ميراث فرهنگي ملت ها امروز تنها متعلق به ملت مربوطه نيستند بلكه متعلق به كل جهان بشري است.
چون فرهنگها و تمدنها بازگو كننده هويتهاي مردم سرزمين خاص و تاريخ آن سرزمين و رويدادهاي آن است.
فرهنگ جوامع يا به صورت فرهنگ چند بعدي است يا برخي از جوامع متصل به فرهنگ تك بعدي هستند . گذشته از آداب ، سنن و آئين ها ، مولفه هاي تشكيل دهنده فرهنگ عبارتند از : فلسفه ، مذهب ، اخلاقيات ، و هنر در تمام ابعاد آنهاست.
يعني موسيقي ، مجسمه سازي ، نقاشي ، معماري ، صنايع و ...
فرهنگهاي چند بعدي يك موازنه منصفانه اي بين اين مولفه ها برقرار كرده اند . يعني در تعاملات بين اين مولفه ها يك فرايند منصفانه اي پديدار مي شود ولي در فرهنگ تك بعدي تمام مولفه ها در خدمت يك بعد قرار مي گيرند و آن مذهب است و از آنجايي كه برخي از اين مولفه ها ممكن است تداعي كننده اي باشند كه با ماهيت آن مولفه اصلي در تعارض باشند بنابراين اين مولفه ها يا به اصطلاح حذف مي شوند يا دچار عقامت مي گردند .
خوب فرهنگ چند بعدي ايران همواره اعيادي كه شما الان برخي از آنها هنوز پايدار است و بعضي ها در صحنه زندگي ما فقط نامش هم هست مثل نوروز، مهرگان ، سده ، تيرگان همواره با شادي و موسيقي همراه بوده است.
هنر تكميل كننده دانش و فرهنگ وقت بوده است . شما اگر تخت جمشيد تشريف برده باشيد در جوار سنگ نوشته كه وقايع و رويدادهاي وقت را منعكس كرده تصاوير مردم و مليت هايي كه در اين امپراتوري هخامنشي فعال بودند يا هدايايي در مراسم خاصي براي قدرت مركزي تحويل مي داده اند با پوشش و لباس خاص خودشان تكميل كننده آن سنگ نوشته هاست ولي از ديدگاه آنهايي كه فرهنگ تك بعدي دارند آنها را بت پرستي مي پندارند
و بنابراين چون چنين است بايد تخريب شوند.
موسيقي ، ماني مي گويد نداي الهي و آواي طبيعت است چون بسياري از مردم بي سواد بوند نوعي نقاشي كه براي آنهايي كه سواد ندارند از روي آن بتوانند بخوانند يعني يك جنبه فرهنگي و علمي داشته و تصوير سازي به خاطر اينكه باز فرض كنيد تداعي بت پرستي مي نمايد چون برداشت ها متفاوت بوده است . خوب در چنين فضايي فرهنگ چند جانبي دچار يورشي خاص مي شد و بسياري از مولفه هاي فرهنگي متوقف شد.
موسيقي ، مجسمه سازي ، نقاشي . وبه ناچار آن ارزشهاي احساس فرهنگي تجليات خودش را در جامعه ايراني در دو زمينه و عرصه پديدار ساخت . يكي در نقوش تركيب كامپوزيشني رنگ و طرحها و نقش هاي قالي ، يكي در مسئله كاشي كاري در مساجد و تركيب رنگها .
شما در رنگهايي كه مي بينيد درست گوياي آن احساسات و درست گوياي ضرباتي است كه در طول تاريخ يك جامعه مواجه شده . يك احساس در آن تجلي پيدا كرده .
رنگهاي ملايم ، بژ ، آبي كم رنگ با سورمه اي . ولي شما اگر حركت كنيد برويد طرف شبه قاره مي بينيد رنگها بسيار پررنگ مي شود . پرتغالي ، بنفش ، رنگهايي كه هيجان دارد. رنگهايي كه به ما حركت و تنفسي بكند ولي اين رنگها در خود فرو رفتن است
تنها چيزي كه باقي ماند ادبيات بود و شعر چون در عرب جاهليت نظم رواج داشته و تصادفاً اين رخصت داده شد كه نظم در ايران .
