سال دوم يا سوم دبيرستان رازی آبادان بودم. ازهمان روزهای نوجوانی دردی را در سينه احساس ميکردم که هميشه آزارم ميداد وبزرگترين آرزويم اين بود روزی را ببينم که پرچم ايران در بالای ساختمان اداره مرکزی در اهتزاز باشد.
تقريبا يک هفته به نوروز مانده بود. آقای علوی دبير رياضی مثل هميشه همراه با صدای زنگ وارد کلاس شد و برخلاف سنت هميشه گی درس را شروع نکرد و به طرف تخته سياه نرفت. رو به کلاس ايستاد و با همان صدای رسا و گيرايش گفت « بچه ها اين روزها، روزهای بزرگی در تاريخ ميهن ما است. روزهايی که سرنوشت تاريخ و ملت ايران را تغيير ميدهند. تهران وشهرهای بزرگ ايران زيرپای مردم ايران ميلرزند. زلزله با قدرت هزاران ريشتر نه تنها ايران را بلکه همه جهان را به لرزه انداخته است. جنبش مردم و فدا کاری چند نماينده توانست از مجلسی که اکثر نمايندگان آن دست نشانده و مزدور هستند، قانون ملی شدن نفت را به تصويب برسانند و به زودی مجلس سنا نيز به خواست ملت ايران آن را تصويب خواهد نمود.
پدران وبرادران شما وظيفه خود را انجام داده اند، حالا نوبت شما است از هم اکنون برای حفظ ثروت بازمانده از نياکان خود بيشتر و دلسوزانه تردرس بخوانيد تا بتوانيد درآينده صنايع نفت را اداره کنيد.
اکثر بچه ها در مدرسه درجريان جنبش نفت بودند. آنها فرزندان کسانی بودند که بيش از همه مردم ايران از وضع موجود رنج ميبردند. درخانه خود اسير شرکت اشعال گر و بی رحم بيگانه ای بودند که با ايرانی ها همچون بردگان قرون وسطی رفتار ميکردند. از اين رو کارکنان ايرانی نفت، چه کارگر وچه کارمند انتظار داشتند سال هزار سيصد سی را به علت ملی شدن نفت به با شکوه ترين شکل ممکن برگذار کنند.
اما ناگهان شرکت نفت بی مقدمه بدون هيچ دليل حقوق کارگران مناطق آغا جاری و مسجد سليمان را کاهش ميدهد تا شايد بتواند فضايی غير عادی در کشور به وجود آورد و مانع از اجرای قانون ملی شدن نفت گردد.
دولت علاء به جای اينکه به ياری کارگران نفت بشتابد و دليل کاهش حقوق آنها را از شرکت نفت جويا شود، برای جلوگيری از اعتصاب احتمالی کارگران با اعلام حکومت نظامی و اعزام مأمورين انتظامی به مناطق نفت خيز خود را آماده مينمايد تا درصورت اعتصاب و يا کم کاری کارکنان، اعتصاب را با کشتار کارگران در آغاجاری و مسجد سليمان سرکوب نمايد. همانطور که آنها پيش بينی ميکردند کارگران در آغا جاری و مسجد سليمان به دليل کاهش بدون دليل حقوق خود اعتصاب ميکنند که با تيراندازی نيروهای دولتی به سوی اعتصابيون يکی از کارگران آغاجاری به قتل ميرسد. با پخش اين خبر در ساير مناطق نفت خيز، تقريبا کليه کارکنان مناطق نفت خيز به اعتصابيون می پيوندند و کشتار نيز تشديد می گردد.
به دنبال کشته شدن تعداد ديگری از کارکنان مناطق نفت خيز، در ساعت شش بامداد روز بيست دو ارديبهشت سال هزار سيصد وسی، که بنا بر روال هميشگی سوت « فيدوس » پالايشگاه آبادان جهت آماده شدن کارکنان برای رفتن به پالايشگاه وادارات نواخته ميشد بصدا درميآيد. طول زمان دميدن «فيدوس» درروزهای معمولی حدودا سی ثانيه بود، اما صفير فيدوس درآن روز بيش از يک دقيقه به درازا می کشد. به نظر ميرسيد اکثر کارکنان منتظر آن بوده اند. زيرا رانندگان اتوبوس ها که از حوادث مناطق نفت خيز و کشتار کارکنان با خبر شده بودند پيش گيرانه برای انتقال کارکنان از منازل به پالايشگاه و ادارات، مشابه روزهای پيش به مناطق مختلف آبادان نميروند.
تلفن ها به صدا درميآيند، آبادان قلب تپنده خوزستان از نخستين دقايق شروع نوبت کاری صبح از حرکت باز ميايستد. اعتصاب در تمام مناطق نفت خيز خوزستان، پالايشگاه وادارات شرکت نفت درسراسر ايران گسترده می شود. آبادان دعوت کننده اين اعتصاب سراسری است. در بامداد آن روزتقريبا اکثريت کارکنان مخصوصا کارگران پالايشگاه همراه همسر و فرزندان خود ازخانه ها بيرون آمده به سوی اداره مرکزی حرکت ميکنند، مامورين انتظامی نيز درسراسرشهر آبادان و نواحی شرکت نفت پخش ميشوند و با تيراندازی هوايی ميخواهند کارکنان را مرعوب کنند، اما آنان اطراف جنرال آفيس (اداره مرکزی) و خيابان روبروی آن متمرکز شده ميخواهند با دريک رئيس کل پالايشگاه ملاقات نمايند.
