"...دانش را مي توان مبادله كرد، ولي خرد را نه. خرد را می توان يافت، با آن زندگي كرد، مجهز به آن شد، به كمك آن به شگفتیها دست يافت؛ ولي هيچ كس نمی تواند آن را مبادله كند و ياد بدهد..". هرمان هسه
مقدمه : اندیشه ضدیت و خشونت هیئت حاکمه با دگراندیشان در کشور ما ایران ، باعث شده که خردمندی توانائی خویش را از دست داده است. این نوع اندیشه و طرز تفکر به مرحله ای رسیده که حتی قادر نیست به تجزیه و تحلیل اوضاع جاری و رفتار مردان و زنان خویش در حکومت بپردازد. اتخاذ سیاست های چندگانه در سطح داخلی و در تعاقب آن در خارج با اوضاعی نامعقولی برمیخوریم که در راستای عقلانیت نیست و تنها قادر است بر آشیانه تفکراتی بنشیند که سنگ بنای آن بر فاجعه ، فتنه گری و آشوب گذاشته شده است. این تفکر به استهلاک جامعه کنونی ما افزوده و کم و بیش در اخلاق جامعه تعمیم یافته است. برای ایجاد دگرگونی در کلیه شئونات اجتماعی و سیاسی با تاکید بر واقعیات موجود؛ روشنفکر امروز باید تلاش کند تحول اجتماعی با تحول سیاسی درآمیزد تا تحقق و پیدایش جامعه عاری از فشار و خشونت تولد شود. تحول اجتماعی بدون تحول سیاسی ( یا برعکس ) امکان پذیر نیست . ادامه زندگی در دهکده جهانی زمانی میسر است که اندیشه پرخاشجوئی و تهدید وسیاست خارجی متاثر از ایدئولوژی ، جای خود را به شناخت انتقادی و اتخاذ سیاست مدارا و انتخاب روش صحیح دیپلماسی در سطح داخلی و خارجی دهد. باید با تاکید برنیازمندی های حقیقی انسان ایرانی که در سراسر کشور به کار و زندگی مشغولند، کیفیت والاتری بخشید." خرد " به معنائی که در جامعه کنونی جای خود را به طرد و انکار سپرده است ، با خردمندی سروکاری ندارد. " خردی " که بر پایه تحمیق بنا گذاشته شده است و امروز توسط ماشین عظیم تبلیغاتی هیئت حاکمه اشاعه میشود، به خاطر نفوذ بر دیگران و ماندن در قدرت اعمال میشود. اشاعه این " خرد " مجذوب شده در ایدئولوژی ضمن خالی بودن از محتوای دلپسند و جذاب. مانع بزرگی است بر خیال پردازی و میل به تغییر و تحول و تکامل ذهن بشر.
آغاز : هنر امروز روشنفکران ما که دغدغه آزادی و سربلندی کشورمان را دارند شاید این باشد : در فرایند و راستای طرح و تجسم از دورنمائی ازجامعه آزاد باشد که در عصر پیشرفته تکنولوژی امروزی، آزادی فرد و اختیار او مورد توجه و احترام است و مقدرات انسان ، توسط ایدئولوژی های گوناگون به بازی گرفته نشود. دال برتوجه و تاکید به این نکته که مهارت انسان امروزی از مرز رویا و خیال پردازی، گامی فراتر نهاده است. باید قادر باشیم جامعه ای را تصور کنیم که اندیشه انتقادی و استمرار آن تضمینی برای انجام تغییر و تحولات و توسعه باشد. باید بدانیم که تنها با داشتن اندیشه و تفکر انتقادی می توان خواهان تحولات اجتماعی و سیاسی باشیم وبا این خرد و تفکر مهم ، ما را به سوی آزادی رهنمون می سازد. تنها در جامعه آزاد است که اراده و اختیار انسان ها ارزش و اعتبار داشته و نیروی تعقل با نیازمندی های حقوقی بشر به وحدت میرسند. روشنفکران ما باید واقف باشند که ناخشنودی عمومی شهروندان در جامعه کنونی ما ، تنها با نابودی ارزش های معنوی جامعه به خشنودی تبدیل نخواهد شد. بلکه شیوه بهره گیری از طبیعت و تکنولوژی نیز هست که در خدمت نیروهای بازدارنده و سربکوبگر مورد سو استفاده قرار گرفته است. در صورتی که باید در توسعه ، تکامل و رفاه انسان ها موثر باشد.باید پیشرفت و توسعه در معنای انسانی آن در کلیت امور جاری مملکت مورد نظر قرار گیرد.
