استقلال - آزادی - عدالت اجتماعی (جمهوری ایرانی)
به سایت خبری جبهه ملی ایران ،پرببنده ترین سایت نیروهای ملی خوش آمدید
این سایت خبری مستقل است و به انعکاس اخبار تشکلهای جبهه ملی ایران و نیروهای ملی در سراسر جهان اختصاص دارد
از دیگر صفحات این تارنما در زیر این پیام با کلیک روی صفحه دیدن کنید
 
¤ اخبار دانشجویی
¤ صدور حکم زندان برای ۲۰ نفر از بازداشت شدگان زلزله آذربايجان
¤ دیدار اعضای جبهه ملی ایران با فرید طاهری
¤ روز دانشجو در مزار کیانوش آسا/ بیانیه دفتر تحکیم وحدت
¤ احضار مجدد پیمان عارف به دادگاه
¤ پیمان عارف بار دیگر از تحصیل محروم گردید.
¤ دفتر تحکیم وحدت و سازمان دانش آموختگان ایران در بیانیه ای مشترک: «صدای دانشجویان دربند باشیم»
¤ بیانیه‌ دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال; «تشکیل جبهه‌ دموکراسی‌خواهان برای صیانت از منافع ملت ایران در مقابل استبداد داخلی»
¤ ممانعت از آزادی پیمان عارف، فعال سابق دانشجویی
¤ پیمان عارف، دانشجوی زندانی، پس از اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شد
¤ پیمان عارف برای سومین بار بازداشت شد
سایتهای دیگر
 
اخبار ايران
¤ صفحه اول  ¤ اخبار ايران  ¤ اخبار جبهه ملی  ¤ بیانیه های جبهه ملی  ¤ کورش زعيم  ¤ جبهه ملی اروپا  ¤  واشنگتن  ¤ اخبار دانشجویی  ¤ خارج از کشور  ¤ دکتر ورجاوند  ¤ زنان  ¤ نشریات  ¤ دیدگاه  ¤ دریادار مدنی  ¤ رضا آذرخش  ¤ اندیشگاه ملی/ آریان پور  ¤ کنگره ملی/ امیرانتظام  ¤ مقالات  ¤  عضويت  ¤ نهضت آزادی/حزب ملت ایران  ¤ کارگران  ¤  اسناد جبهه ملی  ¤ جوانان جبهه ملی  ¤ دکتر باوند  ¤ كانون انديشه و سخن.  ¤ بیژن مهر  ¤  سمينار جبهه ملی  ¤  فرهنگ  ¤ همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران  ¤ دفتر پژوهش های جبهه  ¤ اخبار زندانیان سیاسی  ¤ برنامه تلوزیون  ¤ اقتصاد  ¤ آلبوم عکسها  ¤ تماس با ما ¤ آرشیو خبرها
افشای جزييات تکان دهنده قتل بختيار از زبان تهيه کننده فيلم حکومتی قلاده طلا/مصاحبه محمدنوريزاد
19 فروردین 1391       بازگشت به صفحه قبل 
افشای جزييات تکان دهنده قتل بختيار از زبان تهيه کننده فيلم حکومتی قلاده طلا/مصاحبه محمدنوريزاد





افشاگری محمد نوری زاد از حضور و نقش برخی سينماگران در قتل های زنجيره ای
جـــرس: محمد نوری زاد ضمن افشای حضور برخی سينماگران در دستگاههای امنيتی و نقش مستقيم آنها در اجرای قتل های زنجيره اي، خاطرنشان می کند: “من چرا نگويم می سوزم وقتی می بنيم جوان پاک وغيور و صددرصد بی گناهی چون عماد بهاور سه سال تمام است که به مرخصی نيامده و درزندان دارد جوانی اش را خرج آينده ی اين سرزمين می کند، و همزمان قصابی چون «علی فلاحيان» که دستش به خون بسياری ازمردان و زنان بی گناه ما آلوده است، درکمال امنيت و احترام، درخانه و کارخانه و دارايی ايش غلت می زند؟”
محمد نوری زاد طی گفتگويی پيرامون گذشته و حال، همچنين از “بدنۀ معترض و خادم سپاه پاسداران، تا اقليتی که در راس اين نهاد نظامی قرار گرفته و به تمام آرمان های يک ملت و انقلاب پشت پا زده اند و از تاريکخانه های اطلاعاتی- امنيتی تا روياهايی که پدران و مادران ما برای اين سرزمين در سر می پروراندند و امروز همه را نقش بر آب می بينند”، سخن گفت.
