این نامگذاری روزها هم عذابی شده افزون بر سایر رنج هایی كه معمولا باید دم بر نیاورد و یا كم دم برآورد! یكی از این روزها این 10 دسامبر لعنتی! است. ایران متعهد به اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر است، در یك زمان خداوند در اسلام قائل به كرامت برای انسان هاست و تبعیضی میان انسان ها قائل نشده و در سویی دیگر حقوق بشر مقابله با دستورات اسلام است! و انسان اصلا حقی ندارد! بشر مختار بی اختیار است! هنوز خیلی ها عقیده دارند كه رعایت حقوق بشر در جهت منافع دشمنان است و رعایت این غول بی شاخ و دم (حقوق بشر) باعث تغییر هویت ما خواهد شد (و البته شاید حقیقتی باشد كه هویت ما در ستیز با همه حقوقی كه انسان دارد خلاصه شده!). این جمله را از ده نفر به طور اتفاقی نه از بین كسانی كه با عقایدشان آشناییم بپرسید: مگر آدمیزاد در جامعه از حقوقی برخوردار نیست؟ جوابی كه اكثرا باید بشنوید این است كلی و كامل: آدم غلط كرده حقی داشته باشه. خدا آدم را آفرید تا عبادتش كند، تولید مثل كند و بمیرد تا در دنیای دیگری زنده شود و اگر گناهی نكرده بود او را به بهشت برد بهشتی پر از اغذیه و لهو و لعبی كه در دنیا حرام است. بعد لای قرآن را باز می كنند و شروع به خواندن آیات از سر به ته و از ته به سر می كنند، خود را هم كمی به این ور و آن ور تكان می دهند كه ثواب بیشتری برده باشند بدون آنكه در این سالها معنای آن را بفهمند. آن وقت بسیاری از همین ها اگر كودك همسایه شان از گرسنگی مرد می گویند قسمت بود و خدا خواست و اگر دو خانه آن طرف ترشان زنی تن فروشی كرد از ناچاری و ناداری، چشم می مالند تا روز سنگسار، آنها هم سنگی بزنند و ثوابی ببرند. آنجا كه لازم باشد برای بردن آبرو و حیثیت كسی از هم پیشی می گیرند تا روز قیامت رستگار شوند. به بهای گسترش فقر نزول خوران متشرع جهت رضای خدا با سلام و صلوات علنی نزول خواری می كنند و نزول گیرنده نیز اتفاقا میزان تشرع نزول دهنده را در نظر می گیرد. در حالی كه درصد بالایی از طلاق بر اثر مشكلات مالی در خانواده است و بسیاری از جوانان به خاطر همین مشكلات قادر به ازدواج نیستند و حتی وام های اندكی نیز می تواند گرهی از كار آنان بگشاید، عده ای برای قربتا الی الله سالی چند بار حج و سایر سفرهای زیارتی شان ترك نمی شود. و عده ای اگر بیماری جلویشان به علت فقر جان دهد حاضر نیستند بخشی از خمس و زكاتشان را به او دهند چرا كه ممكن است در معامله مالی شان با خدا به حساب نیاید و حقشان ضایع شود!... هنوز هستند افرادی كه فرزندانشان را به سبب حرام و شیطانی دانستن از تحصیل منع می كنند. كسانی را كه به معتقدات آنان اعتقاد ندارند نجس و كافر و مهدورالدم می دانند. زن را ماشین جوجه كشی فرض كرده اند و كلفت خانه. دیگران را از مراجعه به طبیب نهی می كنند تا با دعا معالجه شوند. خود را قاضی و مجری حكم خدا می دانند و جز به خون ریختن قانع نمی شوند كه مخصوصا دختركشی ها بارها گزارش های تكان دهنده ای از این جنایتكاران به تصویر كشیده. نگاهشان به آزادی چنان است كه دولت حق دخالت در زندگی خصوصی افراد تحت حكومتش را دارد. و هزاران از این قبیل كه آدمی را به فكر می برد شاید فرهنگمان همین باشد.
