استقلال - آزادی - عدالت اجتماعی (جمهوری ایرانی)
به سایت خبری جبهه ملی ایران ،پرببنده ترین سایت نیروهای ملی خوش آمدید
این سایت خبری مستقل است و به انعکاس اخبار تشکلهای جبهه ملی ایران و نیروهای ملی در سراسر جهان اختصاص دارد
از دیگر صفحات این تارنما در زیر این پیام با کلیک روی صفحه دیدن کنید
 
¤ اخبار دانشجویی
¤ صدور حکم زندان برای ۲۰ نفر از بازداشت شدگان زلزله آذربايجان
¤ دیدار اعضای جبهه ملی ایران با فرید طاهری
¤ روز دانشجو در مزار کیانوش آسا/ بیانیه دفتر تحکیم وحدت
¤ احضار مجدد پیمان عارف به دادگاه
¤ پیمان عارف بار دیگر از تحصیل محروم گردید.
¤ دفتر تحکیم وحدت و سازمان دانش آموختگان ایران در بیانیه ای مشترک: «صدای دانشجویان دربند باشیم»
¤ بیانیه‌ دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال; «تشکیل جبهه‌ دموکراسی‌خواهان برای صیانت از منافع ملت ایران در مقابل استبداد داخلی»
¤ ممانعت از آزادی پیمان عارف، فعال سابق دانشجویی
¤ پیمان عارف، دانشجوی زندانی، پس از اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شد
¤ پیمان عارف برای سومین بار بازداشت شد
سایتهای دیگر
 
نشریات
¤ صفحه اول  ¤ اخبار ايران  ¤ اخبار جبهه ملی  ¤ بیانیه های جبهه ملی  ¤ کورش زعيم  ¤ جبهه ملی اروپا  ¤  واشنگتن  ¤ اخبار دانشجویی  ¤ خارج از کشور  ¤ دکتر ورجاوند  ¤ زنان  ¤ نشریات  ¤ دیدگاه  ¤ دریادار مدنی  ¤ رضا آذرخش  ¤ اندیشگاه ملی/ آریان پور  ¤ کنگره ملی/ امیرانتظام  ¤ مقالات  ¤  عضويت  ¤ نهضت آزادی/حزب ملت ایران  ¤ کارگران  ¤  اسناد جبهه ملی  ¤ جوانان جبهه ملی  ¤ دکتر باوند  ¤ كانون انديشه و سخن.  ¤ بیژن مهر  ¤  سمينار جبهه ملی  ¤  فرهنگ  ¤ همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران  ¤ دفتر پژوهش های جبهه  ¤ اخبار زندانیان سیاسی  ¤ برنامه تلوزیون  ¤ اقتصاد  ¤ آلبوم عکسها  ¤ تماس با ما ¤ آرشیو خبرها
نقدکتاب / یادداشت های علم / اردشیر لطفعلیان
12 اسفند 1386       بازگشت به صفحه قبل 
یادداشت های علم اردشیر لطفعلیان
جلد ششم 1356-1355
ویراستار: علینقی عالیخانی
ناشر: انتشارات آیبکس
به: 40 دلار

ششمین جلد "یادداشت های علم" مدتی است که از چاپ خارج شده و نکات تازه ای را از وضعی که در واپسین سالهای سلطنت محمد رضا شاه بر کشورما حاکم بود و به سرنگونی دودمان پهلوی و تبدیل استبداد شاهنشاهی به استبداد فقاهتی انجامید، در دسترس پژوهندگان تاریخ معاصر ایران نهاده است. این یادداشت ها دوره ای بیش از یک سال و نیم را، از آغاز فروردین 1355 تا هفتم مهرماه 1356 در بر می گیرند و هنگامی که علم چندماهی پیش از مرگ خود به بیماری سرطان مهرختام بر آنها می گذارد، سراشیبی سقوط برای شاه مدتی است آغاز شده، اما او هنوز با وجود بروز جلوه های متعدد بحران، شاه خطر را بویژه از منشاء اصلی آن که همان قدرت طلبان دستاربند باشد تشخیص نمی دهد و مستی باده قدرت همچنان باشدت تمام بر مزاجش مسلط است.
ویراستار کتاب "یادداشت توضیحی" مشروح و تحلیلی خود را که پیشگفتاراین مجلد به شمار می رود، با نقل قولی از "سیاست نامه" خواجه نظام الملک، وزیر کاردان ملکشاه سلجوقی در ضرورت مشورت برای پادشاهان آغاز می کند. سخن خواجه به آنجا می رسد که "مشورت ناکردن در کارها از ضعف رأی باشد و چنین کس را خودکامه گویند."
در این هنگام خودکامگی شاه و توهم وی در باره بزرگی و هوشمندی و سیاستمداری خویش چنان که در یادداشت ویراستار اشاره شده و از سطر به سطر یادداشت های علم نیز آشکار است، به اوج رسیده است. او خود را به راستی عقل کل و برترین پادشاهی که تاکنون در ایران بر اریکه سلطنت نشسته است می داند و حتی گاه و بیگاه در مقام دادن پند ورهنمود به رهبران دموکراسی های غربی نیز بر می خیزد.
با آن که آثار ناگوارحکومت خودکامه فردی و دخالت شاه در جزئیات همه امور، از اقتصادی و نظامی گرفته تا سیاست خارجی، بتدریج در حال آشکار شدن است، او نیازی به هیچگونه تغییری در شیوه کار خود نمی بیند و کمترین حق اعتراض و ابراز عقیده ای هم برای مردم قائل نیست. به این چند سطر از یادداشت ویراستار که خود چندین سال در مقام وزیر اقتصاد و رئیس دانشگاه تهران و جز آن، از کارگزاران بلندپایه نظام پیشین بوده است توجه کنیم: "...در این مرحله دیگر شاه نیازی به نظر خواهی از مردم نمی دید وبتدریج اصالتی برای خواست طبیعی آنان به داشتن سهمی در تعیین سرنوشت کشور قائل نبود. هنگامی هم که فشارهای تورمی و تنگناهای اقتصادی موجب شکایت و ناخرسندی مردم شد، شاه ایرادی در تقدم های خود نمی دید و و هرگونه گرفتاری را ناشی از کوتاهی مسؤولان امر می دید. در این زمینه شاه رفتاری شگفت انگیز داشت. از یک سو با سرسختی و هیچ نرمشی برنامه های مورد علاقه و پسند خود را که عامل اصلی ناخرسندی عمومی و آشفتگی اقتصادی و آشفتگی اجتماعی شده بود به دولت تحمیل می کرد، ولی از سوی دیگر در باره تصمیماتی که احیانا نتیجه خوبی نداشت آماده پذیرفتن هیچ گونه مسؤولیتی نبود. در یکی از نشست های شورای عالی اقتصاد، به دنبال گفتگو در باره موضوعی که مورد ایراد شاه بود، یکی از وزیران یاد آور شد که تصمیم آن با تایید خود شاه گرفته شده، وی خشمگینانه اظهار می دارد که برابر قانون اساسی شاه مقامی غیر مسؤول است. با این همه و به رغم چنین تعبیر غریبی از قانون اساسی، شاه خواستار [آن] بود که مقام های دولتی در گزارش های خود پیشرفت های اقتصادی را صرفا مدیون اوبدانند. ..نهاد صلاحیت دار برای رسیدگی به عملکرد دولت و ارزیابی آن می بایست قوه قانونگداری باشد، ولی شاه به هیچ روی آماده پذیرفتن چنین آزدی عملی برای مجلس نبود و و اصولا اعتقادی به دموکراسی نداشت."