به گزارش کلمه، وی در مورد نامه هايش و اينکه همچنان می نويسد و نتيجه ای که در پی آن است و همچنين فيلم قلاده های طلا (در مورد وقايع پس از انتخابات) و کارگردانش سخن گفته است.
متن کامل گفتگوی انجام شده با محمد نوری زاد، نويسنده و مستند ساز منتقد حکومت، به شرح زير است:
آقای نوری زاد شما در واقع با نگارش همان اولين نامه به رهبري، رسماً از صف دوستان و خودی ها بيرون شديد. دوستان هم طيف شما در قبال شما يا ساکت ماندند يا در هر فرصت مناسب به شما هتاکی کردند و می کنند. مثل آقايان سلحشور و سردارقاسمی و ابوالقاسم طالبی. از اين که دوستان قديمتان سراغی از شما نمی گيرند ناراحت نيستيد؟
ناراحتی من بيش از آنکه معطوف از دست دادن آنها باشد- که البته ناراحت کننده هم هست به اين مربوط است که اغلب آنها در هراس و نگرانی و ترس به سر می برند. ترس از اين که مبادا يک چشم نامحرمی آنها را در کنار من ببيند و مشکلی برای خودشان و کارشان پيش بياورد. من اين ترس را بارها به چشم خود ديده ام. يک بار يکی از سرداران سپاه به ديدن من آمد و خيلی ابراز ارادت کرد. به من گفت که بدنه ی کلی سپاه کاملاً با نگاه و با مواضع شما همراه است و نسبت به روال جاری سپاه معترض و منتقد است. گفت: اين هياهوهای غارتگری و دخالت در کليت امور کشور، به رأس هرم سپاه و آن جماعت از پاسداران رأس نشين مربوط است. مابقی پاسداران از اين وضعيت متنفرند. اينها دوست نداشته و ندارند که نام سپاه به زشتی برده شود. که البته خودش هم قبول داشت که داستان و سرنوشتی که سپاه دچار آن شده از اين قضايا و آرزوهای مانده در دل گذشته و دوره اش سپری شده.
آن روز اين دوست سردار من برخاست تا برود. پرسيدم: کجا به اين زودي؟ گفت: دارم به فلان مجلس می روم. گفتم: اتفاقاً من هم علاقه مندم به همان مجلس بيايم. با هم برويم. سردار ناگهان به ترديد افتاد. و احتمالاً صحنه هايی را پيشاپيش تداعی کرد که مثلاً شانه به شانه ی من دارد داخل آن مجلس می شود. کافی بود دوربين يکی از حاضران عکسی از اين شانه به شانگی بگيرد و آن عکس را نشان از ما بهتران بدهد يا در فضای مجازی به نمايش بگذارد. بديهی است که چه عاقبتی می توانست برای اين سردار خوب ما تدارک ديده شود.