چنانکه در این سه دهه تاریخ کشور نشان داده است.شرایط و کیفیت زندگی تحت مکتب حکومتی بدان گونه که باید باشد؛ نیست.آرامش و خوشبختی فاقد ارزش است و عملا نمی تواند نمونه یک زندگی آرام به حساب آید. کار ها وتصمیمات جاری در مملکت از موضوعات مبهم و نامفهومی سرچشمه میگیرد که در راستای عقلانیت و خط مشی صحیح جامعه نیست. بحث عمده بر اعتبار موضوعات گذشته و هزینه های بی کران در مورد برگزاری یادبودها و سرخوشی با گذشته ها چنان دلمشغولی ویژه بوجود آورده که حال و آینده قربانی گذشته شده است. مشکل نارسائی و تنظیم امور و برنامه ریزی ها چنان شکننده و گنگ و نامفهوم است که بر پیچیدگی جامعه عصر ما افزوده و تنها فریادی است که از درگیری خرد و بی خردی به گوش میرسد .
حتی در سطح آکادمیک نیز جامعه شناسی تجربی ، قربانی توهمانی است و از داوری در مورد رویدادها و نتایج تصمیمات هیئت حاکمه وا مانده و بیشتر خود را سرگرم موضوعات غیراصولی می کند. این جامعه شناسی که باید خود را دلمشغول مفهوم آزادی در جامعه کرده و امکان نظارت جمعی و موثر بر امورات و تصممیمات هیئت حاکمه را تحلیل و ارزیابی کند ، چشم بر واقعیت و وظیفه خویش فرو بسته و خود را با جامعه شناسی قرن گذشته و داده های خشونت آمیز و انقلابات عصر صنعتی دلمشغول کرده و متاسفانه زبان جامعه شناسی حاضر را فرا نگرفته است.
چنانکه میدانیم تحقق آزادی به معنای بازگشت به عصر خشونت و توحش نیست. نیل به آزادی مستلزم آن است که از خرد بهره گرفت. از تجاوز آشکار به منزلت و مقام انسان و طبیعت ممانعت شود و ثروت عمومی با نظارت نهادهای منتخب و مسئول به تامین نیازهای واقعی کلیه آحاد ملت که در سراسر کشور کار و زندگی می کنند؛ صرف شود. تنها با ارزیابی و شناخت از اوضاع جاری و اهمیت دادن به قدرت خلاقیت و تخیل می توان دراقدامات آتی ما موثر باشد.
در جامعه امروز ما ، زندگی فرد به بهانه مصالح ایدئولوژی پیوسته در معرض نابودی است. ارزش های انسانی منجمله حقوق بشر مورد تمسخر قرار میگیرد. نیروهای معنوی و روحانی ( با توجه به استثنا ها ) که طبیعتا باید جانب مردم را بگیرند. عملا آلت دست هیئت حاکمه هستند. بخشی از آنان در اعتقاد کامل به دستگاه ترور و فشار و بخش دیگر آنان جانب احتیاط را گرفته اند و از آنجا که در طول سی سال گذشته سرنوشت خود را با حکومت اسلامی پیوند داده اند دربزنگاه تاریخ جانب مردم را نخواهند گرفت و مسخ ایدئولوژی حکومتی خواهند ماند*. چنانکه در طول یکسال گذشته ( صرفنظر از استثناها ) پشت به مردم کردند و خرد و خردمندی خویش را در اختیار هئیت حاکمه قرار دادند*. با توجه عمیق به این روند اپوزیسیون آگاه و مردم باید بدانند که اشترکات آنان در حیطه حوزه های علمیه و روحانیون بسیار شکننده و ظریف است!