علم در جای جای یادداشت های خود، ضمن چاپلوسی های همیشگی و رساندن مقام شاه به چرخ برین، از بروز این آشفتگی ها ابراز نگرانی می کند و شاه هم هرچند بتدریج نگران شده ولی حاضر نیست به سرچشمه اصلی این نابسامانی ها که تصمیم ها و فرمان های خود او است توجه کند و به روال معمول دیکتاتورها همه چیز را زیر سر "تحریکات خارجی" می داند، بویژه که دست آمریکا را هم در پشت سر تحریکات تشخیص داده است . او در "شرفیابی" 10خرداد 1356 علم به وی می گوید: "شپش های لحاف کهنه، مثل امینی و اللهیار صالح وبقایی وامثالهم راه افتاده اند و در باغ های دوردست ملاقات می کنند.... حتی امینی گفته که امسال تابستان داغی در پیش داریم. به همین جهت من که هر سال تابستان به اروپا می رفتم می خواهم امسال در تهران بمانم." سپس به علم دستور می دهد تا در دیدار آینده اش با سفیر آمریکا به او بگوید: "اینجا نمی توانند حکومت نوکر به وجود بیاورند. برای آنها به قیمت میلیونها سرباز و میلیاردها دلار تمام می شود." شاه در اینجا ظاهرا فراموش کرده است که خود او نیز با دست آمریکا باردیگر بر مسند قدرت نشست.
یادد اشت های آغاز این مجلد با مبارزات انتخاباتی سال 1976 در آمریکا و و پیروزی های نا منتظر و پی در پی جیمی کارتر در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات مقارن است. علم در دیدار های خود با شاه به طور مرتب به این موضوع اشاره و از جیمی کارتر که حقوق بشر را به عنوان یکی از تکیه گاه های اصلی مبارزرات انتخاباتی خود برگزیده است با لحنی تمسخر آمیز یاد می کند. همانطورر که می دانیم دردوره ریاست جمهوری نیکسون و تصدی امور خارجی دولت او توسط کیسینجر، مناسبات تنگاتنگی میان شاه و جمهوریخوان برقرار شد، پیشرفته ترین سلاح های آمریکایی (البته با قیمت ها گزاف و حتی نامعقول) در اختیار ایران قرار گرفت و شاه به مقام "ژاندارم خلیج فارس" ارتقاء یافت. بسیاری از تحلیلگران باد نخوتی را که در سر شاه پیدا شد تا حدی از همین ناحیه می دانند. پیش آمدن رسوایی واترگیت در آمریکا، برکناری نیکسون روی کار آمدن جرالد فورد و سرانجام شکست او از جیمی کارتر گمنام و به ظاهر مدافع حقوق بشر، نقطه عطف بزرگی در روابط ایران آمریکا و ایران بود و درواقع سرنوشت شاه را هم که بشدت به جمهوری خواهان وابستگی داشت رقم زد. نگرانی شاه و علم از روند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در 1976 از خلال یادداشت ها بخوبی آشکار است و شاه که قبل از روی کار آمدن کارتر در برابر اشارات علم به ضرورت برخی اصلاحات سیاسی و قضایی و بویژه در کار دادرسی مخالفان رژیم و دادن بعضی آزادی ها به مردم سخت بی اعتنا است، پس از پیروزی کارتر برای خوشایند او به برداشتن گام هایی اکراه آمیزی در این زمینه ها که به "فضای باز سیاسی" معروف می شود و مآلا سرنگونی شاه را هم در پی دارد، رضایت می دهد. علم در یادداشت 11 خرداد 1356 خود پس از این که از شاه دستور قائل شدن پاره ای حقوق از جمله حق تعیین وکیل مدافع برای متهمان دادگاه نظامی را می شنود می نویسد: "جسارت کرده،عرض کردم همه این کار ها را مدتها قبل از آمدن کارتر هم ممکن بود انجام داد تا اصولا کار به اینجا نرسد. جواب مرا ندادند. معلوم بود از این عرض من راضی نشدند و من فضولی کردم."
وخامت روز افزون اوضاع بسیاری از دولتمردان قدیمی مانند دکتر اقبال و علی امینی را که اکنون در حاشیه قرار دارند بشدت نگران کرده است. آنها در فرصت هایی این نگرانی ها را به گوش شاه می رسانند. خود علم نیز به گواهی یادداشت ویراستار، در هفته های بعد از پایان گرفتن این یادداشتها، طی تماسهایی که با شاه داشته اضطراب خویش را از این بابت آشکار می کند. در مراسم سلام روز چهارم آبان سال 1356علی امینی با پیش کشیدن نارضایی های فزاینده مردم از این بابت صراحتا اعلام خطر می کند ولی همچنان با بی اعتنایی شاه روبرو می شود. دکتر اقبال هم در یکی از آخرین دیدارهای پیش از درگذشت خود با شاه در این مورد هشدار می دهد، ولی تنها پاسخی که از شاه می شنود این است: "این کشور دیگر آن کشوری که شما نخست وزیرش بودید نیست. "
یادداشت های علم را می توان دریچه ای به دنیای پشت پرده قدرت در ایران، در اوج خودکامگی شاه دانست. دنیایی شگفت انگیز، عبرت آموز و سرشار از فساد وشهوترانی و انواع تحریکات. این یادداشت ها نشان می دهد که علم برخلاف تصویری که از او به عنوان شخصی سطحی و کودن و حتی بی سواد در اذهان عمومی نقش بسته بود، یک باریگر سیاسی زیرک و به اصطلاح آب زیر کاه، آینده نگر و منضبط بوده است و مداومتی که طی سالیان در نوشتن همین یادداشت ها نشان داده خود دلیل صدق این مدعا است. بررسی این یادداشت ها با توجه به اهمیت تاریخی آنها در چهارچوب محدود همیشگی که برای نقد و معرفی کتاب ها منظور شده میسر نیست و حتی اشارات گذرا به مهمترین نکات این مجلد از خاطرات علم به یکی دو نوشته دیگر با همین تفصیل نیازمند است که در شماره های آینده به آن خواهیم پرداخت.

