وظيفهی ما در برابر سازمان مجاهدين خلق، محمد برقعی
آنچه که اين روزها برای هر انسانی که سرنوشت مجاهدين را دنبال میکند بسيار نگران کننده است و از عواقب وحشتناک آن میهراسند، يکی تلاش سازمان برای بهرهبرداری از احساسات مردم است؛ به جای پذيرش واقعيتها و چارهجويی برای نجات اعضایاش، ديگری لابی اسرائيل است که سخت و پیگير از سازمان مجاهدين حمايت میکند
ما هر قضاوتی که در مورد مجاهدين داشته باشيم و هرچقدر از خطاهای سازمان آنان بگوييم، اين حقايق رانمیتوانيم تغيير دهيم:
۱ ـ اين جمع چند هزارنفری مرکب از دو گروه است:
الف: بزرگسالان و ميانسالانی که بهترين سالهای عمرشان را با تحمل سختیها و رنجهای طاقت فرسا در راه آرمانشان گذاشتهاند و حال در اين سن راه بازگشتی ندارند. زيرا بدليل زيست در آن حلقهی بسته شديداٌ به درستی راه خود ايمان دارند. و برفرض که کسانی از آنان از کرده پشيمان باشند اولاٌ بسيار سخت است که کسی اعتراف کند که عمری بر خطا رفته و عمرش بر عبث بوده است؛ ثانياٌ میداند در صورت جدايی از مجاهدين هميشه آن انگ را بر چهره خواهد داشت و در هيچ جمعی پذيرفته نخواهد شد. به عبارتی افرادی می شوند از آنجا رانده و در اينجا مانده.
ب: جوانانی که بازماندگان پدران و مادرانی هستند که در اين راه جان خودرا از دست دادهاند .اينان در گسستن از مجاهدين نه تنها درگير مشکلات گروه اول هستند بلکه بايد خاطرهی عزيزترين کسانشان را هم نفی کنند ،و اين امریاست که کمتر انسانی تاب تحمل آن را دارد.
ج: افراد اين جمع از آرمانگرا ترين، فداکارترين مبارزان هستند ،و بنبستی که به آن رسيدهاند تنها حاصل تصميمات غلط و خودخواهانهی رهبران سازمان نيست که سياست های طرد و نفرت و کينهی حکومت از همان روزهای اول انقلاب نقش اصلی را در اين ماجرا داشته است.
بنابراين هيچ فرد باوجدانی هرچقدر هم با نظرات سازمان مجاهدين مخالف باشد نمی تواند شاهد قربانی شدن و سرکوب و تحقير اين افراد باشد.
شرايط موجود هم به گونهايست که دولت عراق مسلماٌ آنان را از آنجا بيرون خواهد کرد. زيرا هيچ دليلی ندارد که دولتی رابطهی خود را با کشور همسايهاش ــ آن هم همسايهی بانفوذش ــ به خطر بياندازد ، آن هم برای جمعی که برای آن جز ضرر هيچ ندارد. و هيچ مقامی و سازمانی و قانونی هم با هيچ مجوزی به دولت عراق نمی تواند بگويد که مجاهدين را اخراج نکند.
آمريکا هم نمیتواند عراق را مجبور به قبول مجاهدين بکند. زيرا بدين صورت بايد اعلام کند که دولت عراق دولتی است آلت دست و دست نشاندهی آمريکا. امری که خلاف تمام سياستهای آمريکا در منطقه است . اين سياست يعنی تأييد آن چه «هوارد دين» رييس سابق حزب دمکرات در ۱۹مارچ امسال در برلين گفت که : « مالکی يادت نرود، ما تورا آنجا نشاندهايم ».
اعلام چنين نظری از سوی آمريکا در تضاد با تمام سياست آن در خاورميانه است ،که میخواهد بگويد تمام اين جنبشهای منطقه مردمی و خودجوش است نه به تحريک آمريکا و برای مقاصد امپرياليستی آن. بتابراين آمريکا حاضر نيست به خاطر يک گروه کوچک سياست کلی خود را در منطقه به خطر بياندازد.
لذا تنها دولتی که از وجود سازمان مجاهدين خلق بهرهی کامل و بیهزينه میبرد دولت اسراييل است. درست است که لابی اين دولت در امريکا نفوذ بسيار دارد، اما نه امريکا تمام منافع خود را فدای سياست آن دولت می کند ،و نه حتا اسراييل مستقيماٌ و آشکارا میتواند از اين گروه حمايت کند، آن هم در شرايط کنونی خاورميانه و احساس ترس و خشم از عملکرد اسراييل در کشورهای عربی و اسلامی. نگرانیای که سبب شده اسراييل در اين ايام هرچه بی سرو صداتر در گوشهای نشسته و سعی کند که در صحنه جلوه نکند.