اعتصاب آبادان همچون تندری سترک درايران وسراسر جهان پخش ميشود. در همان روز مامورين انتظامی به دستور دولت سريعا از خوزستان خارج و شرکت نفت نيز بلافاصله در راديو نفت آبادان اعلام ميدارد: «کاهش حقوق کارگران منتفی شده و مبلغی نيز به آنها اضافه حقوق پرداخت خواهد شد».
اين نخستين پيروزی نفتگران در تاريخ مبارزات ملت ايران به ثبت رسيده است.
چندی بعد ازاعتصاب، در روز بيست هشت خرداد هزارسيصد سی همزمان با قرارگرفتن مهندس مهدی بازرگان استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران و نخستين رئيس پالايشگاه شرکت ملی نفت ايران در پشت ميز «دريک» رئيس انگليسی پالايشگاه، بار ديگر فيدوس پالايشگاه آبادان به مدت يک دقيقه به صدا درميآيد و بدين ترتيب پيروزی ملت ايران را اعلام ميدارد.
***
روزها ميگذرند، اما خاطره شادی آفرين فيدوس روز بيست نه خرداد سال هزار سيصد سی، هنوز از خاطر کارکنان نفت بيرون نشده است، آنها که روزهای جوانی و ميان سالی خود را در آبادان و مناطق نفت خيز خوزستان گذرانيده بودند بعد از فاجعه بيست هشت مرداد سال هزار سيصد سی و دو، همواره در اين انديشه بودند که بار دگر صدای فيدوس پالايشگاه آبادان را به صدا درآورند. برای رسيدن به اين آرزو بيست پنج سال ظاهرا سکوت ميکنند اما به خوبی ميدانند نفت ونفتگران ماشه رهايی ملت ايران ازسلطه ديکتاتوری و شرکت های بيگانه ميباشند. همانگونه که کارکنان کشتی سازی لنين درلهستان، سال ها بعد کليد رهايی ملت لهستان از سلطه روس های اشغالگر شدند.
سال هزار سيصد پنجاه هفت با تغيير شرايط جهانی، فرصتی برای آماده شدن و ايستادن به وجود آمد. کشتار شانزده آذر و سيزده آبان در دانشگاه تهران، کشتار و زندانی کردن دگرانديشان و معترضين ، برقراری جو خفقان و پليسی در سراسر کشور، شعله های خاموشی بودند پنهان در زير خاکستر که ناگاه مشتعل شدند و سراسر کشور را فرا گرفتند.
نفتگران آبادان و مناطق نفت خيز که در فضای بسته ای زندگی و کار ميکردند، مستقيما و بيش از تمام افراد کشور از فضای پليسی و امنيتی رنج ميبردند، در التهاب و جنبش بيشتری بودند، آنها به خوبی می دانستند که کليد آزادی ميهن و هم ميهنان در زير خاک های گرم خوزستان و در دست های توانای آنان است.
آن روز ساعت هفت بامداد فرا ميرسد، « فيدوس» آبادان بار ديگر به صدا درمی آيد و به دنبال آن پالايشگاه های آبادان، شيراز، تهران، اصفهان، کرمانشاه، پالايشگاه گاز بندر ماهشهر ، واحدهای پتروشيمی در شيراز، آبادان، بندر شاهپور واسکله های بار گيری نفت دربنادرخارک وماهشهر و واحدهای بهره برداری در سراسر مناطق نفت خيز خوزستان و کرمانشاه از حرکت باز می ايستند.
وملت ايران در خيابان های تهران و شهرستان ها وروستا ها با قرار گرفتن نفتگران در کنارخود توان تازه ای در خود احساس ميکنند و انقلاب را تا دروازه پيروزی ميرسانند.
بودا چه زيبا و واقع گرايانه ميگويد: سه چيز برای هميشه پنهان نخواهد ماند «خورشيد، ماه و حقيقت»، حقيقتی که در پشت چهره ظاهر فريب ديکتاتوران پنهان است و آنها يارای ديدن آن را ندارند ومی پندارند با فشارو اختناق و اجير کردن آدم کشان ميتوانند با فريب دادن بی خبران و ناآگاهان چهره واقعی خود را پنهان نگه دارند تا بتوانند قدرت اهريمنی خويش را پايدارسازند، اما روزی نه چندان دور رياکاری آنان آشکار خواهد شد وهمه گان اين حقيقت را درمی يابند که ديکتاتوران با هر لباسی درآيند، هرگز به کشور و باورهای صادقانه مردم اعتقاد ندارند زيرا خود را بالاتر و والاتر از همه ميدانند.
تاريخ همواره قابل تکرار است وانسان های اسير را همواره نميتوان با زندان ، شکنجه و اعدام به سکوت واداشت ، همانگونه که صفير فيدوس بلند پالايشگاه آبادان را نميتوان برای هميشه خاموش کرد.
آذرخش