و با این افكار و در این جامعه قرار است به این روز برسید و احیانا آن را با كشورهایی كه مردمی ترند و قائل به رعایت حقوق شهروندانشان مقایسه كنیم زندگی جلو چشمانمان تیره و تار می شود كه "میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است".
چرا راه دور برویم همین سقوط تاسف برانگیز هواپیمای حامل خبرنگاران و عكاسان و گزارشگران و نظامیان. همه واكنش ها مگر چه بود؟
- خوب همه جای دنیا هواپیما سقوط می كند این كه چیز تازه ای نیست!
- كشته شدگان شهیدند.
- اگر لازم باشد اطلاع رسانی می شود.
- خواست خدا بوده كه اینگونه شود.
- ...
از همه مقامات جمهوری اسلامی كدامیك عذرخواهی كرد؟ راستی جزغاله شدن یك مشت آدم، عده ای متخصص در حرفه شان چقدر ارزش داشت كه حتی آمار دقیقی از كشته شدگان اعلام نشد. شاید همین درست باشد یكی دو تا كمتر یا بیشتر چه فرقی می كند؟ اصلا با این بودجه عظیمی كه در این سالها صرف ساختن تاسیسات هسته ای شده نمی شد كیفیت ناوگان هوایی و زمینی را بهبود بخشید؟
حالا ببینید در جامعه ای كه فكر می كنی دروغ، دزدی، كلاهبرداری، تقلب، خیانت در امانت، حفظ حرمت و حیثیت افراد و تجاوز به حقوق دیگران فضیلت شده آنهایی كه با نیت اصلاح گری، فرهنگسازی، احقاق حقوق پایمال شده شهروندان و پاسخگو كردن قدرت در این عرصه زحمت می كشند تا چه میزان زجر می كشند و كارشان مشكل است. اینجاست كه اهمیت آنان كه پای در راه گذاشته اند تا كرامت از دست رفته انسان را به او باز گردانند و حقوق نداشته آنان را یادآور شوند بیش از پیش نمایان می شود. و اینجاست كه اهمیت توجه به زندانیان سیاسی كه طیفی از زندانیان سیاسی تا غیر سیاسی! را در بر می گیرد بازنمایانده می شود.
***
زندانیان سیاسی، اما، مظلومترین قشر از اصلاح گرانی هستند كه با پشتوانه اندیشه ای كه به آن معتقدند با انگیزه شرافتمندانه، نوع دوستانه و وطن پرستانه حتی اگر از قانونی تخطی كنند و از خط قرمزی عبور كنند تلاششان در جهت بهبودی اداره جامعه متمركز می كنند. این افراد با اینكه می دانند در كشوری چون ایران از حداقل حقوق نیز برخوردار نیستند، زندگی آرام را به خود حرام می كنند تا حق دخالت مردم در سرنوشتشان را محقق كنند، حق شهروندی و حق استیضاح از حاكمانشان را...
در حالی كه همه از وجود زندانیان سیاسی باخبرند، در ایران هنوز جرم سیاسی تعریف نشده شاید به این علت كه افزایش آمار جرایم سیاسی نشان از كاهش مشروعیت هیئت حاكمه دارد. با این حال زندانی سیاسی، زندانی سیاسی است چه با تعریف آن در قوانین و چه در خلا قانونی بدین نام.
