استقلال - آزادی - عدالت اجتماعی (جمهوری ایرانی)
به سایت خبری جبهه ملی ایران ،پرببنده ترین سایت نیروهای ملی خوش آمدید
این سایت خبری مستقل است و به انعکاس اخبار تشکلهای جبهه ملی ایران و نیروهای ملی در سراسر جهان اختصاص دارد
از دیگر صفحات این تارنما در زیر این پیام با کلیک روی صفحه دیدن کنید
 
¤ اخبار دانشجویی
¤ صدور حکم زندان برای ۲۰ نفر از بازداشت شدگان زلزله آذربايجان
¤ دیدار اعضای جبهه ملی ایران با فرید طاهری
¤ روز دانشجو در مزار کیانوش آسا/ بیانیه دفتر تحکیم وحدت
¤ احضار مجدد پیمان عارف به دادگاه
¤ پیمان عارف بار دیگر از تحصیل محروم گردید.
¤ دفتر تحکیم وحدت و سازمان دانش آموختگان ایران در بیانیه ای مشترک: «صدای دانشجویان دربند باشیم»
¤ بیانیه‌ دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال; «تشکیل جبهه‌ دموکراسی‌خواهان برای صیانت از منافع ملت ایران در مقابل استبداد داخلی»
¤ ممانعت از آزادی پیمان عارف، فعال سابق دانشجویی
¤ پیمان عارف، دانشجوی زندانی، پس از اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شد
¤ پیمان عارف برای سومین بار بازداشت شد
سایتهای دیگر
 
اندیشگاه ملی/ آریان پور
¤ صفحه اول  ¤ اخبار ايران  ¤ اخبار جبهه ملی  ¤ بیانیه های جبهه ملی  ¤ کورش زعيم  ¤ جبهه ملی اروپا  ¤  واشنگتن  ¤ اخبار دانشجویی  ¤ خارج از کشور  ¤ دکتر ورجاوند  ¤ زنان  ¤ نشریات  ¤ دیدگاه  ¤ دریادار مدنی  ¤ رضا آذرخش  ¤ اندیشگاه ملی/ آریان پور  ¤ کنگره ملی/ امیرانتظام  ¤ مقالات  ¤  عضويت  ¤ نهضت آزادی/حزب ملت ایران  ¤ کارگران  ¤  اسناد جبهه ملی  ¤ جوانان جبهه ملی  ¤ دکتر باوند  ¤ كانون انديشه و سخن.  ¤ بیژن مهر  ¤  سمينار جبهه ملی  ¤  فرهنگ  ¤ همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران  ¤ دفتر پژوهش های جبهه  ¤ اخبار زندانیان سیاسی  ¤ برنامه تلوزیون  ¤ اقتصاد  ¤ آلبوم عکسها  ¤ تماس با ما ¤ آرشیو خبرها
قیام ملی و یا کودتای 28 مرداد 1332!؟/امیر هوشنگ آریان پور
6 آبان 1389       بازگشت به صفحه قبل 
قیام ملی و یا کودتای 28 مرداد 1332!؟
28 مرداد سال 1332 روزی سرنوشت ساز و روزی که دو دیدگاه درباره آن وجود دارد

8 دیدگاه اول:عده ای بر این عقیده هستند که ۲۸ مرداد روزی است که ملت ایران از ستم دولت مصدق به جوش آمده و بر او شوریده اند!
دیدگاه دوم براین تفکر است که: این رویداد نه تنها قیام ملی نبود بلکه یک کودتا که از جانب دو دولت انگلستان و امریکا برنامه ریزی و توسط مزدوران ایرانی خود به مرحله اجرا درآمد.
… نه تنها هواداران دکترمحمد مصدق، بلکه تقريبا تمامی مخالفان محمد رضا شاه پهلوی، فارغ از گرايش‌های فکری و سياسی خود از وقايع ۲۸ مرداد به عنوان يک “کودتای انگليسی- آمريکايی” ياد کرده‌اند و در مقابل، طرفداران نظام سلطنتی، حوادث ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را “قيام ملی” خوانده‌اند!؟
حال کدامین نظر درست است ؟ در این نوشته کوشش می کنیم به حقایق انکار ناپذیری اشاره کرده و با ارائه اسناد و مدارک حقایق را برملا کنیم. بحثی نیست که داوری نهائی را بر عهده خواننده می گذاریم.
تعریف کودتا
کودتا ، جنبش قهر آمیز بخشی از نیروهای دولتی خاصه نظامیان (ارتش، ژاندارمری، شهربانی ) است به صورت حرکتی سریع برای برکناری حکومت و برقراری حکومتی دیگر.
تعریف قیام:
قیام، جنبش قهرآمیز گروهی از مردم یک کشور است علیه حکومت یا طبقات حاکم یا حتی سراسر نظام اجتماعی. در حالیکه قیام ملی جنبش قهر آمیز دستجمعی اقشار مختلفی است که در یک کشور زندگی می کنند. مانند روشنفکران ، دانشجویان و دانش آموزان بازاریان و تجار،کارمندان دولت، معلمین، کارگران و کشاورزان و و و .
( البته رجاله ها و روسپی های را می توان یکی از اقشار مردم بحساب آورد! ولی فقط با شرکت آنها به تنهایی در شورشی ، نمی توان آن را قیام ملی خواند!)
وقایعی که منجر به قیام ملی و یا کودتا ی 28 مرداد گردید:
12 مرداد 1332
در تهران برای انحلال مجلس هفدهم، دکتر محمد مصدق نخست وزیر ایران دستور داد به آرای عمومی مراجعه شود و مردم رای به انجلال مجلس دادند.
19 مرداد 1332
در شهرستانها برای انحلال مجلس هفدهم به آراء عمومی یا رفراندم مراجعه شد و آراء قابل ملاحظه ای تحصیل گردید.
22 مرداد 1332
شاه که به اتفاق ملکه ثریا پهلوی در رامسر بسر میبرد، محرمانه فرمان عزل دکتر محمد مصدق و فرمان انتصاب سرلشگر زاهدی را به نخست وزیری صادر کرد.
24 مرداد 1332
افراد گارد شاهنشاهی شب هنگام مهندس زیرک زاده ، مهندس حق شناس و دکتر حسین فاطمی سه تن از وزرای کابینه دکتر مصدق را بازداشت کردند.
در همانروز سرتیپ مدبر رئیس شهربانی ایران به علت داشتن تمایلات ضد دکتر مصدق بدستور دکتر مصدق از کار بر کنار گردید.
25 مرداد 1332
*- در ساعت 2 بامداد سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی فرمان عزل دکتر مصدق را در منزل وی که ضمناً دفتر کار نخست وزیری بود، به وی ابلاغ کرد و رسید دریافت کرد و بلافاصله توقیف شد.
*- دولت در بامداد همان روز طی اعلامیه ای وقوع یک کودتا ی نظامی در تهران و خنثی شدن آن را اعلام نمود.
*- محمد رضا شاه پهلوی پس از مطلع شدن از خنثی شدن کودتای مورد نظرش به اتفاق ملکه ثریا پهلوی با هواپیمای اختصاصی که از روز 20 مرداد در رامسر سوختگیری و آماده پرواز به خارج کشور بود با خلبانی سرگرد محمد امیر خاتمی، تهران را به قصد بغداد ترک نمود.
*- دکتر مصدق در بعد از ظهر آن روز اعلامیه انحلال مجلس شورای ملی را انتشار داد.
*- عده کثیری از افسران به اتهام مشارکت در امر کودتا بازداشت شدند. از جمله بازداشت شدگان می توان نام سرلشگر باتمانقلیچ، سرتیپ زند کریمی و اسکندر آزموده را ذکر نمود.
*- لشگر گارد بدستور رئیس ستاد ارتش سرتیپ ریاحی، خلع سلاح گردید.
*- ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار، سلیمان بهبودی رئیس تشریفات و هیرداد رئیس دفتر مخصوص و سایر درباریان بازداشت شدند.
*- محمد رضا شاه وملکه ثریا بعد از ظهر آنروز وارد فرودگاه بغداد شده و به طور غیر رسمی از طرف ملک فیصل پذیرایی گردید.
26 مرداد1332
*- امینی کفیل وزارت دربار در بازداشتگاه نامه تضرع آمیزی به دکتر مصدق نوشت و ضمن اظهار اینکه مطلقاً اطلاعی از کودتا و کوتاچیان و نامه عزل دکتر مصدق نداشته است تقاضای آزادی از بازداشتکاه را نمود.
*- محمد رضا شاه و ملکه پهلوی وارد رم شدند. نظام السلطان خواجه نوری وزیر مختار ایران در ایتالیا از استقبال شاه خود داری کرد.
27 مرداد 1332
*- به دستور دکتر مصدق سرهنگ اشرفی فرماندار نظامی از کار بر کنار و سرتیپ محمد دفتری فامیل نزدیک دکتر مصدق جانشین او شد.
*- ابولقاسم امینی کفیل وزارت دربار، از بازداشتگاه آزاد شد.
28 مرداد1332
*- به دستور دکتر مصدق سرتیپ محمد دفتری، علاوه بر فرماندار نظامی، ریاست شهربانی را نیز در دست گرفت.
*- از بامداد این روز نظامیان در تحت فرمان سرتیپ محمد دفتری از فرمان دکتر مصدق نخست وزیر سرپیچی کرده و با ارازل و اوباشی که برادران رشیدیان با پرداخت پول براه انداخته بودند همصدا شده وبه نفع شاه شعار سر دادند.
*- در بعد از ظهر این روز حدود ساعت 5 بعد از ظهر، سرلشگر زاهدی که پس از دستگیری سرهنگ نصیری و خنثی شدن کودتا در یکی از خانه های امن سفارت آمریکا در تهران پناهنده شده بود، بوسیله یک فروند تانک که به توسط ستوان دوم حجت و دانشجو آزادی و چند دانشجوی دیگر که طرفدار شاه بودند ، در آنروز از محل دانشکده افسری در اقدسیه ربوده شده بود و آن تانک با سرنشینانش خود را به محل اقامت زاهدی رسانده بودند، به مرکز رادیو ایران در محل بیسیم جاده قذیم شمیران برده می شود. در حدود ساعت 25/5 بعد از ظهر میر اشرافی از طریق رادیو فرمان نخست وزیری سرلشگر زاهدی و سقوط دکتر محمد مصدق را به اطلاع ملت ایران می رساند.
*- سرلشگر زاهدی از مرکز رادیو تهران مستقیماً به اداره شهربانی کل در توپخانه رفته و در شهربانی که از قبل بدستور سرتیپ دفتری آماده پذیرایی او بودند ، مستقر و مشغول صدور دستورات به نیروهای نظامی فرماندار نظامی و ماموران شهربانی برای اشغال نقاط حساس تهران می شود.
*- از حدود ساعت چهار بعد از ظهر رجاله های جنوب شهر با چوب و چماق و چاقوی ضامن دار به همراهی نظامیان فرماندار نظامی و ماموران پلیس که مجهز به سلاح تفنگ و مسلسل و چند فروند تانک بودند به دستور سرتیپ محمد دفتری به خانه دکتر محمد مصدق حمله ور شدند. بین محافظین خانه دکتر مصدق به فرماندهی سرهنگ ممتاز و مهاجمین نظامی زد وخورد مسلحانه آغازشد. این جنگ ساعت ها ادامه داشت وتعداد کثیری از دو طرف زخمی و مقتول گردیدند. سر انجام در حدود ساعت6 بعد از ظهر پس از آنکه سرهنگ ممتاز مطمئن گردید که دکتر مصدق و یارانش موفق بخروج از خانه و پناه بردن بخانه همسایگانش شده اند، دستور داد محافظین خانه مصدق دست از تیر اندازی برداشته و تسلیم شوند.
با تسلیم شدن محافظین خانه مصدق، لجاره های جنوب شهر وارد خانه مصدق شده و پس از شکستن وتخریب درب و پنجره هایی که حتی پس از چند ساعت گلوله باران کودتا چیان کاملاً از بین نرفته بودند ، کلیه اثاثیه خانه مصدق را به یغما برده و ضمناً آنچه که بعلت سنگینی قابل حمل نبود، در محل نابود کردند.
29 مرداد 1332
*- سرلشگر زاهدی تلگرافی به محمد رضا شاه پهلوی مخابره و از او خواست تا به ایران باز گردد با این مضموم:
" پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه، مردم شاه دوست و ارتش فداکار در انتظار موکب همایونی با بی صبری دقیقه شماری می کنند. از خاکپای مبارک استدعای تسریع در عزیمت و ابلاغ ساعت نزول اجلال را دارد تا احساسات پاک مردم مطابق آرزوی خودشان نثار قدوم مبارک گردد."
