حکومتی در ستيز با آب و خاک و انسان
نگاهی کوتاه به محيط زيست سرزمين مان، به مناسبت روز جهانی محيط زيست
شکوه ميرزادگی
مهمترين اشکال يک حکومت ديکتاتوری مدرن آن است که آزادی سياسی را از مردمان زير سلطه خود می گيرد اما اگر حکومت سرزمينی يک ديکتاتوری مذهبی باشد، آنگاه در آن هر نوع آزادی ـ از آزادی های سياسی گرفته تا آزادی های اجتماعی، و عقيدتی و حتی خصوصی ـ از انسان ها سلب می شود. اما، از اين سياهی هم رنگی بالاتر هست و آن اينکه اگر اين ديکتاتوری مذهبی به دست موجوداتی نادان، انسان ستيز و، بدتر از همه، توسعه طلبی افتاده باشد که به بهای جان و مال مردمان بخواهند سلطه ی مذهبی خود را در جهان بگسترانند، آن وقت مردمی که زير سلطه چنين موجوداتی به سر می برند حتی از استثمام هوا و زيستن بر خاکی سالم و نوشيدن آبی سالم نيز محروم خواهند شد.
و اين داستان زندگی مردمان سرزمين ما در اکنون است. حکومت اسلامی، با رئيس دولت ويرانگرش، با سازمان محيط زيست بی عملش، و با دريغ داشتن امکان استفاده از ثروت هنگفت ملی مردمان در راستای سالم کردن محيط زيست ايران، از يک سو، و به حراج گذاشتن ميراث طبيعی ما به منظور يارگيری های سياسی خود، وضعيت محيط زيست سرزمين مان را به مرحله ای بسيار خطرناک رسانده است؛ آن هم سرزمينی که حتی در فرهنگ باستانی خود نيز برای خاک و آب و درخت و طبيعت چنان احترامی قايل بود که نگاهداری و حفظ آنها را بالاتر و برتر از هر عبادتی می دانست.
وقتی که جهان اهميت محيط زيست را دريافت
در سال ۱۹۷۲ کنوانسيونی از سوی سازمان ملل متحد به تصويب رسيد که برای اولين بار به موضوع حفظ و نگاهداری ميراث فرهنگی و طبيعی جهان به وسيله ی دولت، و به عنوان امری جدی و ضروری در ارتباط با زندگی انسان متمدن، پرداخته بود. در اين کنوانسيون اعلام شد که حق برخورداری انسان از محيط زيست سالم جزو حقوق پايه ی اوست و دولت ها بايد برای حفظ محيط مردم شان کوشا باشند.
«زيستار آدمی»، به زبانی ساده، از دو بخش تشکيل می شود:
۱ـ ميراث طبيعی (Natural) و
۲ـ محيط زيست (Environment).
ميراث طبيعی
کوه ها، درياها و درياچه ها، رودها، خاک، جنگل و درخت همه جزو ميراث طبيعی يک سرزمين به حساب می آيند. اين عناصر گاهی قرن های قرن در سرزمينی قدمت داشته اند. کوه دماوند، عمری در اعماق استوره ها دارد و بسا بيش از تاريخ نوشته شده ی ما در نقطه ای که اکنون تهران در زير پايش قرار دارد سر برافراشته است؛ خيلی بيش از آن که مردم آزادی خواه در استوره های خود ضحاک جوان کش را در ميانه ی دهانه ی آتشفشان خاموش اش زندانی کنند. يا خليج فارس قرن های قرن، در جنوب ايران نشسته است، قرن ها قبل از آن که اولين اجداد هند و ايرانی ِ ما حضور آن را کشف و بساط زيستن خويش را کنارش پهن کنند. همين گونه است بحر خزز، يا همه ی درياجه ها و جنگل ها و درخت های کهنی که عمری آنچنان طولانی دارند که ـ در باورهای عاميانه ـ اغلب آن ها را زرتشت کاشته است و، پس، موجوداتی مقدس به شمار می آيند. يا خاک و زمينی را که از آن طلای سرخ و زرد و سفيد و سياه می جوشد. اينها همه ميراث طبيعی ما بشمار می روند، يعنی ثروت همگانی مردمانی هستند که در محدوده جفرافيای سياسی ايران زندگی می کنند.
در عين حال، اگرچه منافع مادی اين ثروت ملی متعلق به تک تک مردمان ايران است اما، منافع معنوی آن به کل بشريت تعلق دارد؛ به کل انسان هايی که در سياره ی زمين زندگی می کنند و با ما همخانه و همسايه اند و سلامت هر يک شان به آن ديگری بستگی دارد.