تقریبا بعد ازاتمام دهه اول انقلاب 57 شکاف عمیق ناشی از درهم پاشی بافت اجتماعی در رابطه با شهروندان و شهرنشینان در شهرهای بزرگ کشور شروع شد.هجوم بیش از حد روستائیان به شهرهای بزرگ ، تولید موالید بدون کنترل ، شهرهای بزرگ را در حالت انفجار انسانی قرار داد . صرفنظر از کمبودهای عمومی برای میزبانی هزاران انسان که روزانه قدم به شهرهای بزرگ میگذاشتند. مسئله و مشکل فرهنگی روزبروز خود را به نمایش گذاشت. شهرنشینان جدید مدت زمانی تقریبا 5 نسل ( پنجاه سال ) لازم دارند که مناسبات شهروندی را هضم کنند و بدان خوی گیرند. این مسائل مورد توجه بانیان حکومت قرار نگرفت چون خود نیز از ( از نظر فرهنگی و بعد تفکر ...) همین روستائیانی بودند که ساکن شهرهای بزرگ شده بودند. شهرنشینان جدید با رهبران دینی و غیر دینی و فرهنگ ویژه خود. حکومت جدید را تشکیل دادند که عمر سی ساله دارد اما هنوز تضاد موجود بین شهرنشین و شهروند را قادر نیستند حل کنند. و به جای خردورزی و چاره جوئی در فکر انتقام از بخش شهروند ساکن شهرهای بزرگ هستند که ماهیتا آنچه می اندیشند، چیزی نیست که ساکنان جدید می اندیشند. چون مهاجرت روند طبیعی خود را آرام و آهسته طی نکرده و مورد سنت و مدرنیته پاسخ خود را دریافت نکره است!
جماعت جدید ( خصوصا جوانان که از تجربه کمتری برخوردار هستند ) بخوبی اختلاف فرهنگی و شکاف را می دانند و چون قادر به حل آن نیستند. طبیعیتا به دامان رژیم حاکم یعنی نمایندگان فکری و معنوی خود بازگشته و بیشتردر سربازخانه های هیئت حاکمه اتراق کردند تا به تدریج در بخش نظامی – امنیتی خدمت کنند. توجه فوق العاده بانیان حکومت به افزایش تعداد نظامیان (غیر نظامیان مسلح) و کمیت و کیفیت ابزار و آلات تسلیحاتی بیشتر و فعالیت هائی که در پیشرفت و تولید انبوه و ازدیاد این بخش ( نظامی ) هزینه وصرف میشود ، صرفنظر از جنبه سیاسی و بهره برداری تبلیغاتی از آن، با منزلت انسانی و نیازمندی های واقعی شهروندان کشور به طور خاص ناهمآهنگ است . مورد مهم دیگر که غالبا از آن کمترصحبت میشود: تنظیم خانواده و کنترل موالید درسطح کشوراست ( که تقریبا در میان شهرنشینان و بانیان حکومت با بی اعتنائی بدان روبرو میشود ). درصورتی که ازدیاد جمعیت از مشکلاتی است عمده خصوصا در جوامع آسیب دیده و زخم برداشته از استبداد کهن که دشواری های اجتماعی را افزونتر کرده است. از این زاویه باید به فرهنگ معاصر توجه کرد که کنترل موالید از ضرورت جامعه ما است که نقش مهمی در جامعه مدنی و خاستگاه های آن دارد.
در شرایط امروز بهره مندی از توان جامعه در صورتی امکان پذیر است که تحمیلات بر افراد جامعه ازبین برود. در کشور ایران با ظرفیت و ثروت کافی والبته با داشتن طرح و برنامه ریزی مناسب و دقیق و یاری گرفتن از نیرو و افراد متخصص و مسئول ، توان آن هست که آحاد ملت ایران که در هر گوشه از مملکت به کار و کوشش و زندگی سرگرمند ، از مزایای یک زندگی در امنیت و رفاه بهره مند گردند. مردم ایران نباید از فرصت اندیشیدن ، جستجو کردن و پرسیدن محروم باشند. این نیازمندی های حیاتی که تامین آن در پیروی از خرد و آزادی است به فرد کمک خواهد کرد که به استقلال رای و فکر رسد واز مجذوب شدن وی در انگاره های نیستی گرا در امان باشد.ایدئولوژی های کاذب که کوشش دارند تا جامعه را هم شکل سازند. فرد را از منزلت و شخصیتش دور میسازند و تبدیل به انسان توده ای بی هویت می کنند تا خوراک مناسبی برای تفکرات توتالیتاریستی شوند. بزبان دیگر هویت شخصی فرد ؛ توده ای و محو میشود که تنها در بیریختی جامعه معنا می یابد. این تفکر درنقطه مقابل جامعه مدنی - شهروندی قرار دارد که مناسبات و شئونات جامعه طبقه بندی و ردیف شده است.باید با زندگی - و خصوصا طرز تفکر- قبیله ای خداحافظی کرد تا فرصت شکوفائی انسان ها فراهم شود.
