صلح بدون حقوق بشر آغاز جنگی ديگر است، سخنی با اعضای کميته صلح تهران، شکوه ميرزادگی
Shokooh Mirzadegi9.gif
در زمانه ما، و به ويژه در کشور ما، تنها کميته صلحی می تواند ادعا کند به راستی کارساز است که عنوان حقوق بشر، اين مهم ترين موهبتی را که بشر در طی قرون به دست آورده، به هر گونه خواستی از جامعه جهانی صلح سنجاق کند. جز اين، هر صلحی خود آغاز جنگی ديگر است.
انتشار بخشی از منشور کميته ی صلح که در ايران تشکيل شده باعث نگرانی شديد من، به عنوان يک نويسنده ی تبعيدی خواستار صلح برای وطنم شده است. اما شايد لازم باشد پيش از طرح دلايل نگرانی ام، ديدگاهی را که از آن جهان را تماشا می کنم توضيح دهم.
من آن دسته از اشخاص، گروه ها، احزاب و سازمان هايی که مدام از بدی ها، بی عدالتی ها، خشونت ها و سياهی ها و زشتی ها می گويند اما، در همان حال، انجام دادن اين اعمال را به دست بخشی از جهانيان مجاز می دانند، به عنوان درک کنندگان واقعی مفهوم حقوق بشر نمی شناسم.
من هم مثل بسيارانی فکر می کنم که فرقی نمی کند که خشونت و جنگ و بی عدالتی را چه کشوری و چه حکومتی و با چه ادعايی مرتکب می شود؛ چه زير نام سرمايه داری چه زير نام سوسياليسم، و چه زير نام مذهب و چه با نام سکولاريسم. اين وقايع هر کجا که اتفاق بيفتند، چه به دست دوست و چه دشمن، چه به دست مصلحانی گه به ايشان باور داريم و چه به دست جنايتکاران شناخته شده، و به هر بهانه ای که مطرح شوند همواره و به يک اندازه وقايعی ضد بشری اند و، پس، از مفاهيم شناخته شده در اعلاميه ی جهانی حقوق بشر نيز سخت بدورند.
و متأسفانه اين گونه موضع گيری های دوگانه و متضاد را حتی از زبان برخی از فعالين شناخته شده ی حقوق بشر نيز شنيده ام. ديده ام کسانی را که به عنوان يک سوسياليست وجود اعدام و زندان و شکنجه را مثلا در کوبا بد نمی دانند اما اگر همان کارها را آمريکای سرمايه داری انجام دهد معترض می شوند. و يا بر عکس. ديده ام که يک حکومت مذهبی جنگ را به عنوان جهاد عليه کفار موهبت می خواند اما همان جنگ را اگر از سوی کفار آغاز شود زشت و کريه می شمارد. ديده ام که برای برخی از مردمان مرگ يک فلسطينی حکم تنبيه را دارد و يک ضد يهود هم مرگ يک اسراييلی را انتقامی به حق بر می شمارد.
من اما جنگ را، به هر دليلی که باشد، زشت و نامبارک و ضد بشری می دانم و درست از سکوی اين مواضع است که اکنون می خواهم اعلام کنم که به کميته ی صلح تهران، که اخيراً به پيشنهاد خانم شيرين عبادی عزيز وگروهی از مصلحان اجتماعی ايران به کار مشغول شده، اعتراض دارم و می خواهم آن ها را در اين نوشته مورد خطاب قرار دهم.
مطابق آنچه که بيان شده اين کميته حدود هشت ماه پيش اعلام موجوديت کرده است. در آن زمان که احتمال حمله به ايران زيادتر از اکنون هم بود، وقتی شنيدم که قرار است چنين کميته ای شروع به کار کند چنان ذوق زده شدم که حتی پتی شنی در حمايت از کميته تهيه کرده و قصد داشتم که به همراه برخی از دوستان هنرمند و نويسنده آن را منتشر کنيم و همگان را به پيوستن به اين کميته بخوانيم. در آن سند سعی شده بود که، ضمن تأکيد بر نقش جنگ افروزانه ی حکومت اسلامی، خواست صلح را با خواست اجرا و اعمال مفاد اعلاميه ی حقوق بشر همراه کنيم و به اين کميته بپيونديم. اما به دلايلی، و از جمله شنيدن خبر پيوستن برخی از افراد دولتی( ناآشنا به حقوق بشر)، به اين کميته، از انتشار آن خودداری کرديم و انديشيديم که بهتر است صبر کنيم و ببينيم که اين کميته قصد دارد به کجا برود.