اغلب دوستان دقيقاً به اين دليل است که از من فاصله گرفته اند. ترس از چشم ها و شنودهای نامحرم. و ترس از بخطر افتادن موقعيت و منافعی که دارند. يادم هست آن روزهای اولی که از زندان آزاد شده بودم يکی از استادان دانشگاه تهران خيلی اظهار علاقه کرد که مرا ببيند. قرار گذاشتيم اما ساعتی بعد توسط يکی ديگر عذرخواهی کرد. علتش را که پرسيدم، آن دوست واسط به همين چشم ها و شنودها و بخطر افتادن موقعيت استاد اشاره کرد. البته بعضی از دوستان قديم من بخاطر خروج من از دايره ی ولايتمداری ارتباطشان را با من قطع کرده اند. که اگر خوب به ذات دين و ايمانشان دقيق شوند، خواهند دانست که انسانها، همين که انسانند، می توانند با هم دوست باشند. چه برسد به اين که مشترکات فراوانی هنوزبا ما هست و ما برای دوست ماندن بهانه های فراوان تری دراختيارداريم تا جدايی وفصل واخم وناسزا. اين را آموزه های دينی ما می گويد. اگر بنا بر اين بود که با هر اعتراض و انتقاد به حاکم و پادشاه و رهبر، فرد انتقاد کننده از گردونه ی مسلمانی و انسانيت به دور انداخته شود و جان و مال آبرويش به خطر بيفتد و حتی به تاراج برود، کسی باقی نمی ماند که از تاريخ سر بدر آورد. جز شيادان و نان به نرخ روزخورها و آدم های نرم و بی تپش.
شما در يک جا گفته بوديد که با آقای ابوالقاسم طالبی دوستی خانوادگی داشتيد.
بله، چندين سال.
نمی خواهيد درباره ی ايشان صحبت کنيد؟
خير.
اما آقای طالبی درباره ی شما خيلی صحبت کرده.
بهتراست راجع به نوشتن و فوايد آن صحبت کنيم.
در رجا نيوز يک مطلبی از ايشان خواندم که در آن منحرفين اطراف امام علی را نام برده بود. قاسطين و ناکثين و مارقين. و درباره ی هر يک نيز شرحی داده بود. سر آخراين هرسه را به شما وصل کرده بود. يعنی اين که شما يک تنه صفت ها و خصوصيت های اين سه طايفه را با خود يکجا داريد. هم منافقيد هم نهروانی هستيد هم وامدار معاويه ايد. همه ی اينها را هم در نسبت با رهبری تعريف کرده بود. که بزعم ايشان جايگاهش جايگاه علی (ع) است.
بهترنيست به نامه هايی که من برای رهبرنوشته ام بپردازيم؟ مثلاً نامه ی چهاردهم. مرگ رهبران
به هرحال سوال هايی است که وجود دارد. همسر آقای طالبی بعد از انتشار نامه ی اول، شما را حسابی نواخته بود و گوشت نذری شما را هم پس فرستاده بود. نمی گوييد داستان چه بوده؟ رجانيوز فکرکنم نامه ی ايشان را زده بود. يا ايرنا.
(خنده می کند) من می گويم کارآقای طالبی را به آينده موکول کنيم شما پای همسرايشان را هم وسط می کشيد! دوست من، فروشدن به اين مسائل حاشيه ای درست همان چيزی است که ما را ازپرداختن به اصل ماجرا بازمی دارد.
لااقل داستان اين گوشت نذری را بگوييد.
آقای طالبی جراحی قلب کرده بود من برای سلامتی ايشان نذر کرده بودم.
يک گوسفند؟
بله.
و بعد که نامه ی اول شما به رهبری منتشر شد همسرشان آن را پس فرستاد.
قسمتی ازآن را. بگذريم.
اخيراً هم آقای طالبی در مصاحبه با خانم مسيح علی نژاد به شما پرداخته بود. هم به شما هم به آقای جعفرپناهی.
چه ايرادی دارد؟
شما می دانستيد آقای طالبی عضو اداره ی اطلاعات اصفهان بوده ؟
آن وقت ها يک گمانهايی برده بودم که ايشان يک ارتباط هايی با اطلاعات دارد اما فکر نمی کردم ايشان عضو اطلاعات باشد. در زندان که بودم از يکی شنيدم ايشان اطلاعاتی است. يک بار که از زندان به مرخصی آمده بودم حتی به ايشان زنگ زدم. کمی تعجب کرد. گفتم می خواهم شما را ببينم. استقبال کرد. بعداً در زندان از يکی شنيدم که او عضو اداره ی اطلاعات اصفهان بوده و احتمالاً هنوز هم هست.