در فروردین 1355 که نقطه آغازاین یادداشتها است همه قرائن حکایت از آن دارد که شاه بر مرکب مراد سوار است. افق آینده در نگاه نخست صاف و روشن می نماید و نشانه های طوفان بزرگی را که درراه است تنها معدودی چشم های تیزبین می توانند دید. در داخل کشور به ظاهر هیچ مخالف و گردن کشی باقی نمانده است. هیچ صدای انتقادی، ولو به مسالمت آمیز ترین شیوۀ ممکن، ولو همراه با حسن نیت و خیر اندیشی و حتی اگر از سوی خدمتگزاران قدیمی چون انتظام و امینی یا "غللام خانه زادی" چون دکتر اقبال برخاسته باشد، تحمل نمی شود. شاه دیگر نیازی به حضور دو حزب فرمایشی ایران نوین و مردم هم برای اجرای نمایش اکثریت و اقلیت نمی بیند. دراین هنگام آن دو حزب با یک اشاره دست او به صندوق عدم سرنگون شده و جای خود را به حزب واحد رستاحیز داده اند که عضویت آن برای همه مردم ایران، مگر کسانی که بخواهند گذرنامه بگیرند و کشور را ترک کنند، اجباری است. در روی کاغذ هیأت وزیران و مجلس سنا و شورای همچنان وجود دارند، ولی آنها در گردانیدن عملی امور و تصمیمات مهمی که گرفته می شود دارای کمترین نقشی نیستند. اداره حقیقی کشور در دست شاه و علم قرار دارد. شاه خود را به هیچ مرجعی پاسخگو نمی داند. در آمد نفت بی هیچ حساب و کتابی در اختیار او است و رشحات فتوت پهلوی دوم افزوده به سوی همه پادشاهان مخلوع دنیا ازآن میان چندین حاکم خودکامه عرب، نظیر ملک حسن (کشور مغرب) ملک حسین (اردن) و سلطان قابوس (عمان) سرازیر است.
آنچه که در این مجلد توجه خواننده را سخت به خود جلب می کند و موجب سرگرمی او می شود داستان های زنبارگی و شهوترانی لجام گسیخته شاه و علم است که تفریبا در تمامی صفحات کتاب آشکارا از آنها سخن می رود و این کارگاه به ماجراهای خنده آوری می انجامد که شاید به بعضی از آنها به اختصار اشاره شود. در عهدی که هنوز تا کشف داروهای مانند "وایاگرا" راه درازی باقی است، شاه برای تقویت نیروی جنسی به داروهای نامشخصی متوسل می شود که علم از آنها با اصطلاح "ویتامین" یاد می کند. طحال شاه هر از چند گاه بزرگ می شود و این در واقع یکی از عوارض سرطان خون است که چند سال بعد به مرگ وی در تبعید می انجامد، ولی در این هنگام البته هیچ سخنی از سرطان در میان نیست. او زیر نظر دوپزشک فرانسوی که علم معرفی کرده است قرار دارد و آنها داروهایی را که بنا بر پاره ای اقوال خود شاه نیز به درستی نمی داند که چیست به وی می خورانند. علاوه بر علم، دکتر ایادی معروف، طبیب مخصوص و همه جا حاضر،که چندماه قبل از پیروزی انقلاب با پی بردن به انقراض محتوم دودمان پهلوی به فرانسه گریخت، یک پزشک دیگر ایرانی از محارم علم (پروفسور صفویان) در جریان این کار قرار دارد.
مخالفان و دگر اندیشان از هیچیک از حقوقی که در قانون اساس کشور برای آنها تضمین شده برخوردار نیستند و محکومان سیاسی بویژه کسانی که در دادگاه های نظامی محاکمه شده اند پس از گذراندن دروان محکومیت همچنان در زندان باقی می مانند. علم در بخشی از شرح "شرفیابی " 23 فروردین 1355 می نویسد:"عرض کردم، محکومین به حبس از طرف دادگاه های نظامی وقتی حبس آنها به سر می رسد آزاد نمی شوند. جای تعجب است و صحیح نیست. فرمودند، آخر امتحان کرده ایم. صدی نود خرابکاران از میان همین ها بر خاسته اند. عرض کردم با وضف این صحیح نیست و در شأن کشور شاهنشاه نیست. اگر اجازه فرمایید آنها را برای مطالعه و تزکیه به یک شهردور افتاده تحت نظر منتقل کنیم که فرار هم نتوانند بکنند و حبس هم نباشند. فرمودند برو فکرش را بکن وبا رئیس ساواک هم صحبت کن." در اینجا باید توجه کرد که پیشنهاد علم برای آن گرفتاران آزادی به ارمغان نمی آورد و تنها سبب می شود که رسما در زندان نباشند. اگر به آن پیشنهاد عمل هم شده باشد، آنها پس از سالیان اقامت در درزندان همچنان محدود و تحت نظر بوده اند. این شیوه مرضیه و بسیاری دیگر از روشهای رژیم شاه در قبال مخالفان سیاسی بزودی بعد از استقرار جمهوری اسلامی حتی به گونه ای سخت تر و سفاکانه تر دنبال می شود. در سه دهه گذشته بسیاری از زندانیان جمهوری اسلامی سالهای بعد از طی دوران محکومیت خود همچنان در زندان باقی مانده ا ند.
