هنوز صدای شعارهای زنان و مردان ايران، مبنی بر خواست «حجاب اختياری» به جای «حجاب اجباری»، در کمپين های انتخاباتی گم نشده، که طرفداران بی چون وچرای حجاب اجباری دوباره در حکومت اسلامی به راه افتاده اند تا از يکسو به ياد مردمان بياورند که: «آن حرف ها مال زمان قبل از انتخابات بود و دوباره يا روسری و يا توسری» و، از سوی ديگر، با دادن اطلاعات کاملاً غلط در مورد تاريخ و فرهنگ ايرانی، به مردم خودمان بگويند که «حجاب فقط به دوران پس از حمله ی اعراب به ايران مربوط نيست و متعلق به کل تاريخ ايرانيان و از سنت های کهن ما است»! و در عين حال به مردم دنيا و آن دسته از کسانی که تحت عنوان «نسبيت فرهنگی» به تبعيض بين انسان ها در شرق و غرب معتقدند بفهمانند که حجاب اجباری جزو فرهنگ ما است».
در هفته گذشته خانم اشرف يوسفی، کارشناس امور بانوان اداره ی کل تبليغات اسلامی استان قم، ضمن اين که اعلام کرده است که به زودی طرح «اجرای حجاب و عفاف همزمان با 10 استان کشور در قم برگزار خواهد شد»، بدون آن که کلمه ای از ارتباط اسلام و حجاب سخن بگويد، تاکيد کرده که اجرای اين طرح برای «حفظ و تقويت فرهنگ و هويت ايراني و ارج نهادن به ترويج الگوهاي بومي و ملي» است. مهمترين بخش طرح مزبور که در اين ده استان اجرا می شود عبارت است از اينکه آخرين مدها {ی قم} برای چادر و مانتو به وسيله ی توليد کنندگان و عرضه کنندگان عرضه شود.
ايشان در ضمن فرموده اند که: «از انتخاب و مصرف الگوهاي بيگانه و غيرمانوس با فرهنگ و هويت ايراني» بايد پرهيز شود؛ و برای اين که ثابت کنند حجاب اجباری مربوط به فرهنگ ايرانی است (و حتماً فردا هم خواهند گفت که اصلاً حجاب اجباری ربطی به اسلام ندارد و اسلام هم آن را از ايران گرفته است)، دست به تاريخ شناسی و دروغ گویی بزرگ (يا به زبان خودشان، مصلحتی) زده و گفته اند: «در ميان اقوام و تمدن هاي عهد كهن، پوشش زن ايراني در مقايسه با پوشش تمدن هاي ديگر، كاملتر بوده است. از اين رو، در هيچ كتيبه و نقش برجستهاي نميتوان زن ايراني را حتي با سر برهنه مشاهده كرد».
بنظر می رسد که ايشان واقعاً نمی دانند که اگر نقش برجسته ای از زنان بدون حجاب در ايران باقی نمانده دليل اش آن است که، به گفته ی تاريخ شناسان حتی مسلمان، همه ی آنها را در جريان حمله ی اعراب به ايران و در دوران پايه گيری تشيع در زمان صفويه شکسته اند و البته باقيمانده ی آنها را هم در دوران آقايان احمدی نژاد و رحيم مشايی يا رنگ پاشي يا تخريب و يا خارج کردن شان از موزه ها و محوطه های باستانی و فرستادن شان به خارج کشور و فروختن شان به موزه های خصوصی و عمومی کشورهای «کافر» از انظار عمومی در ايران به دور کرده اند.
با اين حال، خوشبختانه و همچنان، هر محوطه ی تاريخی که شکافته و باز می شود نشان از زنانی دارد که اصلاً نمی دانسته اند حجاب چيست و بچه کاری می آيد. در اين ميان فکر می کنم که بايد از اين موسسات ريز و درشت تبليغات اسلامی و گردانندگانش پرسيد: «شما به گذشته ی ايران چه کار داريد؟ چرا به اکنون نگاه نمی کنيد و نمی بينيد که میليون ها زن ايرانی مشکل اجباری بودن پوشش هايي را دارند که دوست ندارند و، دور از چشم شما و پاسداران و قداره کشان تان، از اين پوشش استفاده نمی کنند؛ همان ها که اکنون در سراسر جهان به خيابان ها آمده اند و درد حجاب اجباری را هم نه تنها به عنوان فرهنگی غيرخودی، که به عنوان رفتاری ناقض حقوق بشری، چون دردهای ديگر سرزمين مان، فرياد می کنند.
«حقوق بشر اسلامی» شان که اين است...