شاه درپاسخ تلگرام سرلشگر زاهدی چنین مخابره کرده است:
"بنام قادر متعال، از پشتیبانی مردم ایران نسبت به خود و دفاع از قانون اساسی، صمیمانه سپاسگزارم. من کلیه افراد ارتش و تمام مامورین غیر نظامی و همه مردم ایران را به متابعت از اوامر جناب آقای فضل اله زاهدی، که طبق قانون اساسی، از طرف من به ریاست حکومت ملی و قانونی ایران، تعیین شده دعوت می کنم. من بی درنگ به ایران و میان ملتم باز می گردم.
خدا حافظ ایران و مردم ایران."
*- در بامداد همان روز عده زیادی از افسران ارتش و شهربانی که از عوامل اصلی کودتا بودند ترفیع درجه پیدا کردند. از جمله سرهنگ نعمت الله نصیری، سرهنگ تیمور بختیار، و سرهنگ عباس فرزانگان درجه سرتیپی گرفتند. ستوان دوم حجت که تانکی را برای جابجایی سرلشگر زاهدی از اقدسیه بحرکت در آورده بود نیز به درجه ستوان یکمی مفتخر گردید.
*- عصر آنروز اعلام شد که مامورین حکومت نظامی سرتیپ فرهاد دادستان، دکتر محمد مصدق، دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر علی شایگان و مهندس سیف اله معظمی را بازداشت و موقتاً به شهربانی برده و سپس به باشگاه افسران محل استقرار سرلشگر زاهدی انتقال دادند.
*- پزشکی قانونی اعلام کرد تا کنون هویت 41 نفر از کشته شدگان روز قبل مشخص شده اند.
*- عده زیادی از رجال و همکاران دکتر مصدق بازداشت و به زندان انتقال یافتند.
*- از بامداد روز 29 مرداد مشاغل حساس و کلیدی به عوامل کودتا سپرده شد. از جمله سرلشگرنادرباتمانقلیچ به ریاست ستاد ارتش، سرتیپ علیقلی گلپیرا به ریاست ژاندارمری، سرتیپ محمد دفتری به ریاست شهربانی، سرهنگ قربانی دادستان نظامی، سرتیپ تیمور بختیار فرمانده لشگر جدیدالتاسیس 2 زرهی، سپهبد شاه بختی استاندار آذربایجان، سرتیپ مظهری معاون ستاد ارتش، سرتیپ آزموده دادستان ارتش سرتیپ شاهنده رئیس دادرسی ارتش و و و.
30 مرداد1332
*- شاه و ملکه ثریا با هواپیما از رم به سوی بغداد عزیمت کرده و در فرودگاه بغداد از طرف نایب السلطنه و ولیعهد عراق و اعضاء کابینه مورد استقبال قرار گرفت.
*- فرمانداری نظامی اعلام کرد تا کنون بالغ بر دویست نفر از عوامل حکومت سا بق بازداشت شده اند.
*- سرلشگر زاهدی در شمیران به ملاقات آیت الله کاشانی رفت. در این ملاقات حائری زاده، دکتر بقائی، شمس قنات آبادی و نادعلی کریمی حضور داشتند.
31 مرداد 1332
*- شاه در بغداد با ملک فیصل ملاقات و گفتگو کرد. از طرف پادشاه عراق یک قبضه شمشیر مرصع به شاه داده شد.
*- ساعت 5/11 بامداد هواپیمای شاه در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست. سرلشگر زاهدی و عده ای از مقامات تازه از شاه استقبال کردند.
3 شهریور 1332
بپاس خدمات صادقانه در کودتای نظامی 28 مرداد، سرلشگر زاهدی یک قطعه نشان اول تاج از محمد رضا شاه دریافت کرد.
4 شهریور 1332
*- زاهدی نخست وزیر نامه ای به ژنرال آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا نوشته اعلام داشت: قصد حکومت او بهبود وضع بین المللی ایران است و افزوده بود: خزانه کشور خالی است، ذخایر ارزی ته کشیده، اقتصاد ملی رو به زوال رفته و ایران نیاز فوری به کمک دارد که بتواند خود را از هرج و مرج اقتصادی و مالی نجات دهد.
*- سرلشگر زاهدی نخست وزیر به درجه سپهبدی نائل شد.
12 شهریور1332
دولت آمریکا موافقت خود را به پرداخت مبلغ چهل و پنج میلیون دلار کمک بلا عوض به ایران اعلام نمود. مبلغ واقعی این کمک 40 میلیون دلار بوده است، پنج میلیون دلار آن دستمزد زاهدی بود!
1 مهر ماه 1332
*- عده زیادی از افسران ارتش به مناسبت فعالیت در روز 28 مرداد ترفیع درجه گرفتند. از جمله سرتیپ فرهاد دادستان فرماندار نظامی تهران، سرتیپ غلامحسین افخمی که فرمانده مهاجمین به خانه مصدق را عهده دار بود و سرتیپ شاهنده، سرتیپ عزیزی، سرتیپ مرتضی زاهدی درجه سرلشگری گرفتند و 27 سرهنگ نیز سرتیپ شدند.
تجزیه و تحلیل حقایق
حال با بررسی و تجزیه و تحلیل آنچه که در بالا به آن اشاره رفت و با توجه به مدارکی که اکنون در اختیار تهیه کننده این نوشته قرار گرفته است ، می توان به شرح زیر نتیجه گیری کرد:
در روز 20 مرداد 1332 محمد رضا شاه با همسرش ملکه ثریا با هواپیمایی به خلبانی سرگرد محمد امیر خاتمی بدون اطلاع نخست وزیر دکتر مجمد مصدق به رامسر میرود. برابر روش جاری و دستوری که محمد رضا شاه چندی قبل صادر کرده بود خلبان مخصوص او سرگرد خاتمی باتفاق یک درجه دار فنی موظف بودند در هر هفته چهار روز ( یکشنبه، سه شنبه، پنجشنبه و جمعه) در آشیانه مخصوص در فرودگاه مهرآباد حضور بهم رسانند. ( کپیه این فرمان سند شماره 1 به پیوست است.) در روز 22 مرداد کرومیت روزولت مامور (سی. آی. ا ) باتفاق سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی به رامسر رفته و شاه را وادار به امضای فرمان خلع دکتر مصدق و گماردن سرلشگر زاهدی به سمت نخست وزیر ایران می کنند. ( گفته شده است که شاه حاضر به امضای آن دو نامه نبود، ولی باصرار ملکه ثریا آن دو فرمان را امضاء کرده است.)
برابر روش جاری، فرمان عزل و یا انتصاب نخست وزیران همیشه در دفتر مخصوص شاه در تهران با اطلاع وزیر دربار و حضور رئیس دفتر مخصوص شاه تهیه و پس از ثبت در دفتر مربوطه جهت ارسال انجام می گرفته است. ارسال این گونه فرمان ها معمولاً در ساعات اداری و توسط رئیس دفتر مخصوص و یا رئیس تشریفات و یا نامه رسان مخصوص انجام میگرفت. در حالیکه مشخص شده است که ظاهراً وزیر دربار و رئیس دفتر مخصوص و رئیس تشریفات سلطنتی اطلاعی از صدور این فرمان نداشته و در هیچ دفتری به ثبت نرسیده است. ضمن اینکه ارسال آن در ساعت 2 بعد از نیمه شب روز 25 مرداد به خانه دکتر مصدق و آنهم توسط فرمانده گارد سلطنتی بی سابقه بوده است.
پس از آنکه در آن ساعت نامه به دکتر مصدق می رسد، آنهم توسط فرمانده گارد سلطنتی هر کسی که بجای دکتر مصدق بود نیز بفکر می افتاد که چرا در چنین ساعتی و چرا توسط فرمانده گارد!؟ در نتیجه چون از طرق مختلف، قبلاً به دکتر مصدق اطلاع داده شده بود که وقایعی برای عزل و بازداشت او در جریان است، و این شک و تردید دکتر مصدق پس از شنیدن خبر دستگیری سه تن از وزیرانش توسط ماموران گارد سلطنتی دو چندان شده بود، لذا به محافظین خود دستور بازداشت سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی را می دهد.
گروهی از سلطنت طلبان ادعا می کنند که پس از انحلال مجلس ، شاه برابر قانون اساسی مجاز به عزل دکتر مصدق و انتصاب سرلشگر زاهدی بوده است! مطلقاً چنین ادعایی درست نیست :
الف- دکتر مصدق انحلال مجلس را تا روز بعد یعنی پس از فاش شدن کودتای گارد سلطنتی به اطلاع عموم نرسانده بود. پس قانوناً مجلس شورای ملی در جای خود استوار بوده است. ( کما اینکه در چند روز بعد مشاهده می کنیم که زاهدی در روز 11 شهریور ماه در همان مجلس شورای ملی که ادعا کرده اند منحل شده است حاضر شده و با نمایندگان حاضر ملاقات و رای اعتماد خود را دریافت می کند! ضمن آنکه در تاریخ 9 مهرماه 1332 نمایندگان مجلس به ریاست ابوالحسن حائری زاده تشکیل جلسه داده اند!؟)
ب- برابر روش جاری نتیجه رفراندم بایستی به اطلاع شاه می رسید و او فرمان انحلال و شروع انتخابات مجدد را توشیح می کرد. پر واضح است که شاه فرمان انحلال مجلس را توشیح نکرده بود.
پس چگونه سلطنت طلبان می توانند ادعا کنند در غیاب مجلس، شاه مجاز به عزل مصدق بوده است!؟
دربامداد روز 25 مرداد و بازداشت وزیر دربار آقای ابوالقاسم امینی و سایر کارمندان دربار، و بازجویی از آنها ، پی می برند که فرمان عزل در دربار تهیه نشده و بلکه در سفارت آمریکا در تهران و زیر نظر سرلشگر زاهدی و ماموران "سی آی ا" تهیه و برای گرفتن امضا به رامسر برده شده بود. به این علت وزیر دربار آزاد می گردد.
محمد رضا شاه پس از مطلع شدن از بازداشت فرمانده گارد سلطنتی و بر ملاء شدن برنامه کودتا و شرکت خود در برنامه ریزی کودتا بخاطر جان خود بیش از اندازه نگران شده و با هواپیمایی که از روز 20 مرداد در فرودگاه رامسر با مخازن پر از بنزین آماده پرواز بود باتفاق ملکه ثریا و خلبانی سرگرد امیر خاتمی و حتی بدون بردن درجه دار فنی، رامسر را به مقصد بغداد ترک می کنند. البته نزدیک ترین کشوری که امکان داشت به او پناهندگی دهد ، کشور سلطنتی عراق و ضمناً دست نشانده دولت بریتانیای کبیر نیز بود. لذا به خلبانش دستور می دهد به سوی عراق به پرواز درآید.
برابر روش پروازی بین کشورهای مختلف ، هر هواپیمایی که فضای هوایی ایران را ترک و وارد فضای هوایی کشور دیگری می گردید ضروری بود که ورود هواپیمای خود و مسیرپروازی اش را به اطلاع مقامات مربوطه کشور دیگر برساند . پر واضح است که چنین تماسی از قبل بر قرار نشده بود.
پس از ورود محمد رضا شاه به کشور عراق، چون اوکشور عراق را بعلت نزدیکی بخاک ایران منطقه ای امن برای حفظ جان خود نمی دانست ، و ضمناً چون امیدی به بازگشت به ایران وجلوس دوباره بر تخت طاوس را بعید می دانست ، لذا بلافاصله عراق را بمقصد ایتالیا ترک نمود. ( شاید هم مقامات رسمی عراق به او گوشزد کرده بودند که شاه نمی تواند در عراق ماندگار شود.)
کودتا چیان که از شکست مرحله اول کودتا ناراحت شدند، با راهنمایی ماموران (سی آی ا ) و (ام آی سیکس) انگلیسی مقیم تهران بفکر اجرای مرحله دوم کودتا افتاده و سریعاً به منظور حفظ جان سرلشگر زاهدی، او را به محل امنی هدایت کرده وبرای آماده کردن نیروهای خارج از مرکز دست بکار شدند. در این هنگام است که در می یابیم اردشیر زاهدی، سرهنگ فرزانگان و چند نفر دیگر برای مذاکره با فرماندهان نظامی پادگانهای نزدیک تهران به سرعت رهسپار شده و در این راه قول و قرارهایی با سرهنگ تیمور بختیار وسرهنگ امیر قلی ضرغام گذارده شده و به توافقهایی نیز می رسند.