اکنون، پس از گذشت هشت ماه از آن تاريخ، می بينم اين کميته با انتشار منشور خود آغاز به کار کرده است و جشم انداز و هدف های خود را اين گونه بيان کرده است که چشماندازش صلح پايدار در ايران است و هدفش ايجاد، تحکيم و تقويت مبانی صلح در ايران، جلوگيری از برخورد نظامی با ايران، لغو هرگونه تحريم عليه ايران و جلوگيری از تشديد آن، و پايان دادن به شرايط نه صلح و نه جنگ. همچنين «ماموريت!» اش را تلاش برای گذار از شرايط «نه صلح و نه جنگ» و منازعه به وضعيت صلح پايدار، ترويج و تقويت فرهنگ انساندوستی، صلحطلبی و حقوق بشر در ايران، بسيج کليه منابع و امکانات برای ايجاد و تحکيم صلح، حمايت از شخصيتهای حقيقی و حقوقی صلحطلب، همکاری با صلحخواهان جهان برای جلوگيری از تحميل جنگ، از سوی دو طرف منازعه، به ملت ايران و تلاش برای ايجاد همگرايی و ائتلاف بين نيروهای اجتماعی صلحطلب ايران، مخالف جنگ افروزان داخلی و خارجی دانسته است.
و درست همين سخنان است که در نظر من سخت نگران کننده می نمايد وچرا که با حيرت تمام می بينم که در اين منشور هيچ اشاره ای که به نقض حقوق بشر در ايران، و تمايلات ماجراجويانه و جنگ افروزانه ی حکومت اسلامی باشد وجود ندارد و تنها اشاره ای که به نام حقوق بشر می شود خواستاری «ترويج و تقويت فرهنگ انساندوستی، صلحطلبی و حقوق بشر در ايران» است؛ گويی که نقض حقوق بشر در سرزمين ما ناشی از کمبود و ضعف فرهنگ انساندوستی، صلحطلبی و حقوق بشر در نزد مردم ايران است!
من برخی از شخصيت هايی را که در کميته ی صلح هستند می شناسم، به آن ها احترام می گذارم، و به حسن نيت شان باور دارم؛ اما بنظرم می رسد که ما اکنون در شرايطی نيستيم که تنها با حسن نيت هامان به فعاليت هايی مشغول شويم که اثرات مهمی در زندگی و بود و نبود يک سرزمين در حال بحران خواهد داشت. به همين دليل من، به عنوان يک فعال فرهنگی و يک باورمند به حقوق بشر، لازم می دانم، يعنی وظيفه و حق خود می دانم، که در برابر همگان با افراد اين کميته سخن بگويم و، در واقع، به کسانی که می خواهند به فعاليت خود در اين کميته ادامه دهندو يا به اين کميته بپيوندند هشداری بدهم.
بی گمان، هر مدافع و هر فعال حقوق بشر لزوماً با اين اصل روشن اعلاميه ی حقوق بشر آشناست که می گويد: احترام به «حيثيت و کرامت ذاتی انسان و حقوق برابر و سلب ناپذير او» است که «اساس آزادی، عدالت و صلح» را می سازد. به عبارت ديگر، بر اساس اين فرض روشن، آنجا که حقوق بشر پامال می شود از آزادی و عدالت و صلح نيز خبری نخواهد بود.
پس چگونه است که «بانوی صلح جهان» و زنان و مردان معتقد به اهميت صلح که در اين کميته گرد آمده اند هيچ يک به اين اصل مهم در اعلاميه ی حقوق بشر توجه نکرده و در منشور خود به آن اشاره نکرده اند؟
کميته صلح، به درستی، جنگ افروزان احتمالی را (که می تواند آمريکا يا اسراييل يا هر حکومت ديگری باشد) از اين کار برحذر می دارد و حتی تا آنجا پيش می رود که، باز هم به درستی، هر نوع تحريم اقتصادی را از جانب هر حکومتی مورد نکوهش قرار داده و خواستار برداشتن تحريم های موجود می شود. تا اينجای کار هر انسان سالم متمدنی حاضر خواهد بود که زير چنين خواست هايی را امضا کند. اما، در عين حال، اگر اين کميته «مأموريت» خود را در همين حد بداند تنها دست به ماجرايی يک طرفه زده است که نقض کنندگان حقوق بشر در ايران را هم در سود احتمالی آن شريک می کند.