بنابراين اين تجليات يا در تركيب و رنگهايي است كه اجازه داده شده بود تجلي پيدا كند يا در احساسات نظم و نثري است
حالا ، در چنين فضايي اجازه نداند ميراث هاي فرهنگي ما جاودانه و پايدار بماند
تخت جمشيد را گفتند مادر سليمان چون بتواند پايدار بماند وگرنه اگر غير از اين بود چون متصف مي شد به فرض كنيد دوران قبل از اين مقطع تاريخي چون تمام اينها متصف مي شدند به زنادقه .
اعم از اينكه زرتشتسيم باشد ميترايسم باشد مانويسم باشد مزدكسيم باشد ؛ تفاوتي قائل نبودند . همه متهم مي شدند يا مي گفتند گبري است يا...
بنابراين چون چنين است بايد محو شود ، وجود نداشته باشد .
من يك مثال مي آورم در همين منطقه شمال خودمان .
در منطقه شمال يك مناطقي است كه در بسياري ، نزديك از روستاها است بنام معصوم زاده . معصوم زاده درختان كهني است كه معمولاً كه نياز يه زغال و هيزم داشتند اينها را نزدند درختان كهن و قطوري است و عصر كه مي شد يك نفر هم آن وقتها يك فرض كنيد چراغهاي روغني بوده يا قسمتي از آن درخت كهن يك حفره اي ايجاد كرده يا با چوب مي ساختند و غروب كه مي شد...
اين بقاياي ميتراسيم است كه در هم امروزمانده ولي چون عنوان معصوم زاده داشته اين حفظ مي شد . ولي بعد از انقلاب تمام اينها را تبديل كردند به يك امامزاده جديد يا آجر و گنبد و بارگاه و تابلويي هم كه ما مي بينيم .
و اين آخرين آثار ميترايسم كه مي توانست رهگشا و تاريكي هاي تاريخ باشد از بين برده شده حال ميراث فرهنگي چه اثري دارد .
ببينيد ميراث فرهنگي رهگشاي تاريكي هاي تاريخ است و در عين حال بازگو كننده هويت آن جامعه آن و مردم است كه چه بودند و كه بودند .
چيستي ها و كيستي هاي آنها را روشن مي سازد. و همانطوري كه اشاره كردم ميراث فرهنگي متعلق به كل جامعه بشريت است. اهرام مصر، ديوار چين ، تخت جمشيد متعلق به بشريت است. و امروز تنها ملت ها مسئول حفظ ميراث بشري نيستند بلكه جامعه بين الملي و نهادهاي بين المللي مربوطه مانند يونسكو و . . .
گذشته از اين مسئله اين رهگشاي تاريكي هاي تاريخي است ، هويت ساز جوامع ملت هاست ، مردم است . ميراث فرهنگي تأثير ويژه اي در صنعت توريسم دارد چون امروز ، چون عرض كردم متعلق به جامعه بشري است همه در طلب هستند كه آگاهي پيدا كنند از اين دانش هاي بشري و بنابراين مي تواند براي صنعت توريسم نقش ويژه اي ايفا بكند در اين رهگذر و به همين جهت دولت ها مسئوليت دارند نه مسئوليت در قبال مردمشان ، در قبال تاريخشان بلكه در پيشگاه جامعه بين المللي .
