همرزمانم، هان باشمایم (به یاد یارانِ دربند ؛کسرا و ابوالفضل )
پاینده ایران
همرزمانم، هان باشمایم !
گر نخواهی حق، آسان توان زیست
باشد که حقیقت بماند حتی اگر زندگی نابود شود
زنده آن هایند که پیکار می کنند که می جنگند و در زندگانی خویش به پیروزی نمی اندیشند
خبرهای چند روز پیش حکایت از آن دارد که دو تن از هوادران پان ایرانیست خوزستان به دست ماوران اطلاعات وامنیت کشور بازداشت شدند. خبر کوتاه بود ابولفضل عابدینی نصر و کسری الاسوند ساعت 12 روز ۲۲/8/86 توسط عناصر امنیتی در نزدیکی محل دفتر روزنامه بهارسبز دستگیر شدند. هنوز از دلیل این بازداشت اطلاع چندانی در دست نیست ولی همین اندازه می توان گفت: که ابولفضل عابدینی به دلیل انعکاس و پوشش خبری مطالبات و تجمعات اعتراض آمیز کارگران هفت تپه بازداشت شد و سرور کسری الاسوند نیز به دلیل جویا شدن دلیل بازداشت عابدینی به ستاد خبری اطلاعات مراجعه می کند و به هنگام معرفی خود، ایشان نیز دستگیر می شوند. درتمام این مدت به این موضوع می اندیشیدم که این دو اکنون در چه شرایطی هستند و حال به عنوان یک هم اندیش چگونه می توان برای آن ها چیزی نوشته و سخنی گفت وقلمی زد و از آن جا که اصولا جوانان وطن دوست در میان انبوهی از دشمنان زندگی می کنیم کوشیدم مطالبی را جهت روشن شدن این موضوع و رویداد بیان کنم.
1- همانطور که در بالا آورده شد ادعای ماموران اطلاعات و امنیت برای بازداشت این جوانان پر شور میهن پرست این بوده که قرار بوده کارگران هفت تپه دگر بار برای مطالبات خود تظاهراتی را بر پا دارند ولی معلوم نکردند که هنوز واقعه ای اتفاق نیفتاده که کسانی را به این بهانه بازداشت کرد؛ چگونه شما به خود حق می دهید که کسانی را با این منطق به زندان بیندازید.اگر چه اعتصاب و مطالبه ی حق جزو حقوق اساسی کارگران است و شما حق ندارید آن ها را از حقشان بازدارید و به این بهانه به سرکوب هر آزاده و حق طلبی بپردازید. به راستی مطالبات به حق کارگران هفت تپه چه رقمی را در قبال میلیاردها تومانی که در فلسطین،لبنان،عراق و کشورهای آمریکای لاتین پرداخت می کنید، تشکیل می دهد.
2-اگر همانطوری که درخبرها آماده بود علت بازداشت این دو هم رزم، پوشش خبری تجمعات کارگران هفت تپه باشد می بایست از عناصر امنیتی حاکمیت فرقه ای پرسید راستی وظیفه یک روزنامه نگار و ژورنالیست متعهد در قبال این دادخواست ها و طلب حق کردن ها چیست؟ آن ها حتما بلافاصله جواب می دهند(البته حاکمیت مدت هاست که به هیچ پرسشی، پاسخ نمی دهد ولی بر فرض محال) آقا ایشان با بنگاه های سخن پراکنی بیگانه مصاحبه کردند و آن ها نیز این موضوع را هدف قرار داده و مثل همیشه علیه امنیت کشور و نظام توطیه می کنند اما به عنوان یک انسان آزاده و در اینجا به عنوان یک فردایرانی وطن پرست از آن ها می پرسم مگر شما فضایی و هوایی را برای نفس کشیدن باقی