در ایران امروز ما کشمکشی بوجود آمده بین عقاید کهنه و پوسیده و دیگری ازلی و جاویدان آینده نگر. عقاید کهنه و پوسیده در حال از بین رفتن میباشند زیرا که ضعیفند و خاصیت خود را رفته رفته از دست داده و به هیچ عنوان مردمی نیستند. در ضمن این کشمکشها و استقامتها یک آگاهی و بیداری شد یدی از اوضاع و احوال و وقایع سیاسی کنونی و آینده دنیا بوجود آورده که با اینگونه پوسیدگی و افکار ضد خدائی و مردمی خواهد جنگید و بالاخره این بیداری و آگاهی مردم بر حکومت اهریمنی پیروز خواهد شد.
در دشتهای فراخ و گسترده ایران جاویدان که همیشه زادگاه و آرامگاه بزرگان تاریخ بوده است, جوانان غیور و از خود گذشته ایرانی با فریادهای رسای خویش تمام افکار و آمال ارواح مقدس را از مزارهای خود قیام داده و دست به دست و همراه یکدیگر و با عقاید ازلی بسوی آینده ای درخشان و پر از افتخار ملی شوق خواهند داد. و وقتیکه بهار سرود زیبای خود را میسراید زمستان مرده بپا میخیزد و کفن سفید خود را افکنده و با آنان به جلو قدم خواهد گذاشت. در افق کشور زیبای ما یک بیداری جدیدی طلوع کرده که در حال رشد و نمو است و روح تمام افراد مومن و حساس و باهوش را احاطه کرده: این آگاهی به قلب و روح و جسم تمام افراد اصیل و شریف ایرانی نفوذ کرده و بسرعت عجیبی در حال توسعه و گسترش است.
اکنون دو گروه در ایران عزیز ما مصدر کارند که اولی تصمیم گیرنده و دستور دهنده و مردم مطیع آنانند ولی قدرت این گروه در حال نزع است, در حالیکه گروه دوم در ضمن اطاعت از قوانین با آرامی منتظر عدل الهی اند که حق راستین آنان میباشد. آنها قدرت لایزالی هستند که از سرنوشت خود کاملا آگاهند و آماده برای هر گونه از خود گذشتگی و جان فشانی میباشند, و از هیچگونه زور و تهدیدی از جانب حکام ظالم به جان و مالشان ترسی نداشته و بخاطر بقا آینده مملکت و فرزندان و دین مقدس اسلام تا پای جان و آخرین قطره خون خود خواهند جنگید و بامید خداوند متعال پیروز خواهند شد.
باز هم تاکید میکنم که در ایران امروز ما دو گروه انسانها وجود دارند: یکی از گذشته تاریک و پوسیده و دیگری غیور, شجاع از خود گذشته ازلی و عاقبت نگر برای آینده دین و ایمان مملکتمان. ای ایرانی تو کدام یک از این دو نوعی؟ بیا به من نزدیک شو تا ترا از نزدیک نظاره کنم و حرکات و سخنان و رفتارت را مشاهده کنم که آیا از روشنائی بهشتی میآئی یا از قعر تاریکیهای جهنم؟ بیا و به من بگو که چه و کی هستی؟
آیا تو سیاستمداری هستی که فقط میپرسی که مملکتت برای تو چه میتواند بکند و یا آدم با غیرتی هستی که با شهامت و شجاعت اعلام میکنی که من چه میتوانم برای کشور و هموطنانم با جان و دل انجام دهم. اگر تو اولی هستی که فقط انگلی میباشی بر جامعه و مرگ تو دوباره عروق خشک شده ما را بجریان میاندازد و اگر دومی هستی که واحه ای میباشی در بیابانی خشک و خالی.
آیا تو بازرگانی هستی که از احتیاجات روزمره مردم در بازار سوئ استفاده کرده و نفع زیاده از حد میبری؟ یا اینکه شخصی ساعی و جوانمرد و با مروتی هستی راضی از در آمدی شرافتمندانه از معاملات بین کاسبکار و مصرف کننده و یا دلالی هستی راضی از معامله عادلانه ای بین عرضه و تقاضا؟ اگر اولی هستی که تو یک جنایتکاری چه در قصر زندگی کنی چه در قعر زندان ولی اگر دومی هستی که انسانی هستی خیر خواه جامعه چه تو را قبول کنند و چه نه.
