این روزها دنیای غرب به بهانه ی مسائل هسته ای ایران یک بار دیگر در حال دمیدن در ناقوس حمله نظامی به ایران است. اگر چه درنگاه منطقی این تهدید ها می تواتند در حد یک جنگ روانی تلقی شود اما هر از چند گاهی امریکا و هم پیمانان او در غرب و همچنین اسرائیل این سخنان را در رسانه ها مطرح می کنند.
تاریخ نظامی جهان هنوز 8 سال جنگ ایران با عراق و همه هم پیمانان اورا فراموش نکرده است.
ایران در آغاز انقلاب بود و تمام ساختار نظامی آرتش ایران به دلیل شرایط انقلاب تقریبا فاقد انسجام یک آرتش کلاسیک. و این در کنار از هم گسیختگی نظام مدیریت سیاسی ایران شرایطی را به وجود آورده بود که در نگاه آکادمیک سالها زمان می برد تا ساختار دفاعی ایران به پیش از سال 57 برسد.
در نواحی مرزی نیز عده ای از شبه نظامیان و فالانژهای تجزیه طلب به تحریک و کمک های بیگانگان ندای شوم چند پاره نمودن ایران را سر داده و جنگ های داخلی خونینی را آغاز کرده بودند.
در حوزه سیاسی نیز عده ای از سر دمداران جریانات سیاسی با یک نگاه غیر منطقی و به تعریفی ضد میهنی، خواستار انحلال آرتش ایران بودند و حتا قرارداد های نظامی ایران را به صورت یک طرفه ملغی اعلام کردند.( که اسناد این کردار نابخردانه را در آرشیو روزنامه های آن هنگام به آشکار می تواند دید)
فرزندان ایران از روز ابتدای یورش ددمنشانه سربازان عراق با تمام توان خود مقابل آرتش مهاجمی که از جانب تمام قدرتهای جهان و منجمله کشورک های عربی حمایت می شدند، ایستادگی نمودند و حماسه ها از این نبرد میهنی آفریدند.
من نمی خواهم وارد این مقوله بشوم که نبرد نیروهای ایرانی بر اساس تئوری های ایدولوژیک بوده یا دفاع از میهن چون پرداختن به این پرسش تامل بر انگیز که مورد علاقه ی بسیاری از دشمنان میهن است نتیجه ای جز لوث نمودن آن جانفشانی های افسانه گونه فرزندان ایران را نخواهد داشت. به این مقوله باید با این دید نگریست که اگر 99درصد برای ایدئولوژی اسلامی بوده وفقط یک درصد برای دفاع از آب و خاک سر زمینشان، بازهم این یک درصد آنچنان کاری بزرگ و میهنی است که دور از انصاف خواهد بود بخواهیم این ازخود گذشتگی ها را به دیده شک بنگریم.(اگر چه به باور من به هیچ عنوان چنین نیست. چون در طول این نبرد میهنی بودند رزمندگانی از هم میهنان ما در ادیان مسیحی و زرتشی و یهودی وغیره وحتا مخالفان رادیکال حکومت اسلامی .)
تمام آنچه درجنگ ایران و عراق به عنوان طولانی ترین جنگ تاریخ بعد از جنگ جهانی دوم روی داده بی گمان توسط امریکا و اروپا و دشمنان ایران مورد آنالیز و واکاوی قرار گرفته است. ملتی که بدون حمایت قدرتهای جهانی طی هشت سال عاشقانه در برابر عراق که هیچ بلکه تمام کشورهای طرفدار صدام بعثی و نژاد پرست ایستادند و برگ زرین دیگری بر افتخارات میهنی خود افزودند.
ملت ایران بدون در نظر داشت حاکمیت موجود و آنچه که برآنان حاکم گشته دفاع از میهن را وظیفه خویش دانست و برای نخستین بار در تاریخ ایران معاصر، ایرانیان علارغم واردشدن خسارات مالی و انسانی فراوان توانست تمامیت ارضی خویش راحفظ کند.
امریکاییان و اروپاییان در اتاق های فکر خود بی گمان تمام روزهای جنگ هشت ساله را بررسی کرده اند. آنان حتا می دانند که ملت ایران بعد از سالیان متمادی یورش اسکندرگجستگ و اعراب وحشی و مغولان و ترکان ددخو را فراموش نکرده است و هر آیینه با یادآوری آنچه که در تاریخ بر نیاکان آنان و میهن شان رفته خشم و کین تمام وجود آنان را فراگرفته و به جبران گذشته می اندیشد.
این ملت هنوز دست اندازی های روس ها را به خاکشان فراموش نکرده است و در حسرت سر زمین های جدا افتاده از مام میهن غمگنانه در اندیشه چگونگی بازگرداندن پاره های تن میهن هستند و از استعمار پیر انگلیس به زشتی و نفرت یاد می کنند و 28 امرداد 1332 در دیدگاه آنان لکه ننگین ماهیت ایالات متحده و بریتانیا به شمار می رود پس چگونه می توان به حقوق ملتی با چنین پیشینه ای تعددی و تجاوز نمود و آسوده سر به بالین گذاشت؟
ملت ایران در همه تاریخ خود هر گاه سخن دفاع از میهن در برابر بیگانگان بوده راه خود را از حاکمیت ها جدا نموده و همه ابهت متجاوزان را به بازی ایمان به خاک و خون گرفته است.
