چرا کسی پاسخگوی این همه خسارت به فرهنگ و میراث فرهنگی ما نیست؟
کاظم کردوانی
• پرسش اساسی این است: چگونه ممکن است که کسی با این مشخصات دانشی و فرهنگی، در چنین زمان کوتاه مدتی بتواند این همه بلا برسر چنین میراث بزرگ ملی و جهانی بیاورد و هیچ فریاد رسی هم نباشد؟ و حالا چه کسی می تواند این خسارت ها را جبران کند؟
پنجشنبه ۵ خرداد ۱٣۹۰ - ۲۶ می ۲۰۱۱
اخبار روز: در خبر ها آمده بود که با رای دیوان عدالت اداری، حمید بقایی، معاون اجرایی احمدی نژاد، که دست کم سه شغل بزرگ اداری دیگر را هم یدک می کشد، به چهار سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شد. قصد من در این نوشته نه پرداختن به این ماجرا و ادامه ی آن وچند و چون آن است و نه پرداختن به دیگر ماجراهایِ دیگر یارانِ گرمابه و گلستان خوش خدمت و فسادهای پردامنه ی آنان در همه زمینه هاست. در این جا تنها می خواهم به یک موضع خاص که به فرهنگ و میراث فرهنگی ما ارتباط دارد بپردازم.
حال که نوبت به گلو دریدن و خرخره جویدن «ذوب شدگان» و «عاشقان» هم رسیده است، مخالفان خوش خدمت، گوشه هایی از «دست آورد» های خوش خدمت و یارانش را در آفتاب پهن می کنند. ناگفته پیداست که ابن افشاگری ها برای گوشمالی دادن رقباست و از میدان به درکردن آن ها و نه غم مردم و مملکت خوردن. از این جمله است سایت «خبر آلاین» که یکی از سایت های پرنفوذ و حامی بی چون و چرای حکومت است که نه برچسب های دشمن و ضدانقلاب و منافق به آن می چسبد و نه صفت نفوذی و منحرف شامل حالش می شود. این سایت در مقاله ای، پس از پرداختن به سابقه ی بقایی از سال های پایانی جنگ در وزارت اطلاعات تا به امروز، در خصوص کارنامه ی او در مقام رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری چنین می گوید:
«اخراج گسترده متخصصان و کارشناسان حوزه میراث فرهنگی، تخریب سقف آرامگاه کوروش به بهانه مرمت آن، تخریب سنگ فرشهای مسجد وکیل شیراز به بهانه مرمت آن، ماجرای سی و سه پل اصفهان و تونل مترو، آبگیری سد سیوند، عبور مترو از میدان "نقش جهان اصفهان" و حفر تونل آن زیر چهارباغ عباسی، ماجرای تخریب کتیبه هخامنشی در جزیره خارک، تخریب خانه شیخ بهایی در اصفهان، تخریب سازه های آبی شوشتر، بی سرانجامی دهها هزار لوح گلین هخامنشی که همچنان در آمریکا بلاتکلیف مانده اند، نابودی آب انبار سپهداری اراک، سرقت کتیبه تاریخی عهد قاجار در حمام پاگرد چهارمحال و بختیاری، تخریب کاخ شهرستانک، تخریب مدرسه تاریخی گلشن نیشابور، تخریب تپه های باستانی مراونه اهواز، تخریب مدرسه مروی و واگذاری آن، ناتمام ماندن پروژه مرمت مدرسه دارالفنون، تخریب ارگ بهارستان، تخریب مقبره ۵٨۰ ساله شهشهان، تخریب کتیبه تاریخی چشمه علی، احداث پل بر سازه های آبی شوشتر، تخریب خانه آیت الله بهبهانی از رهبران مشروطه، تخریب کامل خانه مدرس، تخریب کتیبه های نقش رستم، آسفالت کانال آبی تخت جمشید و شهر استخر، تخریب پل خواجوی اصفهان در حین مرمت، ریزش پل تاریخی گرگر از مجموعه سازه های آبی شوشتر، تخریب منزل کمال الملک، فرو ریختن ساباط حاجی وند در حین مرمت، تخریب شهر تاریخی "ازم" اهواز، مرگ سروهای ۴۰۰ ساله فین کاشان، تخریب محوطه باستانی اشکانیان در اهواز، تخریب بقایای کاخ داریوش در برازجان، تخریب سنگ جان پناه پلکان شمالی کاخ شورای تخت جمشید و...»
