شکوه ميرزادگی
نوسینده و فعال در حمایت از اثار باستانی
کسی نه توانسته است که نوروز را "محو کند" و نه در مذهبی کردن آن کامياب شده است. بنظر می رسد که آنچه سبب شده تا آن ها در اين راه توفيقی به دست نياورند وجود مفاهيمی است که در گوهره ی نوروز خفته است: مثل مفهوم نو بودن، نو شدن، و نبود تبعيض های مذهبی، نژادی و جنسی در آن نوشته ها و نشانه ها، چه افسانه و چه واقعيت، در مورد چگونگی پيدايش نوروز بسيار است. اما من در اين جا به ريشه های تاريخی اين جشن باستانی کاری ندارم و مدارکی که در اين نوشته می آيد تنها نشاندهنده اين حرف هستند که: نوروز و جشن های مربوط به آن از دل مردم جوشيده و شکل گرفته است و گسترش آنها در بين اين مردم، که هر گروه و دسته شان خدايي را قبول داشتند، بيشتر به دلايل کشاورزی و دلايلی ملموس و زمينی شکل گرفته است. در واقع اصرار مردمان، برای برگزاری اين جشن ها بوده که دولت ها و حکومت ها را واداشته است تا آن را بپذيرند و جنبه ای رسمی به آن بدهند.
و باز همه ی اين نشانه ها، و حتی افسانه ها، نشان می دهند که اين عيد مورد توجه جدی مذاهب و قدرتمندان آن نبوده که، برعکس، در طول تاريخ، از سوی مدعيان مذاهب همواره تلاشی خستگی ناپذير انجام گرفته تا يا آن را از بين ببرند و يا بهر صورت شده آن را در دستگاه مذهبی خود هضم کرده و به آن هويتی از مذهب خود ببخشند. اما تاريخ نشان می دهد که هيچ کدام از اين تلاش ها موثر نشده و نوروز، حتی در دوران های که مذهب صاحب قدرتی بوده، چه قبل از حمله اعراب و چه پس از آن هيچ وقت به صورت جشنی مذهبی در نيامده است.
می دانيم که در پی تصرف ايران بدست اعراب، همه ی شاهان محلی ايرانی عيد نوروز را جشن می گرفتند؛ تاريخ می گويد که سلطان محمود غزنوی جشن تاج گزاری اش را با جشن نوروز درآميخت تا يادآور جشن های پيش از اسلام شاهان ايرانی باشد. حتی وقتی که مغول ها آمدند اين عيد و مراسم مربوط به آن را پذيرفتند و با شکوه هر چه تمامتر برگزار کردند.
با اين همه، بيگانگان قدرت به چنگ آورده، و ايرانيانی که به اين قدرت های موجود چسبيده بودند، از تلاش برای نابودی نوروز باز نايستادند.
و چون نوبت به شاهان صفوي رسيد و تشيع امامی مذهب رسمی ايران شد، و ضرورت تاريخی سبب شد که اسلام ايرانی با اسلام سنی در ديگر سرزمين های اسلامی تفاوتی ريشه دار پيدا کند، همان قدرتمندان مذهبی متعصب کوشيدند که نوروز را به نوعی به اسلام بچسبانند و در واقع اسلامی اش کنند.
و پس از آن بود که روايت پشت روايت و از جانب پيامبر و امامان نقل شد. نمونه هايي از اين روايت اين گونه است:
«بيرونی» در «الآثار الباقية» می گويد:
«آورده اند كه در نوروز, جامى سيمين, پر از حلوا, براى پيغمبر(ص) هديه آوردند. آن حضرت پرسيد: «اين چيست؟». گفتند: امروز, روز نوروز است. پرسيد: «نوروز چيست؟» گفتند: عيد بزرگ ايرانيان است. فرمود: «آرى در اين روز بود كه خداوند, عسكره را زنده كرد». پرسيدند: عسكره چيست؟ فرمود: «عسكره, هزاران مردمى بودند كه از ترس مرگ, ترك ديار كرده, سر به بيابان نهادند و خداوند به آنان فرمود: ”بميريد“ پس مردند. پس آنان را زنده كرد و ابرها را امر فرمود كه بر آنان ببارند. از اين روست كه سنت آب پاشيدن [در نوروز], رواج يافته است». آن گاه از حلوا تناول كرد و جام را ميان اصحاب قسمت كرد و فرمود: كاش هر روز براى ما نوروز بود»
روايت گر ديگر «معلی» پسر خنيس (معلی بن خنيس) که از امام جعفر صادق امام ششم شيعيان نقل قول های جالبی دارد:
«نوروز، روزى است كه خداوند در آن از بندگان خويش ميثاق گرفت كه جز او را عبادت و پرستش نكرده و به او شرك نورزند و به فرستادگان و پيامبرانش و نيز ائمه هدى ايمان بياورند.»
