سخنرانی کورش زعیم در ستاد دموکراسی و حقوق بشر شهرستان رشت
انتخابات دوره دهم: یک دو راهی سرنوشت ساز
20 خرداد 1388، (10 ژوئن 2009)
بنام خداوند جان و خرد
اکنون میهن ما در شرایط بسیار نگران کننده و خطرناک قرار گرفته و ما در آستانه یک دوراهی سرنوشت ساز هستیم. نه فقط این انتخابات، بلکه رویدادهای احتمالی پیرامونی آن، در تاریخ کشور فصلی بس مهم را رقم خواهد زد. خرابکاری ها و نابخردی های سی سال گذشته ما را اکنون به آستانه جهنم رسانده است، جهمنی که هم اکنون گرمای آتش آن را احساس می کنیم. اکنون مسئولیتی بسیار خطیر بر عهده ما ملت ایران است.
ما میتوانیم هر کدام از نامزد های ریاست جمهوری کنونی را به یکی از دوره های حکومت جمهوری اسلامی پیوند بدهیم و از نابخردی ها و آسیب هایی که به میهن ما و ملت ما وارد آمده سخن بگوییم، ولی هیچ شخصیت یا کاندیدایی به تنهایی خظارکار نیست. همه آنان نماد نظامی هستند که به جز اینکه اکنون ما به آن دچار هستیم نمی تواند دستاوردی داشته باشد. این ماهییت نظام است که ایران عزیز ما را به این سرانجام دچار کرده است، نه فقط عملکرد آن.
پس از سی سال، دستاورد ما چیست؟ اقتصاد ما فروپاشیده، تولید متوقف شده و کشور ما بازار کشورهای درجه دوم و سوم شده است. هفتاد درصد ملت ایران در سطح فقر زندگی می کنند، بیش از یک سوم مردم زیر خط فقر هستند و هشتاد در صد ثروت کشور در اختیار بیست درصد جمعیت است که غالبا از خودیهای نظام جمهوری اسلامی یا همکاران آنها هستند. واردات ما چهار برابر صادرات ماست و چهل درصد اقتصاد را قاچاق تشکیل می دهد. تورم اقتصادی بجز در پنج کشور عقب افتاده تر، بالاترین در جهان است و بیش از یک سوم نیروی کار ما بیکار هستند. بیش از نود در صد اقتصاد در کنترل حکومت که چهل در صد آن در کنترل نهادهای شبه دولتی و خارج از نظارت دولت و پاسخگویی به ملت است. فساد در نظام اداری جمهوری اسلامی در تاریخ کشور بی سابقه و در رتبه های اول جهان ارزیابی شده است.
در زمینه اجتماعی، از تلفات صدها هزار نفری کشته و زخمی و معلول که بخاطر ادامه بی حاصل جنگ با عراق فقط بخاطر تثبیت قدرت، دادیم که بگذریم، تلفاتی که در طی این سی سال از شهروندان بی دفاع خود داده ایم، در حافظه تاریخی ما از کشتار مزدکیان تا کنون سابقه نداشته، و اقلیت های مذهبی ما تحت غیرانسانی ترین فشارها و تهدیدها و محدودیت ها بوده اند که در تاریخ چندهزار ساله ما بی سابقه بوده است. بی عدالتی و خشونت ذاتی نظام، مناطق ناراضی و خشمگین و مسلح در سراسر مرزهای ما ایجاد کرده است. در بلوچستان، در ترکمن صحرا، در کردستان، در آذربایجان و در خوزستان، شرایط ناامنی و خطر برای یکپارچگی کشور را در زمان فروپاشی دودمان قاجار به یاد می آورد. فقر اقتصادی، بیکاری و ناامیدی، ملت ما را به یکی از معتادترین ملت های جهان به مواد مخدر تبدیل کرده و خودفروشی و خودکشی را رایج نموده است.