ما می دانيم که وزارت اطلاعات آقای طالبی را به صداوسيما و شخص ضرغامی تحميل کرد. او حتی در کارهای ضرغامی هم دخالت می کرد. نمی خواهيد ازآن ايام بگوييد؟
(سعی می کند موضوع را عوض کند) پرسش نخست شما سه پرسش توأمان دارد. به يک قسمتش پاسخ گفتم. اين که چرا می نويسم؟ برويم به سروقت دوقسمت ديگرش
چرا نمی خواهيد از آقای طالبی صحبت کنيد؟
دوست گرامي، من وقتی به شخص رهبرنامه می نويسم و به شخصيت های بلند بالای نظام، چرا وقتم را برای ديگران تلف کنم؟
آقای طالبی با حمايت و سرمايه گذاری و خط و ربط وزارت اطلاعات و سپاه، فيلم «قلاده طلا » را ساخته که اساس حرکت معترضانه اين دوسال ونيم مردم را به خارجی ها وصل کرده. فيلمی به غايت غير منصفانه در حاليکه منتقدان حتی نميتوانند اسمی و نامی از اعتراض مردم ببرند و يا حتی به اتهامات پاسخ دهند.
معمول براين بوده که کاتبان درباري، تاريخ را به نفع سلاطين تغييرمی دادند و تحريف می کردند. اينجا هم همان واقعه ی تکراريِ تاريخ تکرارشده. قرارنيست که با سرمايه ی يک نظام، وجلوی چشم بزرگانش وجلوی چشم ميليونها مردم، تاريخ اين سی و سه سال سرزمين ما همانگونه مطرح شود که بوده: آميخته به فساد وقتل وغارت دروغ و رياکاری وبيکاری وتن فروشی واعتياد وهدردادن سرمايه های ملی وانسانی. تاريخ دراين سرزمين دارد تعريف تکراری خود را به رخ می کشد: انطباق حادثه ها و وقايع، آنگونه که حاکمان می خواهند. حالا عضوی ازمجموعه ی وزارت اطلاعات مأمورمی شود درباره ی حوادث اين دوسه سال اخيرفيلم بسازد. اوبايد نقش همان کاتب های درباری را ايفا کند. شما وقتی عضو وزارت اطلاعات می شويد، اول چيزی را که درخود قربانی می کنيد صداقت است.
سالها پيش آقای کشاورز و خانم پوران درخشنده و آقای طالبی و آقای دُرمنش و من، داوران جشنواره ی سيمای استان ها بوديم. اين جشنواره در اروميه برگزار شد. يک شب اين آقای ابوالقاسم طالبی چيزی تعريف کرد که من حالا می فهمم او به کجاها وصل بوده و اين حلقه ی اتصال حالا دارد خودش را در «قلاده طلا» نشان می دهد. آقای طالبی گفت: يکی ازبچه های اداره (وزارت اطلاعات) به من (آقای طالبی) پيشنهاد کرد که بيا و فيلمی درباره شاپوربختيار بساز و نحوه ی کشته شدن او را همين طور که ما او را ا زپا درآورده ايم بازسازی کن که من (آقای طالبی) وقتی داستان را شنيدم گفتم کارمن نيست.
آقای طالبی شروع کرد به تشريحِ نحوه ی کشته شدن شاپوربختيار از قول همان “يکی ازبچه ها”: پسرِ بختيار که رييس پليس پاريس بود همه جور امنيت را برای پدرش فراهم کرده بود. درخانه ای که دواتاق داشت دردوطبقه. يک اتاق پايين يک اتاق بالا. برای پدرش يک تيم دوسه نفره ی محافظ گماشته بود که درطبقه ی هم کفِ خانه ساکن بودند. درطبقه ی بالا خود بختيار اقامت داشت. بختيار با ضربه های نوک عصا که به کفِ چوبی اتاق می زد افراد تيم يا خدمتکاران را خبرمی کرد. اگرچای می خواست يک ضربه. پيغامی اگرداشت دوضربه. مشورتی اگرمی خواست بکند يا جايی اگر می خواست برود سه ضربه. ما اين اطلاعات را طی دوسه جلسه که درلباس سه عرب (سعودی يا عراقی) به ديدنش رفتيم و با اواعلام همکاری کرديم بدست آورديم.
