محسن کردی
گاهی اوقات که به مقالات مختلف و مباحث پیرامون مقوله رفراندوم مینگرم متوجه میشوم که بسیاری از نویسندگان بخش بزرگی از نیت متولیان اولیه این طرح را ناآگاهانه نادیده میگیرند. دلیل آن هم این است که این نویسندگان همان چند ماه پیش این طرح را نگریسته اند و پس از آن نیازی به بازگشتی دوباره و انداختن نگاهی به آن ندیده اند. توصیه ام به دوستان این است که حتما پس از این چند ماه نگاهی دوباره به طرح اولیه بیاندازند، مطمئنا نکات تازه ای در آن خواهند یافت! این نکات تازه نکاتی نیست که در این چندماه بدون آگاهی عموم به این طرح افزوده شده باشد بلکه نکاتی است که سهوا و در میان هیاهوی بحثها ندیده گرفته یا فراموش شده است. بعنوان مثال بدون آنکه به خواندن بیشتر این مقاله ادامه دهید، از یار کنار دستی تان بپرسید مشخص ترین هدف از طرح رفراندوم که توسط آن هشت نفر امضا کنندگان اولیه انتشار یافت چه بود؟ پاسخ ها احتمالا یکسان و تعیین شکل حکومت خواهد بود. آنگونه که نگارنده از نوشته ها و مقالات در این چند ماه دریافته ام گویا هدف از برگزاری رفراندومی زیر نظر سازمان ملل برای آن است که مردم آزادانه نوع نظام دلخواه شان را حال جمهوری یا پادشاهی انتخاب کنند. از قطعنامه کنگره بروکسل جز این در نمیآید و در بیانیه برلین نیز این اشاره ای به این امر نشده و اصل قضیه مسکوت گذاشته شده است. حال نگاهی به بخشی از این طرح بیاندازیم؛
«ما امضاء کنندگان این فراخوان خواهان برگزاری یک همه پرسی با نظارت نهادهای بین المللی برای تشکیل مجلس موسسان به منظور تدوین پیش نویس یک قانون اساسی نوین ، مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های الحاقی آن ، با رای آزاد مردم هستیم . از تمام هموطنان شریف ، میهن دوست و ترقی خواه تقاضا داریم با امضای این فراخوان، صدای ملت ایران را محکم و استوار به گوش جهانیان برسانند.
علی افشاری، رضا دلبری، ناصر زرافشان، محمد محسن سازگارا، اكبر عطری، مهرانگیر کار، محمد ملکی، عبداله مومنی»
نگارنده البته در نیت نیک برگزار کنندگان کنگره بروکسل آنچنان که نشست برلین شکی ندارم اما در قطعنامه های این هردو، یادی از « برگزاری یک همه پرسی با نظارت نهادهای بین المللی برای تشکیل مجلس موسسان به منظور تدوین پیش نویس یک قانون اساسی نوین » آنچنانکه در طرح اولیه آن هشت نفر متولیان این طرح آمده بود نشده بود و اثری نبود... چرا!؟ همانگونه که در آغاز این مقاله آمد، تصورم بر این است که این یک سهو بزرگ در اثر شدت بحثهای نامربوط و پراکنده بود، اما باید جدی به آن پرداخت. هرچند تشکیل مجلس موسسان در نظر همه هواداران جنبش رفراندم هست، اما در قطعنامه ها و نشستها و غیره هربار باید به آن اشاره شود تا بر اهمیت آن تاکید شده باشد. برای اظهار نظر بیشتر باید کمی صبر داشت و در آینده بازهم به این مقال باز خواهیم گشت. ولی فعلا به بحثی جزئی تر میپردازم؛
همانگونه که از متن بالا بر میآید، هدف از این همه پرسی، «تشکیل مجلس موسسان به منظور تدوین پیش نویس یکه قانون اساسی نوین» است. پس ملاحظه میشود که بر این اساس، احتمال میرود که در عمل در برگه همه پرسی از مردم سوال نخواهد شد که نظام جمهوری میخواهید یا نظام پادشاهی، که جواب این یا آن باشد بلکه در برگه همه پرسی، آنگونه که این نگارنده برداشت کرده ام از مردم سوال خواهد شد که «آیا با تشکیل مجلس موسسان موافقت دارید... یا ندارید... یا کاندیداهای تان برای تشکیل مجلس موسسان چه کسانی هستد، نامشان را بنویسید، یا جلوی نام شان ضربدر بزنید»...یا فرمولی از این دست.
