هفتم نوامبر 1917 انقلاب شوروی که حاصل تلاش رهبران حزب بلشویک از جمله لنین ، تروتسکی بود به پیروزی رسید و حزب با تقسیم کار و وظایف در میان رهبران و اعضای خود هر یک را به گوشه ای جهت تثبیت و تحکیم حاکمیت و ایده های کمونیستی گسیل داشت . شور و حرارت پیروزی انقلاب و سرمستی از این پیروزی و همچنین ایدئولوژی خاص کمونیستی ، فضایی در حزب بلشویک و جامعه انقلابی فراهم نمود که رهبران حزب را در شرایطی آرمانخواهانه به تقلای گسترش آن در تمام جهان واداشت تا به اصطلاح طعم شیرین انقلاب پروتریایی به رهبری بلشویکها کام ملت های جهان و خلق ها را شیرین نماید ! غافل از آنکه اژدهای خفته دیکتاتوری به کمین نشسته و مترصد فراهم شدن فرصتی است تا سربرآورد . رهبر حزب به دلیل بیماری و سکته های پشت سرهم آرام آرام از صحنه سیاسی و نظریه پردازی کنار رفت و سرانجام لنین در سال 1922 تسلیم مرگ شد ، اما جالب آنکه از تمامی اعضای ارشد و رهبران حزب ، لنین تنها فردی بود که به مرگ طبیعی بدرود حیاط گفت و سایر اعضای حزب فرجامی متفاوت داشتند . آنان یا ترور شدند و یا در دادگاه های تاریخی محکوم به اعدام گشته ، به جوخه تیرباران سپرده شدند .
چهار دادگاه فرمایشی ، دهها متهم و احکام سنگین اعدام ، حاصل تصفیه های خونینی بود که استالین به واسطه آن توانست مقصود خود که همانا تسخیر تمامی ارکان قدرت و برپایی نظام تمامیت خواهانه بود را با رعب و وحشت و سرکوب برقرار سازد . نظامی که ایدئولوژی پایه آن و خشونت و قتل و سرکوب ابزار آن بود .
در این نوشته سعی بر آن است تا بدون ارائه تحلیل و اعمال نظر شخصی تنها با بیان و شرح تاریخ و وقایع روی داده در آن دوران قضاوت را بر خوانندگان واگذار نموده و واکنش های جهان در همان دوران تشکیل دادگاه های نمایشی مجددا بازخوانی و با نگاه امروزی به آن توسط خود خواننده مقایسه گردد .
" او توطئه گری بی پرنسیب است . در جهان همه چیز تابع حرص و آز بی حد و حصر او برای رسیدن به قدرت و حاکمیت مطلق است . او همیشه آماده است برای از میان برداشتن ما ، همواره تغییر کند و حتی به شکلی اساسی دگرگون شود . او تنها نگاهش را به حاکمیت مطلق دوخته است و برای دستیابی به آن هیچگونه رحم و گذشتی را روا نمی دارد و به محض دستیابی به آن تمامی عوامل یاری دهنده به خود را نابود می سازد . استالین عطش انتقام جویی بی پایانی دارد و همواره خنجرش را در زیر لباسش پنهان می کند . "
سرگئی بوخارین
1928 در ملاقات با کامن اف
در سال 1934 یعنی در سرآغاز سالی که پاکسازی های گسترده استالین در اتحاد جماهیر شوروی در حال برنامه ریزی بود و همچنان حذف برخی عوامل و اعضای حزب به واسطه ترور ادامه داشت ، سرگئی میرونویچ کیراف ، رهبر سازمان حزب کمونیست در لنینگراد و از منتقدین اقتصادی دبیرکل حزب توسط فردی گسیل شده از سوی استالین به نام نیکلایف به قتل رسید . شاید در ابتدا قتل کیراف با تاکتیک حذف تدریجی مخالفان صورت گرفت اما بعدها دستاویزی شد تا اکثر مخالفان و حتی افراد نزدیک به خود استالین به جوخه های تیرباران سپرده شوند و در واقع حذف ، سرکوب و پاکسازی حزبی با عمیق جلوه دادن این ترور و انگیزاسیون روندی سریع و ناگهانی بخود بگیرد تا بصورت جمعی در دادگاه به محاکمه و سپس از میان برداشته شوند تا آنانی که در پی اجرای وصیت نامه لنین بودند و برای اجرای آن قصد برکناری دبیرکل حزب را داشتند از سر راه او کنار گذاشته شوند . این که عنوان شد شاید در ابتدا ترور کیراف تاکتیک اصلی برای حذف ناگهانی مخالفان نبود به این دلیل است که ابتدا این ترور به برخی نفوذی ها که از مرزهای شوروی وارد شدند نسبت داده شد و بعدها آن ترور با اتصال نفوذی ها که ده ها تن از آنان اعدام شده بودند به مخالفان بهانه ای بزرگ برای حذف آنان برپا ساخت .