یک بار دیگر کارنامه ی این مقام «فرهنگی» را بخوانید تا بیش تر به عمق فاجعه پی ببرید. باید اضافه کرد که در زمان ریاست بقایی بود که در اجرای طرح انتقال سازمان های دولتی از تهران، پیش از همه به سراغ یکی از حساس ترین سازمان های فرهنگی یعنی همین سازمان میراث فرهنگی رفتند و عده زیادی از کارشناسان آن را بازنشسته کردند و بقیه را با زور و تهدید مجبور به پذیرفتن انتقال کردند و از جمله پژوهشکده میراث فرهنگی با هفت پژوهشکده و بیست گروه پژوهشی و حدود صد عضو هیئت علمی و حدود چهارصد کارشناس ارشد را پخش و پلا کردند و فاجعه بارتر از همه، نحوه ی انتقال آثار باستانی موجود در این پژوهشکده بود. حتما در فیلم های مستند درباره ی کار باستان شناسان در زمان کار و کاوش آثار باستانی دیده اید که با بُرس های کوچک و قلم های ریز کار می کنند که مبادا به این آثار صدمه ای وارد شود. اما، به دستور این آقا، در پی اعتراض باستان شناسان و کارشناسان، شبانه با یاری گرفتن از دربان ها و مستخدمین، همه ی این آثار باستانی را در کارتن ها و گونی ها ریختند و آن ها را به شهرستان ها منتتقل کردند. یعنی همه ی ارزش های تاریخی این اشیاء باستانی را نابود کردند. انتقال سیب زمینی با احتیاط بیش تری انجام می شود تا بلایی که این آقا و حامی بزرگش، خوش خدمت، بر سر آثار باستانی چند هزار ساله ی مملکت ما آوردند. بعد هم در پاسخ به نامه سرگشاده ی اعتراضی تعدادی از استادان باستان شناسی و فلسفه و تاریخ به آقای خامنه ای در این خصوص، برای آنان خط و نشان کشید و تهدیدشان کرد و در ضمن تأکید کرد که «باستان شناسی در ایران در متن اسلام معنا می یابد و هر رویکرد یک سویه دیگری قویا مذموم و مطرود است»! در زمان ریاست همین یارِ غارِ خوش خدمت و با حکم او، خانمی سی و چهار ساله با لیسانس میکروب شناسی از دانشگاه آزاد (که قرارا معلم انگلیسی مشایی و بقایی بوده است) به ریاست موزه ملی ایران با ۵۵۰ هزارشیئ باستانی منصوب شد و بر کرسی کسانی چون دکتر آندره گورا و دکتر نگهبان و... تکیه زد!
اما پرسش اساسی این است: چگونه ممکن است که کسی با این مشخصات دانشی و فرهنگی، در چنین زمان کوتاه مدتی بتواند این همه بلا برسر چنین میراث بزرگ ملی و جهانی بیاورد و هیچ فریاد رسی هم نباشد؟ و حالا چه کسی می تواند این خسارت ها را جبران کند؟
در مملکتی که واژه ی آزادی از جمله الفاظ قبیحه شمرده شود، در مملکتی که قلم ها شکسته باشند و صداها در سینه حبس و مطبوعات آزادی نداشته باشند و هر صدای اعتراضی عاقبتی کهریزکی در انتظارش باشد، در مملکتی که پاسخ مشفقانه ترین انتقادها، زندان باشد وسرکوب بی امان؛ آیا حاصلی بهتر از این خواهیم داشت؟