مدتی است شاهد حملات تازه ای به جبهه ملی ایران و اهداف و شخصیتهای فعال آن هستیم
آیا حمله به جبهه ملی در گذشته نبوده است که از صفت تازه استفاده گردیده شده است؟
خیر حملات بسیار هم بوده ولی باید گفت حملات تازه ای با انگیزه ها و هدفهای جدیدی در چند سال اخیر
شروع شده است.
به طور سنتی 3 جریان همیشه در حال نقد و یا بهتر بگوییم حمله به جبهه ملی ایران بوده ا ند.
الف) سلطنت طلبان غیر مشروطه خواه
ب)حزب توده
ج) جمهوری اسلامی(مخصوصا جناح چپ آن که امروزه به اصطلاح اصلاح طلب هستند)
از زمان شکل گیری جبهه ملی ایران دو جریان الف و ب همواره در حال سمپاشی به ضرر جبهه ملی ایران و رهبر فکری آن دکتر محمد مصدق بوده اند.مطمئنا اندیشه های ضد استبدادی جبهه ملی ایران هیچ به کام سلطنت طلبان غیر مشروطه خواه که آرمانی جز پادشاهی استبدادی نداشته خوش نمی آمد و برای حزب توده وابسته به شوروی تفکر ملی و استقلال طلبانه جبهه ملی در رابطه با عدم وابستگی به قدرتهای بزرگ خصوصا شوروی که کاری جز ضربه زدن به منافع ایران در 250 سال گذشته نداشته است آزار دهنده بوده است.(البته حساب مردان بزرگی چون ایرج اسکندری و همفکرانش را از کیانوری باید جدا کرد)
جمهوری اسلامی هم از خرداد سال 60 بیشترین حملات را به جبهه ملی ایران وارد نمود.تظاهرات جبهه ملی بر علیه لایحه قصاص رویارویی بی پرده ای را بین جبهه ملی و جمهوری اسلامی در پی داشت که متاسفانه هیچ نیروی سیاسی از آن حمایت ننمود.
اما 4 جریان در چند سال اخیر به صف منتقدان جبهه ملی اضافه گشته اند
الف) تجزیه طلبان
تجربه تجزیه طلبی در ایران تقریبا برای بار اول به طور سازمان یافته توسط فرقه دموکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان به رهبری قاضی محمد در شهر مهاباد( و نه کل کردستان و حتی شهر مهم سنندج)پایه ریزی گردید.هر چند پیشه وری برای خود وزارت خارجه نداشت ولی قاضی محمد این کار را با وقاحت هر چه تمامتر پیش گرفت.
پس از آن در بحبوحه انقلاب این جریانات ظهور و بروز داشتند اما آنچه در تمامی این جریانات به وضوح قابل مشاهده بود دخالت بعضی از کشور های همسایه و تحریک فریب خوردگان است
اما امروزه با توجه به تغییراتی که در فضای سیاسی دنیا به وقوع پیوسته و عدم استقبال باشندگان سرزمینهای مورد ادع،ا این افراد با تغییر روش به سوی همان اهداف پلید گام برمیدارند.
تئوری ختنه مهمترین تاکتیک این دشمنان ایران است.آنها با سوء استفاده از بیانیه حقوق بشر شروع به دادن اطلاعات غلط و جعل تاریخ نموده و سعی در گمراه نمودن افکار عمومی دارند.بدون شک بر هر آزادیخواهی واجب است از اصول بیانیه حقوق بشر پیروی نماید اما باید مواظب سوء استفاده از آن هم بود.
مطمئنا جبهه ملی ایران به عنوان یکی از معدود جریانات سیاسی و فکری که به طور مستدل و ریشه ای جواب ادعاهای سراسر کذب اینان را را میدهد بیشترین حمله را از جانب آنها دریافت مینمایدنمونه بارز آن فحاشی های ناجوانمرئدانه به شادروا ن دکتر پرویز ورجاوند بوده است
ب) جریانات چپ لنینی استالینی:
این جریان با مدد از تفکرات انقلاب 1917 روسیه و بی توجه به تغییرات در تفکر مارکسیستها در قرن گذشته اندیشه ملی را یک جریان ارتجاعی مینامد.جالب است با اینهمه خود انتقادی مارکسیستهای اروپا از گرامشی گرفته تا هابرماس هنوز این جریان در یخ انجماد انقلاب روسیه منجمد است متاسفانه جریانات چپ در ایران بیش از آنکه مارکسیست باشند لنینین استالینی هستند.
