بار ديگردستگاه قضائی جمهوری اسلامی با ادعای واهی تبلغ عليه نظام جمهوری اسلامی دکتر پرويز ورجاوند يکی از فرزندان دلسوز و فرهيخته اين مرز و بوم را به بيدادگاه نظام فرا خوانده است تا به دستور قاضی گوش به فرمان به بند انفرادی زندان اوين اعزام دارد با اين اميد که شايد بتوانند زير فشار و شکنجه های روانی و احتمالاً جسمی او را به اعترافات از پيش تنظيم شده وادار سازد.
گناه دکترپرويز ورجاوند عضو شورای رهبری وسخنگوی جبهه ملی ايران شايد نوشتاری باشد که « در اين سرزمين فردی تيشه برداشته به ريشه ميراث فرهنگی اين سرزمين می کوبد» .
شايد مأموران رژيم اسلامی که مأمور اجرای تصميمات بلند پايه گان نظام هستند ويا آنان که بر کرسی های قضا تکيه زده اند به درستی دکتر ورجاوند را نشناسند و از سابقه مبارزاتی او در دفاع از منافع ملی ايران با خبر نباشند ولی آنها که تصميم گيری های خرد و کلان نظام را بر عهده دارند به خوبی ميدانند که دکتر ورجاوند و هم مسلکان و ياران دکترورجاوند چگونه افرادی هستند.
نسل ديروز و دولتمردان جمهوری اسلامی بخوبی بياد دارند در سال های پيش و بعد از کودتای 28 مرداد درحالی که جمعی از روحانيون ، يا آنچه که امروز بکار ميرود روحانی نمايان ، جيره خواران ساواک و دربار بودند و چون شايع بود که رابط آنها با مراکز قدرت حجت الاسلام بهبهانی بود بدين سبب بعد از انقلاب 22 بهمن و رسيدن روحانيون به قدرت به خاطر اينکه راز اين علما فاش نشود و همراه حجت الاسلام بهبهانی به گور سپرده شود در داخل خانه اش با گلوله به قتل ميرسد .
روحانيونی نيز بودند چون آيت الله کاشانی و آيت الله بهبهانی که با کودتا چيان عليه نهضت ملی ايران به مخالفت پرداختند و با کودتاچيان همکاری کردند. و روحانيونی که ترجيح مي دادند سکوت اختيار کنند و شاهد و نطاره گر بی تفاوت غارتگری های کمپانی های نفتی و دربار باشند. اينان حتی آنقدر با ملت و منافع ملی آنها بيگانه بودند که در تمام طول 25 سال حکومت ديکتاتوری شاه بيانيه ای عليه او صادر نکردند و از منافع مردم دفاعی ننمودند.
اعلاميه هايی نيز که گاه و بيگاه درآن سال ها انتشار ميدادند يا مخالفت با اصلاحات ارضی بود يا مدارس مختلط و يا بی بند و باری های اجتماعی . تنها يکی از اعلاميه های آيت الله خمينی در مورد کاپيتالاسيون حملاتی نه به کل نظام بلکه به شاه شده بود.
در حالی که دکتر ورجاوند و هم مسلکان او در طول آن سالها هيچ گاه بر چهره کودتا گران لبخند نزدند و مجذوب آنان نشدند ، از مبارزه باز نايستادند و قاطعانه از منافع کشور و مردم ميهن خويش دفاع کردند. از زندان و شکنجه گاه های حکومت بيمی نداشتند زيرا بدانچه ميگفتند باور داشتند و بخوبی به منافع ملی خود آگاه بودند. امروز نيز بدانچه ميگويند باور دارند و راه های رسيدن به آنها را نيز ميدانند.
دکتر ورجاوند و ياران او که مغضوب نظام جمهوری نوع اسلامی هستند بی خردانه با منافع ملی خويش بازی نميکنند.
شايد بجا باشد گفته شود دکتر مصدق بنيان گذار مکتبی که اکنون دکتر ورجاوند و هم مسلکان او پيرو آن هستند در شورای امنيت و دادگاه بين المللی لاهه عليرغم اينکه شرکت نفت و دولت انگليس قراردادی در دست داشتند که بوسيله مجلسی ظاهراً قانونی به تصويب رسيده بود چنان خردمندانه و با اتکاء به مردم ايران شکايت دولت انگليس را به نفع ملت ايران تغيير داد . در برابر اين واقعيت عليرغم اين که استفاده صلح آميز از انرژی هسته طبق مصوبات سازمان ملل از حقوق حقه کشورها منجمله کشور ايران ميباشد به سبب نابخردی زمامداران رژيم اسلامی نه تنها اين حق از ايران گرفته شده است بلکه کشور ما را تا لبه تکه تکه شدن کشانيده است. در اين شرايط رژيم برای رد گم کردن و پوشانيدن ضعف خود در تنظيم سياستی درست که تضمين کننده منافع ملی مردم ايران باشد دکتر ورجاوند يا هر فرد دلسوز و ميهن دوستی را که بخواهند به دولت مردانی که تدوين سياست خارجی را در دست دارند تذکری بدهند و يا اگر شهامت آن را داشته باشند که در زمةنه ای سخنی برخلاف آنها بگويند دستگير ميشوند ، شايد به اين وسيله زبونی و ندانم کاری های خودی ها را پوشانيده شوند.