مسئوليت دولت ها شايد تا جنگ بين الملل دوم بيشتر نتيجه آن يعني نقض اين تعهدات تاريخي تكاليف اخلاقي خلاصه مي شد اگر در رابطه جامعه ديگري بود به پرداخت غرامت و رفع خسارت يعني در مفهوم مسئوليت دولت ها عناصر تشكيل دهنده آن عنصر سياسي است ، عنصر خلافي است ، عنصر حقوقي است . البته در رابطه كشورها با يكديگر . يعني اگر يك دولتي نقض تعهدات بين المللي كه در قبال دولت ديگر مثلاً زيان و ضرر و صدماتي بر دولت ديگر شود و جامعه ديگر شود آن متعهد به رفع خسارت و پرداخت غرامت است و براي اين هم نظريه هاي مختلفي بود . نظريه خطا يا تقصير . يعني اگر قصد و نيتي براي اين نقض تعهد داشته در هر حال مي بايستي مجرم شناخته شود يا مي بايستي غرامت پرداخت كند و اگر قصد و نيتي نبوده مبرا مي شود و يكي هم نظريه ريسك است يعني صرف رابطه علت و معلول . نقض تعهدات كه سبب ضرر و زيان به ديگري مي شود اتوماتيك وار، خود به خود متعهد است . يك نظريه خلافي است . مي گويد صرف نقض تعهد بدون اينكه به كسي خسارتي وارد بشود يا نشود آن دولت ، دولت خاطي است و بنابراين به عنوان دولت خاطي مسئول مي باشد ولي اخيراً يك عنصر جديد اضافه شد عنصر كيفري است. و آن عبارت از اين است كه مسئولين دولتها كه مرتكب نقض تعهدات بين المللي مي شوند به خصوص تعهداتي كه موضوع هايي كه آثار جهان شمول دارد . يعني تنها بر رابطه دولت خاطي و آن جامعه صدمه خورده خلاصه نمي شود. بلكه آثار جهان شمول دارد. وجدان جامعه بشري را جريحه دار مي كند.
آن چيزي است كه در مفهوم جنايت عليه بشريت ، جنايات جنگي ، كشتار جمعي يا تجاوز خلاصه مي شد .
بنابراين اولين بار بعد از جنگ بين الملل اول بنا شدند كه امپراتور را به عنوان جنايت عليه صلح يعني نقض تعهدات و عهدنامه هاي بين المللي عهدنامه هاي عدم تجاوزو تعهدات ناشي از كنفرانس هاي لاهه 1988 بنا شدند به محاكمه بكشانندكه البته ايالاتي گرفته شد چون ما هنوز حقوق جزاي بين الملل نداريم جرمي تعريف نشده كه به عنوان نقض به اصطلاح آن تعهد مجرم شناخته شود ولي چون او پناهنده شد به یک دولت ، اين محاكمه انجام نشد ولي بعد از جنگ بين الملل دوم منشور نورنبرگ متهميني را تحت عنوان جنايت عليه صلح ، جنايت عليه بشريت و جنايت جنگي را به محاكمه كشيدند.
از جمله مورد محاكمه برخي از رهبران آلمان از جمله يكي قطع عمدي اشجار است در لهستان و دوم ناديده انگاشتن آثار فرهنگي بود. جرايم مختلفي بود ولي در جوار آن جرايم اين دو نكته را هم در زمره جرايم مورد بررسي مطرح نمودند. و بنابراين اولين باري است كه ما مي بينيم كه مسئله عنصر فرهنگي مطرح نمودند. البته اين جرايم ، جرايم فردي است چون دولت قابل محاكمه نيست. دولت يك پديده انتزاعي است ولي دولت خلاصه در افراد مي شود .
افراد هستند كه در نتيجه صدور فرامين مرتكب اين جنايات مي شوند، و فراتر از آن در كنوانسيون هاي چهارگانه ژنو 1949 بعد از نورنبرگ از جمله موارد جنايات جنگي تجاوز يا ويران كردن مناطق غير نظامي از جمله آثار فرهنگي يك جامعه است يعني اگر دولت متجاوز يا دولت اشغال كننده يا از طريق حملات هوايي يا از طريق حملات زميني اقدام به تخريب آثار فرهنگي يك جامعه بكند همانگونه كه عرض كردم امروز به عنوان ميراث كل جامعه بشري است در زمره جنايات جنگي تلقي مي شود.
من اشاره كنم وقتي كه عراقي ها در جنگ هشت ساله مناطقي را اشغال كرده بوند صدام گفته بود ما شهري را ، قريه اي را باز پس نمي دهيم بلكه ويران مي كنيم . يك منطقه ويران ، شهر ويران ، قريه اي ويران را باز پس مي دهيم .
