به باور متکلمانی نظیر آقای مصباح یزدی مسائل مربوط به اثبات خداوند و معاد و پیامبر و امامان به کمک حدیث و نه مراجعه به عقل، علم کلام نامیده میشود و این علمی است که آدمی با آن قدرت پیدا میکند عقائد دینی و اخیرا سیاسی را به کمک ارعاب و ارهاب( ایجاد ترور و وحشت ) برای دیگران اثبات کند و خلاصه کلام، علم به اموری است که آدمی با آن مقتدر میشود تا سخنش را به هر قیمتی به کرسی بنشاند ! متکلمان اضافه میکنند که علم کلام از دانشهای دیگر برتر و بالاتر است آن را علم توحید و ابو حنیفه فقه اکبر خوانده است ،غزالی میگوید علم کلام بر طریق قانون اسلام به اثبات مسائل می پردازد نه قانون عقل ! متکلمان برای مقابله و مبارزه همواره در برابر فلاسفه موضع گرفته و فنون علم کلام موسوم به علم نحو را همسنگ با علم منطق میدانند و اضافه میکنند که با فرا گرفتن این علم دیگر نیازی به منطق نیست زیرا علم نحو در زبان عربی همان منزلت علم منطق در زبان یونانی را دارد .اما ببینیم فلاسفه چه میگویند :
فارابی در فصل 24 کتاب الحروف خود مینویسد: آن ملتی درست کردار و نیکو رفتار خواهند بود که اندیشه شان بر اساس فلسفه شکل بگیرد زیرا کسانی که با فلسفه بیگانه اند هیچگاه به حقیقت دست نمی یابند و اگر اندیشه ای که زیر بنای نظام اجتماعی یک ملت را تشکیل میدهد بر موازین محکم و معتبر عقل استوار نباشد و تنها بر محور آراء و اندیشه های خطابی یا جدلی و یا سفسطی( علم کلام ) استقرار پیدا کرده باشد ناچار باید گفت آن جامعه قابل اعتماد نخواهد بود! و از پیدایش آراء و اندیشه های کاذب و فریبنده در آن جامعه نمی توان جلوگیری کرد! زیرا دشمنان فلسفه یعنی ( متکلمان ) پیوسته جامعه را بسوی مسائل جدلی و سفسطی و خطابی و احساسی و نه عقلی سوق میدهند .غزالی و فخر الدین رازی کوشیدند تا برای رهائی از این تنگنای اندیشه به منطق نیز بها ء بدهند ولی کتاب تهافت الفلاسفه غزالی با گسترش اندیشه اشعری چنان ضربه ای کاری و مخرب بر خرد جمعی مسلمانان فرود آورد که هنوز نتوانسته ایم در وادی خرد کمر راست کنیم ! علامه حلی ضمن مستثنی کردن گروهی اندک از فقهای ماوراء النهر میگوید" اکثریت مابقی از مکتب اشاعره پیروی میکنند." میدانیم اشاعره بیش از آنکه از علم و حکمت خداوند سخن بگویند بر قدرت بی پایان او تکیه میکنند و برای خوش آمد خداوندان خاکی! نیز آماده اند تا هر جا که مصلحت دیدند حکمت را به پای قدرت قربانی کنند ! آیا امروز و در کشور خودمان با همین پدیده روبرو نیستیم ؟ و آیا در جهان دانائی محور امروز تکیه برفلسفه و حکمت بسیار معنادارتر و موثرتر و گیراتر از ایجاد وحشت از قدرت نیست ؟