کسانی اندک در اپوزیسیون، با کل فرمولبندی رفراندم چه به فرمی که نگارنده ارائه کرد و چه با سایر فرمها مخالفت دارند و برگزاری مجلس موسسان را به دلایلی ضروری نمیدانند. در پاسخ به این دوستان باید گفت که ما در مورد کشوری مانند آلمان یا سوئد که در آنها تنشهای سیاسی چند دهه ای وجود ندار صحبت نمیکنیم بلکه در مورد ایرانی صحبت میکنیم که چند دهه است که در آن تنشهای سیاسی وجود دارد و رژیم حاکم نیز فاقد توانایی و استعداد و حتا زرنگی و زیرکی لازم برای عادی کردن شرایط و ثبات برای حکومت دیکتاتوری خودش است. اگر در ایران یک دیکتاتوری از نوع رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی یا رژیم پینوشه یا فرانکوی اسپانیا بود که با یک سخنرانی ابلهانه رئیس جمهورش بی جهت برای امنیت و ثبات خود دشمن نتراشد، باز اعتراض دوستان به رفراندم قابل درک بود اما در چنین شرایطی، با وجود سیاست «عسس بیا مرا بگیر» جمهوری اسلامی که عملا نیروهای خارجی را برای اشغال ایران دعوت میکند همینکه مردم ایران از خشونت رویگردانند و علیرغم آنکه زمینه های بین المللی اش هم فراهم است مانند افغانها دست به تشکیل گروههای مسلح نمیزنند و راه رفراندم را پیشنهاد میکنند خود جای خوشوقتی دارد.
در چنین شرایطی چه کسانی و با چه نیتی میتوانند مخالف این طرح باشند؟ پاسخ بسیار ساده است؛ کسانی که نمیخواهند مردم خود حاکم بر سرنوشت شان باشند. کسانی که نمیخواهند مردم قوانین مورد نظر خود را به اجرا بگذارند، کسانی که خود را قیم مردم میشمارند و مردم را نادان به حساب میآورند، و در آخر کسانی که .. راجع به این «کسان» آخر باید بیشتر گفت.
این «کسان»
این کسان آخر چه کسانی هستند؟ اولین پاسخ به این سوال مشخص است؛ کسانی که از تداوم جمهوری اسلامی منافعی را به جیب میزنند. اینها مشخص اند و نیازی به «افشاگری» ندارند. اما سری دوم، اینها قبل از افشاگری نیاز به روانکاوی دارند. برای این نگارنده قابل پذیرش نیست که «کسانی» سالها در زندان دو رژیم یا در تعقیب دو رژیم بوده باشند و امروز خود را به جمهوری اسلامی بفروشند. این «کسان»، اگر جمهوریخواهند، به هنگام اعتراض به آن سری از همرزمان سابق خود که با مشروطه خواهان همکاری میکنند برچسب «سرساییدن به درگاه پهلوی» میزنند. نگارنده برای امتحان، یکی از این افراد را در نوشته ای به برچسب «همکار جمهوری اسلامی» مزین کردم. مطمئنا وی از این برچسب باید آشفته شده باشد. و اینجاست که میگویم این آدم نیاز به «روانکاوی» دارد چرا که پس از این همه سن و سال نباید نکته ای را که از کودکی در گوشش خوانده اند، فراموش کرده باشد؛ «رطب خورده خود منع رطب چون کند!؟». پس بانگ بر نیاور که این «مسلمانی نیست».