«نوروز روزى است كه افرادى كه از خانههاى خود خارج شده و به آزمايش الهى از دنيا رفتند، مجددا به دنيا بازگشتند. در نوروز است كه جبرئيل بر پيامبر اكرم، صلاللهعليهوآله، نازل شد و درست در همين روز است كه پيامبر اسلام، حضرت على را بر شانه خود گذاشت تا او بت هاى قريش را از بيت الحرام پايين كشيد و آنها را درهم شكست.»
«نوروز روزى است كه پيامبر به اصحابش دستور داد تا در مورد خلافت و ولايت مؤمنان با حضرت على عليه السلام بيعت كنند و در همين نوروز بود كه پيامبر، صل الله عليه و آله، على، عليه السلام، را به سوى جنيان فرستاد تا براى او از آنان بيعتبگيرد.»
«نوروز روزى است كه براى حضرت على بيعت مجدد گرفته شد و نوروز روزى است كه حضرت على، عليهالسلام، بر اهل نهروان پيروز شد و ذوالثديه را كشت.»
«نوروز روزى است كه قائم ما در آن روز ظاهر مىگردد و بر دجال پيروز مىشود و او را بر زبالهدان كوفه آويزان مىكند. و هيچ نوروزى نيست مگر آنكه ما در آن روز توقع ظهور حضرت حجت، عجلاللهتعالىفرجهالشريف، را داريم چرا كه اين روز، از روزهاى ما و شيعيان ما است كه عجم (ايرانيان) آنرا گرامى داشته ولى شما آنرا ضايع نموديد...»
می بينيم که در تمام اين گفتارها نشانه ای از نوروز ايرانی وجود ندارد. حتی می خوانيم که فضيلت ايرانيان (آن هم در قالب «عجم») در آن بوده که نوروز مورد نظر مسلمانان را (آن هم قبل از پيدايش اسلام)گرامی می داشته اند.
جالب اين که هر کجا نشانه ای در اين روز يافت می شده که نمی توانسته به مسلمانان ربطی پيدا کند، آن نشانه به وسيله ي نقل قولی از همان امامان رد شده است. مثلا ابن «شهرآشوب» در كتاب «المناقب» روايت می کند که: در يک شب عيد منصور، خليفه ی عباسی، به سراغ امام موسی کاظم می رود و از ايشان می خواهد که برای روز عيد به تخت بنشيند تا، طبق سنت ايرانيان جشن و شادی کنند و ضمنا هدايايي را که مردم می آورند بگيرند و به آنها تبريک عيد بگويند. اما امام می گويد:
«من اخبار جدم رسول خدا را بررسى كردم و در آنها براى اين عيد خبرى نيافتم و اين سنت ايرانيان است كه اسلام آنرا محو كرده است و به خدا پناه مىبرم كه چيزی را كه اسلام محو كرده احياء كنم.»
و منصور در پاسخ می گويد که ما اين کار را برای سرگرمی لشکريان انجام می دهيم و امام را به خدا سوگند می دهد که در مجلس ميهمانی نوروز بنشيند و امام هم قبول می کند.
اما معروف ترين اين روايات دربارة حضرت علی است که از فيروزآبادی در کتاب القاموس روايت شده است. ايشان می گويند که:
« مقدارى حلوا براى على(ع) آوردند. پرسيد كه چيست. گفتند: براى نوروز است. فرمود: هر روز ما نوروز است.»
در اينجا هم نقل قول از طرف حضرت علی کاملا دو پهلو است و معلوم نيست که جواب ايشان به آورنده حلوا (شيرينی) تاييد نوروز ايرانيان است يا نه.
به هر حال، با همه ی تلاش هايي که مذهبيون و حکام مذهبی انجام داده اند، کسی نه توانسته است که نوروز را «محو کند» و نه در مذهبی کردن آن کامياب شده است. بنظر می رسد که آنچه سبب شده تا آن ها در اين راه توفيقی به دست نياورند وجود مفاهيمی است که در گوهره ی نوروز خفته است: مثل مفهوم نو بودن، نو شدن، و نبود تبعيض های مذهبی، نژادی و جنسی در آن.
اين مفاهيم، که از همان ابتدا با تصور نوروز همراه بوده، با گذشت زمان ارزش و اعتباری بيشتر پيدا کرده و می کند. يعنی انسان قرن هجدهم مفهوم «نو» و مفهوم «تغيير» و مفهوم «نبود تبعيض های مذهبی، نژادی و جنسی» را بيشتر از مردمان قرن سوم و چهارم دريافته است و انسان امروز برای اين مفاهيم طبعا ارزشی بيش از مردمان قرن هجده قايل است.
اينگونه مفاهيم در خود نيرويي دارند که می توانند در برابر همه ی عناصر و عوامل بازدارنده مقاومت کنند. و چون اين نيرو با گوهر انسانی درآميخته است، نابودی اش تنها با نابودی انسان از صفحه جهان امکان پذير است و بس.