نظام موجود با اسارت فرد – توسط ایدئولوژی - نقش خود را منظم ایفا می کند. این نظام برآمده از اقشاری است که مشکل خود ( قبل از انقلاب ) را با جامعه شهروندی کاملا حل نکرده بودند . بخش های عمده آنان خود را شهروند! ( قبل از انقلاب ) درجه دو احساس میکردند که از ترس مدرنیته به سرداب سنت و دین پناه برده بودند. لذا در فرصتی مناسب تاریخی نقش خود را ایفا و موفق شدند که سراسر کشور را تصرف کنند.نظام موجود برآمده از شکل خاص نفی و انکار جامعه مدرن ، شکل گرفت و با افتخار از بردگی و اسارت به ایدئولوژی مذهبی خویش، سرنوشت جامعه ای را رقم میزند که رشد زندگی شهروندی * و تفکر مدرن ( خصوصا در شهر های بزرگ کشور ) قابل پیش بینی تئوریسین های آنان نبود. چنان پنداشته میشد که میتوان خط مشی آینده شهروندان را با استفاد ابزاری از دین تعیین کرد. چنانکه دیدیم انقلاب فرهنگی ، تبلیغات اسلامی و...این توهم را از اندیشه بی خردی ربائید.
اکنون با اندکی توجه به امور جامعه در می یابیم که حرکت جامعه ( خصوصا از سال گذشته و حکایت انتخابات و کودتا و سرکوب شهروندان ) روشنگر نامعقولی است و بدرستی ضرورت تغییر درآن محسوس است. گرچه بانیان امور و مسببان وحشی گری و جنایت چشم بر واقعیت بسته و خود را سرگرم تلف کردن وقت و هیاهو و فتنه گری کرده اند. درک ضرورت تغییر ، امکان و ضریب تحولات را در جامعه بیشتر می کند. زمانی که امکان تغییر و تحول در جامعه را با عوامل و شرایط هیئت حاکمه که مقدرات انسان ها را به بازی گرفته است؛ مقایسه کنیم. بدین نتیجه خواهیم رسید که جامعه امروزی باید دگرگون شود. اما وقوع این دگرگونی و زمان مشخص آن قابل پیش بینی نیست . با این وجود در سایه خرد و تدبیر، دانش و فن ... درایت فرهنگی و جامعه شناسی نوین است که جامعه آزاد و قانونمند پایه ریزی خواهد شد.
معمولا هر جامعه ای درمقطعی از تاریخ سیاسی – اجتماعی خود ، خصوصا تحت تاثیر استبداد و شیوع بیش از حد تزویر، از خرد دوری میشود و خردورزی نقش برجسته ای در صحنه اجتماعی بازی نمی کند. در یک چنین وضعی که جامعه با آن روبرو میشود. تنها نقش گماشتگان استبداد عیان است که تمركزشان عمدتا حول مسایل شخصی و قومی خودشان بوده است. روشنفکران در یک چنین نظام برخاسته از استبداد و ایدئولوژی که ظرفیت نقد را به خاطر قدرت و تفکر پذیرا نیست ، یا " با خود بیگانگی " را انتخاب می کنند و از نقد سیستم دست برمیدارند. یا از قطعیت و لزوم تغییر در جامعه صرف نظر کرده و در کنج عزلت می نشینند و شاهد عروسی متظاهران و گماشتگان نوکیسه در صحنه سیاسی میشوند .تفاوت اساسی مابین روشنفکری که در یک جامعه باز و آزاد است با روشنفکری که در جامعه متاثر از استبداد و حاکمیت ایدئولوژی - که نقش تزویر و ریا بدان اضافه شده است- وجود دارد که بیشتر در نوع تعاملات با قدرت حاکم است و تفاوت درساختارهای موجود و پذیرش نقد و به چالش کشیدن سیستم و میزان تاثیرگذاری آن است.جامعه خردورز با شیوه نقد تعامل دارد زیرا از نقد است که خرد شکل میگیرد و جامعه باز بدان خوی گرفته است. در جامعه خردگریز و استبداد زده ، نقد را در طبقه بندی ممنوعیت ارزیابی کرده و منتقدان را عموما دشمنان ملک و ملت مفروضند!
