مثلی ایرانی می گوید: یک دیوانه یک سنگ بدرون چاه می اندازد، صد عاقل نمی توانند بیرون آورند.
چاپ کاریکاتوری ناخوشایند از پیامبری که صدها میلیون نفر او را گرامی می دارند، توسط یک روزنامه دانمارکی، برخلاف موضع دولت دانمارک، اثبات آزادی بیان بشمار نمی آید، بلکه عدم احساس مسئولیت اجتماعی است. اگر این آزادی بیان است، پس فیلمهای جنسی کودکان را هم می شود آزادی بیان شناخت.
در تلاش برای رسیدن به آزادی آرمانی، برخی جوامع غربی کمی زیاده روی کرده اند. آنها باید برداشت خود را از آزادی های اجتماعی بازنگری کنند و به هنجارهای معمول تر جامعه بشری بازگردند.
برخی اصول بنیادین که برجامعه بشری حاکم است، باید از تهاجم مصون باشند. نخست، خمیرمایه خانواده است که هسته وجودی تمدن را تشکیل میدهد. بدون تشکیل و دوام خانواده، هیچ تمدنی نمی تواند دوام یابد. احترام به بنگاه خانواده همگرایی و چسبندگی لازم را برای یک جامعه متمدن فراهم می آورد. اصلی که هالیوود در بی توجهی، با اصرار به نمایش روابط مرد و زن بعنوان یک نیاز آنی جسمی، در حال تخریب است. تصور کنید جامعه ای را که در آن پیوند عاطفی میان مرد و زن و میان آنها و فرزندانشان نباشد.
اصل دوم احترام به ایمان مردم است. تصور کنید اگر به خانواده خود، وکیل خود، نماینده خود، آرمانهای خود و یا هر امتیاز دیگر جامعه بشری بی ایمان باشید. تصور کنید اگر ایمانی در وجودتان نباشد تا به آن اتکا کنید و به آن روی آورید وقتی در تردید هستید، مستاصل هستید و نیاز به پشتیبانی روحی دارید. تصور کنید اگر دانش کنونی شما پایان دانش بود و چیزی فراسوی آن متصور نبود و چیزی برای کشف کردن وجود نداشت. تصور کنید اگر اصطلاحاتی مانند "به امید خدا"، بخاطر خدا" و "خدا نگهدار" که از آغاز تاریخ بشر تا کنون کاربرد همگانی داشته، بی معنا باشند. این معنای ایمان است. ایمان را از مردم بگیرید و شما شاهد هرج و مرج و خودنابودی تمدن خواهید بود.
ایمان در چارچوب دین هویت می یابد. هرکس به دین خودش. برای اینکه ایمان رنگی بخود گیرد که آدمی بتواند آنرا درک کند و هویت خود را به آن پیوند دهد تا از بالاترین پشتیبانی روحی برخوردار شود، دین آمد. برای اینکه دین چهره ای انسانی بخود بگیرد، پیامبران آمدند. پیامبران، بنابراین، مایه اطمینان در دسترس بودن "امید نهایی" برای بشر هستند. پیامبران بینش آنچه هستند که زندگی باید باشد.
پیامبران که انگاره دین و نیایش وجودی والاتر را برای ما آوردند، به هدف بسیار مهم دیگری هم خدمت کردند. آنان علیه استبداد انسان بر انسان و علیه استثمار انسان توسط انسان و علیه فرمانرایان خودکامه که فقط بعلت قدرت قتاله ای که دارند خود را موجودی برتر از همه انسان های دیگر می شمردند، برخاستند. دین به ما می گوید که هیچ انسانی بالاتر از انسان دیگر نیست، که فقط "یک" وجود بالاتر از همه است که نمی توان او را دید یا لمس کرد، زیرا ما نادان و ناتوان هستیم. او همه انسانها را برابر آفریده و او "تنها" فرمانروای "مطلق" است، نه هیچ انسانی که او آفریده. انسان ها حق حکومت بر یکدیگر را ندارند مگر در عدالت و با رعایت قانونهای "او"، و او تنها داور است. برخلاف دیکتاتورها که فقط می گیرند و هرگز نمی دهند، او فقط می دهد و هرگز نمی گیرد. به این دلیل من فکر می کنم که دین در آغاز بعنوان ابزاری ضد دیکتاتوری برای رهایی مردم از بندگی و بردگی عرضه شده بوده است.
هرچند که دین در دست واسطه های خودساخته غالبا" در یک متن دیکتارمآبانه به مردم عرضه می شود، ولی خود دین حکومت فردی را مطرود می داند، مگر برای خود خدا. این پیامی است که ابرمردانی چون زرتشت، عیسا، بودا و محمد آمدند تا به ما برسانند. بی احترامی به این انسانهای برگزیده، بی احترامی به بشریت به عنوان هوشمندترین آفریده، و به جامعه بشری بعنوان مهمترین دستاورد بشر است.
معنای حقوق بشر، آزادی بی حد و مرز نیست. هیچ کس نباید بتواند با گفتار یا کردار به آزادیهای دیگران، باورهای دیگران، ایمان دیگران و به حق دیگران به خودگرامیداشت، تجاوز کند.
(ترجمه مقاله چاپ شده در ایران دیلی، 13 فوریه 2006(24/11/84))