آیا تو یک معمم یا پیشوای مذهبی هستی که با سو استفاده از جهالت و نادانی مردم بیچاره برای خود عبائی دوخته و عمامه ای از سادگی آنها بسر گذاشته و فقط کاذبانه به شیطان لعنت فرستاده و از او برای سو شخصی استفاده کرده و خون مردم بیگناه را جرعه جرعه مینوشی؟ و آیا تو انسانی هستی پارسا, پرهیزکار و خدا پرست که بنیاد و پایه ترقی و پیشرفت مملکت را در انسانهای باتقوا دیده و زمانیکه به جستجوی عمیقی در روح خود که از دنیای فرشتگان می آید میپردازی میتوانی قدرت لایزال خداوند را که زمین وزمان را هدایت میکند حس کنی؟
اگر تو اولی هستی که بدعت گذار و کافری حتی اگر هر روز از سال را روزه بگیری و تمام شبها نماز بگذاری. اما اگر دومی هستی که تو یک بنفشه ای در گلزار حقیقت, حتی اگر عطرت از منخر انسانیت گم شده و بوی خوشت در هوای لطیف صبحگاهی در جایگه عطور جاودانی مانده است.
آیا تو ناشر و روزنامه نگار و مخبری هستی که عقاید و نظریات خود را در بازار بردگان فروخته و مثل کرکسی از لاشه و جسد متعفن مردگان تغذیه میکنی؟ و آیا اینکه تو معلم و استادی هستی که در گوشه و کنار و در مدرسه و دانشگاه به روی کرسی رفته و تجربیات و علم و عمل پسندیده خود را با مردم تشنه تقسیم کرده و آنها را از وضع اسفناکشان آگاه میکنی؟ اگر اولی هستی که تو فقط یک زخم و جراحت برای اجتماعی و اگر دومی هستی که دارو و شفای حال ما مریضان بیحال میباشی.
آیا تو رئیسی هستی که خود را در مقابل کسانیکه انتخابت کرده اند لکه دار و بد نام کرده و در عوض تمام کسانیکه زیر دستت کار میکنند حقیر شمرده و کوچک میکنی و هیچگاه دستانترا برای کاری مثبت دراز نکرده جز برای گرفتن رشوه و حق و حساب از مردم که از حرص و طمع زیاده از حدت میباشد؟ و آیا تو کارگر یا کارمندی هستی که فقط بخاطر رضایت خدا و کمک به مردم بیچاره کار میکنی؟ اگر اولی هستی که فقط تلخه زمین میباشی در حالیکه اگر از گروه دومی که غله ای پر برکت و پر ثمر از زمین خداوندی.
آیا تو شوهری هستی که همه چیز خوب از آن توست و هیچ چیز از آن زنت نیست و زندانی برای او ایجاد کرده و کلیدش را به دور انداخته و حقی در زندگی به او نمیدهی؟ یا اینکه همسری هستی که در کارهایت با زنت مشورت کرده و دست همدیگر را به عنوان یک زوج گرفته و در این زندگی پر از نشیب در خوشی و بدبختی همدیگر همدم و شریک هستید؟ اگر از اولی هستی که تو باقیمانده قبیله ای میباشی که هنوز از پوست حیوانات برای پوشش استفاده کرده و هزاران سال قبل زندگی در غارها را ترک کرده, ولی اگر از گروه دومی که رهبر بارزی هستی در کشور اسلامی ما که بسوی آینده ای پر از عدل و دانش الهی قدم برداشته ای.
و آیا تو نویسنده ای هستی خود خواه که سرت را در وادی گذشته ای مبهم قرار داده و ایده و عقایدت مدتهاست که کهنه شده و خواننده و خریداری ندارد؟ یا اینکه فکوری هستی با ایمان و با عقیده ای راسخ که جانب را به حقیقت داده و بفکر اجتماع هستی و همیشه در حال سازندگی و دوری از شر و کاذب نویسی؟ اگر تو اولی هستی که ضعیف و احمقی و اگر دومی هستی که قوتی برای شکمهای گرسنه مائی و آبی هستی برای لبان پر عطش ما.