بنابراین بر اساس گزارش كارشناسان سازمان ملل در مناطقي كه اشغال كرده بوند و تفكيك كردند به صورت مهندسي سيستماتيك ويران كرده بودند . يعني موانع انفجاري گذاشته بودند به صورت سيستماتيك ، مانند شوش و سپس تخليه كرده بودند .
در بسياري از جاها اين نوع تخطي ها را ، اين نوع ارتكاب جرايم را مي گويند جنايت جنگي. ولي متأسفانه در جنايت عليه بشريت متأسفانه اين مسئله حفظ ميراث فرهنگي مطرح نشده . در اساسنامه ديوان كيفري بين المللي كه موارد مبناي ارتكاب جنايت درپنج مورد مطرح شده ، تجاوز ، بخصوص تجاوز به صورت مسلحانه ، جنايت عليه بشريت ، جنايات جنگي كنار دريايي سرخ و حتي پيشنهاد شد مسئله جناياتي كه در نتيجه ارتكاب تروريستي يا مواد مخدر و... گذاشته شود ولي در هر حال موافقت نشد و در هر حال تفاهم اين بود كه بعد از هفت سال موارد تجديد نظر در آن مرحله قبلي مي توان اين موارد را هم آورد. از جمله موردي كه بحث شده كه در اينجا آورده مي شود و از زمره جنايات عليه بشريت ، عرض كردم در زمره جنايت جنگي آورده شده ولي در مورد جنايات عليه بشريت ذكر نشده . بنابراين دولتهايي كه خودشان در آن جامعه مربوطه شان بي تفاوت هستند نسبت به ميراث فرهنگي شان به دلائل مختلف يا به دلائل مسائل اينكه كساني كه مرتكب اين اعمال مي شوند به نحوي از وابسته بر ساختار حكومت هستند يا ارزشهاي خاص متافيزيكي و غيره اي مطرح مي شود بي تفاوت هستند.
بنابراين نسبت به تمدن يك جامعه وقتي ما صحبت مي كنيم تماميت تمدن يك جامعه هست يعني تمدني كه شناخته شده و مدون است . تمدن ايراني تمدن مدونش از قرن هفتم قبل از ميلاد است . يعني از تمدن مادها شروع مي شود، اعم از جنبه هاي مادي و معنويش ، آئين ها و كيش هايش تا به امروز . بنابراين ما نمي توانيم تمدن را قيچي بكنيم .
بگوييم از اين تاريخ تمدن فعال و پويايست . آن تمدن بقيه اش بي تفاوت است يا مرده است بنابراين تماميت تمدن بايد مطرح شود و الهام گيري از تماميت تمدن است . ما امروز وقتي كه صحبت از اولين آزادي بخش ، رهايي بخش در تاريخ ايران میکنیم ،به گمان بسیاری همان هوخشتره یا منوچهر است .
وقتي است كه ايران را از يوغ سلطه امپراتوري آشور رهايي بخشيد و مسلط شد بر امپراتوري آشور. او يك قهرمان فراموش شده است
در تاريخ ما و امپراتوري ماد را گسترش داد
و كوروش در اين چهارچوبه امپراتوري گسترده ما ظهور كرد و موفق شد آن آئين و منشور انساني خاص خودش را به جهان بياورد و در آن تاريخ عرضه بكند.
همزيستي فرهنگي ،تساهل و سازگاري نژادي و زباني و فراتر از همه آزادي مذهبي .
درآن تاريخ اين آزادي ها به صورت ارگاني بود. يعني حقوق فردي ، تفردي شدن جوامع مطرح نشده بود. امروز جوامع آتومايز شده اند.
مسئله حقوق مربوط به واحدهاي ارگاني بود به اقوام بود، اقوام آزاد بودند. بر اساس آئين هاي كيش خودشان هر جوري كه مي خواهند ولي فرديت مطرح نبود ولي امروز كه فرديت حقوق بشر است ترجمان آن آزادي به معناي امروز چيزي جز حقوق فردي و حقوق بشري نیست
بنابراين ما مي توانيم بگوييم ملتي هستيم كه مي توانيم از نكته هاي برجسته تاريخ خودمان الهام بگيريم ضمن اينكه از آنچه كه ارزشهاي مسط جامعه بشري است همسويي دارد در هم ادغام شود و اين ادعا را براي خومان بتوانيم مطرح كنيم.
