دریادار دکتر احمد مدنی سردار بزرگ جوانمردان نهضت ملی ایران
سرباز با شهامـــــــــت،
فرزانه فرهیختــــــــــه،
قرآن شناس
ادیب راستین، نویسنده توانا و شاعر آزاده نهضت ملی ایران.
در دیار غربت و در خصم تبعید جان به جان آفرین تسلیم کرد.
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد
رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هرکه شش درم دارد
نه در رژیم شاه و نه در رژیم شیخ، جفای استبداد را برنتافت.
آن روز که از تیمساران و فرماندهان برجسته نیروی دریایی ایران بود شانه های خویش را از تاج و ستاره امیری رهانید و عطایشان را به لقایشان بخشید و به استبداد و غارت، و چپاول بیت المال ملت، زبان اعتراض برآورد و سر را در برابر بزرگ تاجداران فرو نیاورد و در گرماگرم مستی حاکمیت مطلق استبدادگران دست نشانده بیگانه، با فریاد خویش، سنگی بر جام سرمستی دیکتاتورفرو کوفت؛ ناگزیر خلع درجه و اسارت در سیاهچال های استبداد را از روی شرف و مردانگی بجان خرید.
دکتر احمد مدنی پس از طی همه زجر ها به جرگه ی دانشگاه روی آورد و بر بضاعت اندیشه و دانش والای خویش تکیه نمود و به تدریس و استادی در دانشگاه ها پرداخت، تلاشی که خود دوران پرمصیبتی را دربرداشت؛ دورانی که اکره حاکمیت حلقه حیات را هرروز بر او تنگ تر می کردند، و هرباربا شکنجه ای دیگر، مانع تدریس او در این دانشگاه و آن دانشگاه می شدند.
دکتر احمد مدنی که از دیرزمان و نو جوانی فرزانگی را در مکتب دکتر محمد مصدق آموخته بود دامنه تلاشهای آزادیخواهانه را بجایی برد که در برخاستن انقلاب به عضویت شورای مرکزی جبهــه ملی ایران درآمد و با تکیه بر دیرینگی فریاد خود از جفای خزان، تمام هم خود را معطوف مبارزه ای نمود که طی آن تمام درم های خویش را در پای قدح رهایی ازدیکتاتوری رژیم شاه نهاد و خود از سرداران برچیننده بساط آزادی کشی آن رژیم کودتای ننگین انگلیسی ـ آمریکای ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ شد.
دکتر احمد مدنی آنگاه که در مسند وزارت دفاع، استانداری خوزستان، فرماندهی نیروی دریایی ایران قرار گرفته بود، یا به تلاش های انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری پرداخت؛ و آنگاه که در تیره نای تبعید و در دیار غربت ناخودخواسته سنگر گرفت، همیشه راست قامت پرشهامتی بود که تنها به پیروزی بر اهریمن می اندیشید و هرگز زبان گلایه از کم داشته ها و درازای زمان و راه پرفرازو نشیب مبارزه را نداشت؛ و با این سرمشق که همه این مصیبت ها هست و چندوچون هم ندارد.
کشته شمشیر عشق حال نگوید که چون تشنه دیدار دوست راه نپرسد که چند
دریادار دکتر احمد مدنی از آن زمان که ستوان دوم نیروی دریایی ایران بود و حقوق ناچیز خود را به بذل و بخشش کپرنشینان کرانه های خلیج فارس می سپرد، تا آن زمان که دریادار و فرمانده نیروی دریایی ایران و فرمانده خلیج فارس بود و در های باغ مرکز فرماندهی و ستاد فرماندهی نیروی دریایی را به روی کپرنشینان و ماهیگیران خرده پا و بینوایان کرانه های خلیج فارس گشوده بود تا آنان به آن باغ بیایند و در آنجا اطراق کنند و شب ها و روز ها در پناه سایه بان های آنجا فراغ خاطری داشته باشند، و با این شیوه همیشه به یاد صاحبان اصلی کرانه ها و آب های نیلگون خلیج فارس بود و این خود موجب خشم و فریاد تافته های جدابافته ای می شد که این «خدشه» را به حریم مقامشان برنمی تافتند.
... تا آن زمان که درغربت سرای تبعید و دور از وطن به آب باریکه ای ازثروت ببادرفته ملت ایران دست کوتاهی یافته بود چند مرد امین را برآن داشت تا به جستجوی ایرانیان آواره نیازمند برخیزند و به یاری آنان بشتابند؛ با این فرض که « ایرانی باشند و نیازمند»، نه آنکه حتمأ همراهی و هم اندیشی هم با او داشته باشند؛ و امناء برگزیده چنان کردند که او می خواست، و او که در ساده زیستن زبانزد همگان بود با وجود نیاز مبرم شخصی، خود را درکناری قرارداده بود و به گذران بسیار سخت زندگی بسنده می کرد و چشمداشتی برآن « آب باریکه » نداشت. به مصداق اینکه:
من هماندم که وضو ساختم از چشمه ی عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
او همچون یعقوب لیث با جوانمردی پیشتازی می کرد و در برابر همه پرسش ها و سخن ها تنها می گفت
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
و در جای دیگر می گفت
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق شرط آن بود که جز ره این شیوه نسپریم
بهنگامی که سردار با کفایت جبهه ملی یران به استانداری خوزستان منصوب شد، آن دیار کانون تمام توطئه های صدام حسین و اهریمن استعمار برای درچنگ گرفتن منابع نفتی وطن بود و اکره استعمار با علم کردن شیخ شبیر، بنام رهبر مذهبی، قائله « خلق عرب»(! ) و جدایی و ادعای استقلال استان خوزستان را به میان کشیده بودند. و در همین زمان بود که دست پلید بیگانه بسوی انفجار لوله های نفت، در بیابان های خوزستان کشیده شد؛ و به یقین اگر قاطعیت و مدیریت با کفایت و با تدبیر دکتر احمد مدنی بمیان نمی آمد آن نقشه شوم بیگانگان و اکره آمریکا و انگلیس، به انتقام ملی شدن صنعت نفت ایران به دست توانای دکترمحمد مصدق، اجرا می شد، و هسته طلای سیاه ایران را به جدایی کشیده بودند؛ یا آن استان را به کانون آتش دراز مدت تبدیل می کردند. ولی دکتر مدنی، با یک حرکت پرشهامت، نقشه های شوم استعمار را نقش برآب کرد و با جابجایی شیخ شبیر و برقراری آرامش، قلب نفت ایران را همچنان در ید اختیار ملت ایران نگهداشت.