آیا تو شاعری هستی که با دایره زنگیت دنبال دست اندرکاران راه افتاده و مثل گدایان چاپلوسی میکنی و در عقدکنانها گل اندازی کرده و ابری آبکی در دهانت پنهان کرده ووقتی به جشنی میرسی آنرا با لبان و زبانت فشار میدهی؟ و آیا اینکه از خداوند بدستانت هدیه ای رسیده و زیباترین سرودهای بهشتی را مینوازی و قلب همگی ما را بسوی زیبائیهای زندگی سوق میدهی؟ اگر اولی هستی که شیادی هستی و در روح ما بر خلاف آنچه خدائی است بوجود می آوری و اگر دومی هستی که عشقی در قلب ما و بصیرتی هستی در افکارمان.
این دو تضاد در ایران جنبشی بوجود آورده که اولی حرکتی است از افرادی با عقاید کهنه و غیر انسانی که با پشت خمیده راه میروند و خود را با عصای کج و معوجی هدایت میکنند و با وجود اینکه در سرازیری در حرکتند ولی از نفس افتاده اند. دیگری جنبشی از جوانان سبکبال و قوی با پاهای بالدار با نغمه های جاویدانی در گلوهای آنان, و بامید خدواند فائق بر تمام سدهائیکه در جلو آنان درست مثل مغناطیسی که آنها را از جای کنده و بسوی کوهستانها با قوه سحرآمیزی بخود جلب کرده باشد.
تو ایرانی عزیز در کدام یک از این دو جنبش هستی و میخواهی حرکت کنی؟
از خودت بپرس و در سکوت شب راجع به آن تفکر کن که آیا تو برده دیروزی یا آنکه انسان آزاد و آینده نگر و خیر خواه فردا!
بتو میگویم که اطفال دیروز, امروز در سوگواری دورانی هستند که خودشان برای خودشان خلق کرده اند. آنها طناب پوسیده ایرا میکشند که هر لحظه ممکن است پاره شده و آنها را به قعر فراموشیهای ژرفناکی سقوط دهد. آنها در خانه های پوشالی زندگی میکنند که دارای بنای ضعیفی است و زمانیکه طوفان بحرکت افتاد که در حال شروع شدن میباشد این بناها بر سر آنان خراب شده و گورستان آنها خواهد شد.
من میگویم که افکار آنان, حرفهای آنان, نزاع آنان, ترکیب آنان, کتابهای آنان و تمام کارهایشان چیزی نیست غیر از زنجیرهائیکه بدست خود به خود بسته و قادر به حرکت آنان نیستند. اما اطفال فردا کسانی هستند که زندگی آنان را میطلبد و میخواهد و آنها آن راه را با قدمهای استوار و محکم با سرهای بلند دنبال کرده و طلوع خورشید را نظاره میکنند و هیچ دود و دمی نمیتواند ستری در چشمان تیز بین آنها باشد و هیچگونه غل و زنجیری نمیتواند صداهای آنان را در گلو خفه کند.
تعداد این افراد معدود است ولی فرق مثل یک دانه گندم و یک کومه کاه است. کسی آنها را نمیشناسد ولی آنها یکدیگر را میشناسند. آنها شبیه قله کوهستانها هستند که همدیگر را می بینند و می شنوند. آنها دانه هائی هستند که خدواند در دشت حاصل خیز کاشته و در حال جوانه زدنند و نهال خود را در مقابل نور خدائی قرار داده اند. آنها بصورت درختان تنومند با ریشه های بسیار عمیقی در دل خاک رشد کرده و شاخه های خود را در اختیار خورشیدی که در حال طلوع است قرار داده اند.
پس ای هم وطن, ای ایرانی غیورو سلحشور به پا خیز و قیام کن که خورشید طلوع کرده و نور خدا بر همه جا ساطع شده است!