در روز 28 مرداد با دلارهایی که کرومیت روزولت و ژنرال شوارتسکوف آمریکایی در اختیار افراد سویل کودتاچیان از قبیل برادران رشیدیان و دیگران گذارده شده بود، این اشخاص با تماس با رجاله های جنوب شهر، و پرداخت مبلغی بهریک ار آنها، آنها را وادار می کنند به طرف شمال شهر بحرکت درآمده و ضمن دادن شعار ( زنده باد شاه و مرگ بر مصدق) در سر راه شروع به شکستن در وپنجره مغازه ها کرده و خود را به خیابان کاخ و خانه دکتر مصدق برسانند. ماموران فرمانداری نظامی و پاسبانان شهربانی بدستور سرتیپ دفتری بجای جلوگیری از شورش رجاله ها با آنها همصدا شده و به خانه مصدق حمله ور می شوند. و از این لحظه است که" قیام رجاله ها" تبدیل به "کودتای نظامیان فرماندار نظامی و پاسبانان شهربانی" می گردد. رجاله ها با چوب و چماق و چاقوی ضامندار و ماموران نظامی و شهربانی با تفنگ و مسلسل خانه مصدق و محافظین آنرا زیر آتش سلاح خود قرار دادند. چون محافظین خانه مصدق به شدت مانع پیشروی رجاله ها و ماموران فرمانداری نظامی و شهربانی شده و سعی در عقب راندن آنها می کنند، لذا، بدستور سرتیپ دفتری چند فروند تانک به فرماندهی سرتیپ غلامحسین افخمی که فرمانده مهاجمین به خانه مصدق را عهده دار بود به خیابان کاخ وارد شده و با گلوله توپ های خود، خانه مصدق را گلوله باران کردند.
دلایلی بر رد، نامیدن روز 28 مرداد 1332 " قیام ملی":
الف- آثار و علایم این گلوله باران در عکسهای متعددی که روزنامه نگاران داخلی و خارجی در همان روزها گرفتند بوضوح دیده می شود، بنابر این نام نهادن " قیام ملی" به آن، از پایه نادرست است. چون مردم عادی دارای توپ و تانک نبوده اند!
ب - در روز بعد یعنی روز 29 مرداد سرلشگر زاهدی باوجود آنکه اجازه دادن ترفیع درجات نظامی به نظامیان را نداشته است، چون محمد رضا شاه در حقیقت فرمانده کل قوای سه گانه ایران بود! مگر آنکه فرض کنیم که چون شاه از کشور فرار کرده و سرلشگر زاهدی پس از به ثمر رسیدن کودتایش خود را ناجی ملت ایران فرض کرده است ، چنانکه رضا خان میر پنج در سوم اسفند 1299 ، پس از موفقیت در کودتایش خود را ناجی مردم تصور کرده بود و اعلامیه معروفش تحت عنوان "حکم می کنم"را با امضای "رضا" ، صادر کرد ؛ لذا سرلشگر زاهدی نیز خواسته است بطریقی قدرت خود را به ملت ایران و به محمد رضا شاه پهلوی نشان داده باشد. به این جهت فوراً سه نفر از سرهنگها بنام های نعمت الله نصیری، تیمور بختیار و عباس فرزانگان را به درجه سرتیپی مفتخر می سازد! شاید هم سرلشگر زاهدی فکر کرده بود که با فرار شاه از ایران و پیروزی کودتا ، سلطنت در سلسله پهلوی خاتمه یافته و اوست که فعلاً فرمانده کل قوا و تصمیم گیرنده امور کشور ایران است!
خوب اگر 28 مرداد قیام ملی بود و اقشار مردم علیه دولت دکتر مصدق بپا خواسته بودند و نظامیان در آن قیام دخالتی نداشتند، پس علت ترفیع این افسران چه بوده است!؟
پ- اگر زاهدی برابر فرمان محمد رضا شاه به سمت نخست وزیری گمارده شد، پس دادن نشان درجه اول تاج در تاریخ سوم شهریور 1332 ، 3 روز پس از مراجعت شاه از رم ، به زاهدی به چه علتی بوده است. بهمین ترتیب اگر زاهدی و نظامیان ایران دخالتی در وقایع 28 مرداد نداشته اند، پس چگونه است که شاه در روز چهارم شهریور ماه 1332 زاهدی را پس از بالغ بر سی و دو سال درجا زدن در درجات سرتیپی و سرلشگری، سپهبد کرده است!؟ ترفیع درجه زاهدی بهترین گواه است که عزل دکتر مصدق و گماردن زاهدی فقط در نتیجه یک کودتای نظامی به ثمر رسیده و شاه با دادن ، نشان درجه یک تاج و ارتقاء درجه سپهبدی به او خواسته است دینش را به زاهدی اداکرده باشد! ( برابر روش جاری ارتش ارتقاء درجه امرا بستگی مستقیم به خالی بودن شغل سازمانی همطراز درجه جدید دارد. در آن هنگام چه شغل نظامی برای سرلشگر زاهدی در نظر گرفته شده بود که او را به درجه سپهبدی ارتقاء داده است!؟ آیا انتصاب زاهدی به مقام رئیس حکومت کشور کافی نبود و او باید حتماً سپهبد می گردید!؟
ت- در اول مهر ماه 1332، بفرمان شاه سرتیپ ها: فرهاد دادستان، فرماندار نظامی تهران، غلامحسین افخمی فرمانده مهاجمین به خانه دکتر مصدق، عزیزی، شاهنده و مرتضی زاهدی به درجه سرلشگری و سرهنگ کیهان خدیو بازپرس دکتر مصدق و 27 سرهنگ دیگر به درجه سرتیپی مفتخر شدند. ( چون تاریخ ترفیعات سالیانه افسران تا آن تاریخ اول فروردین هر سال بوده است. لذا این ترفیعات بی موقع نشان می دهد که افسران ترفیع گرفته کسانی بوده اند که به نحوی در به ثمر رساندن وقایع 28 مرداد، دخالت داشته اند؛ پس می توان نتیجه گرفت که 28 مرداد یک کودتای نظامی بوده است و نه قیام ملی! )
ث- در تاریخ 12 شهریور 1332، ناگهان دولت آمریکا مبلغ 45 میلیون دلار کمک بلا عوض برای ایران ارسال می کند! علت این دست دل بازی آمریکا چه می توانست بوده باشد! در حالیکه در تاریخ 29 ژوئن 1953 برابر با 8 تیر ماه 1!332 ژنرال ایزنهاور رئیس جمهور آمریکا طی نامه ای به دکتر مصدق نوشته بود انتظار دریافت هیچگونه کمکی از آمریکا را نداشته باشید .
President Eisenhower's 29 June 1953 letter to Premier Mossadeq made it clear that increased aid would not be forthcoming to Iran.

تنها دلیل این دست ودل بازی ژنرال آیزنهاور نمی تواند علت دیگری جز موفقیت در کودتای 28 مرداد علیه حکومت دکتر مصدق که مجریان و طراحان آمریکایی و انگلیس آن کودتا از جمله CIA operative Donald Wilber, و کرومیت روزولت، آنرا به ثمر رساندند باشد. نام آن کودتا " پروژه اجاکس" و یا (Project Ajax) خوانده شد.

اخیراً کتابی بنام The CIA in Iran توسط شخصی بنام Christopher J. Petherick کریستفر ج. پته ریک در 153 صفحه در آمریکا به چاپ رسیده است . این کتاب بر مبنای اسناد و مدارک سری دونالد ویلبر مامور سازمان سیا و مسئول تهیه طرح کودتای 28 مرداد جمع آوری شده بود ، نوشته شده است. خواندن این کتاب را به علاقمندان تاریخ معاصر ایران توصیه می کنیم.
The CIA in Iran

Published by American Free Press, THE CIA IN IRAN reveals in shocking detail a once-top-secret report by a CIA field agent working in Iran. The report, which reads like a detective novel, shows how U.S. and British operatives employed every dirty trick at their disposal, including bribery, murder and terrorism, to eliminate a government they could not control and replace it with one they thought they could. It is the true story of how, in 1953, American agents destroyed the democratically elected prime minister of Iran, Mohammad Mossadeq, and maneuvered the infamous "Shah of Iran," Reza Pahlavi, into power. The installation of the Shah led to Pahlavi's own ouster (he was feared by the majority of Iranians) and the creation of today's Iranian Islamic Republic.
Following the overthrow in Iran, U.S. intelligence repeatedly employed the same formula in future coup attempts, including the disastrous Bay of Pigs, but could never quite replicate its success.
To this day, historians and journalists contend the CIA is still utilizing what agents learned in Tehran in 1953. Likewise, you can believe that foreign governments are all the more wary of U.S. scheming, thanks to the release of this report.
Today, the rift between the United States and Iran, short of war, could not be wider. AFP believes this book can help educate Americans about the history of disastrous U.S. policies in the Mideast and will shed some light on the seminal event that instigated the tragic divide between America and Iran we are experiencing today.
As this book went to press, the neo-cons in Washington and the extremists in Israel were hard at work enflaming U.S. public sentiment for war with Iran. Both Israel and the U.S. government have threatened tactical nuclear strikes if Iran does not submit to Western hegemony.
Will this become the next chapter in the book of Iranian-U.S. relations? Only time will tell... Shah Pahlavi, whose U.S.-backed secret police, SAVAK, terrorized the Iranian people for decades. The U.S. and Britain tried twice to oust Mohammad Mossadeq, succeeding in the second of two coup attempts in 1953.
The CIA in Iran is taken from the once-secret follow-up report written by CIA operative Donald Wilber, whose involvement with the overthrow of Dr. Mossadeq was integral to its success.
در تاریخ اول شهریور 1332 یکروز پس از مراجعت شاه از بغداد. کرومیت روزولت یکی از مهره های اصلی کودتا به دیدار شاه رفته و شاه در این دیداربه او اظهار کرده است:
" من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم وارتشم و شما دارم."
)"I owe my throne to God, my people, my army and to you!'
By 'you' the Shah meant me and the two countries—Great Britain and the United Sates)

ادامه ارائه دلایلی بر رد، نامیدن روز 28 مرداد 1332 " قیام ملی":
ث- برابر سند شماره 9688 مورخه 15/6/32 ستاد نیروی هوایی ئ ( سند پیوست شماره 1):
در باره ماموریت خارج از کشور سرگرد محمد خاتمی
بازگشت به شماره5196 کارگزینی - 12/6/32
سرگرد محمد خاتمی در تاریخ 20/5/32 در التزام رکاب اعلیحضرت همایون شاهنشاه برامسر و در تاریخ 24/5/32 بخارج از کشور مسافرت نموده و در تاریخ 2/6/32 جزو ملتزمین رکاب همایونی به تهران مراجعت نموده است. متمنی است دستور فرمایند در باره فوق العاده عادی و خارج از کشور وی کار شایسته انجام و بهره را باین رکن آگاهی دهند.
رئیس رکن 3 ستاد نیروی هوایی سرهنگ ستاد اعزازی
گیرنده: کارگزینی ستاد نیرو بازگشت بشماره 5196 - 12/6/32
این سند گویای نکات زیرین می باشد:
الف- بدون آنکه سابقه ای از خروج محمد رضا شاه از کشور وجود داشته باشد، و برگ ماموریتی بنام سرگرد خاتمی به منظور خروج از کشور با هواپیمای نیروی هوایی از قبل صادر شده باشد، سرگرد خاتمی شاه را با هواپیما در تاریخ 20/5/32 برامسر برده و سپس به خارج کشور برده است . ( علت خروج شاه از کشور به چه دلیلی بوده است؟ چگونه ممکن است پادشاهی از کشورش خارج شود و هیچیک از مقامات رده بالای کشور از علت خروجش با اطلاع نباشند!؟ این خروج از کشور فقط می تواند یک دلیل داشته باشد، " فرار از کشور بخاطر داشتن نگرانی از حفظ جانش.)
ب- در ساعات نیمه شب 24/5/32برابر این سند سرگرد خاتمی شاه را از رامسر با هواپیما بسوی عراق برده است!
( خروج از رامسر در بامداد 25/5/32 بوده است و در نامه ای که رئیس ستاد نیروی هوایی به ستاد ارتش نوشته است این تاریخ اصلاح شده است) و در روز دوم شهریور 1332 سرگرد خاتمی به تهران بازگشته است.