محيط زيست
محيط زيست آن بخشی از زيستار ما است که، در آميخته با ميراث طبيعی، حيات سالم همه ی موجودات زنده را تأمين و تضمين می کند و شامل هوا و آب و خاک می شود. اين عناصر بايد که سالم و پاک بمانند تا زندگی ما نيز بصورتی پاک و سالم ادامه پيدا کند.
در واقع شيوه ی استفاده درست از ميراث های طبيعی بشری و حفظ و نگاهداری آن ها ست که ادامه ی زندگی بشر را ممکن می کند و به همين دليل بوده که انسان قرن بيستم دريافته و تصميم گرفته که آن را جزو حقوق بشری خويش به حساب آورده و اعلام کند که استفاده ی درست از داشته های طبيعی (از اکسيژنی که برای نفس کشيدن ما لازم است تا آب و خاکی که در آنها انواع مواد غذايی و منابع مصرفی و انرژی لازم برای زنده ماندن و بهتر زيستن يافت می شوند) امری ضروری است. و، در اين راستا، دولت های امضا کننده ی کنوانسيون ۱۹۷۲ محيط زيست را موظف کند که به اين ضرورت توجه کنند. چرا که پای زندگی و سلامت موجودات زنده ای در ميان است که در زير چتر حفاظتی قوانين و تحت رهبری آن ها زندگی می کنند. به عبارت ديگر، مسئوليت همه ی اتفاقاتی که در يک سرزمين، از نظر محيط زيست و ميراث طبيعی، می افتد نيز به طور مستقيم برعهده ی دولت هاست.
وضعيت محيط زيست ايران پس از کنوانسيون ۱۹۷۲
در همان زمان تصويب کنوانسيون ۱۹۷۲ از سوی سازمان ملل متحد، تصميم گرفته شد که روز پنجم جون به عنوان روز جهانی محيط زيست اعلام شود. عموماً روزهای نام گذاری از سوی سازمان ملل به منظور بالا بردن دانش و آگاهی مردم و توجه خاص دولت ها به موضوعی انتخاب می شوند که توجه به آن برای زندگی بشر امروز ضروری به حساب می آيد. هدف از نامگذای روز پنجم جون نيز همانگونه که دربيانيه ی مربوط به آن ذکر شده، «بالابردن آگاهی مردم نسبت به اهميت حفظ محيط زيست و تشويق مسئولان دولتی به اتخاذ تدابيری برای مقابله با تخريب محيط زيست و گونه های زيستی ـ جانوری» است.
از تاريخ اتحاذ اين تصميمات بزرگ سازمان ملل متحد و دولت های امضا کننده ی کنوانسيون ۱۹۷۲، فقط سی و دو سال می گذرد. سرزمين ما يکی از امضا کنندگان اوليه ی آن بوده است و از اين سی و دو سال، سی و يک سال اش در دوران حکومتی گذشته که (بی مبالغه) نه تنها کمترين عمل مثبت و جدی برای حفظ محيط زيست، و کلاً ميراث طبيعی ما، برنداشته بلکه هر سال بيش از سال قبل آن را به ويرانی کشانده است.
نگاهی گذرا به وضعيت هوا و آب و خاک در دوران حکومت اسلامی
آلودگی آب
حفظ درياها و آب های زمين از مسايل عمده ای است که همه کارشناسان محيط زيست جهانی، و بسياری از کارشناسان دلسوز ايرانی، درباره ی آن گفته و نوشته اند. هفتاد در صد سطح کره زمين را درياها پوشانده اند، جايی که بايد چنان سالم و پاک باشد که بتواند آلودگی هايی را که انسان ها بوجود می آورند نيز پاکسازی کند. درياها و رودخانه ها و آبگيرها در طول تاريخ همواره منبعی بی انتها برای غذای انسانها بوده اند. اما در کشور ما، در اين سی ساله، هر روز به آلودگی آب های سرزمين مان، از دريا گرفته تا درياچه و تالاب و رود اضافه شده است.
سواحل و آب های خليج فارس سال هاست با آلودگی های نفتی و تهديدی جدی به نام «کشند سرخ» رو به رو هستند. اين پديده بر اثر تجمع و رشد برخی ارگانيسم های ريز و ذره ای و موجودات تک سلولی رخ ميدهد و بر اثر آن رنگ آب دريا به سرخی متمايل می شود. برخی از اين ميکروارگانيسم ها از خود سمی ترشح می کنند که باعث مسموميت انواع ماهی ها شده و اين مسموميت از طريق ماهی ها به انسان نيز سرايت می کند. بزرگترين عامل اين مسموميت دريايی، آلودگی های نفتی، آلودگی های فلزی، ورود فاضلاب های شهری، بيمارستانی و صنعتی به آب دريا است.