در ديدار آخر، يکی ازبچه ها به بهانه ای به بختيارنزديک شد وناگهان اورا که سبک بود از زمين بلند کرد تا با ضربه های نوک عصا تيم حفاظت را خبرنکند. يکی هم بلافاصله جلوی دهانش را گرفت و من هم با ضربات پی درپی چاقو دست بکارشدم و سلاخی اش کردم. از نفس که افتاد، آرام نشانديمش روی مبل و با صدای بلند از او تشکر کرديم و ازخانه بيرون زديم. تيم حفاظت نيم ساعت بعد ازخروج ما متوجه می شود که ازبالا صدايی نمی آيد. مشکوک می شوند. بالا که می روند متوجه قضايا می شوند .”
من اين را از زبان خود آقای طالبی شنيدم. چيزی نيست که بخواهند انکارش کنند. در پستوهای خوفناک وزارت اطلاعات ازاين حکايت ها بسياراست. چه درخارج ازکشورچه داخل. آقای طالبی دوچهره دارد. يکی اطلاعاتی و ترسناک. يکی هم چهره ای که با مردی و مردانگی نا آشنا نيست. ومن درآن سالها با همان خصلت مردی و مردانگی او آميخته بودم. «قلاده طلا» را آن چهره ی اطلاعاتی آقای طالبی ساخته و حيف که مردی و مردانگی اش را درخلق اين اثربه خاک برده. البته درطول ماههای زندان و آشنايی با بازجويان هيولاگون قبول کردم که مأمور وزارت اطلاعات شدن، مساويست با همه چيزرا کنارگذاشتن. وهمه چيزرا زيرپانهادن.
(چهره اش به گلايه می نشيند) شما بالاخره ازمن چيزی بيرون کشيديد که من هرگز به اين گونه سخن گفتن عادت ندارم. من اين چيزی را که درآن سالهای نچندان دورازآقای طالبی شنيده بودم، تاکنون درهيچ محفلی بازگونکرده ام. شما اما با زيرکی عادت اخلاقی مرا مخدوش کرديد.
به همان سئوال اول برگرديم. شما با اين همه نوشتن چه قله ای را فتح کرده ايد؟ دنبال چه نتيجه ای هستيد؟
مگر قراراست قله ای فتح شود؟ اما اگر بدنبال فتح قله ايد بايد بگويم: من به يمن اعتباريافتن افکارعمومی دراين سه سال اخير، وبه برکت خون جوانان ومردان وزنانی که بخاطريک اعتراض بديهی نقش زمين شدند، وبا استفاده از فرصتی که فضای مجازی دراين سالهای اخيردر اختيار ما نهاده، من حداقل دوقله را با همين نوشتن های خود فتح کردم. يکی عادی شدن نگارش نامه به رهبر. که سابقاً معمول ومتداول نبود. حاکميت سه نامه ی مرا با دلخوری تحمل کرد اما به بهانه ی يادداشتی به اسم «سقوط قاضی القضات شهر» مرا به زندان برد و همه ی توانش را بکارگرفت تا ازمن تواب و نادم وبريده بسازد. پس اين يک قله. حالا اگر شما بخواهيد با اسم خودتان حتی به رهبری نامه ای بنويسيد، اگر اين نامه ازچارچوب ادب خارج نباشد، با شما کاری ندارند. سابقاً نگارش نامه ی منتقدانه ی مؤدبانه درمحدوده ی خطوط قرمز قرارداشت و نويسنده به سرعت مجازات می شد. مثل جناب احمد زيدآبادی. که يک نامه نوشت و بسيارمحترمانه درآن يک پرسش مطرح کرد. که چرا نبايد رهبرنقد شود؟
دومين قله؟