یکی از نکات درخوراشاره در این یادداشت ها طرز تلقی و نحوه برخورد شاه و علم با برخی از واقعیت های تلخ تاریخ معاصر کشور و قلب آن واقعیت ها در جهت دلخواه خودشان است. یکی از این واقعیت ها دست اندازی پهلوی اول به چندین هزار پارچه از آباد ترین روستاهای کشور در شمال و نقاط دیگر بود. صاحبان این املاک از ترس جان در محاضر حضور می یافتند و املاک خود را در قبال ثمن بخس به شاه انتقال می دادند. در میان انها معدودی که سرتسلیم به پیش نمی افکندند سرنوشت های اندوهناکی می یافتند. علم در "شرفیابی" 27 اردیبهشت 1355 خود پس به دنبال طرح موضوع "شبیخون" متفقین به ایران توسط شاه و اشاره به بدرفتاری رفتاری انگلیسی ها با پدرش، تصرف املاک را در شمال به وسیله رضا شاه اینگونه توصیف می کند: "ا عرض کردم ااتفاقا من خواستم دیروز این مطلب را هم عرض کنم وبگویم گر اعلیحصرت رضا شاه کبیر در شمال املاک خریدند برای آبادانی آنجا بود... فرمودند اتفاقا من که گاهی در باره این همه املاک با ایشان صحبت می کردم، جوابشان همین بود،[می گفتند] من قصد تملک ندارم، قصد آبادانی دارم وگرنه انسان بیش از یک کفن به گور نمی برد. عرض کردم به علاوه ایشان یک قران به خارج نفرستاده بودند..." این سخنان به قدری با حقیقت در تعارض قرار می گیرد که آقای عالیخانی، ویراستار کتاب، ناگزیر شده در زیرنویس همان صفحه توضیح زیر را بگنجاند: "سراسر این گفتگو دور از حقیقت است. رضا شاه حرص غریبی به گردآوری مال داشت و دارای مبالغ هنگفتی سپرده در چند بانک خارجی بود. به مقاله محمد دهنوی "برگهایی از تاریخ معاصر ایران"، کتاب دوم، بهار 1369 مراجعه کنید. در صفحه های 1206 تا 1213 این مقاله عکس چند صورت حساب رضا شاه در بانک های اروپایی آمده است. "
از خرداد 1355 به آن سو اشاراتی از بروز نا آرامی در دانشگاه تهران و دیگر دانشگاه های کشوردر یادداشت های علم می توان دید. آنچه از این مطالب استنباط می شود این است که ساواک در گزارش ها خود به شاه این نا آرامی ها را به طرز اغراق آمیزی بزرگ کرده و دانشجویان ناراضی را عناصر خطرناکی که باید با نهایت شدت مجازات شوند معرفی کرده است، تا آنجا که شاه دستور انحلال دانشکده های پلی تکنیک و فنی را صادر می کند که البته به مورد اجرا در نمی آید. تحت تاثیر همین گزارش ها است که شاه در "شرفیابی اول خردادماه 1355 به علم می گوید: "به رئیس دانشگاه تلفن کن که آخر شما احمق ها چطور وساطت شاگردان طرفدار تروریست ها را از من می کنید. این چه طرز فکری است..."
اما روایت هوشنگ نهاوندی رئیس وقت دانشگاه از این ماجرا بکلی چیز دیگری است. علم در یادداشت 2 خرداد همان سال خود در این باره چنین آورده است: "صبح رئیس دانشگاه را پذیرفتم که شرح مبسوطی از اتفاقات این چند روز دانشگاه را به من داد. می گفت بسیار به صورت مبالغه آمیز موضوع نوحه سرایی برای تروریست ها رابه عرض شاهنشاه رسانده اند. اگر احیانا چنان که در وهله اول امر فرموده بودند دانشکده های فنی و پلی تکنیک دانشگاه تهران را منحل کرده بودیم بسیار بد می شد و همان نتیجه ای را که خرابکاران می خواستند عاید می گردید. او عقیده داشت هویدا نخست وزیر برای آن که نظر مردم را از ناراحتی های داخلی منحرف کند به این وسایل متشبث می شود. " البته این رشته در ماه هایی که در پیش است سر درازی پیدا می کند تا آنجا که علاوه بر تکرار نا آرامی در دانشگاه ها آثار نارضایی و مقاومت در برابر رژیم به شکل هایی نگران کننده تر و از آن جمله حملات مسلحانه به بعضی مراکز و ترور سه مستشار نظامی آمریکایی در تهران آشکار می شود. نکته دیگر این که شمار دانش آموزان دختری که در دانشگاه ها با چادر و روسری حضور پیدا می کنند به طرز محسوسی در حال افزایش است. علم طی یادداشت 27 اردیبهشت ماه 1355 در بخشی ازگزارش سخنرانی سالانه اش در دانشگاه پهلوی شیراز که خود از بنیانگذاران آن است، می نویسد:" عرض کردم مثلا چیزی که باعث تعجب من دردانشگاه پهلوی شد، مشاهده تعداد زیادی دختر چادر به سر بود. وقتی که غلام رئیس دانشگاه بودم دخترهای چادر به سر را مسخره می کردیم. یک نفر هم برای نمونه پیدا نمی شد. یعنی آن را برای خود یک تحقیر حساب می کردند و حالا دهها دختر چادری حتی در سالن سخنرانی دیدم. .. به هر حال شنیده ام بعضی از آنها با فرهنگ مهر رئیس دانشگاه دست نمی دهند که این حرام است." اما به نظر نمی رسد که شاه از این بابت زیاد نگران شده باشد. آنچه در وهلۀ نخست مایه نگرانی و اضطراب او است فعالیت چپی ها و مارکسیست ها است. او از سوی مذهبی ها خطری متوجه سلطنت خود نمی بیند. به بقیه همان یاداشت توجه کنیم: "فرمودند دیگر آخوندی نیست. عرض کردم روحیۀ آخوندی هنوز هم هست.و مارکسیسیت ها برای هوچیگری خیلی خوب از آن بهره برداری می کنند. "
در شرفیابی های علم شاه به کرات از رفتار خواهران وبرادران خود و توقعات گوناگون آنان لب به شکوه می گشاید. در یک جا می گوید، آنها متوجه نیستند که همه موجودیتشان وابسته به مقام سلطنت است و به خودی خود هیچ محلی از اعراب ندارند. شاه ظاهرا از کارهای خواهرهمزاد خود اشرف بیش از دیگران عصبانی است. والاحضرت درامور مختلف مداخله می کند. از یک سو ازدولت بودجه هنگفتی برای دفتر خود مطالبه کرده است و از سوی دیگرتبلیغاتی در اطراف بذل و بخشش به بنگاه های نیکوکاری به راه انداخته است. این موضوع مایۀ خشم برادر تاجدار را فراهم ساخته است. شاه در این باره به درستی به علم می گوید: مردم خرنیستند و این چیز ها را می فهمند. در مورد یک چشمه از اقدامات والاحضرت اشرف در یادداشت 15 اردیبهشت 1355 چنین می خوانیم: "عرض کردم والاحضرت اشرف یک جوانکی را به نام [غلامرضا] گلسرخی به عنوان پیشکار انتخاب کرده اند و به من فرمودند او را که هیچ سابقه اداری و در باری ندارد همردیف معاونین دربار مقام بدهم. چون غلط بود مخالفت کردم. خواستم به عرض خاکپای همایونی رسانده باشم. فرمودند بسیار کار درستی کردی. این ها هیچ فکر مرا نمی کنند. هرکس به فکر خویش است، غافل که اگر وضع من درست نباشد اینها هیچ اند. دیگر عرضی نکردم"
اما توضیحی که ویراستار در زیر نویس راجع به این موضوع می دهد حاکی است که همان "جوانک" سرانجام "با مقام معاونت وزرات اطلاعات و جهانگردی مامور خدمت در دربار و دفتر والاحضرت اشرف" می شود.