در ميان اين همه شلوغی، و حتماً از آنجا که در هفته های اخير حکومت اسلامی خيلی حواسش پی سلامت و رفاه زنان ايران بوده، همايشی در ايران برپا شده با عنوان همايش حقوق زن. در اين همايش خانمی به نام نسرين پيرسمساری، که مدير کل امور خانواده و زنان استانداری آذربايجان شرقی و عضو هيات امناي كميسيون حقوق بشر اسلامي است، سخنرانی مبسوطی فرموده و گفته اند که قبل از انقلاب زن ها حضورشان در اجتماع کمرنگ بوده ولی پس از انقلاب «امام جايگاه زن را ترسيم کرده و راه و دريچه ی جديدی را برای زنان ما گشودند». بعد هم اضافه کرده اند که: «دغدغه ی زنان ما وکيل و وزير شدن نيست؛ آن چيزی که مهم است تربيت، شوهر داری و مادر خوب بودن است؛ اگر چه امام برای مشارکت فعال اجتماعی هم نوشته ها و بيانات قابل تاملی داشته اند».
البته به نظر می آيد که «مشارکت فعال اجتماعی» هم برای زن ها از نظر اين خانم و طرفداران ديگر حکومت اسلامی، مديرکل و وکيل شدن زن های زن ستيز و جلوگيری از وزير و وکيل شدن زن های پيشرو و مترقی و نشاندن آن ها در خانه و شوهر داری و بچه داری کردن است.
ايشان، ضمناً، بدبختی زنان را زير سر «تحجرگرايان و تجددگرايان التقاطی» دانسته و برای کسانی که چون من نمی دانند اين چه نوع گروهی است توضيح داده اند که «آن ها به نام دفاع از حقوق زن دين را ناکارآ و جدا بافته تلقی می کنند، و جامعه ی زنان کشور را به خطر انداخته اند»!
اين خانم «حقوق بشر اسلامی» حضرت فاطمه را الگوی زنان عصر حاضر و آينده می داند و دليلش هم اين است که حضرت فاطمه از حقوق خود دفاع نمی کرد بلکه از حق ولايت دفاع می کرده اند!
ايشان، پس از اينکه مسايل زنان ما را در اين همايش حل کردند، به مسايل زنان ترکيه پرداخته و از سازمان های حقوق بشر خواسته اند که از زنان محجبه ی ترکيه در مقابل دادگاه قانون اساسی ترکيه «که افرادی لاييک آن را اداره می کنند» بايستند.
و بالاخره، شاه بيت سخنرانی ايشان درباره ی کنوانسيون رفع تبعيض از حقوق زنان و «نشست پکن» بود که اين نوع تلاش ها را «انفعالی » خوانده و سخنان مششع خود را اين گونه تمام کرده اند که: «تا انديشه های نورانی امام راحل و الگوی حضرت زهرا (س) را داريم مراجعه به الگوهای ديگر امری بيهوده و بی حاصل خواهد بود».
واقعاً شما فکر می کنيد وقتی «حقوق بشری» های حکومت اسلامی اين گونه می انديشند متعصبين شان چگونه به دنيا نگاه می کنند؟
ندا را که نکشته ايد (!)، بفرمائيد با مهسا چه کرده ايد؟
يکی از خبرنگاران که نمی خواهد نامش فاش شود از ايران گزارش داده است که از وضعيت مهسا امرآبادی، خبرنگار پر تلاش روزنامه ی اعتماد ملی در زندان های حکومت اسلامی بسر می برد، خبری در دست نيست.
داستان از اين قرار است که پليس امنيت تهران برای دستگيری مسعود باستانی، همسر مهسا، که خود يکی از خبرنگاران سرشناس ايران است، به خانه ی آنها يورش برد، و پس از آنکه معلوم شد مسعود باستانی در منزل نيست، مهسا را که باردار هم هست، به همراه دو تن ميهمانشان، «بهزاد باشو»، کاريکاتوريست روزنامه ی سرمايه، و يک شهروند ديگر، دستگير و به زندان بردند.
مسعود باستانی که برای انجام کاری از خانه خارج شده بود، پس از بازگشت و با شنيدن خبر دستگيری همسرش بلافاصله به پليس امنيت و دادگاه انقلاب مراجعه کرده و ضمن معرفی خود جويای همسرش می شود. اما آن ها ضمن بی اطلاعی از مهسا نه تنها از بازداشت او خودداری می کنند بلکه وجود هر گونه پيگردی در مورد او را تکذيب می کنند.
با اين همه، در بار دومی که باستانی به دادگاه انقلاب مراجعه کرده و از همسرش سراغ می گيرد او را هم دستگير و زندانی می کنند.
در حال حاضر هيچ کس از وضعيت مهسا خبری ندارد و معلوم نيست که اين زن باردار در چه شرايطی و در کدام زندانی به سر می برد.