دومين قله، برملاکردن پستوهای مخوف اطلاعات وسپاه بود. البته درمحدوده ی کلمات. وگرنه نه من به اطلاعات پس پرده واقفم ونه اساساً شيوه ی نگارش من به افشاگريهای رايج معطوف است. اما به يمن همان برکاتی که برشمردم، خدای خوب توفيق اين را به من داد تا واژگانی چون: فربگان سپاه، هيولاهای وزارت اطلاعات، دزدان سپاه، ودزدان اطلاعات را وارد ادبيات سياسی اين کشورکنم. بطور مثال شما می بينيد من درهر نوشته به وسايل وابزارکاری ام اشاره می کنم. ابزاری که مأموران سپاه و اطلاعات ازدوسال و نيم پيش برداشته وبرده اند و به من بازنگردانده اند. من حاضرم اين وسايل حالا حالا ها نزد اطلاعات و سپاه باقی بماند و من هربار به دزد بودن آنها تأکيد بورزم.
نکته خوبی گفتيد. داستان اين وسايل دزدی چيست که هر بار در نامه ها و يادداشتها به آن اشاره ميکنيد. اين سوال بسياری از مخاطبان ما هم هست.
بله. من هم ديده ام که برخی ازخوانندگان از تأکيدمکررمن براين وسايل مکدرمی شوند. راست هم می گويند. اگرکسی متوجه غرض وهدف اصلی من نشود اذيت می شود. يعنی چه که نوری زاد درهرنامه به وسايل دزديده شده اش اشاره می کند. بچه های مردم کشته شده اند و اين بابا هردم دارد ازوسايل شخصی اش می گويد.
غافل ازاين که من دارم با ملايمت وزشِ يک نسيم اسيدی دم گوش همه ی تاريخ و البته دم گوش بزرگان نظام وسپاه واطلاعات نجوا می کنم که داستان من داستان دزديده شدن وسايلم نيست. بل داستان اين دزدان اطلاعات و دزدان سپاه است که به بلعيدن مال حرام و منافع ملی آنهم درحد کلانش «عادت» کرده اند. دست آنها «کج» است. معده ی آنها انباشته از اموال مردم است. اينها پول نفت و مخابرات وهزارمعدن و هزارفرصت بی زبان مردم را بالا می کشند و سيرمانی هم دارند.
خوب اين آيا کم قله ايست؟ اما يک قله ی ديگرهست که دست کمی ازاين دوقله ندارد. ومن بدان سخت متمايلم. و آن: ايجاد شکاف درميان پاسداران و خانواده های شهدا و جانبازان و بسيجيان و طرفداران حاکميت است. من با طرح مفاسدی که مسئولان طراز اول نظام مرتکب آنها می شوند و اين مفاسد انکارناپذيراست، وبا اشاره به زحمت ها و هزينه هايی که مردم صادقانه برای برآمدن اين نظام متحمل شده اند، درصف مردمی که اين نظام مدعی نمايندگی آن را دارد شکاف ايجاد می کنم.
نظام ما به دروغ سخن از وحدت می گويد اما همزمان مردم را به خودی و ناخودی تقسيم می بندد و بهترين فرزندان ما را به سينه ی سلولها و محبس تنگ زندان می سپرد. به همين طريق، من چرا سخن ازانشقاق نگويم؟ با اين تفاوت که او به آتش جهل و نفهمی مردم پف می کند و من به صورت مردم نسيمی از فهم وعقل و دانستن و دانستگی می وزانم. البته درحد همين نوشته ها و کلمه هايی که اختيارمی کنم. ونه بيشتر.