فعالیت روشنفکران جامعه باید در جهت رشد و آگاهی انسان و امكانات لازم براي وی در هر يك از مراحل – رشد – باشند و با آشنائی با تجربيات جديد و برهم زدن تعادل موجود و دوباره به تعادل و تجربیات جدید، راه رسيدن به جامعه آزاد را هموار سازند. اصولا در شيوههاي تبيين و تبليغ علیه هیئت حاکمه و ایدئولوژی آن نباید يكسويه عمل شود چون تفکر خودمحوری و دیکتاتوری ( با تفکرات قبیله ای مانند پدرسالاری ، زن ستیزی ...) در جامعه ما ریشه عمیقی دارد و تنها این تفکر اختصاص به بانیان نظام ندارد*. البته در كنار این نكات اصالت فرد و اختیار ، حقوق بشر و دموکراسی نکاتی هستند که اصولا درتضاد با اندیشه هیئت حاکمه ( با داشتن روانشناسی قبل از فروید) است و ذهنیتی دشمنانه با آن دارند لذا نسبت به آنان حساسیت خاص از خود نشان میدهند چون فلسفه امت پرستی* بیشتر مورد نظرآنان است. در مفهوم امت : انسان ( فرد ) هویتی خاص ندارد و از شکل وقیافه و هیبت می افتد. چنین تداعی میشود که : " ..بايستي انسان را متناسب با مباني دینی خودمان تعريف كنيم و براساس آن، تعريف و مختصاتش، رابطه آن را با رشد و توسعهاي كه خودمان تعريف ميكنيم ( این تفکری است که عموما کوشش دارد با محکوم کردن دیگر فرهنگ و اندیشه ها ، رسالت و حقانیت ویژه ای به فلسفه و ایدئولوژی وجودی خود دهد!) بدست آوريم. نه آن چیزی که در دنیای امروز تحت تاثیر فردیت و اختیار و حقوق بشر در جهان امروز رایج است...:. طبق نظر تئوریسین های حکومت اسلامی باید از بكارگيري گزاره سنت و مدرنيسم اجتناب کرد .
روشنفکران درجوامع استبداد که رهبری و رهبران نبض جامعه را از طریق نیروهای امنیتی و گماشتگان در اختیار و انحصار خویش دارند، تاوان بی خردی و توحش را باید بپردازند.واقعیت های جامعه در حوزه های عمومی و خصوصی نیز دستخوش بی خردی است. اعمال رای و مسخ خرد جمعی و خفه کردن صدای معترضین مجالی برای ابراز عقیده و بیان نمی دهد واساس شایستگی افراد در جامعه بر وفاداری و خوش خدمتی به رهبران ارزیابی میشود. تریبون های رسمی کشور تنها در ستایش رهبری و رهبران و توضیح و تمجید به نفع هیئت حاکمه است.
تداوم عمرنظام استبداد که متمایل به استقرار توتالیتاریسیم ( که هنوز موفق به استقرار کامل آن نشده است ) خصوصا مسلح به ایدولوژی و تشدید تسلط سیاسی - اجتماعی هیئت حاکمه بر کلیه شئونات اجتماعی است، نقش عمده روشنفکران و معترضین دستخوش تغییرو تحول شاید هم در مواردی انصراف است! در یک چنین حالتی منتقد وضعیت موجود به دلیل پیچیدگی دستگاه رهبری و هیئت حاکمه ، دچار سردرگمی در مقابل عملکرد تئوریسین های نظام می شود. در این موقعیت دیگر خرد نیست که نقش بازی می کند بلکه یک احساس سرکوفتگی درونی منتقد را در برمیگیرد که همراه با یاس و ناامیدی همراه است . جدا شدن از فعالیت های سیاسی – اجتماعی ، فقدان شکوفائی معنی می یابد که در تمام مراحل عمرمعترض و یا منتقد،همراه خواهد ماند. روشنفکر در چنین جوامعی ( مانند ایران فعلی ) که طول عمر دیکتاتوری به درازا کشیده ، منزوی است . دلائل آنرا می توان در استقرار حکومت سیاسی – امنیتی و وحشت یافت.