گذاشته اید، مگر رسانه ایی، روزنامه ای ویا رادیو تلویزیونی، آزاد در طول حکومت شما وجود داشته که اخبار مردم و ملت زجر کشیده ی ایران را بدون هرگونه سانسور پوشش بدهد، البته وقتی که هیچ فضای نفس کشیدنی برای میهن پرستان باقی نگذارده اید، عابدینی و دیگرانی همچون او مجبور می شوند که در فضای غبار آلودی چون رادیوهایی که البته از نظر نگارنده چندان هم به فکر ملت ایران و منافع ملی ما نمی باشند، به ناچار و تنها از روی وظیفه ژورنالیستی خود خبر این گونه دادخواهی ها را به گوش ملت ایران و یا وجدان های بیدار بشری برساند. بی گمان عملکرد نابخردانه آقایان درعرصه ی خبر و اطلاع رسانی باعث شده است که خبرنگار متعهدی چون عابدینی مجبور شود با این رسانه ها که البته حق بزرگی بر گردن پدید آورندگان روز واقعه دارند(رادیو بی بی سی را که در روزهای پر شور انقلاب حتما به یاد دارید که چگونه همچون دایه ی مهربانتر از مادر وکاتولیک تر از پاپ، داد انقلابیون را خیلی پررنگ تر و پر شور تر از آن چه بود به گوش جهانیان می رساند) به مصاحبه،گفتگو و پوشش خبری آن اعتراضات به حق که از سوی کارگران تهیدست نیشکر هفت تپه و درمانده از همه جا، که چندین ماه نانی نداشتند که بر سفره خانواده ی خویش نهند بپردازد. راستی وظیفه و تعهد یک خبرنگار و ژورنالیست به غیر از بیان مطالبات مردم و رساندن پیام آن ها به هیات حاکمه چه چیز دیگری می تواند باشد. خوب می دانم که در این استان تعداد بسیار زیادی هستند که در امر مطبوعات و خبرنگاری به فعالیت مشغولند ولی آن ها را چنان وابسته به سازمان های دولتی و تبدیل به مزدوران قلم به دست و بی مسوولیت و بی تعهد در قبال مصالح ملی کرده اید که جرات بیان کردن این خواست های به حق و قانونی تعدادی کارگر زحمت کش و سخت کوش میهنمان را نداشتند.
3- موضوع دیگری که ذهن ها را به خود مشغول کرده این است که اگرعابدینی به جرم این گونه فعالیت های مطبوعاتی و خبرنگاری دستگیر شده است آیا نباید همان گونه که در قانون اساسی آمده است در دادگاه مطبوعات و با حضور هیات منصفه عادل محاکمه شوند. حتی اگر جرم ایشان سیاسی باشد؛ قانون اساسی در بند 168 خود در این مورد تصریح کرده است که دادگاه باید با حضور هیات منصفه برگزار شود نه در دادگاه های انقلاب. البته تاریخ 28 ساله ی حاکمیت فرقه ای به خوبی و روشنی ثابت کرده است که هیچ گاه حاضر نخواهد شد که جرم سیاسی را تعریف کند یعنی این که ممکن است خود نگارنده پس از نوشتن این مطلب به جرم اقدام علیه ی امنیت کشور بازداشت شوم چرا که هیچ تعریفی درباره جرم سیاسی در این کشور با این همه نهاد های متعدد قانون گذار و موازی با یکدیگرنشده است ؛ مگر این که عنوان جرم سیاسی باید در این کشور همچون شمشیر دوموکلس عمل کند و هرگاه خواست بر فرق هر که حاکمیت از او دل خوشی نداشت فرود آید این همه نوعی ازحکومت کردن است.
