با كما ل تاسف و ناخوشايندي در اين روزها كه ميهن عزيزمان در بحراني ترين دوران تاريخ معاصر خود بسر مي برد نيروهاي مدعي ميهن و ملت در كمال ناباوري خود را درگير مسائلي نموده اند كه حاصلي جز عميق تر نمودن شكاف بين مبارزان ميهن پرست نخواهد داشت، كه اين است خواست بد خواهان.
ما به عنوان عضوي از سازمان ديرپاي جبهه ملي ايران و پيرو پيشوا مصدق يكي از آموزه هاي اخلاق مبارزاتي را زير پا گذاشته و با نوشتن آنچه كه نمودي از اختلاف سليقه هاي شخصي و تاريخي است درپي آن هستيم كه صديق ترين ياران هم رزم خود را تخريب نماييم و گويا فراموش نموده ايم كه رسالت ما نه خنجر زدن به ياران كه ما حتا در برابر دشمنان خويش نيزبا نهايت ادب و مدارا را دارا رفتار خواهيم نمود.
سرك كشيدن به تارنماهاي اينترنتي ياران ، بيش از آنكه روزنه اميدي باشدحاكي ازهمبستگي براي فرداي ايران عزيز،خود نقش تفرقه انگيزي را بازي مي كند كه حاصلي جز ياس و ناميدي را در بين نيروهاي جوانتر نخواهد داشت.
امروز را اين چنين به دشنام دادن به پر تلاش ترين ياران و هم رزمان خود سپري مي كنيم و فردا آنان را در بند بنديان دين دستور مي بينيم و فردايي ديگر ويرانه شدن بيش از پيش ميهن و باز دور باطلي از تكرار مكررات "چه بايد كرد؟".
امروز لبه تيز شمشير ي كه حال از رو بسته شده است شخصي را نشانه رفته كه در كوران حوادث سالهاي اخير گاهي يكه و تنها در برابر زورمداران ايستاده و در تلاش بوده است كه نام پر آوزاه جبهه ملي ايران را در گوش همه ايرانيان زمزمه كند.امروز او در زير شديدترين تهمت ها و ناجوانمردي هاي مدعيان پيرو مصدق بزرگ لحظه اي از مدار اخلاقي خارج نشده و واژه اي در مزمت تخريب كنندگان خويش نگفته و حتا دشمنان خويش را "سرورم "خوانده است.
و حال ياراني از روي نا آگاهي خويش و بدون در ك شرايط جامعه اي امروز ايران چنان قلم فرسايي مي كنند كه تو گويي "همه هيچ ندانندو آنان همه دانند" .
وقلم را اينگونه رهنمون مي شوند كه تو نه سازنده كه تخريب كننده اي بس مهيب باش كه ما را درك شرايط ميهن دشوار است.ودلسوزان ميهن پرست را سركوب توهم دشمن خواسته مي كنند و خود بانگ انالحق سر مي دهند؟
و اينگونه است كه هدف يعني"مبارزه براي رهايي و آزادي ميهن و ملت" گم گشته است و در سنگر دشمن تيغ بر يار مي كشيم.
و اينگونه بهت و ناباوري سراسر انديشه يك جوان تازه نفس را مسخر هياهويي پوچ مي كند كه ناشي از نابخردي من و ماست.
و دشمن نيز بانگ گسست صفوف مبارزان را بر بام ميهن بشارت ميدهد و پيروزي تفرقه افكنانه خويش را كه دسترنج مدعيان آزادي و مبارزه است را به رخ مي كشد.
و باز ما مي مانيم و ويرانه اي از ميهن و "اگر" هاي بسيار كه اگر چنين و چنان مي شد......حال و روز ما اين نبود.
در اين روزهاي غمگنانه، جفاي ياران آنچنان گرده هاي ما را زير يوغ ناجوانمردي شكننده نموده كه ديگر از دين دستوران نمي توانيم شكوه اي داشته باشيم .
ديروز حاكمان زور مدار و عده اي بي وطن را در برابر خويش مي ديديم و امروز بانگ مان از درد فرو رفتن خنجر ياران بر پشت ،عرش را به لرزه در آورده است.
ديروز آنان شمشيرهاي آخته به معجون ثواب الهي را نثار ما مي كردند و امروز ياران دشنه هاي كيش شخصيت و تماميت خواهي را بر تن نحيفمان فرو مي آورند .
و ما باز لبخند مي زنيم و مي گوييم كه هر "چه ز دوست رسد نيكوست".
ياران"
سپيده را باور كنيد
نگاه هاي پسركان و دختركان گرسنه از نابخردي استبداد به دستهاي شما دوخته شده است.
نگاه مادران فرزند در بند به بانگ آزاديخواهي شما دوخته شده است.
نگاه شيدايي جوانان و دانشجويان با شور و شوق اهورايي به ياري شما دوخته شده است.
نگاه كارگران و دهقانان و پيشه وران......و همه ملت ايران در انديشه فرداي نويني است كه خردورزي ميهن پرستان برايشان رقم خواهند زد.
و نگاه ماهموندان شما در زنداني به بزرگي ايران عزيز به دستان پرتوان شما دور افتادگان از مام ميهن دوخته شده است.....
وعرق شرم بر پيشاني ام هر روز مي نشيند و مي خواهم دشنه آجين كين دژخيم شوم، تا زخم زبان ياران را همچو تازيانه جهل و نابخردي بر گرده راستين كرداران ميهن پرست نبينم.