رسانه ها همگی در اختیار خودی های رژیم بوده و امکان بیان عقیده یا انتقاد از جامعه روشنفکر، کارشناس و فرهیخته سلب شده است. کشور ما در فرار سرمایه و فرار مغزها در راس کشورهای جهان قرار گرفته، زنان ما از ابتدایی ترین حقوق بشری محروم هستند، با دانشجویان ما چون تبهکاران رفتار می شود و کارگران ما در برابر اعتراض به شرایط کاری و محرومیت از حق تشکل، مورد خشونت و زندان قرار می گیرند. شمار زندانیان در طی سی سال گذشته چهل برابر شده و شکنجه و مرگ زندانیان سیاسی و عقیدتی در زندانها و اعدام های خودسرانه نشانه فروپاشی سامانه قضایی جمهوری اسلامی است.
در زمینه سیاست خارجی، فاجعه بسیار گسترده تر از وضع داخلی است. حاکمیت انقلابی پس از اینکه همه قراردادهای خارجی، از جمله قراردادهای نیروگاههای هسته ای و بازسازی نیروی هوایی و غیره، را برخلاف منافع مالی و ملی کشور لغو کرد و میلیاردها به اقتصاد و آینده کشور آسیب زد، سرآغاز سیاست خارجی خود را اقدام تروریستی گروگانگیری قرار داد. همین سیاست کودکانه و ستیزجویانه، کشور را از همان آغاز تحت تحریمهای اقتصادی، نظامی و تکنولوژیک قرار داد. ولی مقامهای نظام جمهوری اسلامی بجای جستجوی راه چاره، با خریدهای قاچاق، به ثروتمند کردن خود و برخی کشورهای واسطه همسایه، و در نتیجه نابودی زیربنای تولید ملی و پیشرفت اقتصادی پرداختند، که طی این چهار سال فقط روندی فزاینده داشته است. ستیزگری و لجبازی با نهادهای بین المللی و سازماندهی و کمکهای مالی سخاوتمندانه به گروه های مسلح یاغی در کشورهای دیگر نه تنها خزانه کشور را از امکان اجرای طرحهای زیربنایی، سازنده و کارآفرین بازداشت، بلکه باعث تحریم های کمرشکن متعدد شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران شد که عقب افتادگی و احتضار اقتصادی کشور را در پی داشت، ایران را منفور جهانیان کرد و کشور را بارها به آستانه یک حمله خانمان برانداز بیگانگان هدایت کرد.
تنها شدن ایران در جهان و از دست دادن پشتیبانی قدرتهای جهانی در راستای حقوق تاریخی ایران، باعث شده که هزار میلیارد دلار خسارت جنگی ایران به بوته فراموشی افتد، از اجرای طرحهای اقتصادی استراتژیک مانند خطوط لوله صادرات نفت و گاز جلوگیری گردد، در دریای مازندران حق قانونی و تاریخی ایران زیر پا گذاشته شود، از حق طبیعی خود به آب رودخانه هیرمند محروم شویم، حقوق ما در اروند رود نادیده گرفته شود و در خلیج پارس برای خاک میهن ما مدعی سر برافرازد.
در زمینه فرهنگی، ستمگری و خشونت جمهوری اسلامی گرایش گریز از مرکز را افزوده و نفرت از دولت مرکزی را تبدیل به روگردانی از تمام مظاهر سنتی، فرهنگی و تاریخی شده است. نابودسازی و غارت میراث فرهنگی و تاریخی ایران زمین، یورش به زبان ملی و تحریف تاریخ ملی ایران، که در زمان دولت نهم به اوج خود رسید، از زمان حمله تازیان تا کنون بی سایقه بوده است. زیست بوم کشور با چنان سرعتی راه نابودی را پیموده که حتا بیگانگان هم نگران آینده محیط زیست ایران شده اند. بیش از یک سوم جنگلها، در اثر سودجویی و آزمندی عوامل خودی از بین رفته و ما را در راس کشورهای جهان قرار داده است، تالاب ها و دریاچه های ما خشکانده شده اند، جانوران بومی و کمیاب کشور در اثر از بین رفتن زیست بوم و شکار غیرقانونی منقرض یا در شرف انقراض هستند و آلودگی آب در سراسر کشور چنان گسترده شده که در برخی نقاط آب کشاورزی و آشامیدنی را پرخطر کرده است. بسیاری کودکان ما مدرسه ندارند و دانشگاههای ما سالانه نه تنها صدها هزار نفر را پشت در می گذارند، بلکه برخی دانشجویان را هم از حق تحصیل محروم می کنند.
