقول بکنند. آنها مي گويند که مي خواهند از آن به نفع مردم استفاده کنند، اما در اصل مي خواهند بمب اتمي درست کنند."