همانگونه که در بخش نخست این بررسی اشاره رفت موضوعی که مانند ترجیع بند تقریبا در همه این یادداشتها تکرار می شود برنامه منظم خفت و خیز با زنانی است که برای فرونشاندن شهوترانی شاهنشاه آریا مهر و وزیر دربار مقتدر او از چهارگوشه عالم ولی بیشتر از کشورهای غربی در یک توالی بی وقفه به ایران وارد می شوند. علم در یادداشت های خود برای ساعاتی که شاه با همه مشغله سنگین کشور داری و تصمیم گیری یک تنه در تمامی امور حیاتی و غیر حیاتی، به شکلی هر روزه یا دو سه روز در میان با این موجودات می گذاراند، اصطلاح "گردش" را به کار می برد. البته خود او هم جداگانه برنامه های مرتبی از این دست دارد و غالبا پس از شرح اوقاتی که با لعبتان ایرلندی، فرانسوی، آمریکایی، لهستانی و نیز مهرویان ایرانی دارد بیتی هم ، غالبا از سعدی و گاه حافظ، چاشنی مطلب می کند تا کسی نپندارد که وزیر دربار کشور گل وبلبل از ذوق ظرافت بی بهره است. گاه که شاهنشاه منتظر "مهمانی" است ولی نقص فنی هواپیمای حامل و یا اوضاع نامساعد جوی سبب می شود که او به موقع به مقصد نرسد، دریافت خبر ناخوش و این که باید تا رسیدن کالای وارداتی با "جنس خانگی" بسازد معمولاخاطر خطیر همایونی را مکدر می دارد. در این میان ماجرا های خنده انگیزی هم پیش می آید که برای بهجت خاطر خواننده بد نیست به یکی دو نمونه از آنها اشاره شود.
در یادداشت 25 اردیبهشت 1355 چنین آمده است: "در شرفیابی امروز صبح حکایت بامزه دیشب را عرض کردم که خودم داشتم از خندۀ دیشب می مردم و امروز هم که تعریف کردممکن نبود از خنده خودداری کنم و شاهنشاه هم بسیار خندیدند. دختر مورد علاقه شاهنشاه دیشب دچار قی [و] اسهال شد، به علت خوردن چغاله بادام. پدرسوخته سوئدی به چغاله چه کار دارد؟ باری من دستپاچه شدم و دکتر [عباس] صفویان را به عیادت او فرستادم و او[دکتر] را با راننده خودم روانه محل توقف او کردم. راننده من که عجله مرا در می یابد و از وجود دختر دیگر خبر ندارد درست به حرف من و آدرسی که می دهم گوش نمی دهد و دکتر را پیش دختر فرانسویِ دوست من می برد. دکتر وارد می شود و می گوید فلانی مرا برای معالجه شما فرستاده است. چه خورده اید و از کی دچار قی و اسهال شده اید؟ دختر دچار تعجب می شود و می گوید من چنین مرضی ندارم. دکتر اصرار می کند که چرا مرض دارید ، به من نمی گویید؟ نباید از دکترهاتی ایرانی بترسید. از او انکار و از دکتر اصرار تا بلاخره دختر به من تلفن می کند و مشت من و دکتر هردو باز می شود. من دکتر را پیش دختر سوئدی می فرستم و بقدری خندیدیم گه اگر پیشخدمت در این لحظه وارد اتاق می شد تعجب می کرد که چه شده. من که به حالت گریه افتاده بودم و شاهنشاه هم خیلی خندیدند. باری بحمدالله امروز حال دختر خوب شد و او را به کیش فرستادم که امروز خودمان برویم."
در یک مورددیگر دختری که از فرانسه آورده اند به محض ورود بیمار تب سنگینی و دچار می شود. او به توصیه پزشکان که باید استراحت کند و از محل اقامتش بیرون نرود اعتنا نمی کند و به همه فحش و ناسا هم نثار می کند. علم ضمن اگاه ساختن شاهنشاه از این مراتب بشدت به او توصیه می کند که پیش دختر نرود، چون با علائمی که در او مشاهده شده ممکن است مننژیت داشته باشد که یک بیماری مسری است. موضوع بیماری این دختر و بداخلاقی و فحاشی او در چند یادداشت مطرح است. سرانجام طاقت شاهنشاه طاق میشود ومی گوید : "امشب به دیدن او می رویم" اما علم خبر بدی برای ارباب خود دارد و آنهم این که پدر دختر یکی از اعضای حزب کمونیست فرانسه است. این خبر شاه را سخت ناراحت می کند ولی او را از دیدار دختر منصرف نمی سازد، بویژه که علم اطلاع می دهد که پزشکان حالا می گویند دختر مننژیت ندارد. علم از این که شاهنشاه می روند تا میخ اسلام را در دل کمونیسم بکوبند اظهار خشنودی می کند.