پيشنهاد راه حل
با توجه به اين مطالب همه نيروهای سياسی لازم است که برای اجرای خواسته ی زير بسيج شوند:
۱ ـ ارسال ناظرانی از سازمان حقوق بشر، يا سازمان های مشابه، برای بازديد دقيق و همه جانبه از کمپ اشرف، تا هم ابعاد ستم بر اين مبارزان روشن شود،و هم معلوم گردد که اين افراد تا چه حد در قالب يک فرقهی دينی ـ سياسی بسته عمل میکنند. و آيا درست است که اينان از اخبار بيرونی به صورت آزاد بیاطلاع هستند ،و آنچه را میبينند و میشنوند که سازمان میخواهد.
۲ ـ ترتيب پناهدگی آنان در کشورهای ديگر با توجه به دو مطلب:
الف: بازگرداندن اينان به ايران با هرگونه تضمين و تعهد حکومت ايران قابل اعتماد نيست؛ زيرا خشم نسبت به مجاهدين تنها به خاطر عملکرد سياسی آنان ، ازجمله افشاگری های اين سازمان از سياست های انرژی هسته ای ايران ،نيست. بلکه ترورهای وسيع آنان در ايران قربانيان بسيار وسيعی داشته است ، از مردم عادی گرفته تا پاسداران و مقامات حکومتی . تعداداين قربانيان ،بنا به گفته خود سازمان ، رقمی بيش از هفت هزار نفر است . لذا کينه به سازمان از محدودهی حکومت و حاميانش فراتر رفته، و حتاشامل جمع وسيعی از مخالفان حکومت هم می شود.
ب: پذيرش اينان به صورت سازمانی و يک جا از سوی هرکشوری يعنی اعلام جنگ آن کشور با ايران ؛ مخاطرهی سياسیبزرگی که هيچ کشوری آن را به صلاح منافع ملی خود نمی داند.
بنابراين تنها راهی که میماند آن است که کشورهای مختلف اين افراد را به صورت فردی پناه دهند. سياستی که ظاهراٌ رهبران سازمان به هر قيمتی می خواهند از آن جلوگيری کنند، تا جايی که بيم آن میرود که بسياری از اعضای خود را بارديگر فدای تصميمات غلط و غير منطقی خود کنند.
آن چه که اين روزها برای هر انسانی که سرنوشت مجاهدين را دنبال می کند بسيار نگران کننده است و از عواقب وحشتناک آن میهراسند، يکی تلاش سازمان برای بهره برداری از احساسات مردم است؛ به جای پذيرش واقعيت ها و چارهجويی برای نجات اعضايش. نشان دادن پيوسته جنايات عراقی ها و کشتگان سازمان با آن که دل هر بيننده ای را به درد می آورد، اما وقتی راه حل و چاره های منطقی در پی آن ارايه نشود بزودی چون برفی در آفتاب سوزان واقعيت های سياسی و زندگی آب می شود، آن هم در زمانهای که ديگر شهيدان مقدس نيستند. زمانه ای که جانبازان در همهی جناح ها هستند، و اين شهيدان زنده و مرده هستند که بر عليه يکديگر صف آرايی کرده اند.
ديگری لابی اسراييل است که سخت و پيگير از سازمان مجاهدين حمايت میکند. حمايتی که اگر در کوتاه مدت برای سازمان سودی داشته باشد در طولانی مدت آنان را به چاه ويل ديگری می اندازد. چاهی بدتر و عميق تر از رفتن نزد صدام حسين، و در نهايت هزينهی سنگينی برای سازمان خواهد داشت.
زمان آن رسيده که رهبران سازمان از سياستهای غلط گذشته خود درس بگيرند ، و با ايثار و فداکاری ای که از يک مجتهد صادق انتظار میرود منافع و مصالح اعضای خودرا بر جاه طلبی ها و لجاجت های خود ترجيح دهند.زمانی است که رهبران سازمان با همين خود گذشتگی و ايمان بنيان گزاران سازمان به نجات جان اعضا خود، که از گران بها ترين سرمايه های ايرانند بينديشند، تا با لجاجت سازمان رابه بن بستی تاريک و خونبار بکشانند.