من چرا نگويم می سوزم وقتی می بنيم جوان پاک وغيورو صددرصد بی گناهی چون ”عماد بهاور“ سه سال تمام است که به مرخصی نيامده و درزندان دارد جوانی اش را خرج آينده ی اين سرزمين می کند، وهمزمان قصابی چون «علی فلاحيان» که دستش به خون بسياری ازمردان و زنان بی گناه ما آلوده است، درکمال امنيت و احترام، درخانه و کارخانه و دارايی ايش غلت می زند؟ من چرا نسوزم وقتی می بينم هيمنه نظام اسلامی ما در باب قضاوت آنجا به خاک مذلت می نشيند که شهامت برگزاری يک دادگاه علنی برای متهمان سياسی ندارد. يا آنجا که همين دستگاه پرطمطراق مدعی عدالت، به ضرب تفنگ شکاری ”جلال الدين فارسی“ وبه جوهرقلم ظالمانه ی قاضيِ مغرض و بی سوادی چون شيخ محمد يزدي، يک مرد بی گناه را می کشد و کمترين گزشی درخود احساس نمی کند. جوری که قاتل اکنون کيفور و طلبکاروآزاد است و خانواده ی مقتول آواره و سرگردان؟
من درفتح اين سومين قله، خدای را سپاس، بسيارموفق بوده ام. مردمان بسياري، چه عالم چه عامي، چه استاد چه دانشجو، چه سردارچه درجه دار، چه روحانی چه غيرروحاني، چه مردچه زن، چه شهری چه روستايي، چه جوان چه پير، با من دراين سرودی که سرداده شده همنوا شده اند. بويژه کسانی که خود را منتسب به سيستم ونظام اسلامی می دانسته اند و دريک سرگردانی فکری درحال دق کردن بودند. من به آنان نشان دادم که می شود به بسياری ازشعارهای پوک حاکميت پشت کرد و نگران مسلمانی خويش نيزنبود. يک روزفرزند يکی ازشهدا جلوی مرا گرفت و دست مادرش را کشاند و پيش آورد و با چشمانی پراشک به من گفت: اين مادرمن. به او بگو که می شود به رهبرانتقاد کرد و ازجهنم نهراسيد.
ما با يک چنين حجم کبره بسته ای ازخرافات مواجهيم که بايد ازراه خودش بدان ورود کرد و به زدودنش همت نمود. ما با شعارو داد وقال و بدوبيراه به جايی نخواهيم رسيد. با شتاب و عجله و ناشکيبايی نيز. بايد صبورباشيم و دقت کنيم دراين راه پرخطر، فرزند زمان خود باشيم. به نظرمن کسی فرزند زمان خودش است که زمان را قدربداند ومفت آن را ازدست ندهد. و بوقت ضرورت، از زمانی که دراختياراوست بهترين فايده را ببرد. ودراين راه، آگاهي، بله آگاهي، حرف اول را می زند.