روی کار آمدن دولت نهم جمهوری اسلامی، در واقع تیر خلاص پس از سه دهه شکنجه ملی بود. در این سه دهه، ما در همه زمینه های زندگی بشری پسرفت کرده ایم یا زمین خورده ایم، ولی در همه زمینه های منفی، ضد ارزشی و ضد بشری مقام های نخست جهان را به دست آورده ایم. ما ملت ایران اکنون باید بیندیشیم که چگونه میتوان این قطار بی ترمز را که شتابان در سرازیری سقوط قرار گرفته، از سقوط به ته دره بازداشت و میهن را از نابودی و از هم پاشیدگی نجات داد.
ما پیروان خرد مصدق بزرگ در جبهه ملی ایران دست به دهان مانده ایم که در چنین شرایط حاد حاکمیت دروغ و فساد و وطن ستیزی، چگونه می توانیم میهن را نجات دهیم. اگر اکنون مصدق بود امید هم بود، ولی ما به راستی جای او را خالی می بینیم. ولی حال که او نیست، آیا امیدی هست؟ او به ما آموخت که چگونه باید کشور را اداره کرد، ولی به ما نیاموخت چگونه باید کشور را از نیمه راه سقوط به دره نیستی نجات داد. همه درسهای مصدق، مبارزه در شرایط آزادی بیان، دسترسی به همه امکانات رسانه ای و عدم وجود خشونت و تهدید به زندان و قتل از جانب حکومت بود. در آن دوران هنوز دیکتاتوری برقرار نشده بود و ملت از نوعی دمکراسی برخوردار بود. اکنون ما با همان شرایط مبارزه روبرو هستیم، ولی بدون امکانات رسانه ای و با تحمل خشونت، تهدید، زندان و ترور.
مصدق به ما نیاموخت که در چنین شرایط خطیر و سرنوشت سازی که اکنون کشور به آن دچار است، چگونه رفتار کنیم. او حتا تصور این را هم نمی کرد که روزی، آنهم در سده بیست و یکم، میهن ما به چنین منجلاب فساد و خشونت و عقب افتادگی و خرابی فرو افتد. او فقط نگران انتخابات سالم و بازستاندن حقوق ملت از بیگانگان و استقلال سیاسی بود. امروز ما همه چیز را از دست داده ایم. همه حقوق انسانی از ما گرفته شده و در چنبره یکی از خشن ترین و واپسگرایانه ترین دیکتاتوری ها گرفتار آمده ایم. در چنین شرایطی مصدق چه کار می کرد؟ ما چه برداشتی می توانیم از منش و سیاست و اندیشه های خلاق او داشته باشیم که راهنمایمان باشد؟
جادوی خرد مصدق، ما را از دو سده سرخوردگی، از خود بیگانگی، فقر اقتصادی، وابستگی سیاسی و ناامیدی اجتماعی نجات داد و کشور تحقیر شده و لگدمال شده ما را در کوتاه مدت به اوج شناسایی و احترام جهانی رساند. آیا ما نباید بتوانیم با دانش روز و خردورزی آموخته از مصدق، ملت ایران را از سه دهه سرخوردگی، از خود بیگانگی، فقر اقتصادی، ناامیدی اجتماعی و تحقیر جهانی نجات دهیم؟ من می گویم می توانیم. و ما راهکار داریم. اما نخست باید جلوی سقوط کشور را بدست دولت حاضر بگیریم. و این کار آن جور که تصور می رود آسان نیست و فقط با رای دادن به نامزدهایی نه چندان دلخواه، و در شرایطی نه چندان آزاد، پایان نمی یابد. ما باید هشیار باشیم در حالیکه دولت کنونی را با رای دادن به مخالفان آن بدرقه می کنیم، در برابر مقاومت ستیزگرانه آن بایستیم. نتیجه انتخابات پایان کار نخواهد بود. و احتمال می رود که دولت نهم به سادگی سکان را تحویل دولتی دیگر از خود ندهد.