زمان اشكانيان به همين صورت بوده تمام شما آزادي هاي مذاهب عرض كردم درست است كه مذهب زرتشتي مذهب مسلطي بوده ولي زمان اشكانيان شما مي بيند يكي ميتراسيم كه در جزو يكي از امشاسپندان بوده فرض كنيد به عنوان يك مسلك مجزا بوده يا آناهیتاییزم به صورت يك مذهب مجزا و مسلطي ظاهر مي شده ولي قسمتي از اواخر دوران زرتشتيان ، مسيحيان ، تساهل و سازگاري ، آزادي كامل در تمام امور داشتند
درعرفان ايراني براساس هیومانیزم و اومانیزم صرف بوده است
صرفاً براي ترتيب و انساني كردن اسلام خلفايي است . خلفاي اموي و...
شما عرفان را ببینید.
عرفان فقط بر جنبه صرف انسانيت صرف است بدون تبعيض
حافظ مي گويد:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ، ره افسانه زدند
يا مولوي مي گويد:
چون كه بي رنگي اسير رنگ شد موسي اي با موسي اي در جنگ شد
مي خواهد بگوید همه اينها بر مبناي انسانيت است
اين تفاوتها و قرائت ها و مسائلي كه شما می آورید ، تلطیف كننده است
ارنست رولان مي گويد كه فرهنگ ايران تركيب كرد اين هديه اي كه از شبه جزيره عربستان آورده شده بود.
خوب اينها جزئي از تمدن ما هستند اما امروز جايگاهي كه عرفان ما هستند تخريب مي شود.
امروز جامعه بشري اروپائيها به اين نتيجه رسيدند در پرتو انقلاب علمي و تكنولوژي انسان موفق شده محيط و ساختار اطراف خودش را انساني بكند ؛ هیومنایزم بكند و خودش تهي شده از آن ارزشهاي انساني . دی هیومنایزم شده است .
يك حالت از خود بيگانگي ، سر درگرمي در جامع بشريت پديدار شده ..
شما ببينيد در يك كشوري مثل سوئد كه جمعيت قليلي دارد و پيشرفته ترين كشورهاست ، نرخ خودكشي بالاترين است در جهان . بنابراين آمدند بين رلیجس و رلیجاستی تفكيك قائل شدند گفتند در قبال اين سردرگمي كه بشر برايش بوجود آمده چه بايد كرد ؟
كمونيستها آمدند گفتند كه با توجه به اينكه واردات ارگاني خانواده بيرنگ شده همبستگي هاي ارگاني متلاشي شده مونها يا كاميونها مي توانند جانشين خانواده ها بشوند .
چيني ها اين تجربه را كردند شوروي ها در آغاز انقلاب ، سوویتها را ايجاد كردند ولي ديدند پاسخ داده نشد .
اگزیستانسیالیست ها آمدند گفتند كه اين فاجعه اي است كه بشر كمابيش با آن روبروست . هيچ چاره اي هم نيست . فقط غير از اينكه هر انساني را آزاد بگذاريم به هر ترتيبي كه خودش مي داند راه خودش را انتخاب بكند
هایدگر و يك گروه ديگري از اگزیستانسیالیست ها گفتند احياي مذهب مي تواند پاسخگو باشد ولي آن هم نشد
ولي امروز به صورت رلیجاستی يعني انتخاب آزاد و داوطلبانه هر فرد بر اساس ارزشهاي معنوي
برهمين اساس است كه امروز مولويه در غرب و اروپا زمينه بسيار مساعد و مناسبي را پيدا كرده ولي ما اينجا وقتي راجع به مولوي داريم مراسمي فقط برپا مي كنيم فتاوی ظاهر مي شود عليه مولوي و مولويه و امثالهم .
اينها ميراث هاي معنوي جامعه ما هستند ميراث هاي مادي ما به جاي خود ، ميراث معنوي است .
