"اعتماد " و " فریب " و آینده اجتماعی – سیاسی جامعه ایران
حسین لاجوردی
سالهای درازی است که دو واژه " اعتماد " و " فریب " تاریخ اجتماعی - سیاسی ما را به خود مشغول داشته است، زمانی اعتماد می کنیم و با هیجان بود و نبود مان را در طبق اخلاص می گذاریم و در کوتاه مدتی پس از آن با فریبی، دگر باره با یاس و افسردگی به افسوس خوردن در کناری می نشینیم و آنرا توطئه تلقی می کنیم.
اگر چه بزرگترین تجربه های سه ده اخیر را باید تجربه آغاز انقلاب با آقای خمینی و دوم خرداد 1376 با آقای خاتمی دانست ولی من هیچکدام از آنها را گناه آقایان خمینی و خاتمی نمی دانم و بر این باور هستم که گناه و مسوولیت اصلی بر دوش روشنفکرانی است که مردم تصور می کردند بدلیل "روشنفکری" و سطح سواد و معلومات، بیشتر از مردم عادی می دانند و کمتر اشتباه می کنند. کما اینکه این تصورِ درست شاهد مثالی در تمامی کشورهای پیشرفته امروز داشته است و جوامع پیشرفته با وجود روشنفکرانشان توانسته اند از مخمصه دوران سیاهی و جهالت بدر آیند.
بالاترین ویژه گی های چنین جوامعی با روشنفکرانی که توانسته اند راه روی و راه بری برای جامعه خود ایجاد کنند و مردم و جامعه خود را نجات دهند همانا اندوخته های تجربی و آموزه های علمی آنان بوده است و نه مسائل مادی و دُنیوی، چرا که در نبود رهبری سالم و دقیق فکری همیشه فریب کارانی وجود داشته اند که بازهم به شیادی و مردم فریبی ادامه دهند.
اینکه کدام نیت خوب و کدام نیت بَد داشته اند هیچ چیز را عوض نمی کند، روشنفکر بی صلاحیت و مردم فریب، خوب و بَدش و آگاه و ناآگاهش یکی است و تنها نتیجه و عملکردش فریب مردم، از میان بُردن اعتماد اجتماعی و عقب نگاه داشتن جامعه است.
اینکه راه علاج و درمان آن چیست و آیا آنگونه که بسیاری بدان باور پیدا کرده اند که سرنوشت ما از روز اَزل چنین رقم خورده است و دیگر نمی توانیم نجات پیدا کنیم، تنها بدلیل ادامه روندی است که بسیاری از روشنفکران و رهبران سیاسی ما نیز خود قادر به عبور از این تنگه صعب العبور نبوده و راه ساده تر را انتخاب کرده اند و آن هم مسیری است که تا کنون پیموده شده است، چرا که اگر این مسیر "راه رسیدن به آب را برای مردم مشخص نکند بطور قطع راه رسیدن به نان را برای آن گروه روشنفکران و رهبران سیاسی مردم فریب هموار خواهد کرد".
امروز بدین جا رسیده ایم و 33 سال است که بدلیل همان مردم فریبی ها سیاه ترین دوران تاریخ اجتماعی معاصر خود را می گذرانیم، 33 سالی که بی هویتی، بی اخلاقی و حقارت و بی اعتباری بین المللی تار و پود وجودمان را فراگرفته است و گذشته از افسردگی ها و گوشه نشینی ها برای گروهی، همچنان بدنبال راه نجات و آینده ای روشن تر برای امروز و فردای بچه هایمان هستیم.
راه چاره چیست و چه باید کرد ؟
مردم ما ثابت کرده اند که هر آنگاه که اعتماد به جریان و رهبری پیدا کرده اند از جان و مال خود فروگذار نداشته و زندگی خود را نیز فدا کرده اند و آن زمانی هم که این اعتماد اجتماعی – سیاسی ایجاد نشده شاهدش بوده ایم که با هر نوع کنفرانس و نشست و سخنرانی و مقاله نویسی نیز راه به جائی نبرده است. نمونه های بارز آن را در این یکسال و نیمه اخیر مشاهده کرده ایم که بدنبال "بهارعربی" باز هم گروهی هیجان زده و با تقلید از کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه خواستار جمع شدن افراد و سازمان ها و احزاب شدند که به ابر قدرت ها نشان دهند و آمادگی خود را برای آلترناتیو شدن و جایگزینی حکومت جمهوری اسلامی اعلام دارند. غافل از اینکه تاریخ سیاسی کشور و مردم ما بطور کامل با کشورهای بهار عربی متفاوت بوده است.
یادآوری این مهم لازم است که اگر چه ما در یکصد سال گذشته چند بهارِ آزادیِ بسیار زودگذر داشته ایم، ولی بدون تردید نه بدین معناست که دلایل شکست این تجربه ها نیز فراموش شده است، مهمترین دلیل آن هم اینکه امروز به رغم کنفرانس ها و نشست های پنهانی متعدد و متفاوت به دلیل هشیاری و عدم اعتماد مردم به چنین جریاناتی هیچگونه آمادگی در جهت حمایت از این جمع های چند نفری نیز دیده نمی شود.
امروز اگر می خواهیم راهبری و کمکی به جامعه آشفته حالمان داشته باشیم تنها راه آن در مقابل قضاوت مردم نشستن است، پنهان کاری نکردن است، خودی و ناخودی نداشتن است، گفتن تمامی حقایق به مردم است، بی تردید گفتن گوشه ای از حقیقت از هر دروغی دروغ تر است، راهی برای ما باقی نمانده است جز اینکه خودمان را در اختیار قضاوت مردم قرار دهیم و پنهان برایشان به تصمیم گیری نپردازیم از قضاوت آنها هراسی به خود راه ندهیم و وحشت مقابل مردم نشستن را از خود دور کنیم.