با این حال از بدترین خصایصی كه ما داریم نگاه كردن به همه امور از ناحیه تنگ منافع گروهی می باشد. خودی و غیر خودی كردن همه چیز و همه كس. و آنگاه كه این تفكر در رسانه ها جاری می شود عمق فاجعه بیشتر نمایان می شود. چرا كه وقتی رسانه ها به تفاوت میان افراد اطلاع رسانی می كنند به یكی مشروعیت بخشی و به همان اندازه از دیگری سلب مشروعیت می كنند. چیزی كه امروز در اكثریت رسانه ها می بینیم. در حالی كه زندانیان سیاسی زیادی در زندان به سر می برند یا برای فعالیت های سیاسی شان بازداشت، محاكمه و یا زیر حكم اند، معمولا تنها در رسانه ها از كسانی نامی به میان می آید كه به لحاظ نگرش سیاسی به آن رسانه نزدیك باشند، اینان شایسته دفاعند اما دیگرانی كه به سبب دوری از پایتخت یا عدم نزدیكی به آن رسانه یا برخی احزاب نیمه دولتی در شرایط شاید به مراتب نامساعدتری قرار دارند به هیچ عنوان حتی شایسته انعكاس خبر نیز نیستند؛ به معنای دیگر به رفتاری كه با آنان می شود محق اند.
این ناشی از همان دسته بندی خودی - غیر خودی است، دسته بندی خوب – بد. تایید یكی و در عین حال تكذیب دیگری. این دسته بندی ما را به آنجا می رساند كه می بینیم جز خانواده و نزدیكان، كسی از وجود بخشی از متهمین سیاسی باخبر نمی شود و عملا بدون هیچ گونه دفاع بر آنان می رود آنچه نباید برود. یعنی وجدان "هدایت شده" افكار عمومی از آن باخبر نمی شود.
***
یك هفته ای مانده به انتخابات بود؛ در گیر و دار اعتصاب غذای "اكبر گنجی". به اتفاق یكی از دوستان با عماد الدین باقی (دبیر انجمن دفاع از حقوق زندانیان) دیداری داشتیم. بحث از زندانیان به میان بود بخصوص زندانیان سیاسی. از وضعیت بعضی از آنان می گفت، از وضعیت بعضی در سوئیت هتل (انفرادی زندان سابق!)، سخن كه می گفت می فهمیدی بعضی ها چقدر مظلومند، موقع تعریف كردن لرزش دست و بدن قابل مشاهده بود و خودت حس می كردی كه موقع شنیدن می لرزی. از وضعیت وبلاگ ها می پرسید؛ اینكه چرا تعداد بسیار زیادی از وبلاگ نویسان و وب نگاران لحظه به لحظه با گنجی اند و برایش می نویسند و می سرایند و عكس هایش زینت بخش سایت ها و وبلاگ ها می شود، بدون توجه به دیگران؟ حق داشت چرا كه شاید آن موقع وضعیت دیگرانی هم بهتر از گنجی نبود؛ دیگرانی هم برای احقاق حقوقشان راه اعتصاب غذا برگزیده بودند اما تنها می شد اینگونه توجیه كرد كه قدرت رسانه ای است كه جهت گیری افكار عمومی را اینگونه تغییر می دهد و صد حیف كه رسانه ها رسانه نیستند.
چندی پیش با محمد سیف زاده (نایب رئیس كانون مدافعان حقوق بشر) دیداری بود و سخن از بعضی پرونده های سیاسی. از چگونگی افزون شدن برگه های پرونده مجتبی سمیع نژاد وبلاگ نویسی كه هنوز در زندان است، از جوانی 15 ساله (اگر سنش را یكی دو سال اشتباه نكنم) متهم به طرفداری از یكی از گروه ها، از متهمین به ارتباط با بعضی گروه های سیاسی كه در صورت اثبات، حكم بسیار سنگینی برایشان در پی دارد (سنگین ترین مجازات كه خوش ندارم بنویسم) و... آن موقع فكر می كردم اگر اینان نیز اخبارشان یك صدم حتی یك هزارم بعضی از متهمین و زندانیان سیاسی منعكس می شد، شاید وضعیتشان بهتر بود.
***
می خواهم از آشفتگی این مطلب بكاهم و دستی به سر و رویش بكشم می بینم از آشفتگی وضعیت بسیاری از زندانیان سیاسی (به طور عام) كه بدتر نیست.
فكر می كنم اعلامیه جهانی حقوق بشر بدون یك ماده ابتر است: برابری زندانیان سیاسی