پ- در وحله اول ممکن است خواننده تصور کند که در آن دوران وانفسا چگونه ممکن است ، سرگردی که شاه را از ایران فرار داده است فقط بفکر دریافت فوق العاده چند روزماموریت خود باشد!؟ در حالیکه از دید سلطنت طلبان، کشور در آن زمان درسراشیب سقوط و با فرار شاه از کشور، رژیم سلطنتیش در حال اضمحلال!؟ ولی اگر کمی دقیقتر به این نامه توجه کنیم هدف سرگرد خاتمی در حقیقت مطرح کردن خودش به عنوان یکی از عاملان اصلی و کسی که برای فرار شاه ایران جان خود را بخطر انداخته، بوده است. لذا سرگرد خاتمی با نوشتن گزارشی در مورد ماموریت بردن شاه به رامسر و سپس خروج شاه از کشور خواسته است سابقه ای برای آینده خود دست و پا کند.
ت- برابر دو سند دیگر ( سند پیوست شماره 2 و 3) :
سند شماره 2
از- وزارت دفاع ملی ( هنوز کودتا چیان فرصت نکرده بودند نام وزارت دفاع را به وزارت جنگ تغییر دهند)
به ریاست ستاد نیروی هوایی
شماره 10301/2- مورخه 31/6/32
بفرمان مطاع شاهانه نظر به جدیت شایان توجهی که از سرگرد هوایی محمد امیر خاتمی مشاهده گردیده با استفاده از ماده 62 قانون ترفیعات ارتش و اعطاء ششماه ارشدیت از تاریخ یکم مهر ماه 1332 بدرجه سرهنگ دومی مفتخر میگردد.
(وظیفه هر خلبانی پرواز هواپیما است، بناراین اگر سرگرد خاتمی شاه را به رامسر و سپس به بغداد برد ه است ، در حقیقت وظیفه اش را انجام داده است کما آنکه صد ها خلبان دیگر همه روزه با هواپیما هایشان پرواز می کرده اند. آیا باید همه آنها با دریافت ارشدیت به درجات بالاتری مفتخر شوند!؟ ضمناً ترفیع در اول مهرماه با دادن ششماه ارشدیت ، نشان می دهد که که محمد خاتمی خلبان مخصوص شاه ، وظیفه دیگری را بر عهده داشته و آن فرار شاه از کشور است ! و چون این فرار بدون ایجاد دردسری انجام گرفته است پس بپاس آن سرگرد خاتمی باید ارشدیت و درجه سرهنگی دریافت نماید!)
رئیس اداره کارگزینی ارتش- سرتیپ معین پور
سند شماره 3
دستور شماره 1424 نیروی هوایی - مستخرج از فرمان شماره 7956 همگانی ارتش ماده 1
ماده 3 ، نظر بجدیت و کوشش شایان توجهی که در روز رستاخیز اخیر 28/5/32 از 65 نفر افسران مشروحه زیر مشاهده گردیده از تاریخ 1/7/32 بدرجات مصرحه مفتخر میگردند.
ردیف 30 سرگرد هوایی محمد امیر خاتمی بدرجه سرهنگ دومی با استفاده از ماده 62 قانون ترفیعات ارتشی و اعطای شش ماه ارشدیت.
مدرک پیشنهاد ستاد ارتش و صورت جلسه شماره 322 مورخه 10/6/32 کمیسیون متشکله
( برابر این فرمان، فرض می کنیم چون سرگرد خاتمی شاه را از کشور فرار داده بود، پس استحقاق ترفیع به درجه بالاتر را داشته است! ولی سایر افسران لیست 65 نفری چه عمل خارق العاده ای را انجام داده بودند که استحقاق دریافت ترفیع خارج از نوبت را بدست آورده باشند!؟ اگر 28 مرداد "قیام ملی" بود و نظامیان در اجرای آن شرکت نداشته اند، پس کوشش آنها در روز رستاخیز اخیر چه صیغه ای بوده است!؟چگونه است که تحت عنوان "رستاخیز اخیر" 65 نفر از افسران ارتش و شهربانی خارج از نوبت به درجات بالاتری "مفتخر" شده اند!؟
سند شماره 4 پیوست- در باره سرهنگ دوم محمد امیر خاتمی: ( امتیاز دوم که به سرگرد خاتمی داده شده است.)
از- ستاد نیروی هوایی- کارگزینی
به- فرماندهی تیپ شکاری
شماره 6787 - 23/7/32
بخشنامه
برابر ابلاغیه شماره8132/د 1- 2/7/32 اداره کارگزینی ارتش. بفرمان مطاع شاهانه از تاریخ 19 مهر ماه 1332،
29 نفر افسران جمعی این نیرو طبق یکبرگ صورت پیوست بامتیازات مصرحه مفتخر گردیده اند.
رئیس ستاد نیروی هوایی- سرتیپ معینی
ردیف 9 سرهنگ 2 محمد امیر خاتمی نشان درجه 3 رستاخیز
ت- حال بیک چشمه دیگر از فرصت طلبی های سرهنگ دوم خاتمی توجه می کنیم:
سرهنگ دوم مجمد امیر خاتمی پس ازترفیع درجه خارج از نوبتش، در تاریخ 2/8/32 طی نامه شماره 706 (فتو کپی سند شماره 5 به پیوست است) در باره نشان درجه 3 رستاخیز،چنین گزارش کرده است:
از- سرهنگ دوم خاتمی فرمانده هنگ شکاری
به- فرمانده تیپ شکاری
طی نامه شماره 4225 کارگزینی مورخه 29/7/32 ابلاغ شده است که مفتخر بدریافت نشان درجه 3 رستاخیز شده ام. چون اینجانب در طی قیام ملی در ایران نبوده وشرکتی در این عمل نکرده ام خود را محق بدریافت چنین نشانی نمی بینم . . . . . علی ایحال چون همانطوری که در فوق بعرض رسید که اینجانب شرکت در عمل نداشته ام از دریافت این نشان معذور بوده و استدعا دارم با اعاده آن بمراجع تصویب کننده نشان باعث افتخار بیشتر بنده گردند.
( این نامه در وحله اول نشان می دهد که سرهنگ دوم خاتمی ، چون در عملیات قیام ملی شرکت مستقیمی نداشته است پس لیاقت در یافت نشان درجه 3 رستاخیز را ندارد! حال به سند شماره 6 پیوست بعدی توجه شود:)
( امتیاز سوم به سرگرد محمد امیر خاتمی!)
از- کارگزینی ارتش
شماره 13377/د 1- 7/11/32
به ریاست ستاد نیروی هوایی
درباره نشان رستاخیز پیرو شماره 8132/د 1- 20/7/32
طبق صورتجلسه کمیسیون، نشان رستاخیز درجه 3 سرهنگ دوم هوایی محمد امیر خاتمی بدرجه یک تبدیل می گردد.
اداره کارگزینی ارتش. سرتیپ مرتضی اخوی
( البته سرهنگ دوم محمد امیر خاتمی نشان رستاخیز درجه 1 را با اشتیاق فراوان و با میل دریافت کرده و دیگر صحبتی از " شرکت نداشتن در عمل" بمیان نمی آورد! برابر روش جاری در ارتش شاهنشاهی، دادن نشان به پرسنل ارتش تابع مقررات خاصی بوده است. به افسرانی که درجه آنها کمتر از سرهنگ دوم است فقط نشان درجه 3 تعلق می گرفت. سرهنگهادرجه 2 وامرا درجه 1 . بنابر این در آن زمان تنها افسری با درجه سرگردی که نشان رستاخیز درجه 1 دریافت نمود سرگرد خاتمی بوده است! چرا؟ در مورد این چرا ها به توضیحات بعدی توجه شود)
سند پیوست شماره 7: ( امتیاز چهارم به سرگرد خاتمی!)
از- ستاد نیروی هوایی رکن یکم
به- ریاست اداره کارگزینی ارتش
در باره رسید فرمان آجودانی سرهنگ 2 هوایی محمد امیر خاتمی
بازگشت بشماره 22148/2- 3/12/32
بدینوسیله رسید فرمان آجودانی افسر نامبرده اعلام می گردد.
رئیس ستاد نیروی هوایی - سرتیپ معینی
( تا آن زمان کلیه آجودانهای نظامی شاه از بین امرای ارتش که دست چین شاه بودند انتخاب می شدند، با انتخاب سرهنگ دوم محمد امیر خاتمی بسمت آجودانی شاه ، روش جاری قبلی زیر پا گذارده می شود. چرا؟)
مقایسه امتیازات دو امیر رده بالای ارتش شاهنشاهی
واگذاری امتیازات خارج از قواره ای که شاه در دوران خدمت به سرگرد محمد امیر خاتمی، خلبانی که شاه را در 25 مرداد 1332، بخارج کشور، فراری داد و مقایسه آن با امتیازاتی که دریابد فرج الله رسایی فرمانده نیروی دریایی که یکی از نادرترین، پاکترین ،سالمترین و وطن دوست ترین ارتشبد های دوران پهلوی ها بوده است. او تنها فرماندهی در رده ارتشبدی است، که پس از بازنشستگی نه تنها مغضوب نگردید بلکه به سمت سناتور انتصابی شاه گمارده شد.)
شاید برای خواننده جالب توجه باشد. ( دو سند شماره 8 و9 پیوست.)
1- نام ارتشبد محمد امیر خاتمی 2 - نام دریابد فرج الله رسایی
تاریخ ورود به ارتش مهرماه 1318 تاریخ ورود به ارتش 1/6 /1308
ستوان دوم در تاریخ 1/6/1320 ناوبان دوم 1/10/1311
ستوان یکم در تاریخ1/1/22 ( پس از یکسال و نیم) ناوبان یکم 1/1/1315 (پس ازسه سال 9 ماه)
سروان 1/1/1326 ناوسروان 1/1/1319
سرگرد 1/1/1330 ناخدا سوم 1/1/1323
سرهنگ دوم 1/7/ 1332 ناخدا دوم 1/1/1326
سرهنگ یکم 1/7/34 (دوسال) ناخدا یکم 1/1/1328 ( 4 سال)
سرتیپ 1/7/36 (دو سال) دریادار 1/7/1332 ( 4 سال و نیم)
سرلشگر 1/7/38 ( دو سال) دریابان 1/7/1338 ( 6 سال)
سپهبد 1/7/41 ( 3 سال) دریاسالار 1/7/1342 ( 4 سال)
ارتشبد 20/4/47 ( 6 سال) دریابد 1/4/50 ( 8 سال)
چنانچه مشاهده می شود ارتشبد خاتمی در مدت 15 سال از سرهنگ دومی به درجه ارتشبدی ارتقاء می یابد . در حالیکه دریابد رسایی در مدت 24 سال و 4 ماه از ناخدا دومی به دریابدی ارتقاء می یابد. ضمن اینکه پس از 44 سال خدمت صادقانه دریابد رسایی و پس ازبازنشسته شدن از نیروی دریایی ، تمام ثروت دریابد یک خانه معمولی در خیابان سلطنت آباد بود، در حالیکه ثروت منقول و غیر منقول ارتشبد در چنان حدی بود که شاه را به حدی ناراحت کرده بود که چندین بار در این مورد و سایر سوء استفاده های اکثر امرایش با وزیر دربارش به گفتگو پرداخته بود.
علاوه بر این امتیازات ارتقاء درجه خارج از قواره به ارتشبد خاتمی، او بر خلاف سایر فرماندهان ارتشی که حتی برای بازدید از پایگاه ها و مراکز نظامی تحت امرشان میبایستی قبلاً از شاه کسب اجازه کرده و اعلام کنند برای چه منظوری به پایگاه های تحت امر خود میروند، ارتشبد خاتمی نیازی به چنین اجازه ای نداشت و هر موقع اراده می کرد بهر نقطه از کشور روانه می گردید. برای ثبوت این مطلب به دو مورد اشاره می شود: ( دوسند پیوست شماره 10 و 11)
سند شماره 10:
از- نیروی دریایی شاهنشاهی
به- تیمسار ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران
درباره- ماموریت دریا سالار رسائی
چون در شرفیابی روز پنجشنبه مورخه 21/3/49 به پیشگاه مبارک اعلیحضزت همایون شاهنشاه آریا مهر بزرگ ارتشتاران . از پیشگاه شاهانه استدعا گردید که با تشریف فرمایی بمراکز آموزشی بندر پهلوی و بازدید از آن مراکز افسران دریایی را قرین افتخار فرمایند. ضمن تصویب اراده فرمودند که پس از مراجعت از مسافرت اروپا حدود 25 تیرماه ببعد تشریف فرما میشوند. علیهذا استدعا دارد در صورت تصویب، من از تاریخ دوم تیرماه 1349 بمدت ده روز بمنظور تنظیم برنامه دقیق تشریف فرمایی و بازرسی از یکانهای مستقر در بندر پهلوی و رشت عزیمت نمایم.
فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی- دریا سالار رسائی
سند شماره 11:
از- نیروی دریایی شاهنشاهی
به- تیمسار ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران
در باره- ماموریت دریابد فرج الله رسائی
استدعا دارد در صورت تصویب اجازه فرمایند جهت بازدیدی از بندر چاه بهار در تاریخ سه شنبه 31/5/1351 همراه تیمسار ارتشبد خاتمی فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی به بندر معروض عزیمت و عصر همانروز به تهران مراحعت نمایم.
فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی- دریابد رسایی

حال به جواب نامه نیروی دریایی نگاه می کنیم: ( سند پیوست شماره 12)
از- ستاد بزرگ ارتشتاران
به- نیروی دریایی شاهنشاهی
درباره ماموریت چاه بهار
عزیمت تیمسار فرماندهی نیروی دریایی شاهنشاهی به بندر چاه بهار در تاریخ 31/5/51 همراه تیمسار ارتشبد خاتمی فرماندهی نیروی هوایی شاهنشاهی بمنظور بازدید مورد تصویب پیشگاه مبارک شاهانه واقع گردید. خواهشمند است دستور فرمایند اقدام لازم معمول دارند.
آجودانی کل ستاد بزرگ ارتشتاران سپهبد سهراب پور
(در پرونده پرسنلی ارتشبد خاتمی ، در هیچ زمانی به نامه ای جهت گرفتن اجازه از شاه برای بازدید پایگاه های نیروی هوایی کشور بر نمی خوریم!)
این دو سند و صد ها سند مشابه دیگر گویای این مطلب است که شاه با وجود آنکه فرماندهان رده بالای ازتش را خود انتخاب می کرد ولی چون هیچیک از آنها را قابل اعتماد نمی دانست، لذا حتی بدون اجازه خودش حق خروج از تهران را نداشته اند! البته تنها فردی که استثناً شامل این فرمان شاه نمی گردیده ، ارتشبد خاتمی بوده است! او بدون اجازه مخصوص می توانست بهر کجا در ایران مسافرت کند. حتی برای مسافرت به خارج کشور ارتشبد خاتمی از طریق ستاد بزرگ درخواست نمی کرده است بلکه شخصاً شرفیاب شده و حضوراً از شاه اجازه گرفته و سپس ستاد بزرگ را مطلع می کرده است. به سند زیر توجه شود: ( سند پیوست شماره 13)
از- ستاد فرماندهی نیروی هوایی شاهنشاهی
به- تیمسار ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران
عزیمت به کشور آمریکا
1- رئیس ستاد نیروی هوایی آمریکا از من دعوت نموده است که باتفاق چند افسر از تاریخ 18/9 تا 28/ 9/52 از نیروی هوایی آمریکا بازدید نمایم.
2- موضوع دعوت در شرفیابی من از شرفعرض پیشگاه مبارک ملوکانه گذشته و قبول آن مورد تصویب ذات شاهانه قرار گرفت.
3- در این بازدید در نظر است در صورت تصویب ذات ملوکانه:
الف- افسران نامبرده زیرین همراه من باشند:
سرتیپ عبداله آذر برزین - سرتیپ ربیع ربیعی - سرهنگ 2 مهدی میر حسینی
ب- با استفاده از فرصت، قبل از شروع بازدید رسمی از نیروی هوایی آمریکا مدت چهار روز بوضع مرکز خرید نیروی هوایی شاهنشاهی در کشور نامبرده و فعالیتهای آن رسیدگی نمایم.
4- استدعا دارد مراتب بشرفعرض همایونی رسیده و اوامر شاهانه ابلاغ گردد.
فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی- ارتشبد خاتمی
( چنانچه از نامه ارتشبد خاتمی استنباط می گردد ، ایشان قبلاً از شاه اجازه این مسافرت و همراه بردن افسران را گرفته و فقط نتیجه را بعنوان فورمالیته باطلاع ستاد بزرگ رسانده است و ضمناً در هیچ زمانی شاه با مسافرت همراهان خاتمی مخالفتی نکرده بود.)
حال به درخواست مسافرت دریابد رسایی به افریقای جنوبی و همراه بردن دو تن از افسران ستادش نگاه می کنیم:
( سند پیوست شماره 14)
از- نیروی دریایی شاهنشاهی
به - تیمسار ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران
درباره- دعوت به افریقای جنوبی
بازگشت بشماره 50-03-701- 9/2/51
در امتثال فرمان جهانمطاع مبارک شاهانه و بمنظور امکان مذاکره درباره همکاری نیروی دریایی شاهنشاهی و نیروی دریایی افریقای جنوبی پیشنهاد می نماید که در ماموریت مصوبه فوق بجای بانو فریده مفخمی(همسر) ، دو نفر افسران مشروح : دریادار رمزی عطایی فرمانده خلیج فارس و ناوگان شاهنشاهی و ناخدا دوم ناوبری سیروس بهارمست اعزام گردند و نتیجه مذاکرات پس از مراجعت تقدیم گردد.
دستور فرمایید نسبت به تصویب ماموریت دو نفر افسران فوق کار بایسته انجام و نتیجه را اعلام دارند.
فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی دریابد رسایی
( توجه شود که رفتن دریابد رسایی به آفریقای جنوبی قبلاً از طریق شاه به او ابلاغ شده است، یعنی ترتیب مسافرت را شاه داده است و نه آنکه چون ارتشبد خاتمی که ترتیب مسافرت را خودش داده باشد!)
حال به جواب شاه توجه می کنیم: (سند پیوست شماره 15)
از- ستاد بزرگ ارتشتاران
به- فرماندهی نیروی دریایی شاهنشاهی
موضوع- دعوت بآفریقای جنوبی
استدعای آن نیرو در مورد اعزام دریادار موقت رمزی عباس عطائی و ناخدا دوم ناوبری سیروس بهارمست بجای بانو فریده مفخمی بآفریقای جنوبی بمنظور امکان مداکره در باره همکاری بین دو نیرو از شرفعرض پیشگاه مبارک شاهانه گذشت. ضمن تصویب فرمان جهانمطاع مبارک ملوکانه چنین شرفصدور یافت:
1- برای مذاکره وارد جزئیات نشود و خیلی کلی موضوع همکاری بین دو نیرو را مورد بحث قرار دهد.
2- دریابد رسایی با خانمش برود و احتیاجی نیست افسران فوق را همراه ببرد.
رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران- ارتشبد غلامرضا ازهاری
( به نحوه کاملاً بی ادبانه و خارج از نزاکت فرمایشات ملوکانه توجه شود: " برای مذاکره وارد جزئیات نشود" ، " با خانمش برود" و " احتاجی نیست افسران فوق را همراه ببرد"
اگر نباید دریابد رسایی فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی، فرمانده ناوگان و افسر عملیاتی دیگری را همراه خود به آفریقای جنوبی برای مذاکره در مورد همکاری دو نیروی دریایی به آفریقای جنوبی ببرد و ضمناً وارد جزئیات نشود، و نبایستی بعنوان فرمانده نیروی دریایی که ظاهراً فرد مسئولی است، تصمیمی گرفته شود، پس اصلاً برای چه منظوری به آفریقا می رود!؟ ضمناً اگر همسر دریابد رسایی به علتی آمادگی مسافرت به آفریقای جنوبی را در آن هنگام ندارد، چگونه شاه بخودش اجازه می دهد که حتی به همسران فرماندهانش امر و نهی کند!؟ چگونه است که شاه به ارتشبد خاتمی امر نمی کند که همسرش ( شاهزاده خانم فاطمه خواهر ناتنی شاه) را با خود به آمریکا ببرد و یا نبرد!؟ آیا ملکه انگلیس و یا رئیس جمهور آمریکا که هر دو فرمانده کل قوای کشورخود هستند، بخود اجازه می دهند که تا این حد رفتار بی ادبانه نسبت به فرماندهان رده بالای ارتش از خود نشان دهند!؟
در اینجا شاید بتوان به سئوال "چرای !؟ سطور بالاتر در مورد ارتشبد خاتمی در چند جمله جواب داد.
در روز 25 مرداد 1332 که شاه هر لحظه انتظار شنیدن خبربه ثمر رسیدن کودتای برنامه ریزی شده توسط سازمان "سیا" و "ام آی سیکس" را داشت. پس از آنکه شاه بطریقی خبر بازداشت فرمانده گاردش سرهنگ نصیری و چند تن دیگر از نزدیکانش و شکست کودتا را در بامداد روز 25 مرداد 1332 شنید، چنان ناراحت و نگران جان خودش شده بود که حدی برآن قابل تصور نبود! تنها دو نفر شاهد این نگرانی و ضعف شدید شاه بودند: یکی همسرش ملکه ثریا و دیگری خلبانش سرگرد خاتمی. شاه در آن لحظه دست بدامان خلبانش انداخته و از وی با التماس می خواهد هر چه زودتر اورا از مهلکه نجات دهد! در مقابل این از خود گذشتگی سرگرد خاتمی ، به او وعده واگذاری همه گونه امتیازاتی را می دهد. پس از آنکه در 28 مرداد 1332 ورق به نفع زاهدی برگشت و حکومت دکتر مصدق سرنگون و سلطنت طلبان به قدرت رسیده و شاه به ایران بازگشت. شاه به وعده ای که به سرگرد خاتمی داده بود، جامعه عمل پوشاند و بتدریج مجموع امتیازاتی که تقریباً غیرممکن بود یک فرد بتواند بدست آورد، در مدتی کوتاه ، از شاه دریافت کرد. ولی متاسفانه به این امتیازات قناعت نکرده و به جمع آوری ثروتهای کلان از طریق سوء استفاده از مقام و موقعیت خود پرداخت. و البته اجل مهلتش نداد که از میلیونها دلار دزدیده شده بهره برداری کند.
محمد رضا شاه به سوی خودکامگی قدم برمیدارد
شاه به فرماندهان خود اطمینان کامل نداشت و هر لحظه انتظار داشت که یکی از آنها با سوء استفاده از اختیاراتش علیه او و سلطنتش قدم بردارند. خاصه آنکه در 15 بهمن ماه 1327 محمد رضا شاه پهلوی هدف چند گلوله ناصر فخر آبادی در دانشگاه تهران قرار گرفت . و چندی بعد در تاریخ 13 آبان 1328 وزیر دربار شاه عبد الحسین هژیر در مسجد سپهسالار هدف سه گلوله قرار گرفت و روز بعد در گذشت. پس از آن مشاهده کرد که سپهبد رزم آرا نخست وزیرش در روز 16 اسفند 1329 در مسجد شاه به ضرب سه گلوله به قتل رسید.
به این علت شاه بفکر افتاد که چون پدرش رضا شاه اختیارات بیشتری برای اداره امور کشور برای خود دست وپا کرده و ترتیبی به زندگی خود بدهد که موزد سوء قصد واقع نگردد. به این علت در تاریخ 5 اسفند 1327 شاه نمایندگان فراکسیونهای مجلس شورای ملی را در دربار ملاقات کرد. در این اجتماع به نمایندگان شدیداً حمله نمود واظهار کرد دولت ها را شما می آورید و می برید و گلوله آنرا من می خورم، بنابر این من در صدد گرفتن اختیاری برای خود می باشم و به دولت دستور داده ام مجلس موسسان را تشکیل دهد واصل 48 متمم قانون اساسی را تغییر دهد و اختیاراتی جهت انحلال مجلس برای ما بگیرد . درنتیجه این دستور پس از تشکیل مجلس موسسان اصل 48 قانون اساسی که در آن تغییراتی داده شده بود به تصویب مجلس موسسان رسید. ( اولین قدم شاه بسوی خودکامگی!)
محمد رضا شاه از نحوه اداره کردن امور کشور بوسیله دکتر مصدق ناراضی و علاقمند بود که چون پدرش رضا شاه در کلیه امور دخالت و تصمیم گیری کند هدف شاه وكودتاگران بسیار روشن بود و همان بود كه از ابتدا در پی اش بودند: حذف مصدق، و تسلط دوباره بر کل امور ایران !
