در اندیشه ایران فردا باشیم ایران دیروز تکرار نخواهد شد
بی گمان دردامروز جامعه ما، واکاوی تاریخ و آنچه که موجبات پیش آمدهای تاریخی در هر سطحی که باشد نیست.چو اینکه باید باور داشت تاریخ برای پند آموزی و جلوگیری از تکرار فجایع و ساختن آینده ای بهتر بسیار مورد نیاز باشندگان یک سرزمین است.اما نمی تواند بهانه ای باشد برای ایجاد مناقشه ای تازه در یک ملت، و آن هم ملتی که هر روز خود را با هزار و یک مناقشه دشمن خواسته آغاز می کند .
درد امروز جامعه ما عمیق تر از آن است که بخواهیم تاریخ را نبش قبر نموده و تمام کاهلی ها و ندانم کاریهای آن روزگاران نخبگان خود را بر گردن این و آن انداخته و در پی آن باشیم که به عنوان نمونه" آیا 28 مرداد کودتا بوده و یا اینکه یک انقلاب مردمی در حمایت از سلطنت"! .
ملت ایران علارغم آنکه شایع است که دچار فراموشی تاریخی هست به هیچ عنوان آنچه را که بر او رفته است فراموش نکرده و نمی کند ،این ملت هنوز حمله اسکندر و خیانت روزبه و تازش وحشیانه اعراب و ترکان و مغولان را به خوبی در حافظه تاریخی خود ثبت نموده پس چگونه است که عده ای می خواهند تا با وارونه جلوه دادن وقایع تاریخی خط بطلان بر همه واقعیتهای تاریخی موجود بکشندو بر تنور اختلافات تاریخی که نتیجه ای جز چند دستگی و در گیر شدن در یک جنگ فرسایشی دشمن شاد کن ندارد بدمند؟
آری با همه این تفاصیل آنچه که نیاز جامعه ما در شرایط کنونی می باشد همبستگی و هم دلی نیروهایی است که دم از میهن پرستی می زنند و درد آزادی و حقوق بشر و دموکراسی دارند. نیروهایی که وقتی پای صحبت تک تک آنان می نشینی می پنداری که می توانند نماد آزادی و آزادی خواهی باشند اما در عمل آنچنان پریشان کردار می شوند که باورش برای هر انسان آگاهی همانند یک تناقض ریاضی نا ممکن است.
و به تعبیری" دو صد گفته چون نیم کردار نیست"
و این در شرایطی است که ایران امروز بیش از هر دوره ای دیگر نیازمند تدوین شدن مانیفیست یگانگی و همبستگی در راه رهایی از اندیشه های ارتجاعی است که سالیان دراز بر همه ما ایرانیان چیره گشته و ما را چنان دچار سستی و ناپایداری نموده که گاه همه مرزهای اخلاقی و شرافت انسانی و میهنی را نیز زیر پا می نهیم تا دروغ را راست و راست را دروغ جلوه دهیم .
و امروزه روز هر آینه که به پیرامون خود بنگیریم عده ای را می بینیم که به نواده کوروش بزرگ بودن می بالند و از گناه بزرگ دروغ در نزد ایرانیان کهن و فرموده های داریوش بزرگ در مزمت و دهشتناکی دروغ سخن می گویند.
از زرتشت و آموزه های اخلاقی و دینی او یاد می کنند و همه نیکی های جهان را در او می بینند.
اما هر چه بیشتر بنگریم بیشتر خواهیم دید که دیگر هیچ نشانی از آموزه های راست اندیشی و راست کرداری کوروش و داریوش زرتشت در تنظم روابط ما ایرانیان دیده نمی شود و این یک واقعیت تلخ است چه بخواهیم و چه نخواهیم .
و کوتاه اینکه تا بتوانیم از چنین و چنان بودن خویش و افتخارات تاریخی سخنوری می کنیم که حال و روز خود را فراموش می کنیم و تا می بینیم که با یکی در اندیشه دچار اختلاف نظر هستیم از هیچ ابزاری برای تخریب او که چه بگویم نیست و نابود کردن او دریغ نمی کنیم و این عمل را از اهم واجبات می دانیم تا که به ذن خویش مبارزه ای بی امان را در راه آزادی در پرونده خویش به ثبت برسانیم و گردن های خود را در برابر دیگران افراشته داریم و بگوییم که دیدید چه بر سر ش آوردم همان که با فلان و بهمان مخالفت می نمودو فراموش کرده ایم که پنجه های استبداد بر گلوی ما فرو رفته و توان فریاد زدن را از ما گرفته و تن مان از سوزش تازیانه بیدادگران رنجور و نحیف تر از همیشه است.
امروز باید ایرانیان به یک درک تاریخی برسند که نیاز جامعه ما برای رسیدن به سکوی دموکراسی از خود گذشتگی و احساس مسئولیت نسبت به هم نوع است .امروز نیاز ما روا مداری و یا به تعبیر فرنگی آن رعایت تلورانس با تکیه بر پلورالیسم و آموزه های دموکراسی است.
برای آزاد اندیش بودن دشوارترین ویژگی این مقوله است که یکدیگر را تحمل کنیم و به باورهای هم احترام بگذاریم و سپس سخن از دردهای دیگر به میان بیاوریم.
کودکان پابرهنه و زنان ستم دیده در یک جامعه ستبدادی چه گناهی مرتکب شده اند که باید سالیان سال تاوان عدم روامداری نخبه های جامعه را پس بدهند.
چگونه می توان بسیاری از جوانان را در دوزخ اعتیادفساد و بیکاری دید و باز هم چنگ بر چهره هم کشید وتلاش نمود تاریخی را که در پیدایش آن امروزیان هیچ نقشی در پیدایش آن نداشتندبه گناه امروزیان بیندازیم.
وقت بسیار تنگ است و چماق قلدران کمر هر پیل تنی را خرد خواهد کرد اگر بخواهد نگاه از ستم بر گیرد و چشمان خویش را بسته و دچار اوهام و خود بزرگ بینی شود.
اینک نخبه ها و مدعیان پیشین مبارزه برای میهن و ملت باید با پذیرفتن اشتباهات تاریخی خود و پوزش خواهی از ملت بکوشند تا آینده ای بهتر برای کشورشان بسازنند نه اینکه با لجاجت و خودکامگی در اندیشه، چنان فضای تیره و تاری بوجود آورند که هر روزنه امیدی را به یاس مبدل سازند.
اگر ایمان به دموکراسی داریم بگذاریم ملت خودشان منتخب سر نوشت خویش باشند و ما خادمان آنها در ای ندوران جانکاه بیداد ستیزی باشیم نه آنکه هنوز دستمان به قدرت نرسیده در پی حذف یکدیگر و تعیین تکلیف برای ملت باشیم.
هیچ فرد و یا گروهی امروز نمی تواند مدعی نمایندگی نمودن اکثریت جامعه باشد و برای ایران آینده خود را محق تر از دیگری بداندو این واقعیت موجود است و چه بسا آنان که خود را حق مطلق می دانند و آرزوهای خود را از زبان ملت مطرح می سازند در آینده ایران هیچ جایگاهی نداشته باشند .
شرایط امروز جامعه ایران به هیچ عنوان قابل قیاس با چند دهه که هیچ حتا با یک سال پیش نیست و سطح هوشیاری و خود آگاهی این ملت چنان پیشرفت داشته که من یقین دارم در لحظه سرنوشت ساز تصمیمی خواهد گرفت که منجر به غافلگیری همه مدعیان قدرت خواهد شد.
در اندیشه ایران فردا باشیم ایران دیروز تکرار نخواهد شد.