ادامه دارد
بازگشت به صفحه قبل   نسخه قابل چاپ   لینک دائمی به این خبر 
 
 
¤ اخبار جبهه ملی
¤ درگذشت مهندس اسماعیل حاج قاسمعلی
¤ بازداشت پیمان عارف عضو جبهه ملی ایران
¤ ادیب برومند: انحلال مجلس استیضاح مصدق را منتفی کرد
¤ نامه سخنگوی جبهه ملی ایران به بی بی سی
¤ پیام های نوروزی
¤ خورشیدی که هر روز فروزان تر از روز پیش میدرخشد/بیانیه جبـــهه ملــــی ایــــران
¤ سنگر نشین بی مدعای آزادی هوشنگ کشاورز صدر رفت
¤ تجزیه طلبی محکوم است/رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران
¤ متن پیام های رهبران جبهه ملی به مناسبت پنجاهمین سال تاسیس کنفدراسیون
¤ تحلیل جبهه ملی ایران ازرویدادهای مصر
¤ دکتر علی رشیدی عضو هیئت رهبری جبهه ملی ایران به دو سال زندان و 5 سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شد
¤ بازداشت اعضاي جبهه ملي ايران در اسفراين خراسان شمالي
¤ بزرگداشت دکتر مصدق در واشنگتن/2 گزارش
¤ بزرگداشت دکتر محمد مصدق در باشگاه ملی خبرنگاران در واشنگتن دی سی شنبه 10 نوامبر 2012
¤ مشروح سومین گزارش احمد شهید در رابطه با حقوق بشر در ایران
¤ جبهه ملي ايران , نيروي هوايي و خلبانان قهرمان دفاع مقدس را گراميداشت
¤ تکدیب امضا
¤ جبهه ملی ایران: به یاری زلزله زدگان بشتابیم
¤ درگذشت رادمرد میهن دوست آقای دکترخسروسعیدی عضو حزب ایران و جبهه ملی ایران
¤ ننگ ونفرین بربیست وهشتم مرداد
¤ اسطوره مقاومت مهندس عباس اميرانتظام در بيمارستان بستري شد
¤ بیانیه ادیب برومند و جبهه ملی ایران- اروپا و آمریکا در اظهار تاثر و همدردی با هموطنان داغدیده آذربایجانی
¤ احضار كورش زعيم
¤ درود بر چهاردهم مرداد / ادیب بـرومـند- رهبر جبهه ملی ایــران
¤ جبهه ملی ایران نسل کشی مسلمانان در میانمار را محکوم میکند
¤ بیانیه ادیب بـــرومند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران به مناسبت بزرگداشت ۳۰ تیر 1331
¤ نامه سرگشاده جبهه ملی ایران به رئیس جمهور آمریکا درمورد ادعای واهی مالکیت امارات بر جزایر ایرانی
¤ عمل جراحی قلب دکتر حسین موسویان، رییس هیئت اجرایی جبهه ملی ایران
¤ گرامیداشت یکصدوسی امین زادروز دکتر محمد مصدق در پاریس و کلن
¤ یادداشت اعتراض جبهه ملی ایران به موسسه گوگل
¤ تکذیب مذاکرات جبهه ملی ایران با آقای رضا پهلوی و نزدیکان ایشان
¤ جبهه ملی ایران مهیای ستیزه گری در باره حفظ تمامیت کشور است/ادیـب بـرومـند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران
¤ پیام های نوروزی استاد ادیـب بـرومـنـد , دکتر حسین موسویان ,اقاي حسن لباسچی و مهندس كورش زعيم
¤ پیام نوروزی ادیـب بـرومـنـد
¤ دیدارسخنگو و اعضای جبهه ملی ایران با دکتر علی رشیدی
¤ بیانیه ادیـب بـــــرومــند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران درباره انتخابات اسفند ۱۳۹۰
¤ جبهه ملی ايران در انتخابات شرکت نمی کند
¤ آخرین وضعیت جبهه ملی ایران
¤ وضعیت نا مساعد جسمی حمید رضا خادم، زندانی سیاسی در بند ۳۵۰ اوین
¤ آیا جبهه ملی ایران منحل میشود؟
¤ بازجویی و بازداشت فعالان و اعضای جبهه ملی ایران
¤ ادامه بازداشتها و احضار اعضای جبهه ملی ایران به وزارت اطلاعات
¤ برگزاری جلسات شورای جبهه ملی ایران ممنوع شد
¤ احضارعیسی خان حاتمی عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران/ بازداشت مهندس محمد توسلی
¤ بازداشت دکتر علی رشیدی
¤ احضار ملیون به وزارت اطلاعات
¤ نشست مهرماه شوراي مركزي جبهه ملي ايران
¤ جلسه شورای مرکزی جبهه ملی ایران پنج شنبه در تهران برگزار شد
¤ جبهه ملی ایران در خارج از کشور نماینده ندارد
¤ @نامه پیمان عارف به احمدی نژاد@دیدار از پیمان عارف
© 2004 - 2011 - خبرگزاری جبهه ملی ایران - J M I N e w s . c o m - تماس با ما