در پشت ديوارهاي سياهي ، بنديان آموزگاران رادر بند مي كنند تا فرزندان اين آب و خاك بياموزند كه روي خوش نخواهند ديد اگر بخواهند همچو پدران خويش شوريده سر باشند و سركش !به بيداد و ستم.
و حلاج خواهند شد بر سر دار و بانگ انالحق شان نيز ديگر شنيداري در اين وادي پر از دروغ و ريا جايي نخواهد داشت .
چون در هنگامه اي كه حقوق بشر نيز مي تواند نردبان پيشرفت قشري منفعت طلب باشد، حمايت از آموزگاران اگر آب و نان و شهرت و جايزه نداشته باشد به هيچ نمي ارزد مگر براي ثبت در تاريخ پر از بيداد اين كهن خاك اهورايي ،كه من نمي دانم چرا هميشه تاريخ سايه اهريمن برآن مستولي بوده و باز ما گفته ايم و مي گويم و خواهيم گفت كهن خاك اهورايي؟
نسل من نسل پرورش يافته در برزخ ،شناخت هويت و سرگشتگي بين دو فرهنگ شاه و شيخ ،جنگ و يورش دشمن خارجي و انديشه سياه و سفيد حاكم بر جامعه بود.
آموختن و انديشيدن و شكل گرفتن شخصيت يك انسان در چنين فضايي هنوز نيز تن من و هم سالان ام را مي لرزاند.از سويي نگاه ههاي سنگين مسئولين وابسته به حاكميت و پيش برنده انديشه هاي انقلابي آنان و حاكم نمودن حس گناه در بين نوجوانان و جوانان آن دوره و از سويي فرياد در سكوت،آموزگاراني آزاده كه فقط گاهي با يك نگاه و يا حتا يك جمله نا تمام آنچه را كه در دل داشتند مي گفتند و اين حس دروني ما بود كه گاهي توانا به دريافت نا گفته هاي آنان مي شد يم و گاهي نيز همچو ناتوانان ذهني فقط مي شنيديم و مي ديديم آنچه را كه اين فرياد كشان خاموش بيان مي داشتند.و سالها زمان مي بايست تا بدانيم آنچه را كه مي گفتند.
اماهر آنچه كه بود عشق ورزيدن عاشقانه اين آموزگاران دوران دهشتناك بود كه تلاشي بس بي مانند را در ترويج انديشه هاي آزادي خواهانه داشتند و هيچگاه نيز علارغم همه ستم هاي رفته بر آنان و انقلاب هاي فرهنگي و پاك سازي هاي گونا گون هيچگاه از پاي ننشستند و رسالت خويش را فداي معيشت ننمودند .
هنوز نيز من پرورش يافته در دهه شصت در كنار آن آموزگاران نيك انديش كه هم اكنون سنين كهن سالي را سپري مي كنند مي آموزم آنچه را كه بايد بياموزم .
گاهي به كوه مي رويم و گاهي مي نشينيم و مرور خاطرات گذشته و اينكه اين ابر انسانها در آن سالها تحمل چه مرارتهايي را نموده اند و چه همكار نماها ي خبر چين و كوته فكري را مجبور بودند تحمل كنند اما به روي ما دانش آموزان لبخند بزنند تا كه دچار ياس و نا اميدي نشويم.
بي گمان هيچ كجاي اين كره خاكي را نمي توان سراغ گرفت كه با آموزگاران،اين آموزندگان دانش و اخلاق و سازندگان فرهنگ كشوراين چنين هتاكانه و گستاخانه و همچو جنايتكاران رفتار شده و در غل و زنجيرشان كنند، مگر در كشورهايي داراي ساختار استبدادي و توتاليتر.
در بند نمودن تعدادي از آموزگاران كه به نمايندگي همكاران خود از شهرستانهاي مختلف ايران به پايتخت آمده بودند ،ياد آور اين نكته است كه كاربدستان حكومت اسلامي حتا توان مدارا نمودن با خواستهاي مدني آموزگاران اين شريف ترين قشر جامعه را ندارندو اين پيام چندان خوشايندي براي جامعه به مرز انفجار از دشواريهاي زيست در اين ساختارنا بسامان نخواهد بود.
و به عبارتي زندانهاي ايران در شرايط كنوني پرشده است از كارگران،دانشجويان ،جوانان،فعالين سياسي و مدني و زنان برابري خواه و اينگونه است كه زنداني ساخته مي شود به بزرگي ايران .
آري ما را باكي نيست از آنچه كه شما پنداريد ،سكوت نخواهيم كرد ،چون مي بينيم آنچه را كه بيداد مي نامندش ،چون مي شنويم ناله خواهران و برداران را كه ناشي از درد تازيانه هاي تماميت خواهي است ،بر گرده هاي رنجور ملتي كه از نجابت حتا حاضر نيست براي همچو تو شدن دست در دست بيگانگان دهد. تا كه شايد تازيانه ات را به ياري اجنبي از دستانت بگيرد و بر تو فرو آورد .
فريادها را بشنويد و گرسنگي فرزندان اين آب و خاك را ببينيد كه چگونه زنانش نه از ناتواني ،بلكه از غرور همه تاريخ شان اينك گام به گام همراه مردان ستم كشيده عاصي پاي در ميدانهاي فرياد و بيداد ستيزي مي گذارند و آموزگارانش اينك مشق آزادي و آزادگي ديكته مي كنند، چون ديگر الفباي نان و آب در آموختنيهاي فرزندان اين آب و خاك همچو همه آرزوهاي كودكانه شان رنگ باخته است و آروزيي جز آزادي نمي توانند داشته باشند.
آري ما باور داريم كه هيچ بيدادي ،پا بر جا نخواهد بود حتا اگربه قدمت تاريخ اگر باشد .