دریادار دکتر احمد مدنی جای بجای خلیج جاودانه فارس را بخوبی می شناخت و باقلم پرتوان خویش، آب های نیلگون خلیج فارس را به رشته تحریر و کتاب آورد؛ و بهنگامی که در غربت و در تبعید بسر می برد اکره استعمار به خانه او آمدند، با این تصور که چون او در غربت و تبعید بسر می برد می توانند اسرار خلیج فارس را برای حمله نظامی و تسلط بر آن آب ها بپرسند؛ و اینجا بود که دریادار نهضت ملی ایران، اکره آمریکایی( سیا) را از خانه به بیرون هدایت می کند، و می گوید نه نیاز به کمک مالی شما دارم و نه به سخن از خلیج فارس و آب های آن می پردازم. یاری های مالی تان را برای خودتان نگه دارید؛ در همه حال من یک سرباز ایرانی هستم و ایران وطن من است
برو این دام بر مرغی دگر نه که عنقا را بلند است آشیــــــــانه
وجود ما معمایی است حافظ که تحقیقش فسون است وفسانه
دکتر احمد مدنی، با وجود همه توطئه های دستاربندان و عمال آنان، در اولین دوره انتخابات مجلس شورای ملی به نمایندگی از سوی مردم کرمان انتخاب شد. در همین زمان بود که یورش های پیاپی و خصم حاکم، او را به زندگی در خفا، و آنگاه ناچار به ترک دیار کرد و او به مبارزه ای وسیع در برون مرزهای وطن پرداخت بدان امید که روزی دیگر دیداری دیگر را با خاک تمام آشنای وطن و قله های البرزکوه داشته باشد؛ و او این مبارزه را تا آخرین نفس های حیات پربار خویش برپاداشت و هرگز خسته نشد و در هرمحفلی بود حضورش درس برپایی و مقاومت را تداعی می کرد.
دکتر سید احمد مدنی خود مردی مسلمان و از شجره طیبه پیامبر اسلام بود، و انسانی ملی و قرآن شناس. وی در مکتب پدر خویش که از روحانیون برجسته بود درس دین را آموخته بود و براستی قرآن را بخوبی می شناخت و می فهمید و بخش عظیمی از آن را از برداشت ولی حاصل اندوخته ذهنی او و باور های پدر روحانیش بر این بود که دکانداران دین فروش آنچنان آسیبی بر پیکر دین وارد کرده اند که جبران آن نیاز به تحول اساسی و ژرف و وسیع دارد و بر این باور بود که جز معدود روحانیون واقعآ دیندار دستاربندان دینفروش دینی ندارند و از نابکاران روزگارند؛ همچنانکه در این سال های بعد از انقلاب بروشنی مشهود است.
دکتر احمد مدنی ادیبی راستین، نویسنده و شاعر آزاده نهضت ملی ایران، دنیایی پر دانش از کتابخوانی و نوشته های بسیار و اشعار زیبایی داشت. هرچه بار اندیشه اش بیشتر می شد تواضع او افزون تر می شد.
دریادار دکتر احمد مدنی، امیری بود که رموز نظامی و اعمال خشونت و نتایج آنها را بخوبی می دانست و بهمین سبب همیشه بر این باور بود که نباید خشونت و جنگی را آغاز کرد؛ تا می شود که آتش را نگشود نباید گشود و همین درایت و فرزانگی او بود که با قاطعیت نقشه تجزیه خوزستان را بدون آتش نقش بر آب کرد و اگر یک حق تاریخی را برای او بگیریم این است که امروز خوزستان ایرانی است و ایرانی خواهد ماند. بهمین سبب دریادار احمد مدنی ناکام نماند و آنچه در دل و دراندیشه داشت پی گرفت.
عشق به البرز کوه و وفا به خاک سیاه خوزستان
ولی هزاران دریغ و درد که حسرت واپسین دیدار با البرز کوه را بهمراه برد و قفس تن را بشکست و با هزاران آتش درون به اسارت خاک غریب وانهاد.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفــن بـر آیـد
دکتر احمد مدنی، با عشق جاودانه اش به فلسفه « بودن» و گفتار پر حکمت خویش که بسیاری از آن را به نظم آورده بود به کلام لسان الغیب هم عشق بسیار می ورزید. کلامی کوتاه از غزل خواجه شیراز بدرقه راهش باد:
ساقی به نور باده برافروز جــــــــام ما مطرب بگو که کار جهان شد بکام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیـــده ایــــــم ای بیخبــــر ز لـذت شرب مـــدام مــا
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریــــده عـالم دوام مــا
۲۴ بهمن ماه ۱۳۸۴ خورشیدی
برابر ۱۳ فوریه ۲۰۰۶ میلادی