انتقاد این گروه از جنس پدران توده ای است که در گذشته به اندازه کافی بدان پرداخته شده است
ج) جریانات ملی مذهبی
جریان ملی مذهبی به سکولاریسم جبهه ملی واکنش نشان میدهد.استدلال هم میکنند جبهه ملی به اعتقاد اکثریت جامعه ایران احترام نمیگذارد!بسیاری از مردم عادی به اشتباه این جریان را بخشی از جبهه ملی میدانند در حالی که اکثریت آنها در سال 1340 حساب خود را از جبهه ملی ایران جدا نمودند و اندک باقی مانده آنها در جبهه ملی به 2 یا 3 نفر بیشتر نمیرسد که طبیعتا در جو غالب سکولاریستی جبهه ملی کاری از پیش نمیتوانند ببرند. واقعیت این است شکاف بین نیروهای ملی سکولار و ملی مذهبی آنقدر زیاد شده است که هیچ گونه امکان فعالیت مشترکی بین آنها وجود ندارد.حرکت جبهه ملی به سوی نمادهای ایرانی به جای نمادهای اسلامی و تاثیر گزاری روز افزون بر روی جوانان و دانشجویان (نمونه بارز آن برگزاری روز کوروش بزرگ میباشد) خود گواه این واقعیت است.در حالی که دکتر علی شریعتی برای جریان ملی مذهبی هنوز تابوی غیر قابل نقد است جوانان جبهه ملی با حرکت به سوی روشنفکران انقلاب مشروطه(اخوندزاده، طالبوف تبریزی،.......) و پیروان آنها چون شادروان احمد کسروی و فریدون آدمیت کاملا خط فکری خود را از آنها جدا نمودند.خوانش ملیون سکولار از دکتر محمد مصدق خوانشی سکولار است(همانگونه که مصدق بوده است)
پس از انتشار منشور جبهه ملی و حرکت جبهه ملی از سوسیالیست سنتی غالب بر نبرو های سیاسی در گذشته به سمت تفکری لیبرال ناسیونال اختلاف فکری با جناح چپ ملی مذهبی را بیش از هر زمان دیگری تشدید نموده است.
د) جریان لیبرالیستی اقتصادی در حوزه سیاست اقتدار طلب
این جریان که از زمان شروع ریاست جمهوری آقای رفسنجانی شروع شده با ائتلاف با تعدادی استاد دانشگاه آرمانخواه در حدود چند سالی است در فضای سیاسی ایران در حال نشر اندیشه هایش میباشد.
جالب آنکه ظاهرا این جریان پیش از هر کاری حمله به دکتر محمد مصدق و جبهه ملی را از اهداف خود تعریف نموده است.آنها استدلال میکنند که ملی شدن صنعت نفت با دولتی کردن صنعت در ایران نه تنها به دموکراسی خدمت نکرد بلکه به ضرر گسترش دموکراسیدر ایران حرکت کرده است.جالب آنکه این آقایان که خود اعتقاد دارند دموکراسی در ایران مانع رشد اقتصاد لیبرالیستی است و لازمه چنین رشدی وجود دولتی اقتدار گراست حالا دلسوز دموکراسی گردیده اند.تئوری هر چه هماهنگ تر شدن با سیاستهای اقتصاد ی غرب تا آنجا پیش میروند که با پیشنهاد فدرالیسم در ایران (و اثبات ابن نکته که فقه اسلام پایه گذار فدرالیسم است!!) عملا تیشه به یکپارچگی تمامیت ایران میزنند. چگونه است که این متفکران نیروهای ملی سکولار را سد راه خویش میدانند مبحثی است که از حوصله این بحث خارج است.
در نهایت با کمی دقت متوجه میشویم این 4 جریان بیش از هر چیز به جبهه ملی به چشم یک رقیب مینگرند و از این رو با کمک رانتی که در حوزه نوشتاری و گفتاری از جمهوری اسلامی دریافت میکنند
به حملات خود به جبهه ملی ایران و اندیشه های سیاسی آن ادامه میدهند.
و در آخر نباید فراموش نمود تمامی این اتفاقات نشانه ای از زنده بودن و جوانتر شدن روز به روز جبهه ملی ایران میباشد