این «کسان» که خود را جزو «اپوزیسیون» جمهوری اسلامی به حساب میآورند، معمولا سابقه سالها مبارزه برای اهداف به حساب خودشان مردمی و انسانی را به دوش میکشند و در صحنه سیاست ایران مدعی حق آب و گل هستند. بسیار خوب، اما روش و عمل سیاسی و موضع گیری های اینان به «اپوزیسیون» آنگونه که تعریف میشود نمیخورد. مواضع اینها همان است که اصلاح طلبان مدافع رژیم. تفاوتشان با اصلاح طلبان داخلی این است که این «کسان»، در خارج زندگی میکنند و مدعی هستند که در ایران تحت تعقیب هستند. ما واقعیت چیز دیگریست؛اینها احتمالا به دو دلیل امروز در ایران زندگی نمیکنند؛
1- جمهوری اسلامی نمیخواهد. این نخواستن یکی به این دلیل که نظام میتواند اینها را به رخ اپوزیسیون برانداز داخلی بکشد که ببینید؛ دشمنان برانداز ما که در خارج هستند نیز خواهان تداوم جمهوری اسلامی هستند و حد اکثر اصلاحات میخواهند شماها به اندازه این «عوامل صهیونیزم» نیز «متعهد» نیستید. دیگر اینکه این نخواستن به این دلیل که رژیم به جهانیان بگوید چگونه میگویید که مردم ما خواهان نظامی دیگر هستند در حالتی که حتا مخالفان برانداز ما نیز در خارج نیز خواهان تداوم نظام ما و مخالف هرگونه رفراندم و تغییر نظام یا حمله خارجی هستند.
2- دلیل دیگری که این «کسان» امروز در ایران زندگی نمیکنند، یک دلیل روانی دارد. نگارنده روانکاو یا روانشناس نیست و درست هم نیست که در این مورد اظهار نظر قاطع کنم. اما این دلیل بر این نمیشود که حتا اگر چشمم به دیوانه هم بیافتد بگویم که من روانشناس نیستم و حق ندارم این دیوانه را به پلیس معرفی کنم یا به تیمارستان تحویل بدهم. مگر همه دیوانه ها توسط روانشناسان در خیابان دستگیر و به تیمارستان اعزام میشوند؟ البته منظورم از نوشتن این سطور تنها توضیح این موضوع است که چرا در این مورد اظهار نظر میکنم نه اینکه این «کسان» دیوانه هستند.
دقیقا بر همان روال که هرگاه دوستان به اظهار نظری مثبت پیرامون نظام پهلوی و یا نظام پادشاهی بر میخورند نویسنده را تحلیل روانی میکنند که یا به دنبال منافع مادی از دست رفته هست و یا وابستگی روحی دارد و نمیتوند خود را از «سندروم» خدایگان شاهنشاه آریامهر برهاند و ذاتا نوکر مآب است، میتوان همان دوستان را با همان منطق تحلیل روانی کرد. هرقدر این دوستان و «کسان» روانکاو و روانپزشک هستند ما نیز هستیم!! قضاوتش با نظار!
اما دلیل روانی که نگارنده مطرح میکند و امید دارد که متخصصین امر پیرامون آن به اظهار نظر بپردازند این است که با توجه به شرایط داخلی و بین المللی، کسی که با کوله بار چند دهه مبارزه سیاسی با امر «رفراندوم مجلس موسسان» مخالفت میکند، مشکل روانی با خودش دارد. این فرد، منافع ملی را در مقابل احساسات شخصی و شخصیتی، (میدانم که این ترمها تخصصی نیستند) فدا میکند. این شخص اگر مطمئن میشد که از درون این رفراندم یک نظام جمهوری سکولار بیرون میآمد، با طرح رفراندوم مشکلی نداشت و در کنار آن بر علیه جمهوری اسلامی می ایستاد. (مخالف سلطنت طلب رفراندم بحث دیگری دارد، اگر مطمئن میشد که از دل رفراندم نظام پادشاهی استبدادی در میآمد با آن مشکلی نداشت). اما مشکل روانی مخالف جمهوریخواه رفراندم جای دیگریست. او در ضمیر ناخودآگاهش، به این میاندیشد که چنانچه مردم در یک رفراندم به نظام پادشاهی ای که او برای سرنگونیش احتمالا به زندان رفته رای بدهند، با این واقعیت تلخ روبرو خواهد شد که کردار و مواضع او