آمدن اعراب و تغيير مذهب برخی از ايرانيان هم بر اساس همين قاعده نمی توانسته است بر تصور وجود نوروز اثری بنيان برانداز داشته باشد. من بی آنکه بخواهم بگويم که مذاهب ايرانيان ـ از ميترايسم گرفته تا زرتشتی گری ـ بهتر يا بدتر از مذهب اسلام بوده اند، می خواهم بگويم که اين جابجايی مذهبی اثری عميق در برخی از مسايل فرهنگی ما، از جمله نوروز نداشته است، چرا که مذهب به طور کلی و عيد نوروز از جنس يکديگر نبوده و نيستند. يکی از جنس آسمان است و خدايان، و ديگری از جنس زمين است و انسان.
به همين دليل است که در تاريخ مان به اين نکته جالب بر می خوريم که در زمان شاهان و حکامی که ايرانی نبوده اما کمتر مذهبی بوده اند، عيد نوروز بيشتر مورد تاييد قرار گرفته تا در دوره ی حکامی که هم مذهبی و هم ايرانی بوده اند. مثلا در زمان مغول های غيرايرانی اما لامذهب عيدهای نوروز بسيار بهتر و درست تر برگزار می شد تا مثلا در زمان قاجاريه ی ايرانی اما شديداً مذهبی.
در سرزمين هايي ـ مثل افغانستان و تاجيکستان ـ نيز ماجرای نوروز درست همين گونه بوده است. مثلا، در دوران طالبان، برگزاری نوروز در افغانستان ممنوع اعلام شد و آن را کاری غيراسلامی دانستند. اما در تاجيکستان شوروی، با اين که ديکتاتوری برقرار بود اما چون ماهيت مذهبی نداشت، عيد نوروز با رونق برگزار می شد.
در دوران کنونی نيز همه گونه تلاشی شده و می شود که عيد نوروز را از ايرانيان بگيرند يا آن را به رنگ حکومت اسلامی در آورند. همين چند سال پيش وقتی از آقای خامنه ای می پرسند که:
«نظر حضرتعالى راجع به عيد نوروز چيست؟ آيا همانند عيدهايى كه مسلمانان آنها را جدى مىگيرند، مثل عيد فطر و قربان، از نظر شرعى ثابت شده است يا اينكه فقط روز مباركى محسوب مىشود مثل روز جمعه و مناسبتهاى ديگر؟»
ايشان جواب می دهند که:
«نصّ معتبرى مبنى بر اينكه عيد نوروز از اعياد دينى يا ايام مبارك شرعى باشد، وارد نشده است، ولى جشن گرفتن و ديد و بازديد در آن روز، اشكال ندارد، بلكه از اين جهت كه صله رحم مىباشد مستحسن است».
اينجا هم می بينيم که حضرت آيت الله تنها ديد و بازديد اقوام را در ايام نوروز تاييد می کند و نه اهميت نوروز را به عنوان عيد و يا حتی سال نو
همچنان ايشان در يکی از سخنرانی های مربوط به عيد نوروز از اين که امام جعفر صادق هم مثل بزرگان اسلام بسياری از رسم ها را تغييراتی داده اند سخن می گويد: «آن بزرگوار هم، بنا به رسم اسلام - كه همهجا رسوم و سنتها و واژهها را گرفت و محتواى آنها را عوض كرد - در مورد كلمهی نوروز و روز نوروز، درصدد چنين كاری بودند».
و سپس همان حرف های روايت شده از جانب امام جفعر صادق را تکرار کرده و روز بيست و دوم بهمن را هم به عنوان يکی از روزهايي که بايد نوروز ناميد به حرف های امام صادق اضافه می کنند:
«... روز بيست و دوم بهمن كه ملت ايران، حادثهى عظيمى را به كمك خدا تحقق بخشيد، روز نويى (نوروز) است. آن روزى كه امام امت، قاطعاً به دهانِ مستكبرِ قلدرِ گردنكلفت دنيا - يعنى امريكا ـ مشت کوبيد...»
اما، همانطور که گفتم، همه ی اين تلاش ها در طول تاريخ به نتيجه ای نمی رسد. عيد نوروز، به خاطر همان گوهر درخشانی که در درون خود دارد، نه از بين رفتنی است و نه مخلوط شدنی با هيچ دينی.
در نتيجه تعجب آور نيست اگر که می بينيم در مهمترين ترين تظاهرات و جشن هايي که حکومت ها برگزار کرده و می کنند، (اعم از مذهبی يا سياسی) با بالاترين حمايت ها و کمک های مادی، تنها بخشی از مردم ما در آن شرکت می کنند اما مراسم جشن های نوروزی، از چهارشنبه سوری گرفته تا نوروز و سيزده بدر را همه ايرانيان ـ زرتشتی، مسيحی، يهودی، مسلمان و بهايي ـ جشن می گيرند. بی هيچ تبليغات و بی هيچ پشتوانه ی مادی و فشاری سياسی. و زيبايي و مهر و شوری که در آن است با هيچ تظاهراتی قابل مقايسه نيست.