پس از وقایع 28 مرداد و نخست وزیری سرلشگر زاهدی، زاهدی طالب قدرت بود و میدانی به شاه برای عرض اندام و اعمال قدرت نمی داد و خود فعال مایشاء بود. و از طرفی هیج سهمی برای شاه در کودتای 28 مرداد قائل نبود و معتقد بود استواری مجدد شاه بر سریر سلطنت در نتیجه خواسته و فداکاری او بوده است. رنجش شاه از زاهدی به حدی بود که حتی حاضر نشد او در ایران بماند و با واگذاری شغل سفیر سیار در دول اروپایی ( یک شغل بی مسئولیت و چرخ پنجمی) او را عملاً تبعید نمود و فقط یک بار اجازه داد برای عروسی شهناز پهلوی و اردشیر زاهدی ( پسرش) به ایران بیاید و آنهم به مدت یک هفته. ( استخراج از روز شمار تاریخ ایران- تالیف باقر عاملی. جلد دوم صفحه 49)
ضمناً وقایعی که در کشورهای همسایه رخ داد ، او را بیشتر نگران جان خود کرده بود، چنانچه :
در عراق در تاریخ 23 خرداد 1337 ، گروهی از افسران عراقی به رهبری ژنرال عبدالکریم قاسم و سرهنگ عبد السلام عارف کودتا کرده و در همانروز ملک فیصل پادشاه عراق، عبدالاله نایب السلطنه و ولیعهد و نوری سعید پاشا نخست وزیر عراق رابه قتل رسانده زورژیم سلطنتی را باطل و رژیم جمهوری بر قرار نمودند.
در کشور ترکیه ژنرال گورسل رئیس ستاد ارتش در تاریخ 6 خرداد 1339 طی کودتایی، جلال بایار رئیس جمهور و عدنان مندرس نخست وزیر ترکیه را از کار برکنار واعدام نمود.
چندی بعد در تاریخ 21 فروردین 1344، در ساعت 9 بامداد هنگامی که شاه به دفتر کار خود در کاخ مرمر رهسپار بود، سرباز وظیفه رضا شمس آبادی او را به مسلسل بست ولی گلوله ها به او نخورد ولی دو تن از محافظین شاه کشته شدند.
به این علت شاه ، فرماندهان نظامی که خود برگزیده و در مشاعل بسیار حساسی گمارده بود با کوچکترین اشتباهی که مرتکب می شدند مورد بدگمانی قرار داده و در اولین فرصت ترتیبی می داد که به دلایل واهی و پیش پا افتاده آنها را از کار برکنار وتحویل دادگاه های نظامی فرمایشی خود می داد. چنانچه در مورد فرماندهان ستاد بزرگ ارتشتاران خود اعمال نمود:
اولین ارتشبد ارتش ایران عبدالله هدایت. (در باره او باقر عاملی در جلد دوم کتاب " روز شمار تاریخ ایران" در صفحه 144 چنین نوشته است):
" ارتشبد عبدالله هدایت مردی سلیم النفس، صحیح العمل و وطنخواه بود و به تصدیق دوست و دشمن هرگز دامن او آلوده به فساد و سوء استفاده نشد. محاکمه وی به علت سوء استفاده در خرید ها و قرار داد های ارتشی ساخته و پرداخته شاه بود آنهم به خواسته آمریکاییها. هدایت در کمیته نظامی پیمان سنتو چشم بسته تسلیم نظریات مقامات نظامی آمریکا نمی شد و غالباً این اختلاف نظرها به جر و بحث و سر و صدا منجر می گردید. طبعاً آمریکاییها شکایت او را بنزد شاه می بردند و اصرار به برکناری و تعقیب او داشتند. سرانجام شاه در مقابل خواسته آمریکایی ها سر تسلیم فرود آورد و حیثیت یک نظامی وطنپرست را از بین برد. . . "
پس از ارتشبد هدایت ، ارتشبد عبدالحسین حجازی به سمت ریاست ستاد بزرگ گمارده شد، ولی او چندی در این مقام باقی مانده و سپس مورد غضب ملوکانه قرار گرفت. در نتیجه حجازی با اسلحه کمری خود را در منزلش کشت.
جانشین ارتشبد حجازی ، ارتشبد آریانا بود که او هم پس از مدتی مغضوب شده و به فرانسه تبعید گردید.
این بار قرعه بنام سپهبد فریدون جم، دوست و همبازی دوران کودکی محمد رضا شاه افتاد. او در تاریخ 14 اردیبشت 1348 به ریاست ستاد بزرگ منصوب گردید. و دو ماه بعد به درجه ارتشبدی ارتقاء یافت. ارتشبد جم در تاریخ 28 تیر ماه 1350 بدستور شاه از خدمت معاف و او را به عنوان سفیر ایران در اسپانیا ، به تبعید اجباری فرستادند.
شاه با سایر فرماندهان رده بالای ارتش ایران نیز رفتاری خشن و ناپسند داشت، بطوریکه اکثر آنها بگونه ناغافل بازنشسته شده و خانه نشین می گردیدند. به عنوان نمنه به ذکر یک مورد می پردازیم:
سرهنگ تیمور بختیار که در روز 29 مرداد 1332 ناگهان سرتیپ گردیده بود، در مهرماه 1335 شاه با دادن یکسال ارشدیت سرلشگر و در سال 1339 او را به درجه سپهبدی مفتخر کرد. در مهرماه 1335 پس از تشکیل سازمان امنیت کشور، سرلشگر تیمور بختیار رئیس سازمان امنیت گردید. در 15 مهرماه 1336 در کابینه دکتر اقبال سرلشگر تیمور بختیار علاوه بر رئیس سازمان امنیت، معاون نخست وزیر نیز گردید. شاه با تاسیس سازمان امنیت و واگذاری اختیارات نامحدود به بختیاردر نظر داشت که از طریق تیمور بختیار و سازمان امنیتش اوضاع کشور را آرام ومخالفین سلطنتش را که از دیدگاه او تنها کمونیست ها و توده ایها بودند، شناسایی و دستگیر نمایند. متاسفانه با تقویت سپهبد بختیار که عمویش را همراه با چند تن دیگر از خوانین بختیاری رضا شاه در گذشته به چوبه دار سپرده بود، در حقیقت مار را در آستین خود جای داد و و نه تنها توده ایها و سایر وطن دوستان مبارز را که از اعمال وحشیانه وسبعانه ساواک و تیمور بختیار به ستوه آمده بودند بیشتر علیه شاه و سلطنتش نمود بلکه متاسفانه خود شاه نیزمزه زهرتیمور بختیار را نیز چشید!
( باقر عاقلی در روز شمار تاریخ ایران در صفحه 136 جلد دوم در باره تیمور بختیار چنین نوشته است):
" تیمور بختیار در راس ساواک قدرتی مافوق تصور بدست آورد. غیر از جمع آوری مال بفکر بدست آوردن قدرت بیشتری بود. در سال 1339 در مسافرتی که به آمریکا نمود خواسته خود را با مسئولان کاخ سفید در میان نهاد. ظاهراً کاخ سفید با روی باز از پیشنهاد او استقبال کرده بود ولی به وسایلی شاه را از نیت او آگاه ساخت و شاه در پی فرصت بود تا ضربه خود را به او وارد نماید. تنها در یک مورد شاه اشاره به نیات پنهانی او کرد و آن در زمانی بود که تیمور بختیار کاخی برای سکونت خود در نیاوران بنیاد نهاده بود و شاه روزی به او گفته بود ( تیمور شنیدم برای خود کاخ ریاست جمهوری بنیان گذاری می کنی؟) سر انجام شاه بدست دکتر علی امینی کاخ آرزوهای بختیار را ویران کرد." 0 تیمور بختیار در تاریخ5 بهمن 1340 از ایران خارج شد.)
پنجشنبه 2/5/48 (از کتاب "یادداشت های غلم")
" از اخبار دیگر این که تیمور بختیار حالا مشاور مخصوص البکر رئیس جمهور عراق است، و کاخی در مجاورت کاخ رئیس جمهور به او داده اند. خاک بر سر، لباس عربی هم می پوشد. من نمی دانم چطور شاه سرنوشت یک عده مردم بدبخت را گاهی بدست این گونه گه ها می سپارد. احمق لعنتی، اگر گهی می خواهی بخوری، لااقل ایران آزاد اعلام کن، چرا لباس عربی می پوشی و پاسپورت عربی می گیری؟ مطمئن هستم این گه احمق با بخت بلند شاه یا کشته می شود، یا به بدبختی خواهد افتاد . . "
شنبه 24/5/49
" بالاخره ایادی ما در اطراف تیمور بختیار موفق شدند او را با تیر بزنند. متاسفانه این مرد پوست کلفت نمرده است. ولی من عقیده دارم که خواست خدا است برای این که بیشتر رنج و عذاب ببرد. بالاخره می میرد. این آدم شقی خیلی مردم را اذیت کرد که برای خودش مقام و پول به دست بیاورد.
دوشنبه 2/6/49
خبر قطعی رسید که بختیار مرده و عملش تمام شده است.
شرفیاب شدم. عرض کردم قتل بختیار انعکاس عجیبی در مردم کرده است. یک عده زیادی که از کشته شدن این شقی خوشحال هستند. یک عده دیگر هم از این قدرت عجیب دستگاه شاهنشاه ماستها را کیسه کرده اند، حتی می گویند آن دو نفر جوانی که هواپیمای ملی ما را ربودند، مامور ساواک بودند که خواستند رد گم کنند و آنها هم در قتل بختیار شرکت کردند. شاهنشاه خندیدند. فرمودند، این قسمت که مهمل است ولی شما تائید بکنید! چه بهتر که قدرت ما هم مثل قدرت سابق انگلیسها افسانه ای بشود. عرض کردم همه اینها درست، ولی شاهنشاه باید اجازه بفرمایند من در حفاظت خود شما تجدید نظر بکنم. شما صد در صد اسیر گارد هستید. درست است که طرف اعتماد هستند، ولی دنیا از حادثه خالی نیست، به علاوه مگر همین گارد نبود که شما را در فروردین چهار سال قبل به گلوله بست؟ باز مهاجه ما شروع شد. بالاخره اجازه دادند لااقل غیر از دستگاههای اطلاعاتی ارتش، من خودم توسط ساواک، افسران و افراد گارد را خیلی محرمانه تحت نظر بگیرم.
با تمام لطف و مرحمتی که ظاهراً محمد رضا شاه نسبت به سرگرد خلبانی که او را در 25 مرداد از ایران فراری داد، داشت، بطوریکه او را در مدتی بسیار کوتاه به گونه استثنایی به بالاترین درجه یعنی ارتشبدی رساند و به او اجازه داد در مدتی بالغ بر 17 سال فرماندهی نیروی هوایی را با اختیارات تام در اختیار داشته باشد، ارتشبد محمد خاتمی بود. ولی هنگامیکه همین سوگلی شاه در تاریخ 21 شهریور ماه 1354 هنگام پرواز با کایت در حوالی سد دز سقوط کرده و کشته شد. در مورد ش ، شاه، چنین اظهار نظر کرده است: ( نقل از جلد پنجم کتاب یادداشتهای علم)
پنجشنبه 3/7/54
" راجع به ارتش و همچنین ارتشبد خاتمی مسائلی فرمودند که بنظرم دیگر خیلی زیاد محرمانه است و باید با من به خاک برود. البته شاهنشاه روی ارتش خیلی حساب می کنند و جزئیات امور ارتش و امرای ارتش و همه چیز را در قلب خود می دانندکه واقعاً مایه حیرت است. . . "
یکشنبه 21/10/54
" . . . قدری راجع به فرمانده نیروی دریایی عباس رمزی عطایی، که بر اثر اتهامات دزدی از کار برکنارشده صحبت فرمودند و امر فرمودند از رفقایت بپرس، آیا آنها اطلاعی دارند که بما بدهند. منظور شاهنشاه ابوالفتح محوی و مهدی کشفی بودند که شاید معاملاتی با نیروی دریایی داشته اند.( چند روز پیش از تاریخ این یادداشت دریابان رمزی عطائی و قائم مقام او ، دریابان حسن رفیعی با تنزیل درجه در اسفند همین سال و به همراه 13 تن دیگر به جرم رشوه خواری به پرداخت بالغ بر 65 میلیون تومان جریمه و از یک تا پنج سال زندان محکوم شدند."
" . . .قدری راجع به ثروت مرحوم ارتشبد محمد خاتمی مذاکره شد. ارقامی که در نظر من خیلی مبالغه آمیز به عرض رسیده بود، حدود 100 میلیون دلار. ولی معمولاً شاهنشاه بدون مطالعه و تعمق چیزی نمی فرمایند. ولی اعتقاد داشتند که اگر مدرکی بدست بیاید، باید به نفع دولت ضبط بشود. . . "
] در مورد اینکه بنظر آقای علم، شاهنشاه جزئیات امور ارتش و امرای ارتش و همه چیز را در قلب خود می دانند؛ این طرز تفکر و برداشت کاملاً خلاف است، چون چگونه ممکن است که شاه همه چیز را در مورد سوگلی خود می دانسته و باوجود این به او اجازه داده بودند 17 سال در راس نیروی هوایی قرار گرفته و هرکارخلافی که خواست بخاطر پر کردن جیب خود انجام دهد!؟[
یکشنبه 28/10/54
" باز قدری در مورد سوء استفاده هایی که در دستگاههای نیروی دریایی و هوایی شده، مذاکره فرمودند. فرمودند، تعجب میکنم با این که اینها همه چیز دارند، چرا باز هم دنبال این کثافتکاریها می روند؟ فرمودند اصولاً پول که از یک مقدار معینی گذشت، جز درد سر چه فایده دارد؟ واقعاً هم شاه برای دیگران این طور فکر می فرمایند. اما برای خودش که واقعاً پول چه کم، چه زیاد، در حکم ریگ بیابان است و ابداً ارزش ندارد. واقعاً مرد فوق العاده ایست.