در این سالها برخلاف آنچه که میپنداشته، مورد تایید مردم نبوده بلکه برعکس، مردم از آنچه او کرده، و نیز تبعات بعدی آن، یعنی سلطه چند دهه سیاهی جمهوری اسلامی بر کشور بیزار بوده اند. در چنین حالتی، برخلاف تصورش، کسی به هنگام بازگشت به ایران با گلهای قدردانی و سپاس بخاطر چندین دهه مبارزه اش به فرودگاه نخواهد رفت و برایش سرود «فلانی ای امام» نخواهد خواند. تمامی رویاهایش، به هنگامی که در زندان رژیم پیشین، خود را قهرمان مردم میپنداشت که اکنون که در زندان است، یک خلق به او میاندیشد و برایش «الهی من بمیرم برای این زندانی سیاسی» زمزمه میکند، همه دود میشود و به هوا میرود. او توانایی این را ندارد که واقعیت را بپذیرد که اشکالی ندارد اگر امری در مقطعی زمانی صحیح بنظر میرسیده، در مقطعی دیگر ممکن است اشتباه بنظر آید. روح و وجود او به کمتر از «قهرمان» راضی نیست. مسلما این «کسان» از ایده طرح رفراندم «قهرمان» بیرون نخواهند آمد، بلکه ترس از این دارند که اگر نه مورد شماتت، که مورد استهزا قرار گیرند. تصور چنین وضعیتی برای اینها یعنی فاجعه. اگر امیدی برای «قهرمان» وجود دارد، همانا در جبهه «مردمی» جمهوری باقی ماندن است. مسلم است که در این «جبهه» جمهوری اسلامی و مجاهد لچک بسرهر کوفت و زهرماری میتواند بگنجد اما نظام پادشاهی پارلمانی نمیگنجد. این «کسان» چنان در این مشکل روانی غرق میشوند که تشخیص نمیدهند که در مقاله های شان پیتوک های بزرگی میدهند و گاف های شان در مقابل سلامت روانی شان علامت سوال قرار میدهد. یکی از همین کسان اخیرا در مقاله ای یک نکته مثبت در قطعنامه کنگره بروکسل دیده بود؛ مخالفت با حمله خارجی به ایران. هم او یک نکته منفی هم دیده بود؛
« ادامه مبارزه تا برقراری شرايط انتخابات و همه پرسی آزاد و زير نظارت نهادهای بينالمللی به منظور تعيين نظام سياسی و شکل حکومت آينده ايران، و کوشش برای همراه کردن افراد و سازمانهای سياسی از گرايشهای گوناگون.»
نویسنده صریحا ننوشته بود که مخالف این بند است بلکه نوشته بود که «ایراد استراتژیک» دارد. سوال بلافاصله این است که اگر «ایراد استراتژیک» رفع شود با آن مشکلی نداری؟ و سپس هواداران طرح فراخوان از جمله مشروطه خواهان را به یک اتحاد و همکاری برای جلوگیری از حمله خارجی فرا خوانده بود. نوع استدلال را ملاحظه میفرمایید؟ حتا کودک را هم با این ساده لوحی برای حفظ جمهوری اسلامی فریب نمیدهند چه برسد به جمعی پیر سیاست را. خدا شانس بدهد! والله خداوند خیلی این نمایندگانش بر زمین (آخوندها) را دوست دارد که کاری کرده است که برای حفظ قدرتشان مخالفین بر اندازشان، کسانی که زمانی اگر به چنگ آخوند میافتادند پوست شان کنده میشد به آب و آتش میزنند که آمریکا به سلطه آخوندها پایان ندهد. در تاریخ بشری کدام دیکتاتور در جهان از چنین شانسی برخوردار بوده است؟
رفتار صحیح یک اپوزیسیون در مورد حمله آمریکا به ایران مخالفت است و بس. نه اینکه اتحاد و فعالیت جدیدی احتمالا با پشتیبانی مالی و لجستیک جمهوری اسلامی برای مخالفت با این امر تشکیل شود. نباید مواضعی اتخاذ شود که از آن این برداشت شود که اگر آمریکا حمله کرد اپوزیسیون به فرمان پاسدار فلانی مثل گله گوسفند یا مثل شهید حسین فهمیده خود را با نارنجک ضد تانک به زیر تانک آمریکایی خواهد افکند.
مشکل با رژیم پیشین قابل فهم است، اما نباید گذاشت که دلچرکینی از زخمهای کهن مصالح کشور را تحت الشعاع قرار دهد