مناسبات و هنجارهای نظام دیکتاتوری و اشاعه ترس و وحشت و یاس بدین منظور است که مردم خصوصا از عرصه مشارکت در فعالیت های سیاسی و عموما در فعالیت های اجتماعی - ممنوع شده - برحذر دارد تا وحدتی دربین آنان بوجود نیآید. هدف طرد نیروها و شخصیت هائی است که در عرضه روشنگری فعال هستند و خود را دربرابر جامعه ای که در آن به کار وفعالیت و زندگی می کنند ؛ احساس مسئولیت می کنند. در اینجا این مورد مطرح است که چگونه روشنفکران و روشنگران می توانند از این سکوت اجباری خارج شوند .در جامعه ای مانند کشورما که نظام خودکامه هرگونه باب مذاکره و اصلاح را سد کرده است و تنها خود را حقیقت محض متصور است؟!
در متن مقاله بدان کوتاه اشاره شد که : قدرت چاره جوئی در انسان و مهارت های کافی از دراختیار داشتن تکنولوژی مدرن خصوصا در زمینه اطلاعات و ارتباطات از مرز سنتی تخیل فرا رفته و با منطق تکنولوژی امروز همآهنگ شده است. رویا و تخیلات امروزی بشر به واقعیت نزدیک و قابل لمس شده است ( گوئی که آینده شروع شده است ). تخیل و تعبیر از توانائی های بشر است که در مقابل جامعه بازدارنده قرار دارد. به هیچ وجه نمیشود از قدرت تخیل و راز درون آن ، بی اعتنا عبورکرد. تمام این پدیده ها و اختراعات و اکتشافات به منظور آرامش خاطر انسان ها و تامین نیازمندی های بشری است. گرچه هیئت حاکمه فعلا با بهره گیری از تکنولوژی مدرن می تواند چرخ تحول و میل به تغییر را - کوتاه مدت - در جامعه به عقب اندازد، اما غافل است که بهره برداری از این تکنولوژی مدرن تنها در دست گماشتگان خویش نیست و هر شهروند ساکن هرنقطه از جهان قادر است خود را آنطور که خود می پسندد با دیگران پیوند دهد.
زمانی بود که رابطه اپوزیسیون ساکن خارج از کشور با درون کشور به ندرت برقرار بود و سیستم سانسور قدرت بیشتری در این زمینه از خود نشان میداد. اکنون ایرانی از این قلمرو خارج و به روشنی می تواند از مقولات ظاهرا مخفی سردرآورد و اطلاعات را سریع مبادله و بر آگاهی خود و دیگران بیفزاید. چنانکه که میدانیم و لمس می کنیم انسان در سایه دانش و فن در سطح اطلاعات و ارتباطات به پیشرفتهای بی نهایتی رسیده است که وقوع هر تحولی سریع به آگاهی مردم میرسد. تاکید بر آن از این جهت است که از نظر شرایط و فرایندهای ویژه ، بر خلاف نظر هواداران و مجذوبان نظام که تصویری عتیق از عصر حاضر دارند ( احتمالا ) با اینکه سنی کمتر از انقلاب دارند* ، نقش اپوزیسیون مقیم خارج از کشور بسیار مهم است ، چون آگاهی بیشتری نسبت به واقعیت امور جاری در مملکت می توانند کسب کنند . ایرانیان ساکن ممالکی که به دلیل دانستن و آگاهی تحت تعقیب پلیس سیاسی قرار نمی گیرند ؛ مبارزه جهت آزادی و استقرار دموکراسی در ایران را ازوظایف حساس و مهم خود میدانند و در این راه مبارزه می کنند.