وصعیت اقتصادی شوروی در آن سالها روز بروز در حال سقوط بود و فشار اقتصادی و عدم پایبندی به وعده ها سبب انتقاد هایی از سوی فعالان حزب و مردم شده بود و با افزون شدن فشارهای سیاسی واکنش هایی در میان مردم پدید آمده بود به شکلی که انتشار وصیت نامه لنین ، جزوه های اقتصادی و انتقادی به شیوه حاکمیت استالین و شبنامه ها رو به فزونی بود و این امر بر ترس استالین و همچنین خشم او نسبت به مخالفان و منتقدان تاثیر فراوان داشت .
پس از قتل میرونویچ کیراف تا سال 1936 یعنی سالی که دادگاه های معروف استالین تشکیل شود ، وی با ایجاد کمیسیون هایی متشکل از جوانان حزبی اقدام به حذف افراد با سابقه ای که بعدها عناصر بریده از ایدئولوژی و غیرقابل اعتماد خوانده شدند ، نمود و در گام بعدی انحلال انجمن بلشویک های قدیمی را در سال 1935 اعلام کرد . برخی از این اعضای قدیمی باور داشتند که اعتراض آنان نسبت به ممنوع الچاپ شدن برخی آثار لنین ، انتقاد به وضعیت موجود و شخص استالین و مواجهه با کتابهایی که بطور مستمر به تملق نسبت به استالین می پرداختند از دلائلی بود که فشار بر آنان را افزون ساخت . از سوی دیگز پنهان کاری های استالین و ترس او از برملا شدن جنایاتش ، از جمله اعدام های مستمر ، تبعید ده ها هزار جوان مخالف به اردوگاه های کار اجباری ، اعدام کودکان بی سرپرست به اتهام سرقت و داشتن بیماری های مقاربتی ، قتل و ترور مداوم سران ارتش و ... سبب شد نزدیکان وی نیز به دلیل اطلاع از این جنایات در تیررس استالین قرار گیرند و یک به یک حذف شوند . در واقع تمامی همرزمان وی که روزگاری پابه پای یکدیگر تزار را سرنگون ساخته بودند اینبار خطری برای او محسوب می شدند ، اما دستاویز اصلی که می توانست کار را برای استالین به راحتی به پایان رساند ، انگیزاسیون و همچنین پافشاری بر اعتراف برخی از اعضای حزب در جاسوسی و قتل کیراف بود .
به هر روی دادگاه های استالین با قرائت کیفرخواست و اعلام اتهام ها آغاز شد . خیانت به طبقه کارگر ، جاسوسی ، خرابکاری ، کشتار جمعی از کارگران ، احیای سرمایه داری ، مشاوره جهت ترور رهبران شوروی ، از جمله اتهامات مطرح شده و تماما غیر مستند بود و عجیب آنکه با آن همه دستگاه عریض و طویل امنیتی حتی یک نسخه سند و مدرک دال بر اثبات اتهامات مطروحه ارائه نگردید و با توجه به شرایط بین المللی و سوالات فراوان در خصوص اسناد و مدارک ، ویشنیسکی دادستان کل کشور و منتسب استالین جهت توجیه غیر مستند بودن اتهامات به دفاعی غیر منطقی پرداخت و در دومین جلسه دادگاه گفت :
"جرم محکومان مسلم و آشکار است و سوال پیرامون اسناد و مدارک صحیح نیست ، چراکه طبق اصول عمده علوم مربوط به امور جنایی ، ارایه اسناد ضرورتی ندارد "
نکته جالب ، بازتاب دادگاه های استالین در شوروی و جهان بود ، چراکه وقتی برخی سران حزب محکم و استوار می ایستادند و می گفتند من مجرمم و باید اعدام شوم و در اعترافات سنگین با یکدیگر رقابت می کردند ، شگفتی بسیاری در میان ناظران پدید می آورد .
برخی از حضور روانشناسان و کسانی در زندان خبر می دادند که به امر هیپنوتیسم وارد بودند ، برخی شکنجه های قرون وسطایی را دلیل این اعترافات می دانستند و برخی تکنولوژی سرد شکنجه ، مواد مخدر و داروهای روانگردان را سبب صراحت در این اعترافات دروغ می خواندند ولی جالب تر از همه این ها عدم اقناع اذهان عمومی ، برخی نزدیکان به استالین ، مطبوعات و دولتها در این اعترافات بود . چراکه هرگز مجرم بودن افراد و حقانیت استالین نه بر کسی آشکار گردید و نه کسی بر آن باور داشت و واژگانی از مشکوک بودن دادگاه ها گرفته تا خواندن استالین بعنوان فردی دروغگو ، جاعل ، جائر و جنایت کار در مطبوعات دنیا منتشر گردید .