از فحوای یادداشت های علم می توان دریافت که مناسبات شاه با شهبانو آنچنان که باید گرم نیست و مکالماتی که از آنها نقل شده احتمال وجود تشنجاتی را تایید می کند. در هر حال نخستین پرسشی که در ذهن خواننده شکل می گیرد این است که شاه چگونه با داشتن همسری در کنار خود تا بدان حد در معاشرت با زنان دیگر بی پروا است. علم نیز رفتاری مشابه دارد. او در مجلدات پیشین یادداشت ها چند بار بگو مگوهایی را که باهمسرناخشنودش گزارش داده است.. با این همه نکته حالب این که علم در یادداشت 21 آذرماه خود هنگامی که برای معالجه به پاریس آمده، پس از ذکر این که "یک دختر قشنگ آلمانی را که می شناختم به اینجا خواسته ام که فقط معاشر من است" به یاد همسرش می افتد و می نویسد: "خانم علم در تهران است و عجیب است که دلم برایش تنگ شده، ولی فعلا از نوه ها پرستاری می کند چون دخترانم در اینجاهستند." پرسش دوم مربوط به هزینه ای است که برای آوردن این دختران به آن شکل
روز مره صرف می شده که بی شک از کیسۀ فتوت شاهنشاه یا آقای علم بیرون نمی آمده است. چنان که از همۀ پیدا است این کار یکی از مسؤولیت های عمده علم را تشکیل می داده و او نیز بخوبی او از عهده بر می آمده است. دلیل این سخن هم مختل شدن کار در مدت اقامت درمانی ویزر درباردر خارج است. دریادداشت 8 دی ماه 1355 می خوانیم: "صبح شرفیاب شدم،شاهنشاه را بسیار عصبانی و برافروخته یافتم. گرچه معمول ندارم بپرسم، ولی چون خلاف انتظار بود فوری سؤال کردم. فرمودند هفته پیش که تو نبودی به این احمق ...[اسم شخص حذف شده] گفتم برای گردش بعد ازظهر ما فلان کس حاضر باشد. امروز که از اوجویا شدم به من می گوید چنین چیزی نفرموده اید. این مردمی که پیر و خرف می شوند و قدرت کار کردن ندارند باید واقعا بازنشسته شوند."
حرص دیگری که سوای معاشرت بازنان در شاه سخت نیرومند است خریدن آخرین محصولات زراد خانه های اسلحه سازی آمریکا با پول نفت است. به او در دوران نیکسون از این بابت به اصطلاح "کارت بلانش" داده شد و این روند در دوره ریاست جمهوری جرالد همچنان ادامه دارد، تا آنجا سر وصداهایی در کنگره بلند شده و شاه در تلاش بر انچیختن وسایلی برای آرام ساختن آن است. موضوع فقدان آزادی و نقض حقوق بشر در ایران نیز در رسانه های آمریکایی به گونه ای فزاینده مطرح است و شاه را عصبی و ناراحت می کند. برای مقابله با این وضعیت با یک موسسه بزرگ روابط عمومی به سرپرستی شخصی به نام یانکلویچ که ظاهرا بخشی از لابی اسراییل است از طریق علم قراردادی که برای بهبود تصویر ایران در اذهان عمومی مردم آمریکا بسته می شود و یک ایرانی نیز به نام سیروس پرتوی با آنها همکاری می کند. اما چون کار به نتیجه فوری نمی انجامد شاه از کارشان رضایتی ندارد. در این میان شاه در مصاحبه ای که با مایک ولاس خبرنگار معروف شبکه تلویزیونی سی بی اس دارد، هنگامی که با پرسش های پی در پی در تنگنا قرار میگیرد به یهودیان امریکا حمله می کند. علم به او خاطر نشان می کند که نمی توان از یک سو یهودیان را مسؤول اصلا ح تصویر ایران در افکارعمومی آمریکاییان ساخت و ازسوی دیگر آنها را مورد حمله قرار داد.
در این میان امریکایی ها هم تا آنجا که تیغشان می برد بدون توجه به شرایط قردادهایی ی که با ایران بسته اند قیمت هواپیما ها و دیگر جنگ افزار ها را چندبرابر می کنند. به عنوان مثال، در حالی که بر سر قیمت 180 هواپیمای سفارش شده اف-16 ازقرار هر فروند 5/6 میلیون دلار توافق شده، سر بزنگاه هر فروند را با شاه 18 میلیون دلار حساب می کنند. علم در این زمینه چنین می نویسد: "ما از اینها کاغذ داریم که هر هواپیما را شش و نیم میلیون دلار گفته اند، حالا چطور زیرش می زنند. همین کاری استکه در مورد [ناوشکن های] کردند که قیمت یکدفعه از 280 میلیون دلار به 600 میلیون دلار رسید و ماهم خریدیم. قطعا در آنجا هم پنتاگون در نظر داشته که که ته حساب پول های نفت را بکشد..."
در همین زمان تدوین اصول ومبانی عقیدتی حزب رستاخیز مطرح است. علم دستیار نزدیک خود محمدباهری را [رئیس پیشین حزب توده شیراز که می گویند صندوق حزب را برداشت و از پاریس سر در آورد] مأمور این کار می کند. اما در یک جلسه تبادل نظر با دیگر بزرگان رژیم میان باهری و منوچهر آزمون [یکی دیگر از توده ای های سابق] بشدت اختلاف نظر پیش می آید و جلسه متشنج می شود.
در این خلال ولیعهد به سن بلوغ پا گذاشته است و علم اصرار دارد که او را با زنان آشنا کند. این موضوع مورداستقبال شاه قرار می گیرد ولی گویا شهبنو موافق نیست. علم سرانجام با استفاده از سفر درمانی خود به پاریس از آنجا "تحفه ای" برای ولیعهد می فرستد ولی نو جوان آن تحفه را نمی پذیرد. وزیر در باراین کار را از چشم مادموازل ژوئل مربی فرانسوی ولیعهد می بیند و پس از جلب توافق شاه در صدد بر می آید که به اصطلاح "زیر آب" او را بزند و عاقبت هم دراین کار توفیق پیدا می کند. چندی بعد ولیعهد به یاری وزیر دربارکاردان معاشران مادینۀ مخصوص خود را پیدا می کند و شهبانو نیز پس از مخالفت های اولیه به ضرورت این کار متقاعد می شود.