ناقوس جنگ را جنگ سالاران و جنگ طلبان وکارتل های اقتصادی غربی به صدا در می آورند و عده ای خائن و وطن فروش هم که نانشان را سالهاست از راه خیانت و مزدوری تهیه می کنند با دشمن هم آوا شده و ازآهنگ این ناقوس بدآهنگ پایکوبی به راه می اندازند!
انسان هایی که شوربختانه پارسی گوی نیز هستند و لکه ننگ این ملت به شمار می روند و از ایرانی بودن فقط نام میهن و زبان آن را یدک می کشند.
عده ای سر خورده و ورشکسته سیاسی و یا بهتر بگوییم هرزگان سیاست که فاقد هر گونه پایگاه مردمی هستند هر از چند گاهی در صف مشتاقان حمله به ایران قرار می گیرند و چهره زشت خود را بیش از گذشته به نمایش می گذارند.
یکی از این اشخاص علی میرفطروس است که ریشه در اندیشه حزب توده داشته و چند سال اخیر نیز نان خود را در قلم به مزدی و تحریف تاریخ جستجو می کندو دریوزگی استبداد و بیگانه پرستی را دست مایه حیات خود قرار داده است.
او دریکی از نوشتارهایی اخیرش که در راستای خوش رقصی به اربابان باید تعریفش کرد ته مانده شرف ایرانی خود را در طبق اخلاص دو دستی تقدیم سناتورهای یانکی ها می کند و عاجزانه و التماس کنان از اسرائیل و امریکا می خواهد که آغاز کننده جنگی بر علیه ایران باشند. اگرچه او در توجیه این خواست تو امان به خواری خویش استقرار حکومت اسلامی را بهانه می کند و در جملاتی دیگر وقیحانه این تئوری را مطرح می نماید که سالانه عده ای ایرانی در تصادفات جاده ای کشته می شوند و عده ای دیگربه دلیل آلودگی هوا و سرطان وامار و ارقامی را نیز برای محکم بودن احمقانه خود برای حمله به ایران را می آورد و با افتخار از نامه خود به سناتور" لیندسی گراهام "یاد می کند. این همه شادمانی آشکار و پنهان و چاپلوسی را برای تحمیل یک جنگ ضد میهنی دیگر من به عنوان یک ایرانی میهن پرست نمی دانم چه باید نام نهاد! اما می دانم که شوربختانه در همه ازمنه تاریخ ایران بوده اند اندک شمار، چنین انسانهایی که زیستن اینگونه و خدمت به بیگانگان را سر لوحه حیات خود قرار داده اند.
و از فردی چون میرفطروس که ریشه در اندیشه حزب توده داشته و در دوران کنونی هم نقش میرزا بنویس اشرف پهلوی را به یمن دلارهای غارت شده از ثروت ملی ایرانیان را بازی می کند جای چندان شگفتی نیست چون اوسالها پیش از این با رفتارهای اینچنینی نشان داده که لیاقت داشتن تابعیت ایرانی را نداشته و ندارد و از خود سلب تابعیت ایران را نموده و به اثبات گفتارها و نوشتارهای سخیفش نشان داده که بوی کباب را خوب حس می کند اما خوب انسان جایزالخطا است و به مصداق مثل بوی کباب و داغ کردن خر این بار را به کاه دان زده و در پیرانه سری مایه عذاب خود و اطرافیانش گشته.
وآن مدرک بی مایه دکترا را هم که به یمن خوش خدمتی هایش به او داده بودند از او پس گرفتند چون خرابکاری او فضاحت بار تر از آن بود که جایی برای دفاع داشته باشد.
بدین سان من به نوبه خود به عنوان یک ایرانی به او و اربابانش اعلام می کنم که در صورت روی دادن هر گونه حمله متجاوزانه بر علیه خاک میهنم با تمام توان سلاح در دست گرفته و تا اخرین قطره خونم بر علیه امریکا، اسرائیل و هر کشور دیگری که تحمیل کننده جنگی بر علیه میهنم باشد به مبارزه بر خواهم خواست. تکلیف ما با حکومت اسلامی به عنوان یک فعال سیاسی مشخص است و نبرد برای رسیدن به خواست های به حق ملت ادامه دارد . اما آنچه که امروز ملت و میهن می رود مانع آن نخواهد شد که در برابر تجاوز بیگانه سگوت کرده و ایران را عراق و افغانستان دیگری ببینیم. ما آزادی را در نبرد اندیشمندانه کارزار مبارزات مسالمت آمیز سیاسی پی گیری خواهیم کرد و آزادیی که ارمغان چکمه های بیگانگان به قیمت تعدی به میهن باشد در نگاه ما پشیزی ارزش ندارد. مصدق بزرگ با علم به اینکه در صورت پذیرفتن همکاری حزب توده می تواند بر دربار چیره شده و از کودتا مصون بماند هر گز این خفت را نپذیرفت چون آگاه بود که مبارزه ملت گرایانه و آزادی قیمتی دارد و قیمت آزاده بودن پرهیز از تن در دادن به هر خفت و زبونی برای رسیدن به خواست های سیاسی است. ما نیز از او آموخته ایم که نمی توان جبر حاکم را دست آویز و توجیه خیانت میهنی نمود .
ملت ایران نیازمند چنین انسانهای که بخواهد برای آنان دلسوزی کند، نیست . و سالهاست که راه خود را از مواجب بگیران جدا نموده و متوهمان تعیین تکلیف و نسخه پیچی شوکران برای ملت بدانند و آگاه باشند که سایه شوم آنان به مراتب سنگین تر از هر مصیبت دیگری برای ملت خواهد بود.