***
عابدینی به راحتی می توانست همچون تعدادی از همکاران (البته هستند خبرنگاران متعددی همچون ایشان که همچنان شرافتمندانه درحال ایفای مسوولیت خویشند) که مشغول ثنا گویی و مداحی برای ممدوحان خود هستند چشم از این فریاد ها و مظالمی که برعده ای از هموطنان خود و کارگران بی دفاع می رود فرو بندد و یا سکوت پیشه نماید و پیشه خود را نان دانی کند برای تامین آینده و زندگی فردی خویش، ولی او چنین نکرد چون که دارای سرشت و اندیشه ی ناسیونالیستی بود البته نگارنده تنها روی سخنش با روش و منش ایشان نیست، چرا که تا آن جا که تاریخ ایران را خوانده ام و مبارزات وطن پرستان و دوستان پان ایرانیست را به یاد دارم آنان نیز همیشه و همه جا از حقوق به یغما رفته این ملت ستم کشیده چه توسط هیات حاکمه ی فاسد و چه از سوی استعمارگران خون آشام و چه از سوی زورمندان داخلی دفاع کرده اند و همچنان به عنوان مبارزین راستین و آگاه به نیاز های ملی جامعه ی بزرگ ایرانی در این مسیر به کوشش و مجاهدت خویش ادامه می دهند. چنین است که سال ها پیش در کتاب مقدس بنیاد حزب پان ایرانیست چنین فرازی آورده شد: درک حقیقت،گفتن حقیقت و پیروی از حقیقت هر کس آنگاه که با حقیقت زندگی که به نظر پان ایرانیست ها چیزی به جز احقاق حقوق از دست رفته این ملت ستم کشیده ایران در درازنای تاریخ نیست، آشنا شود، آن گاه معنای مبارزه و زندگی کردن را درمی یابد تا آن جا که می دانم همیشه شعار و فرمان تاریخ چنین بود: باشد که حقیقت بماند حتی اگر زندگی نابود شود چرا که زندگیِ بدون حقیقت چیزی به جزبندگی وبردگی نیست.
مبارزه ما ادامه خواهد داشت چرا که جز جدایی ناپذیر زندگی ماست. ما در هر شرایطی پان ایرانیست هستیم چه در زندان چه در میدان. هیچ فرقی ندارد، چرا که بودن را و چگونه زیستن را فرا گرفته ایم. امروز عابدینی ها و کسری الاسوند ها به زندان می افتند، فردا دیگری از ما. ولی آن که چشم به مبارزه دارد ناامید نمی شود، به راه خویش که به آن ایمان دارد ادامه می دهد چرا که: زنده آن هایند که پیکار می کنند که می جنگند و در زندگانی خویش به پیروزی نمی اندیشند. آن ها چشم به افق ها دور دارند آرمان خواه این گونه می اندیشد و می زیید. او وسعت نظر دارد همچون کوهی است که به دشت می نگرد و از شکوه و از عظمت و بزرگی خود لذت می برد و چه چیزی بالاتر از چنین زندگانی، چه معنای والاتر ی برای چنین روح های بزرگی می توان تعریف کرد.
عشق ما روان است در دفاع همه جانبه از فرد فرد این ملت ستم کشیده، عشق ما نامیرا است همیشگی و پا برجا است . چه دشمنی و کار بیهوده ی است در افتادن با چنین جان های شیفته و شعله های فروزانی که عشق به سرزمین نیاخاکی و ملت خویش وباور های خاک و خون را فریاد می زنند.پس باشیم و ببینیم سپیده دمان تاریخ را.
پاینده ایران
فنا در آرمان
شاهین فراز دوست 26/8/86
پان ایرانیست های دربند
منوچهر یزدی
با صداي افسرده اي ، خبر بازداشت دو تن از بهترين جوانان ميهن پرست خوزستاني را شنيدم ، در اين صداي غم آلود راز ها نهفته بود ، فرياد خاموشي را ميمانست كه من طنين آن را از قلب خوزستان سرزمين آزادگان و ميهن پرستان ميشنيدم . ... من صداي شكستن ديوار عدالت را از ميان دو لب فرو بسته آن جوان دريافتم كه ميگفت : سرور يزدي ، عابديني و الاسوند را گرفتند و با خود بردند .....!!
و امروز پنج روز از اين خبر ميگذرد و آنان همچنان در بندند...