از اواخر سال 1355 آثاراختلال در سلامت علم به شکل محسوسی شدت پیدا می کند. او گاه چندین روز در خانه می ماند و مطالب خود را با نامه یا به قول خودش "عریضه" به آگاهی شاه می گذارد. در این هنگام آثار سوء مداخلات شاه در امور اقتصادی و مصرف غیرعاقلانه در آمد نفت به صورت گرانی و تورم شدید و خاموشی های پی در پی بتدریج آشکار شده و نشانه های خشم و نارضایی مردم در هر سو به چشم می خورد. علم از این وضع برای ضربه زدن به رقیب سیاسی خود امیر عباس هویدا سود می جوید و با آنکه خود بهتر از هرکسی سرچشمه این نابسامانی ها را می شناسد، همه مسؤولیت ها متوجه دولت بی اختیار او می کند. از جمله در عریضه ای که دراین روزهای بیماری به شاه می نویسد و در یادداشت 26 دی ماه 1355 به آن اشاره شده چنین آمده است: "...گرفتاری این است که ممکن است دشمن به خطوط داخلی ما رخنه کرده باشد، یعنی این عدم رضایت بی جهت مردم که دستی دستی تراشیده ایم ، جز رخنه دشمن به صفوف داخلی مانیست. ..نبودن برق و ساعات ممتد و خاموشی در پایتخت و ولایات، خوابیدن و ضرر هنگفت صنایع به علت نبودن برق، خرابی تلفن، نبودن خوار بار(جز نان)، بی اعتنایی به درخواست های مردم، مقررات خلق الساعه، گرانی نرخها و غیره و غیره، این را یا یک دشمن در داخل ما به وجود آورده، یا ندانم کاری و بی لیاقتی دولت، به گور پدر دولت لعنت، که من خود آنها را اعضای سیا و غیره می دانم که خود به خود در صف دشمن است. این همه پول هدر دادیم که با یک حرکت عربستان سعودی مات شدیم و الان درد بی پولی داریم و باید کمر بند ها را ببندیم. .. از لحاظ غلامی و بندگی عرض می کنم و پیشنهاد می کنم که شاهنشاه این پدرسوخته ها ر به عنوان خائن یا بی لیاقت به زندان بیندازند که مردم لا اقل نقسی بکشند."
یکی از موضوعاتی که موجبات ناخشنودی شدید علم را فراهم ساخته امضای موافقت نامه ای با دولت افغانستان در مورد تقسیم آب رود هیرمند است که علم آن را به عنوان خیانتی واضح به کشور تلقی می کند. وی به سبب سابقه حکمرانی پدرانش بر سیستان و بلوچستان نسبت به آن خطه بشدت حساس است و بعد از امضای موافقت نامه در چند یادداشت مراتب خشم و نارحتی خود این که شبهایی را تا صبح به خوا نرفته است، در چند یادداشت ذکر می کند.
در این میان اقبال زنان و دختران بویژه در محیط های آموزشی به چادر و روسری شدت یافته و شاه زیر فشار برخی از روحانیون مانند آیت الله شریعتمداری، به طوری که در یادد اشت 31 اردیبهشت 1356 می خوانیم، دستور می دهد "مثل آدم روسری سر کردن نه در دانشگاه ها و نه در مدارس اشکالی ندارد ولی مقنع و چادر غلط است." علم به وی یاد آوری می کند که "مُقنع نیست، مقتعه است، یعنی سرپوشی که فقط صورت را در خارج نشان بدهد و کلمه عربی است." سپس می افزاید: "فرمودند خوب شد به من گفتی، به هرحال این مطلب روسری را که مانع ندارد فوری به دولت ابلاغ کن."
نکته شایان ذکر آن که تظاهراتی به دینداری نیز گاه وبیگاه از جانب افراد خاندان سلطنت به ظهور می پیوندد و از آن جمله است تقاضای شاهدخت فاطمه خواهر کوچکتر شاه دایر براین که یک هواپیمای ارتشی در اختیار او، فریده دیبا مادر شهابنو و عده ای از زنهای درباری و امرای ارتش گذاشته شود که برای غبار روبی ضریح امام هشتم به مشهد بروند. علم ابتدا از این که چنین تقاضایی را به عرض برساند استنکاف می ورزد ولی به علت تلفن های مکرر شاهدخت سرانجام موضوع را به اطلاع شاه می رساند. بخشی از آنچه که در یادداشت 27 مهرماه 1355 در ارتباط با این موضوع آمده عینا نقل می شود : "ناچار امروز به عرض رساندم. آنقدر شاهنشاه عصبانی شدند که من کمتر چنین چیزی دیده بودم. از بس عصبانی شدند جمله ای فرمودند که من ناچار برای این که روشن کنم چه اندازه شاهنشاه به مسائل ارتشی علاقه مند هستند اینجا می گذارم و از خودم هم خجل هستم که آن را می نویسم. فرمودند مگر هواپیماهای ارتشی بی کار هستند که باید ... های بازنشسته را برای استغفار به مشهد ببرند..."
یادداشها از اواخر سال 1355 به سبب بیماری مکرر علم و سه جهار ماه اقامت درمانی وی در فرانسه نظم خود را از دست می دهند و بین آنها فاصله می افتد. علم در اردیبهشت ماه در پایان معالجات خود از به تهران باز می گردد ولی بیماری او در تیر ماه عود می کند و برای ادامه مداوا ناگزیر از بازگشت به آنجا می شود اما با شاه از طریق تلفن و نامه در ارتباط است.
شاه در حالی که پریشانی اوضاع به شکلی چشمگیر رو به افزایش است و تظاهرات و مخالفت های علنی با او در چهار سوی کشور آشکار شده، در نخستین هفته مردادماه 1356 جمشید آموزگار را مامور تشکیل دولت جدیدی می کند، چند روز بعد هم تلفنی از علم می خواهد استعفانامه خود را به سبب بیماری بنویسد و امیر عباس هویدا، مردی که طی بیش از 13 سال دوران تصدی خود مقام نخست وزیری را به سطح یک منشی بی اختیار و فاقد احترام تنزل داده وزارت درابر منصوب می شود.
آخرین یادداشت علم در تاریخ 7 مهرماه 1356 رقم خورده است. بخشی از یادداشت که احساس تلخی و گله مندی در آن موج می زند به عنوان نقطه ختام این بررسی نقل می شود: "با آنکه دیگر قرار نبود چیزی بنویسم، بریده جراید ایران را در باره استعفای خودم و جراید اروپا را در مورد افتادن دولت هویدا را در اینجا می گذارم...جراید ایران نسبت به انتصاب هویدا به یک کار مهم هیچ نوع خوشوقتی نشان ندادند و مردم ایران از شاهنشاه من گله دارند که اگر مسؤول این کارها دولت بوده پس دادن کار مهمی به او چه معنی دارد...خوشحالم که پس از بازنشستگی احساس می کنم به شاهنشاهم سی و هفت سال با صمیمیت خدمت کردم. نه دروغ گفتم نه خلاف عرض کردم.، مگرچیزی در ذهن خودم اشتباه بود و به آن صورت به عرض شاهنشاه خودم رساندم. اخیرا در مورد سیستان آنچه لازمه غلامی خودم بود عرض کردم و دیگر کاری از دستم ساخته نبود. به این جهت نا امید وسرد شدم و نخواستم در کارهای ایران ذیمدخل باشم ولی نسبت به شاهنشاه محبوب خودم وفادار بودم و از نثار جان، صمیمانه می نویسم، برای او دریغ ندارم. تا چه پیش آید."