امروز ما متعهديم بر اساس تعهدات نه تنها در مقبال مردم خودمان ، تاريخ خودمان ، وجدان خودمان بلكه در قبال تعهداتي كه در چهارچوب يونسكو به عهده گرفتيم
حتي در مسئله توسعه پايدار ، توسعه اقتصادي پايدار بر سه مؤلفه استوار است .
توسعه اقتصادي ، ايجاد موازنه منصفانه با محيط طبيعي و در نظر گرفتن منافع نسلهاي آينده . بنابراين ميراث فرهنگي هم همین معنايي را براي ما دارد.
منافع نسلهاي آينده ، هويت نسلهاي آينده .
و لذا عدم رعايت اين تعهدات دولت را مسئول مي كند .
درست است از لحاظ بين المللي ضمانت اجراي آنچناني پيش بيني نشده ولي به صرف ،صدور قطعنامه اي كه جنبه سرزنش دارد يا حداكثر جنبه محكوميت دارد .
ولي فراتر از آن ضمانت اجرايي ندارد ولي اين تعهد قبل از هر چيز تعهد هر جامعه اي درباره مردم خودش ، ملت خودش و تاريخ خودش .
من يك نكته كوچكي را عرض كنم . يك ساختماني است از شادروان مشير الدوله در خيابان منوچهري ، در هر حال يك معماري سنتي دوره اواخر قاجاريه را دارد
خوب جزو ميراث فرهنگي شناخته شده ، آمدند جلوي اين ساختمان يك آپارتمان هفت هشت طبقه اي ، بيش از 20 امضا از سوي هنرمندان ، محققين ، انديشمندان امضا شد كه جلوي اين كار را ميراث فرهنگي بگيرد ولي متأسفانه همانند بسياري ازدرخواستهايي كه از ميراث فرهنگي مي شود فقط با بي توجهي و اين ساختمان شما الان نگاه کنید اصلاً هيچ ديدي ، چشم اندازی ندارد
همين امروز شما امروز ببينيد از معماري دهه هاي 50 ، 60 ، 70 تهران از اين ويلاها شما فكر كنيد تا ده سال ديگه با ارزش زمين كه آپارتمان دارد ، این ويلا ها خراب مي شود ؛اصلاً از معماري اين هنرمندان ايراني آثاري باقي مي ماند كه شما بگوييد اين معماري آقاي سیحون است یا آن یکی از فرمانفرمایان بوده است ؟
تمام اينها به سرعت تبديل مي شود به آپارتمان .
يعني بعد از اين كسي تهران اصلاً از نظر فرهنگي هيچ مبناي درستي نداشته اون چند تا هم كه اگر مي شد انگشت گذاشت به سرعت دارد محو مي شود و
هيچ چيزي از بقايايي كه باعث مي شود ميراث فرهنگي نام بگذاريم ، غير از مساجدي كه هست وجود نخواهد داشت .
بنابراين امروز جامعه بشري بر آن شده براي حفظ میراث خود. وقتي كه سد آسوان را مي خواستند بسازند و موجب مي شد كه مجسمه اي در آنجا زير آب برود همه كمك كردند براي انتقال اين جسم عظيم از آنجا خارج كنند كه زير آب نرود . چون متعلق به همه بشريت است . ولي امروز نه تنها توجهي به اين ارزشهاي حقوقي بشري نيست نه تنها توجهي به ارزشهاي تمدني و تاريخي خودمان نيست بلكه توجهي به خواست و درخواست هاي اكثريت ، آگاهان ، روشنفكران و محققان اين جامعه هم نيست
بنابراين اين تجمعات است كه به نوبه خودش مي تواند زمينه را فراهم كند ، بسيج كند همه ما را براي حفظ اين ميراث فرهنگي و احياي ارزشهاي فرهنگي مانند جشن تيرگان ، جشن مهرگان و جشن هايي كه امروز مردم ايران با تجاربي كه در یک نسل يا كمتر از اين نسل بدست آوردند امروز برايشان معنا و مفهوم ديگري داشته باشد كه شايد در 40 ، 30 سال پيش چنين دركي از چنين ارزشهايي وجود نداشت .
باشد كه همه ما همراه و همگام با برگزاركنندگان چنين مراسمي همسو و همفكر باشيم.