علاوه بر خليج فارس، که اکنون به شدت آلوده است، درياچه ها و تالاب های ايران، چون خزر، بختگان، اورميه، هامون، پريشان، نيز با تهديدات گوناگونی رو به رو بوده و در حال حاضر يا خشک شده اند و يا در حال خشک شدن هستند.
عوارض از دست رفتن اين همه ثروت ملی ـ همزمان با مرگ هزاران پرنده و حيوانات ديگری که در اطراف اين درياچه ها زندگی می کنند ـ بروز توفان های شن، ظهور بيماری های تنفسی و بينايی، بيماری های قلبی و به دنيا آمدن بچه های ناقص، و همچنين از بين رفتن اقتصاد بومی وابسته به اين درياچه هاست.
دلايل خشک شدن اين درياچه ها و تالاب ها هم علاوه بر ورود پساب های صنعتی، بستن سدهای بی حساب و کتاب بر روی رودخانه هايی که به درياچه ها می ريزند، احداث جاده ها و پل های بی رويه، و آتش زدن نيزارها است.
علاوه بر اين ها، بيشتر رودخانه های بزرگ در شهرهای مختلف کشورمان گرفتار انواع آلودگی ها هستند. مهم ترين اين رودخانه ها که اهميتش از نامش پيدا است، يعنی «زاينده رود» زيبا است که در اغلب مواقع سال کاملاً خشک است. همچنين کارون، که تا همين دو دهه پيش يکی از تميزترين و پر آب ترين رودخانه های دنيا بود، با ورود حجم عظيمی از پساب های صنعتی و فاضلاب های بيمارستانی و صنعتی اکنون به شدت آلوده و خطرناک است.
آلودگی هوا و هولاکاست پارازيتی
آلودگی هوا که ربط مستقيم با تنفس مردم دارد اکنون در شهرهای بزرگ ايران بيداد می کند. دليل اين آلودگی را مسئولين محيط زيست و «دولتی ها» معمولاً وجود ترافيک بالا و حمل و نقل فروان می دانند؛ در حالی که دليل اصلی اين آلودگی ها ناشی از صدور بی رويه و مطالعه و سودجويانه ی مجوز برپايی کارخانه های صنعتی خصوصی، و نيز کارخانه های نيمه دولتی، است که بيشترشان در اطراف شهرهای بزرگ ساخته شده اند و به خاطر عدم رعايت استانداردهای جهانی و استفاده نکردن از فيلترهای قوی برای تصفيه هوايی که به بيرون از کارخانه ها می رود، مرتباً (و به خصوص شب ها) موج عظيمی از هوای آلوده را به شهرها و ريه های مردم ساکن در آنها می فرستند.
همچنين گرد و غبارهايی که ظرف چند سال اخير در استان های مختلف ايران، و به خصوص خوزستان علاوه بر به هم ريختن زندگی اجتماعی مردم سلامت مردمان را نيز در خطر انداخته اند.
بر اين فهرست دردناک بايد حضور پارازيت های ماهواره ای را که اخيرها در شهرهای بزرگ نصب شده اضافه کرد. پزشکان متعددی اين پارازيت ها را مرگزا تشخيص داده و اثرات حتی آنی آن را بر روی کودکان، سالخوردگان و رنان آبستن نشان داده و بر رابطه بين سقط جنين، نازايی، و به دنيا آمدن کودکان ناقص با اين پارازيت ها تاکيد کرده اند. اثرات اين عامل نابود کننده ی محيط زيست چنان است که کوشندگان محيط زيست به آن «هولاکاست پارازيتی» نام داده اند.
آلودگی خاک در ايران
کارشناسان دلايل فرسايش خاک های ايران را کمبود مواد نيتروژنی و فسفر می دانند؛ و دلايل مختلفی برای آن ذکر می کنند، از جمله استفاده ی بی رويه از کودهای شيميايی، رشد چهل ـ پنجاه در صدی جمعيت، کشت نادرست در اراضی کشاورزی، استفاده از شيوه های ناکارآمد سنتی آبياری، شخم زدن نامناسب، استفاده نکردن از وسايل مدرن کشاورزی و کاشت فشرده و، مهم تر از همه، آغشته کردن خاک با فاضلاب ها و پساب های صنعتی و خانگی.