به راستی چگونه است که ما، در قبال اين گونه خواست های مدنی متمدنانه از کشورهای قدرتمند، يا از حاکمان بر سرزمين خود هيچ توقعی نداريم؟ چگونه است که با روشنی تمام می گوئيم که جنگ و تحريم از سوی ديگران بد است، اما در قبال جنگی که اکنون (چه به صورت شکنجه های قرون وسطايی، تجاوز، سرکوبی اقليت های مذهبی و قومی، و غيره) سر تا سر سرزمين ما را فرا گرفته سکوت می کنيم؟ و اين به نابودی کشيده شدن هر روزه ی حيثيت ها و کرامت های انسانی، اين فرهنگ کشی ها و فرهنگ زدايی ها، اين تبعيض ها و نابرابری های جنسی و جنسيتی و قومی و مذهبی، و اين سلب شدن حقوق ميليون ها ميليون انسان را ناديده می گيريم و فراموش می کنيم که، بنا بر مفاد اعلاميه ی حقوق بشر، «احترام به حيثيت و کرامت ذاتی انسان و حقوق برابر و سلب ناپذير او»تنها ضامن برقراری «آزادی و عدالت و صلح» است.
اگر اعضای کميته ی صلح، بی هيچ سلاح و زور و زری، آنقدر قدرت پيدا کرده اند که می توانند در مقابل آمريکا، يا هر کشور قدرتمند ديگری، بايستند و از آن ها بخواهند تا سلاح خود را بر زمين بگذارند و صلح را به جهانيان ارزانی کنند، چگونه است که پروای آن داريم که از حکومت ضعيف و ضعيف کشی همچون حکومت مسلط بر ايران حق مسلم حقوق بشری خود و مردمان سرزمين مان را بخواهيم؟
چرا ما از حرکات انسانی، زيبا،و متمندنانه ی انساندوستان و روشنفکران همين کشورهای آمريکا و اروپا درس نمی گيريم که اکنون اينگونه صدا بلند کرده و به دولت های خود می گويند که «وقتی شرط می گذاريد که اگر حکومت ايران غنی سازی اتمی را متوقف کند شما، شاد و امن، همه ی ملاحظات حقوق بشری را فرو گذاشته و با آن ها به مذاکره ها و مغازله های اقتصادی مشغول خواهيد شد، هيچ فکر کرده ايد که تکليف مردم بدبخت ايران که ناگهان به حال خود رها می شوند چه خواهد شد و حقوق انسانی شان به چه روزی خواهد افتاد؟»
و چراست که کميته ی صلح ما می انگارد که بدون «احترام به حيثيت و کرامت ذاتی انسان و حقوق برابر و سلب ناپذير او» برقراری «آزادی و عدالت و صلح» ممکن است؟
چگونه است که کميته ی صلح، همزمان با خواستاری ترک مخاصمه و لغو تحريم از حکومت های ديگر، رعايت کامل حقوق بشر را برای ايران طلب نمی کند؟
دوستان بزرگوار من در کميته ی صلح! چگونه می توان فراموش کرد که بدون تکيه بر شرط اجرای مفاد حقوق بشر در ايران و سنجاق کردن بی چون و چرای آن به خواستاری صلح و آرامش، يا هيچ صلحی اتفاق نمی افتد و يا چنين صلحی (در وضعيتی که تهديد جنگ و تحريم اقتصادی کنار گذاشته شده و پول نفت حاضر و مذاکرات جهانی برقرار باشد) تنها به حکومت اجازه خواهد داد که با خيال راحت به سرکوب هرچه بيشتر مردم بپردازد.
با کمال تأسف همگان می دانيم که فقر و بحران اقتصادی و تنزل فرهنگ متمدن در ايران بسياری از مردمان ما را حتی آماده ی پذيرش جنگ کرده است و اين کلام را از بسيارانی می شنويم که، آگاه و ناآگاه، خشم زده و اميد باخته، بی خردانه آرزوی جنگی را دارند که ممکن است آنها را از شر ظلم و بی عدالتی و فقر نجات دهد. آنگاه، شما با فراموش کردن حقوق مسلم و پامال شده ی اين مردم چگونه اين صلح جدا افتاده از حقوق بشر را به آنان وعده می دهيد؟
کوتاه بگويم؛ بنظر من، محال است در سرزمينی که حقوق بشر در آن به نازل ترين جايگاه خود رسيده، کميته ای به نام صلح بتواند مردم را به صلح طلبی بخواند، و با شعار تنها صلح جای خالی اين همه بی عدالتی ها و بدبختی را پر کند.
در زمانه ی ما، و بويژه در کشور ما، تنها کميته ی صلحی می تواند ادعا کند که به راستی کارساز است که عنوان حقوق بشر، اين مهم ترين موهبتی را که بشر در طی قرون به دست آورده، به هرگونه خواستی از جامعه ی جهانی صلح سنجاق کند. جز اين، هر صلحی خود آغاز جنگی ديگر است.