قرار است ۲۱ ماه مه امسال دوستداران دكتر محمد مصدق يكصد و بيست و سومين سال تولد او را جشن بگيرند. در واپسين روزهاى سال گذشته شمسى اعلاميه اى به اين مناسبت منتشر شد كه حمايت بيش از يكصد فعال اجتماعى و سياسى ديگر را به دنبال داشت. آقاى ناصر كاخساز از جمله اعضاى هيئت برگزار كننده اين مراسم، به پرسش هاى راديو آلمان در اين مورد پاسخ داده است.
مصاحبه: جمشيد فاروقی
دويچه وله: آقای کاخساز، قرار است در ۲۱ ماه می مراسمی برای بزرگداشت دکتر محمد مصدق برگزار بشود. می خواستم از شما بپرسم انتخاب امسال برای بزرگداشت خاطره ی مصدق به چه علتی بوده است؟
ناصر کاخساز: انتخاب امسال کاملا خودانگيخته بوده است و بالاخره يك زمانى برای بزرگداشت انسانهای بزرگ، ذهن انسان جرقه می زند و ذهن ما الان در اين شرايط جرقه زده است. البته، زمينه ی عملی اش طبيعتا اين است که در ايران گرايشهای جنبش ملی به طرفداری از جنبش ملی بعنوان يک آلترناتيو فراگير که فقط در خدمت يک گروه، يک سازمان و يک جريان سياسی نباشد اين نوع گرايشات بسيار در ايران رشد کرده است، به علت اينکه ديگر مردم نمی توانند به جريان خاص و محدودى اعتماد بکنند، اعتمادها خيلی آسيب ديده است. بعد هم رشد انديشه ی دمکراتيک در ايران بسيار بالا رفته است و ما نيز، تنها بستر تاريخی ای که در يکقرن گذشته داريم و امتحان دمکراسی را پس داده است، همين بستر جنبش ملی ست که مرحله ی اول آن از انقلاب مشروطيت است و مرحله ی دومش، دولت ملی دکتر مصدق می باشد که با کودتای ۲۸ مرداد به پايان می رسد. اين بستر تاريخی برای دمکراسی را مردم در وجدان تاريخی و حافظه ی تاريخی شان دارند، در حاليکه برای احزاب و سازمانهای سياسی به اين دليل يک بحران اعتماد نسبت به آنها وجود دارد که در اين دوران که دمکراسی به يک ضرورت تبديل شده است، مردم چگونه بيايند و به حرفهای اين سازمانها مثلا برای اينکه اينها واقعا قصد دارند دمکراسی را در ايران پياده کنند، اعتماد پيدا بکنند.
دويچه وله: همانطور كه گفتيدمصدق يکی از فرازهای تاريخ معاصر ايران است اما آيا ايشان نقش تاريخی اش را ايفا نکرده و آيا هنوز آن چيزی که مصدق در جستجويش بوده يا جنبش ملی در آن مقطع، هنوز به قوت خودش باقی ست؟
ناصر کاخساز: مصدق پيام خاصی که محدود به يک دوره ی تاريخی باشد، نداشته که بگويم مثلا آن به پايان رسيد و رفت. کمااينکه انقلاب مشروطيت به همين گونه. به نظر من انقلاب مشروطيت و نهضت ملی دو جلد از يک کتاب هستند که مجموعه ی اين دو را بايد جنبش ملی ناميد. من حتا نهضت ملی در دوران مصدق را جنبش ملی نمی گويم. جنبش ملی يک دستاورد مدرنی است که در حقيقت بازتاب شکست مفاهيم بسته بندی شده ی روشنفکران است و تحزب سياسی و تز عدالتخواهی سنتی، يعنی جنبش ملی به نظر من چيز مدرنی ست و با نهضت ملی تفاوت دارد، و تفاوت نسبی دارد، ضمن اينکه بهرحال بستر تاريخی جنبش ملی همان نهضت ملی است. و نمی شود گفت که مصدق پيامش تمام شد، برای اينکه مصدق پیامی نداشته که الان ما بخواهيم آن را پياده کنيم و آن گذشته باشد، بلکه دمکراسی است. پيام دمکراسی است که اين پيام لااقل تا وقتی که تاريخ انسان با اين مختصات کنونی حرکت می کند، اين دمکراسی هميشه حقانيت دارد برای اينکه رابطه ی نهادهای دولتی و شهروند را از طريق انتخابات تنظيم می کند. و در اين نظام جهانی که به اين صورت ما داريم تا وقتی که هست، اين دمکراسی نيز ضرورت دارد.
در ايران فاز اول انقلاب مشروطيت و فاز دوم نهضت ملی که جنبش مصدقی ست اين دمکراسی را برای ايران می خواهند. در واقع مفهوم مصدق، يعنی مفهوم دمکراسی و اين چيزی نيست که پيامش پايان بپذيرد. فقط برداشتهای نوين دمکراتيک در اين دوران ما اهميت مصدق و انقلاب مشروطيت اين است که بستر تاريخی به دمکراسی می دهد، يعنی ما در خلاء نمی مانيم که دمکراسی را فقط به روايت انديشه ی جهانی شده بپذيريم. يعنی دمکراسی به عنوان يک پديده ی جهانی بايد در يک بستر ملی و تاريخی پيدا بشود و چارچوب پيدا کند، و پيوندهای معنوی و اخلاقی يک ملتی را به هم پيوند بدهد. از اين لحاظ مصدق مهم است، وگرنه مصدق يک رهبری که آنچنان در انديشه ی فرهنگ سياسی سنتی هست که معمولا اينها دوره ای هستند،يک حرفهايی می زنند و با رشد زمان اين حرفها اهميت تاريخی شان عوض می شود. مصدق اصلا در اين چارچوب ها قابل بررسی نيست.