پنجشنبه 16/11/54
" . . . فرمودند، این پدر سوخته، نجم الهدا رئیس سابق اداره مهندسی نیروی دریایی که گرفته ایم، می گوید در کنتراتهای چاه بهار ما خیال هشتصد میلیون تومان سوء استفاده داشتیم که نشد. عرض کردم چندین دفعه در این زمینه مسموعات را به سمع مبارک رسانده بودم که این کنتراتی که می خواهند با انگلیسیها منعقد کنند، 300 در صد از قیمت معمول گرانتر است. فرمودند، واقعاً نمی توانستم باور بکنم، فکر می کردم همین اغراقهای مردم است."
وقایع 15 خرداد 1342
اتفاق دیگری که رخ داد و محمد رضا شاه رابیش از پیش نسبت به جان خود نگران کرد، مربوط به وقایع 15 خرداد 1342 است. این واقعه از کجا سرچشمه گرفت:
در تاریخ 5 خرداد 1342، شاه طی سخنانی در کرمان گفت: " دو دسته از افرادهستند که با حریان اصلاحات ارضی مخالفند، یکی مرتجعین سیاه و دیگری خائنین سرخ." مردم پس از شنیدن سخنان شاه دست به تظاهرات گسترده ای در اکثر شهرهای ایران نموده و این تظاهرات روز بروز شدت بیشتری پیدا نمود.
در تاریخ 13 خرداد بمناسبت عاشورا مردم تهران و خاصه اصناف و بازاریان در اجتماع بزرگی به راه پیمایی دست زده و در برابر کاخ مرمر مدتی توقف نموده و فریادهای مرگ بر دیکتاتور از دهانشان خارج می شد.
متعاقب آن دانشجویان دانشگاه نیز راهپیمایی بزرگی ترتیب دادند. در قم نیز مردم در تظاهراتی شرکت کرده و حجت الاسلام خمینی نطقی علیه شاه ایراد کرد. به این علت : در ساعت 3 بامداد 15 خرداد 1342، ده ها کماندو، چترباز و سرباز گارد منزل حجت الاسلام خمینی را در قم محاصره کرده و سپس به جستجوی او پرداختند. ماموران حجت الاسلام را دستگیر و به تهران منتقل ساختند.
در تهران پس از شایع شدن خبر دستگیری خمینی، مغازه ها و دکاکین تعطیل شدند. دانش آموزان و دانش جویان از رفتن به سر کلاس خودداری کردند. بازاریان تهران اکثراً به خیابانها ریخته و به تظاهرات پرداختند. مردم بپا خاسته اداره رادیو و ساختمانهای دولتی و اتوبوسهای شرکت واحد، قرارگاه پلیس ، باشگاه ورزشی شعبان جعفری و ده ها ساختمان دیگر را به آتش کشیده و به سوی کاخ مرمر حرکت کردند. ولی قبل از رسیدن به کاخ مرمر با سلاح های سنگین تانکها، و مسلسل روبرو شده و عده زیادی در دم کشته و مجروح شدند. بنا به اظهار مطلعین، تعداد تلفات و زخمی های مردم متجاوز از پنجهزار نفر بود.
حال به بخشی از مصاحبه سپهبد محسن هاشمی نژاد با ماروین زونیس در مارس 1383 ، و با ولی رضا نصر در 12 آوریل 1989 ، در باره لشگرگارد و وقایع 15 خرداد سال 1342 اشاره می شود.
سپهبد محسن هاشمی چنین اظهاراتی کرده است:
تیمسار اویسی فرمانده لشگر گارد بود، گارد شاهنشاهی در آن موقع یکی از تیپ های لشگر گارد بود، که در آن موقع به نام تیپ گارد شاهنشاهی نامیده می شد.
از نظر سازمان ما جزو لشگر گارد بودیم ، ولی از نظر وظائف من مستقیماً تحت امز اعلیحضرت بودم. چندی بعد تیمسار سرلشگر اویسی از فرماندهی لشگر گارد به سمت فرماندهی ژاندارمری منصوب شد. فرمانده جدید لشگر گارد به عهده سرلشگر قره باغی محول شد. یک روز قبل از این تغییرات اعلیحضرت به من فرمودند: "قرباغی به لشگر می آید با شما که کاری نخواه داشت." منظور اعلیحضرت از این صحبت این بود که، شما بهمان ترتیب از نظر فرماندهی تابع خود من هستید.
در 15 خرداد 1342 ، رئیس ستاد لشگر گارد که سرهنگ فیروزمند که با خود من همدوره و همکلاس بود تلفنی بما اطلاع داد که: نزدیک به سی هزار نفر از میدان سپه به طرف کاخ مرمر در حرکت هستند و ما کوچکترین کمکی نمی توانیم به شما بکنیم . . .
. . . افراد گارد ماموریتشان را حفظ کاخ سلطنتی می دانستند، ولی در آن لحظه که از شهربانی چیزی نمانده بود و خود من می دیدم که قبل از این که این عده برسند تمام مغازه ها دارند درب ها را می بندند و پاسبان ها، بیچاره ها همه می روند توی مغازه ها. خوب شهربانی چکار می توانست بکند آنجا؟ . . . به فرمانده گارد سرگرد ریاحی دستور دادم که ماموریت شما حرکت بجلو است. . . افراد گارد که بالغ بر 700 نفر بودند یک آرایش که به نام آرایش ضد اغتشاش بود بخود گرفته و در حالیکه فریاد می کشیدند با آهنگ خیلی شدید به طوری که اصلاً تمام میدان را این صدا برداشته بود. از صدای نعره اینها، قبل از این که اینها به چهار راه حسن آباد برسند، تمام این اجتماع سی هزار نفری پخش شدند. اثر روانی این آرایش این بود که بدون این که یک نفر از دماغش خون بیاید همه پراکنده شدند. . .
تا آنجا که من بخاطر دارم، مرحوم علم قبلاً به حضور اعلیحضرت شرفیاب شد و اظهار کرده بود که قربان ما این کار را جلوگیری می کنیم. ولی شما اجازه بدهید که من تصمیم گیرنده باشم و دستور دهنده. و ایشان هم دستور خیلی صریح و روشنی داد و به همه امرا و کسانی که مسئول بودند دستور داد که (حتی اگر) امروز تا یک میلیون نفر از بین برود بایستی امنیت برقرار بشود. بنابر این هر کسی تکلیف خودش را می دانست.
خلاصه سوابق خدمتی تیمسار سپهبد هاشمی نژاد و وظایف گارد شاهنشاهی
تیمسار هاشمی نژاد در سال 1341 فرمانده گارد شاهنشاهی شده و تا سال 1353 که ایشان به سمت رئیس سرای نظامی و جنرال آجودان اعلیحضرت انتخاب شد در این مقام انجام وظیفه می کرد. ( چون سپهبد هاشمی نژاد خود را واجد الشرایط دریافت درجه ارتشبدی می دانست، لذا به این خاطر فکر کرده بود برای ترفیع به درجه ارتشبدی باید در راس شغل سازمانی ارتشبدی قرار گیرد. لذا به طرق مختلف به عرض شاه رسانده بود که شغل دیگری به او واگذار کنند که بتواند ارتشبد گردد!) در این مورد آقای علم چنین نوشته اند:
دوشنبه 15/6/55
" عرض کردم سپهبد هاشمی نژاد مطلبی را استدعا دارد. فرمودند، اینها احساس نمی کنند که اگر من نسبت به یکی تبعیض بکنم، چه طور می توانم جواب این همه افسران ارتش را بدهم؟ عرض کردم، هیچکس چنین احساسی نمی کند. همه کس می گوید کار من انجام بشود، مملکت هم برباد برود، رفته. فرمودند، این عیب کار ما شرقیهاست و منحصر به ایران هم نیست. حالا پدر سگ فرنگی به ما می گوید چرا دمکراسی ندارید. یا همین الان اگر من کنار بروم و بگویم خودتان یک رئیس جمهور انتخاب کنید، سی و پنج میلیون نفر، سی و پنج میلیون رای مختلف خواهند داد، یعنی هر کس خودش را رئیس جمهور خواهد دانست و به خود رای خواهد داد."
( آیا اینگونه اظهارات شاه گویا ی شناخت کامل شاه از ملت ایران و طرز تفکر آنها نسبت به خود و سلطنتش نمی تواند بوده باشد!؟ اینگونه برداشت شاه ، نشان می دهد که از سالها قبل شاه بخوبی می دانسته است که جایی در دل اکثریت ملت ایران نداشته ، و در صورت وقوع اتفاق ناگواری علیه او و سلطنتش، مردم مبادرت به برقراری قیام ملی به نفع او وسلطنتش نخواهند کرد. در این مورد توضیحات بیشتری بیان خواهد شد.)
یکشنبه 18/7/55
" در خصوص ترفیع سپهبد محسن هاشمی نژاد عرض کردم که الان ژنرال آجودان و سابقاً فرمانده گارد شاهنشاهی بوده. فرمودند، افسر صف نیست که بتواند ترفیع پیدا کند.عرض کردم، دو نفر ژنرال آجودان در همین سمت، ارتشبد شدند. فرمودند، آن دوره گذشت."
برابر اظهارات تیمسار هاشمی نژاد در این مصاحبه، وظیفه گارد شاهنشاهی این بود که از خاندان سلطنت حفاظت بکند. در ابتدا که گارد را تحویل گرفتم در حدود 2700 نفر تعداد گارد بود. در آن موقع کارد تشکیل می شد از یک تیپ، که استعداد این تیپ 4 گردان بود، سه گردان وظیفه و یک گردان پیمانی. چندی بعد که موقع ترفیع من به درجه سرلشگری رسید، اعلیحضرت محل من را از درجه سرتیپی به سرلشگری ارتقاء دادند. و تیپ گارد شاهنشاهی شد، گارد شاهنشاهی با محل سرلشگری، و از آن موقع اعلیحضرت دستور دادند که ما سازمان را اضافه کنیم. از آن زمان ما از لشگر گارد بکلی خارج شدیم. از آن زمان لشگر گارد مسئولیتش اولاً حفاظت یک منطقه ای بود.ضمن اینکه لشگر گارد مسئولیت تامین تهران را داشت. . . . ولی وقتیکه تحویل دادم 23000 نفر بود، یعنی تمام نیروی تهران در مواقع ضروری تحت امر من، فرمانده تامین تهران در می آمد. . . بعد ها ماموریت های دیگری به من واگذار شد. مثلاً تقریباً به صورت یک سپاه مرکز در آمد، سپاهی که استان مرکز را حفظ می کرد. یعنی تنها ماموریت ما حفاظت اعلیحضرت نبود، فقط یک قسمت از ماموریت ما آن بود و قسمت دیگرش این بود که ما یک ماموریت منطقه ای داشتیم، استان تهران را مراقبت می کردیم.!
وقایعی که بتدریج باعث خودکامگی مطلق محمد رضا شاه پهلوی شده و ارتباط او را با ملت ایران بکلی قطع نمودند.
*- پس ازتشکیل مجلس موسسان و اضافه کردن اختیارات قانونی شاه در مورد انحلال دو مجلس در هر زمانی که او اراده کند. و کودتای 28 مرداد 1332، و گماردن سرلشگر زاهدی در راس دولت نظامی در بالغ از دو سال . بالاخره در تاریخ 16 فروردین 1334 زاهدی تسلیم نظر شاه شد واستعفاء خود رابه دربار فرستاد و روز بعد زاهدی تهران را به قصد اروپا ترک کرد.
*- تاسیس ساواک و گماردن یکی از نظامیان قسی القلب و فاسد در راس آن و واگذار کردن اختیارات نامحدود به چنین موجودی!
*- پس از وقایع 15 خرداد و حرکت هزاران تن از مردم از اقشار مختلف تهران به سوی کاخ مرمر، و با هدف از بین بردن شاه و نابود کردن کاخهای سلطنتی ، شاه به فکر دور کردن محل اقامت خود از داخل شهر و جابجا شدن به محلی که دسترسی مردم به آن آسان نبود افتاد . در نتیجه کاخ سلطنتی و دفتر کاری برای خود در نیاوران ساخت.و رابطه خود را با کاخهای سلطنتی که در دوران رضا شاه در خیابان کاخ ساخته شده بود بکلی قطع کرد.