نیروی اپوزیسیون آزادیخواه ( در کشورهای صاحب دموکراسی و قانونمند) به دقت و با درایت کافی می داند که از توانائی های مبارزاتی بیشمار خود، بیشترین بهره را در راه آزادی کشورمی تواند ببرد. وضع سیاسی رژیم حاکم خصوصا از یکسال گذشته - که مشروعیت و مقبولیت خود را به کلی از دست داده و به رژیمی خونتا و مافیائی (مالی - نظامی - روحانی) تبدیل شده است - تا این درجه سرخورده و درمانده نبوده است . بعد فاجعه آمیز هیئت حاکمه چنان است که در باره آن محتاج به قلمفرسائی آنچنانی نیست. رژیم فعلی؛ رژیمی است مافیائی (مانند شبکه عنکبوت با نهاد های مختلف قدرت )، غاصب و مرموز که با دروغ و تزویر و ترور به عمر خود ادامه میدهد. اعدام ها و تجاوزات ، دادگاه های نمایشی مدل استالینی . اشاعه تهمت و افترا و یاوه سرائی در مورد آنانی که قادر نیست فیزیکی ازبین ببرد.... و هزاران مصائب دیگرناشی از خردستیزی که در درون خود ساخته وپرداخته است.
در یک چنین وضعیت اسفبار سیاسی – اجتماعی و بحران ساز داخلی و خارجی فاجعه آمیز و خونبار کامل نظام ولایت مطلقه فقیه برآمده از انقلاب* و دستگاه دولت. این وظیفه اپوزیسیونی که دغدغه آزادی وآبادانی ایران با اعتقاد راسخ به اصول حقوق بشر و کنوانسیون های آن را دارد و مجازات اعدام را در هر شرایطی محکوم و خواهان لغو آن هستند، آن است که بجای صرف وقت و نیرو برای اثبات حقانیت بخشیدن به خویش و محکوم کردن دیگران در فکر ارائه راه حلی باشند مناسب که آزادی و حفظ تمامیت ارضی کشور در صدر مطالبات قرار گیرد. طبیعی است که وحدت سیاسی در شرایط امروز ( نه در داخل و نه خارج) نه کارساز است و نه راه حل مناسب و شعار همه با هم از صدر انقلاب نادرست بود و همچنان نادرست است. شرایط و امکان همکاری در روند فعالیت و کوشش جهت آزادی و دموکراسی در پروسه مشخص تاریخی بوجود خواهد آمد.
در خاتمه بدین موضوع باید اشاره شود که در هر جامعه گنجینه ای از خرد* ، دانائی و معنویت وجود دارد که نسبت به هر شهروند - در گذر تاریخ - سهمی بدان می پردازند و سهمی از آن بر میدارند. باید دید که سهم خرد سی ساله ولایت مطلقه فقیه چه چیز " گرانبهائی " را به این گنجینه خرد کشور ما ایران اضافه کرده است که مایحتاج معنوی آینده گان را برطرف خواهد کرد!؟ این حکومت صرفنظر از استبداد و خونریزی ، اتخاذ سیاست آنتی آمریکا نیسم وآنتی سمیتیسم و اقلیت مذهبی ستیزی ...، نهال شوم بی اعتمادی را در جامعه کاشت ( در انقلاب 57 ) که اکنون به درخت تنومندی تبدیل شده است و ثمره آن بی اعتمادی ؛خشونت و تزویر و مهمتر از آن جنایات متعدد است که مشروعیت را از آن سلب کرده است. این خردورزی ( بی اعتمادی ) تهی از خرد ، به بیماری مزمنی تبدیل شده است که سراسر کشور را آلوده خشونت و تزویر و ریا و تظاهر کرده و به خارج از مرزهای جغرافیائی کشور رسیده است. این نظام عکس تصور هواداران مستقیم و غیرمستقیمش ( خصوصا در خارج از کشور که مبتلا به بیماری آنتی سمیتیسم و آنتی آمریکانیسم هستند) کوچکترین اصلاحاتی را در خود اجازت نمی دهد. خصوصا اصلاحات قضائی و سیاسی را. در یک چنین مخمصه تاریخی که کشور ما ایران با آن روبرو است ، باید اپوزیسیون بدان واقف باشد که چه چیزی را میخواهد به این گنجیه خرد اضافه کند. باید بدانیم هیچ نظامی ساده و داوطلبانه به آنچه که اپوزیسیون میخواهد و طالب آن است، تن در نمی دهد. اواسط ماه جولای 2010
**********
* با توجه بدین مورد که تعدادی از روحانیون و هواریون آنان معتقدند: که مردم مشروعیتی به حکومت اسلامی و ولایت فقیه نمی دهند. بلکه مشروعیت آن امرالهی است...!