براستي به كدامين جرم اين دو پان ايرانيست را از خانه و كاشانه شان جدا كرده اند ؟ مگر نميدانند كه پان ايرانستها نه مانند ياران غارشان همچون ملي – مذهبي ها سازش كارند و در پي فرصت ! و نه همجون اصلاح طلبان حكومتي يك دل در قدرت و يكدل در آن سوي مرزها ! و نه همانند مافياي اقتصادي در پي غارت بيت المال هستند ...؟
اين دو جوان فرياد حق طلبانه كارگران تحت ستم مافياي اقتصادي كشور را در خوزستان منعكس كردند تا شايد مدعيان مهرورزي و مبلغان عدالت اسلامي ، فرياد اعتراض ربوده شدن سفره كارگران را بشنوند . آيا اين خبر رساني در كشوري كه رئيس جمهور ش آنجا را آزاد ترين كشور ها معرفي ميكند جرم است آن هم يك جرم امنيتي...؟
مصاحبه سرور عابديني از راديو فردا پخش شده است . گفتگويي پيرامون وضعيت رقت بار كارگران خوزستاني....... آيا اين ميتواند جرم سياسي تلقي شود ؟ اين راديو كه شما ميدانيد و ما هم كمي ميدانيم از بيگانگان نيست !! مگر نه آن كه راديو فردا بنام راديو خاتمي معروف بود؟
مگر نه آنست كه انقلابيون ديروزي و هم آغوشان جمهوري اسلامي به بركت مساعدت هاي پنهاني از ايران خارج شدند و امروز از صداي آمريكا ي بسيار عزيز ...! ! به قلب اپوزيسيون نظام اسلامي در خارج از كشور تاخته اند و آب به آسياب دشمنان وحدت ملت ايران ميريزند ..؟
پان ايرانيست ها اين پنجره ها را كه رو به ايران گشوده شده خيلي هم از اغيار و دشمنان حاكميت فرقه اي نميداند اين پنجره ها اگر براي ملت ايران غريبه اند اما براي جمهوري اسلامي كه آشنا هستند شايد گناه ابوالفضل اين باشد كه در تاريكي گام برداشته ولي شما آقايان حافظ امنيت كشور ، جرا دچار توهم شده ايد؟
اين را مسئولان استان خوزستان بدانند كه جوانان ما در مكتبي آموزش ديده اند كه جز به سر افرازي و اقتدار ملت ايران نمي انديشند و جز در راه پاسداري از منافع و مصالح ملت ايران گام بر نمي دارند .
پان ايرانيستها آموخته اند و بكرات به اثبات رسانيده اند كه مفتون هيچ جريان بيگانه نبوده و نيستند و نخواهند بود ، بنا بر اين دچار توهم نشويد و جوانان مارا كه در نبرد با عناصر بيگانه و تجزيه طلب و سر سپردگان قدرت هاي جهنمي هستند به مسلخ نبريد و ميدان را براي خائنان و خواب رفتگان خلوت نكنيد ، بازداشت هر يك پان ايرانيست ، جفاي غير قابل گذشت به ميهن پرستان و عنايت و لطف مطلق به دشمنان سوگند خورده ايران و تجزيه طلبان پنهان و آشكار و پاداشي است به كمونيستها، فراماسونها و همه دولتها و جرياناتي كه ايران خار چشمشان است .
شماها با انديشه هايي كه در سر داريد نتوانستيد و نميتوانيد ، آغوش باز و گسترده اي براي وحدت ايران زمين داشته باشيد اين آيين پان ايرانيسم و سربازان اين نهضت هستند كه قلب شان فقط براي ايران ميطپد . با بهانه هاي بي ارزش جوانان ما را به بند نكشيد گر چه يقين داريم يك پان ايرانيست حتي در سياهچال هم به رنگ سياه ميهن اش ميانديشد كه ميتواند مبارزان و ميهن پرستان را در آغو شش جاي دهد ...
ابوالفضل و كسراي ما را آزاد كنيد و بر پايكوبي تجزيه طلبان خاتمه دهيد و گرنه عرض خود ميبريد و زحمت ما ميداريد. صبر ما هم اندازه اي دارد .