*- اقدام بعدی او توسعه گارد تشریفاتی سلطنتی و تبدیل آن به بزرگترین سپاه ارتش ایران بود. چنانچه بنا بر اظهارات سپهبد هاشمی نژاد تعداد کل پرسنل آن در اوایل حدود 2700 نفر و در سالهای پنجاه این رقم به بالغ بر 23 هزار نفر رسیده بود.
*- این سپاه مجهز به مدرنترین سلاح روز از قبیل هلیکوپتر، تانک ، زره پوش، توپخانه ضد هوایی و حتی انواع موشک گردیده بود. محل استقرار این نیروی عظیم در نزدیکی کاخ نیاوران ودر لویزان قرار داشت.
*- وظیفه این سپاه در مرحله نخست حفاظت از خاندان سلطنتی و کاخ نیاوران در تهران و سایر کاخهای سلطنتی در سایر نقاط ایران بود. در مرحله دوم ، فرمانده این سپاه مسئولیت تامین تهران را نیز به عهده داشت. و بنابر اظهارات سپهبد هاشمی نژاد: . . . بعد ها ماموریت های دیگری به من واگذار شد. مثلاً تقریباً به صورت یک سپاه مرکز در آمد، سپاهی که استان مرکز را حفظ می کرد. یعنی تنها ماموریت ما حفاظت اعلیحضرت نبود، فقط یک قسمت از ماموریت ما آن بود و قسمت دیگرش این بود که ما یک ماموریت منطقه ای داشتیم، استان تهران را مراقبت می کردیم!
*- در مورد توسعه بیش از حد گارد تشریفاتی سلطنتی ، سئوالی را می توان مطرح نمود که این نیروی عظیم و مجهز به انواع سلاح های پیشرفته ،که عهده دار ماموریت منطقه ای و مراقبت استان تهران بوده است، علیه چه دشمنی فرضی ایجاد شده بود !؟ آیا این دشمن یک کشور خارجی ، و یا بخشی از ارتش ایران، و یا قیام ملی بخشی از ملت ایران تصور شده بود!؟
*- اگر دشمن فرضی یک کشور خارجی است ، پس پادگانهای نظامی ایران می بایست در نزدیکی مرزهای کشور مستقر می گردیدند و مانع پیشروی آنها می شدند. ( کما اینکه در جنگ ایران و عراق و ورود نیروهای نظامی عراق بداخل غرب کشور با مقاومت سلحشورانه ارتش های مستقر در مرز ایران و عراق روبرو شده و در مدت کوتاهی بعقب رانده شدند.) اگر دشمن خارجی فرضی بداخل ایران نفوذ می نمود و می توانست تا استان تهران به پیشروی خود ادامه دهند، بدون آنکه نیروهای نظامی ایران مانع پیشروی آنها گردند ، و موفق می گردیدند سایر استانهایی که در مسیر راهشان قرار گرفته اند به تصرف خود در آورند؛ در آنصورت سپاه مستقر در لویزان که ارتباطش با سایر استانهای در سر راه دشمن خارجی کاملاً قطع شده است ، چه دردی را می توانست درمان کند!؟ پس نتیجه می گیریم که استقرار چنین سپاه عظیمی در پایتخت کار عاقلانه ای نبوده است.
شاید شاه نگران بود که به همانگونه که رضا خان میر پنج ، در اسفند ماه 1299 قوای قزاق تحت امر خود را به تهران روانه کرد و اختیار حکومت را در دست گرفت، یکی از فرماندهان نظامی چنین خیالی بسرش زده و برای تصرف تهران عازم گردد. در آنصورت سپاه گارد بیست و چند هزار نفره جلوی قوای این نظامی نمک نشناس راکه عازم تهران شده است ، خواهد گرفت!؟
در حالیکه با وجود بودن صد ها هواپیمای جت، و بمب افکن و موشک انداز درپایگاه نیروی هوایی در تهران ، و بالغ بر یکهزار فروند هلیکوپترپایگاه هوانیروز، ذر تهران و اصفهان ، جلوگیری از ورود و حتی نابود کردن کلیه نیروهای متجاوز چنین فرمانده خطا کاری کاری بس آسان بود، و نیازی به استقرار سپاه عظیم گارد در لویزان نبود!
پس می توان نتیجه گرفت که وجود این سپاه مجهز، گارد سلطنتی در لویزان تهران، تنها هدف از موجودیتش ، جلوگیری از طغیان، شورش و یا قیام ملی علیه دربارسلطنتی پهلوی بوده است! عیناً بهمان گونه که در30 تیر ماه 1330 با قیام ملی اقشار مختلف مردم ، به حکومت چند روزه احمد قوام خاتمه داده شد.
(در بهمن ماه سال 1357 برای العین مشاهده کردیم که حتی هنگامیکه شاه، سپهبد بدره ای را که فرمانده این سپاه عظیم بیست و چند هزار نفره بود در راس نیروی زمینی شاهنشاهی نیزقرار داد و او را که برابر وظایف سپاه گارد مسئولیت منطقه ای استان تهران را داشت مامورجلوگیری از آشوبها، و خرابکاریها نمود ، نه تنها قادر به اینکار نشد بلکه جان خود را نیز از دست داد!)
آنچه بیشتر باعث تعجب و افسوس است ، اظهارات خود شاه در سال 1355 در مورد ترفیع درجه ارتشبدی ، سپهبد هاشمی نژاد است که اظهار کرده بود: " فرمودند، افسر صف نیست که بتواند ترفیع پیدا کند." اگر هاشمی نژاد افسر صف نبوده است ، بهمان گونه معاونش سپهبد بدره ای نیز افسر صف نبوده است!( یعنی صلاحیت خدمات رزمی را ندارد چون بیشتر دوران خدمتش را در یک گارد تشریفاتی سلطنتی گذرانده بود) پس چرا شاه او را در بد ترین زمان و خطرناکترین شرایط در راس نیروی زمینی و سپاه گارد قرار داد!؟
( من این سئوال را از آن کسانی که دائماً اظهار می کنند که شاه دارای اطلاعات وسیعی در مورد ارتش شاهنشاهی بوده است می کنم. 1- چرا سپاه گارد را تا آن حد توسعه داده و در لویزان مستقر نمود. 2- چرا سپهبد بدره ای ، افسری که در واحدهای رزمی مطلقاً خدمت نکرده بود را در راس نیروی زمینی قرار داد!؟ 3- چرا شاه از سپاه گارد که مسئولیت منطقه استان تهران را بعهده داشت برای جلوگیری از شورشها و اغتشاشها در ماه های آخر سلطنتش استفاده نکرد!؟
آنچه مصدق خواستارش بود و به امید دست یابی به آنها قدم بر میداشت ؟
مصدق چند هدف را دنبال میكرد: یكی تحكیم دمكراسی لیبرال در داخل و دیگری تضمین استقلال مملكت در خارج و سوم اعادهٌ استقلال ایران و تحقق آزادی مردمش که در نتیجه راه دخالت سیاست خارجی را در ایران سد نموده و طبقهٌ حاكم موجود را تضعیف و در نهایت متحول سازد و شاه را هم وادار کند که به جای دخالت در حکومت به سلطنت قناعت کند. قدرت مردم را هم میخواست در چارچوب یك دمكراسی پارلمانی محكم تثبیت كند و به خدمت تحكیم موقعیت دولتی بگیرد كه تابع ارادهٌ ملت است.
امیر هوشنگ آریان پور
مهرماه 1389

بازگشت به صفحه قبل   نسخه قابل چاپ   لینک دائمی به این خبر 
 
 
¤ اخبار جبهه ملی
¤ درگذشت مهندس اسماعیل حاج قاسمعلی
¤ بازداشت پیمان عارف عضو جبهه ملی ایران
¤ ادیب برومند: انحلال مجلس استیضاح مصدق را منتفی کرد
¤ نامه سخنگوی جبهه ملی ایران به بی بی سی
¤ پیام های نوروزی
¤ خورشیدی که هر روز فروزان تر از روز پیش میدرخشد/بیانیه جبـــهه ملــــی ایــــران
¤ سنگر نشین بی مدعای آزادی هوشنگ کشاورز صدر رفت
¤ تجزیه طلبی محکوم است/رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران
¤ متن پیام های رهبران جبهه ملی به مناسبت پنجاهمین سال تاسیس کنفدراسیون
¤ تحلیل جبهه ملی ایران ازرویدادهای مصر
¤ دکتر علی رشیدی عضو هیئت رهبری جبهه ملی ایران به دو سال زندان و 5 سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شد
¤ بازداشت اعضاي جبهه ملي ايران در اسفراين خراسان شمالي
¤ بزرگداشت دکتر مصدق در واشنگتن/2 گزارش
¤ بزرگداشت دکتر محمد مصدق در باشگاه ملی خبرنگاران در واشنگتن دی سی شنبه 10 نوامبر 2012
¤ مشروح سومین گزارش احمد شهید در رابطه با حقوق بشر در ایران
¤ جبهه ملي ايران , نيروي هوايي و خلبانان قهرمان دفاع مقدس را گراميداشت
¤ تکدیب امضا
¤ جبهه ملی ایران: به یاری زلزله زدگان بشتابیم
¤ درگذشت رادمرد میهن دوست آقای دکترخسروسعیدی عضو حزب ایران و جبهه ملی ایران
¤ ننگ ونفرین بربیست وهشتم مرداد
¤ اسطوره مقاومت مهندس عباس اميرانتظام در بيمارستان بستري شد
¤ بیانیه ادیب برومند و جبهه ملی ایران- اروپا و آمریکا در اظهار تاثر و همدردی با هموطنان داغدیده آذربایجانی
¤ احضار كورش زعيم
¤ درود بر چهاردهم مرداد / ادیب بـرومـند- رهبر جبهه ملی ایــران
¤ جبهه ملی ایران نسل کشی مسلمانان در میانمار را محکوم میکند
¤ بیانیه ادیب بـــرومند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران به مناسبت بزرگداشت ۳۰ تیر 1331
¤ نامه سرگشاده جبهه ملی ایران به رئیس جمهور آمریکا درمورد ادعای واهی مالکیت امارات بر جزایر ایرانی
¤ عمل جراحی قلب دکتر حسین موسویان، رییس هیئت اجرایی جبهه ملی ایران
¤ گرامیداشت یکصدوسی امین زادروز دکتر محمد مصدق در پاریس و کلن
¤ یادداشت اعتراض جبهه ملی ایران به موسسه گوگل
¤ تکذیب مذاکرات جبهه ملی ایران با آقای رضا پهلوی و نزدیکان ایشان
¤ جبهه ملی ایران مهیای ستیزه گری در باره حفظ تمامیت کشور است/ادیـب بـرومـند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران
¤ پیام های نوروزی استاد ادیـب بـرومـنـد , دکتر حسین موسویان ,اقاي حسن لباسچی و مهندس كورش زعيم
¤ پیام نوروزی ادیـب بـرومـنـد
¤ دیدارسخنگو و اعضای جبهه ملی ایران با دکتر علی رشیدی
¤ بیانیه ادیـب بـــــرومــند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران درباره انتخابات اسفند ۱۳۹۰
¤ جبهه ملی ايران در انتخابات شرکت نمی کند
¤ آخرین وضعیت جبهه ملی ایران
¤ وضعیت نا مساعد جسمی حمید رضا خادم، زندانی سیاسی در بند ۳۵۰ اوین
¤ آیا جبهه ملی ایران منحل میشود؟
¤ بازجویی و بازداشت فعالان و اعضای جبهه ملی ایران
¤ ادامه بازداشتها و احضار اعضای جبهه ملی ایران به وزارت اطلاعات
¤ برگزاری جلسات شورای جبهه ملی ایران ممنوع شد
¤ احضارعیسی خان حاتمی عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران/ بازداشت مهندس محمد توسلی
¤ بازداشت دکتر علی رشیدی
¤ احضار ملیون به وزارت اطلاعات
¤ نشست مهرماه شوراي مركزي جبهه ملي ايران
¤ جلسه شورای مرکزی جبهه ملی ایران پنج شنبه در تهران برگزار شد
¤ جبهه ملی ایران در خارج از کشور نماینده ندارد
¤ @نامه پیمان عارف به احمدی نژاد@دیدار از پیمان عارف
© 2004 - 2011 - خبرگزاری جبهه ملی ایران - J M I N e w s . c o m - تماس با ما