منصفانه قضاوت کنيم در طول هيجده ماه گذشته چه کسی و يا چه گروهی بيشتر سبب تضعيف و درمانده شدن رژيم شده اند؟ دکتر ورجاوند و يا رئيس جمهور منصوب شورای نگهبان که منتصبين ولی فقيه ميباشند؟
اينطوربه نظر ميرسد که رژيم اسلامی نابخردانه بدنبال بازی خطرناک ديگری در سطح بين المللی است. از اينرو يکبار ديگر در انديشه آفرينش موج نوی از بازداشت دگر انديشان ميباشد. آنها نميدانند که با بکار گيری اين روشهای کهنه شده برسر شاخه بن ميبرند و قربانيان واقعی اين بازی ها خود آنها خواهند بود.
آنها حتی از تاريخ پند نميگيرند! ديکتاتوران جاودانی نيستند ، مجبور نيستيم به امريکای جنوبی يا شرق آُسيا و افريقا برويم و پايان کار ديکتاتوران ومستبدان را مايه عبرت بدانيم. هنوز بيشتر از ده روز نيست که در همسايگی ما صدام به دار مکافات آويخته شده است . کدام درست تر است؟ شنيدن سخن دلسوزان وطن يا به انتظار روزی بودن که کاسه صبر مردم ايرانلبريز شود؟ و فرصت با ارزشی باشد برای جنگ افزوزان بين المللی؟ با بازداشت ، شکنجه و کشتن مصلحان وطن چه چيزی را ميخواهيد ثابت کنيد؟ اين ابزار برای هيچ ديکتاتوری قدرت و پايداری جاودانی فراهم نخواهند ساخت. از تاريخ پند بگيريد و بيش از اين با منافع مردم بازی نکنيد. مسيری را که می پيمائيد جاده سقوط نظام و بذرپاشی در مزرعه ای است که برای مردم ايران فلاکت بار خواهد بود.
رضا آذرخش
____________________
به تو ، می انديشم
به تو ، ای سرمه چشمان من
ای خاک وطن...
به تو ، ای زادگه پاک و اهورايی من
کعبه من...
آرامگه و خانه اجدادی من
به تو ، می انديشم
هر زمان ناله مرغی...
به قفس
دل من لرزاند...
يا گلی را بينم
که جدا می شود ، از شاخه خود
و خزان ، برگ درختان ريزد
به تو ، می انديشم
به پرستو هايی که...
در انديشه رؤيای بهار
صبح گه ، روی به قربانگه
جغدان کردند
و به شاهين هايی
که ز تنگی قفس
و هوايی که از آن...
بوی اسارت آيد
جان به لب آمده
آکنده ز درد
چشم بر کنج قفس دوخته اند
تا که ، کی نوبت پرواز رسد
به تو ، می انديشم
و به مرغان مهاجر
که ز سردی زمستانی سخت
در شبی تيره تر از ظلمت گور
راه دشوار سفر را به غروب
به اميدی ، که دگر بار
بهاری آيد...
و نسيمی بوزد
ز سفر بازآيند
به تو ، می انديشم
به بلندای همه صبر تو
در طول زمان
به فراسوی زمان می نگرم
و در اين انديشه...
که چه ديدی و چه بيداد کشيدی
تو ، ز بيگانه و دوست
به تو ، می انديشم
ليک ، ای مام وطن
در پسين گاه...
که بيداد ، ز حد می گذرد
به يقين می دانم...
که دگر بار ، ز اعماق وجودت
کاوه ای ، باز برون خواهد شد
تا که چرمينه درفشش بفرازد
به سپيدی فلق...
و در آن گاه
که خورشيد فروزان گردد
جشن آزادی و روئيدن گل را
چو بپا می داريم
همه اميد ، من آن است
که دگر بار نبينيم
به هنگام بهار
کوچ پروانه ز گلزار
به مرداب شود...