گرچه در باره کتاب بیش از اینها می توان نوشت مطلب را با تاکید دوباره بر اهمیت تاریخی این یادا دشت ها به پایان می بریم. این نکته را نیز شایان ذکر می دانیم که توضیحات بجا و بی طرفانه ویراستار به درک بسیاری از ابهاماتی که در ارتباط با برخی از چهره ها و مطالب پیش می آید بسیار سودمند و روشنگر است وبه طور کلی کوشش آقای عالیخانی را در انتشار این یادداشتها به عنوان خدمتی به روشن شدن گوشه ای از تاریخ چند دهه اخیر کشورمان، باید قدر شناخت.
بازگشت به صفحه قبل   نسخه قابل چاپ   لینک دائمی به این خبر 
 
 
¤ اخبار جبهه ملی
¤ درگذشت مهندس اسماعیل حاج قاسمعلی
¤ بازداشت پیمان عارف عضو جبهه ملی ایران
¤ ادیب برومند: انحلال مجلس استیضاح مصدق را منتفی کرد
¤ نامه سخنگوی جبهه ملی ایران به بی بی سی
¤ پیام های نوروزی
¤ خورشیدی که هر روز فروزان تر از روز پیش میدرخشد/بیانیه جبـــهه ملــــی ایــــران
¤ سنگر نشین بی مدعای آزادی هوشنگ کشاورز صدر رفت
¤ تجزیه طلبی محکوم است/رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران
¤ متن پیام های رهبران جبهه ملی به مناسبت پنجاهمین سال تاسیس کنفدراسیون
¤ تحلیل جبهه ملی ایران ازرویدادهای مصر
¤ دکتر علی رشیدی عضو هیئت رهبری جبهه ملی ایران به دو سال زندان و 5 سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شد
¤ بازداشت اعضاي جبهه ملي ايران در اسفراين خراسان شمالي
¤ بزرگداشت دکتر مصدق در واشنگتن/2 گزارش
¤ بزرگداشت دکتر محمد مصدق در باشگاه ملی خبرنگاران در واشنگتن دی سی شنبه 10 نوامبر 2012
¤ مشروح سومین گزارش احمد شهید در رابطه با حقوق بشر در ایران
¤ جبهه ملي ايران , نيروي هوايي و خلبانان قهرمان دفاع مقدس را گراميداشت
¤ تکدیب امضا
¤ جبهه ملی ایران: به یاری زلزله زدگان بشتابیم
¤ درگذشت رادمرد میهن دوست آقای دکترخسروسعیدی عضو حزب ایران و جبهه ملی ایران
¤ ننگ ونفرین بربیست وهشتم مرداد
¤ اسطوره مقاومت مهندس عباس اميرانتظام در بيمارستان بستري شد
¤ بیانیه ادیب برومند و جبهه ملی ایران- اروپا و آمریکا در اظهار تاثر و همدردی با هموطنان داغدیده آذربایجانی
¤ احضار كورش زعيم
¤ درود بر چهاردهم مرداد / ادیب بـرومـند- رهبر جبهه ملی ایــران
¤ جبهه ملی ایران نسل کشی مسلمانان در میانمار را محکوم میکند
¤ بیانیه ادیب بـــرومند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران به مناسبت بزرگداشت ۳۰ تیر 1331
¤ نامه سرگشاده جبهه ملی ایران به رئیس جمهور آمریکا درمورد ادعای واهی مالکیت امارات بر جزایر ایرانی
¤ عمل جراحی قلب دکتر حسین موسویان، رییس هیئت اجرایی جبهه ملی ایران
¤ گرامیداشت یکصدوسی امین زادروز دکتر محمد مصدق در پاریس و کلن
¤ یادداشت اعتراض جبهه ملی ایران به موسسه گوگل
¤ تکذیب مذاکرات جبهه ملی ایران با آقای رضا پهلوی و نزدیکان ایشان
¤ جبهه ملی ایران مهیای ستیزه گری در باره حفظ تمامیت کشور است/ادیـب بـرومـند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران
¤ پیام های نوروزی استاد ادیـب بـرومـنـد , دکتر حسین موسویان ,اقاي حسن لباسچی و مهندس كورش زعيم
¤ پیام نوروزی ادیـب بـرومـنـد
¤ دیدارسخنگو و اعضای جبهه ملی ایران با دکتر علی رشیدی
¤ بیانیه ادیـب بـــــرومــند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران درباره انتخابات اسفند ۱۳۹۰
¤ جبهه ملی ايران در انتخابات شرکت نمی کند
¤ آخرین وضعیت جبهه ملی ایران
¤ وضعیت نا مساعد جسمی حمید رضا خادم، زندانی سیاسی در بند ۳۵۰ اوین
¤ آیا جبهه ملی ایران منحل میشود؟
¤ بازجویی و بازداشت فعالان و اعضای جبهه ملی ایران
¤ ادامه بازداشتها و احضار اعضای جبهه ملی ایران به وزارت اطلاعات
¤ برگزاری جلسات شورای جبهه ملی ایران ممنوع شد
¤ احضارعیسی خان حاتمی عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران/ بازداشت مهندس محمد توسلی
¤ بازداشت دکتر علی رشیدی
¤ احضار ملیون به وزارت اطلاعات
¤ نشست مهرماه شوراي مركزي جبهه ملي ايران
¤ جلسه شورای مرکزی جبهه ملی ایران پنج شنبه در تهران برگزار شد
¤ جبهه ملی ایران در خارج از کشور نماینده ندارد
¤ @نامه پیمان عارف به احمدی نژاد@دیدار از پیمان عارف
© 2004 - 2011 - خبرگزاری جبهه ملی ایران - J M I N e w s . c o m - تماس با ما