از آنجايی که در صد کمی از فاضلاب های صنعتی و خانگی و حتی ببمارستانی در کشور تصفيه می شوند و عمده ی آن ها وارد خاک می گردند، علاوه بر آلوده شدن آب های زير زمينی، خاک نيز فرسوده می شود. در حال حاضر، بهدليل توليد بيش از حد زباله، جمع آوری غلط و بازيافت ناقص زبالههای خانگی، صنعتی، بيمارستانی، و نيز رشد روز افزون پسابهای صنعتی، فاضلاب های شهری و نخالههای ساختمانی، و انباشت زباله در حاشيه ی شهرها ايران، سرزمين ما با آلودگی شديد خاک روبروست؛ به طوری که در چند سال گذشته، از نظر فرسايش خاک، هميشه در رده های اول جهانی قرار داشته است. در حال حاضر مناطقی چون استان اصفهان، جنوب تهران، عسلويه بوشهر، استان سيستان و بلوچستان و بخش عمده ای از خوزستان بدترين وضعيت را از نظر آلودگی خاک دارند.
نابودی محيط سبز و جنگل ها
قطع بدون استاندارد درختان برای استفاده از چوب آن ها، آپارتمان سازی های بی رويه در مناطق جنگلی و طبيعی (بيشتر با مجوز رسمی سازمان محيط زيست!) آتش زدن عمدی جنگل ها (که نمونه ی روشن اش حريق پارک ملی گلستان است، که با ۹۱ هزار کيلومتر مربع مساحت به عنوان بزرگترين پارک ملی ايران، اولين پارکی بوده که در سازمان يونسکو به عنوان يکی از ذخيره گاه های مهم کره زمين ثبت شده است). اخيراً هم می توان به نابودی درختان کهن، بخصوص در منطقه ی گيلان، آن هم به بهانه ی «خرافه زدايی» و مبارزه با «دخيل بندی» به اين موجودات مقدس انگاشته شده از سوی برخی از مردمان، اشاره کرد، که صرفاً بهانه ای است برای نابودی اينگونه درختان به دلايلی سودجويانه.
يکی از ضايعات ناشی از نابودی پوشش گياهی و جنگل ها در ايران بالا رفتن غلظت گرد و خاکی است که بسياری از استان های مرزی را در خود گرفته. چيزی که سازمان محيط زيست آن را کلاً به گردن کشورهای همسايه چون عراق و عربستان و سوريه می اندازد در حالی که اگرچه اين گرد و غبار از کشورهای همسايه به داخل ايران می آيد اما نبود پوشش گياهی، و خشک شدن تالاب ها آن ها را به سرعت گسترش داده و به شهرهای مختلف می کشاند.
نقش مردم در تخريب محيط زيست
بدون شک، مردم نيز در آلوده کردن محيط زيست نقش دارند، اما چگونه می توان از مردمی که از ساده ترين آموزش در اين مورد بی بهره اند توقع داشت که به فکر محيط زيست خود باشند؟ من حتی ديده ام که وقتی با بسياری از اشخاص تحصيل کرده در ايران درباره ی محيط زيست صحبت می کنيم در می يابيم که آنها در مورد محيط زيست و ميراث طبيعی فقط به «زيبايی مناظر» توجه دارند.
در عين حال، در مدارس و رسانه های عمومی، خبرهای مربوط به آلودگی محيط زيست نيز، همچون خبرهايی از لحاظ سياسی خطرناک، سانسور می شوند و رسانه ها فقط حق دارند درباره ی مسايلی مثل شکار غير قانونی يا انواع حيوانات و يا، حداکثر، از ارتباط آلودگی هوا با ترافيک سخن بگويند. در واقع، به ندرت نشريه ای می تواند از وضعيت کارخانه های خصوصی و دولتی گزارش کرده و نشان دهد که چگونه اين تأسيسات متعلق به سردمداران حکومت مذهبی پساب ها و سموم مختلف صنعتی را در آب و خاک می ريزند يا هوای آلوده را به حلق مردم می کنند.
تازه دولتی که خود روزانه هزارها تن زباله ی ادارات و بيمارستان ها و پساب های صنعتی را بر آب ها و زمين های پاک کشورمان رها می کند چگونه می تواند به مردم آموزش دهد که ريختن زباله در رودها و درياها کار بدی است؟
و اينگونه است که در فضای مسموم حکومت مذهبی ايران حتی آب آشاميدنی سالم، و هوای پاکيزه، هم، بصورت اجتناب ناپذير، به موضوعی سياسی بدل می شود که نبايد طالب آن بود.