* آيتالله نوري همداني از مراجع تقليد با اشاره به اينكه در اسلام حاكم بايد پيامبر(ص)، امام معصوم(ع) و يا فردي فقيه كه داراي عدالت و تقوا در حد بالا، مدير و مدبر و در نهايت بسيار شجاع باشد، تأكيد كرد: حضرت آيتالله خامنهاي به شايستهترين نحو اين ويژگيها را دارا هستند. به گزارش فارس، آيتالله نوريهمداني در جمع اقشار مختلف مردم كرمان در مصلاي امام علي(ع) اين شهر تصريح كرد: بعد از رحلت امام خميني(ره) يكي از فرزندان خلف صالح ايشان توانست اين كشتي را در اين درياي پرتلاطم سكانداري كند. وي همچنين با تبريك بعثت رسول اكرم(ص) اظهار داشت: يكي از كارهاي مهمي كه پيامبر(ص) در دوران 23 ساله رسالت خويش انجام دادند، ايجاد حكومت اسلامي بود. وي با اشاره به آيات قرآن مبني بر تكميل دين با قرار گرفتن پيامبر(ص) و يا معصوم(ع) در رأس حكومت افزود: آخرين فريضه از فضائل الهي و رسالت پيامبر اسلام(ص) با اين آيه تكميل ميشود. روزنامه ایران
*مشاور رئيس نهاد نمايندگي ولي فقيه ( پناهیان ) در دانشگاهها، گفت: بنده در يك جلسه به برخي از مديران و كارشناسان گفتم كه ما زماني از انقلابيگري فاصله گرفتيم كه به ساختارهاي نظام ليبرال دموكراسي غربي نزديك شديم و براي آن فرهنگ سازي كرديم؛ براي رشد و توسعه از كلمه "رفاه" استفاده كرديم؛ رفاه، هدف نظام سرمايهداري براي توسعه است درحالي كه ما هدف ديگري داريم. وي افزود: ما "امت اسلامي" بوديم اما از كلمه "شهروند" استفاده كردند؛ در صورتي كه شهروند، كلمه معناداري است كه براي جامعه مدني استفاده ميشود كه به معناي مدينه فاضله هم نيست و اينها، فرهنگسازي براي تهي كردن محتواي انقلاب اسلامي بود؛ همان سالها مقام معظم رهبري به تهاجم فرهنگي هشدار دادند و فرمودند كه تهاجم فرهنگي به "زلف و لباس " نيست بلكه عميقتر از اينهاست از اين رو اينجا لازم است خبرنگاران وارد صحنه شوند و بگويند كه چرا اينگونه براي ما فرهنگسازي شده است.
* با نگاهی اجمالی به وضعیت رهبری و کمیته های مرکزی بعضی از سازمان ها و تشکل ها ی اپوزیسیون ؛ مورد خودمحوری و حرص وآز رهبری و یا رهبرپرستی ... و برعکس .... شیفتگان و مجذوبان و مریدان... را تحت تاثیر فرهنگ قبیله ای میتوان مشاهده کرد که در مواردی تا مرحله حذف مخالفان و منتقدان... پیش رفته است!
* برای اطلاع بیشتر میشود به نشریات و سایت های گماشتگان استبداد مانند کیهان ، ایران ، جمهوری اسلامی ، فارس ، رجانیوز و انواع و اقسام ...مختلف در این راستا رجوع کرد.
*احسان موحدزاده : نیروهایی خارج نشین را نه با این نگره صرف كه در جغرافیای مكانی خارج از كشور به سر می برند بلكه از آن رو كه هیچ نسبتی با گفتمان فرهنگی و سیاسی درون كشور ندارند می توان بیارزش دانست این نیروها همچنان در سودای تحقق آرزوهای دهه 60 و 70 میلادی هستند یكی آرزو دارد نظامی مبتنی بر ملیت بسازد یكی دیگر به جامعه سیاسیای اعتقاد دارد كه دین زدایی شده است آن یكی همچنان جهان را در پرتو سوسیالیسم اردوگاهی تعبیر می كند و گروهی هم با چراغ خاموش یا روشن احیای سلطنت را در افق می بینند افق عمومی و مشترك هم نوع سیاست ایرانی در بیرون مرزها اما مبتلاست به درد بی دردی چرا كه با اتفاقات فرهنگی و اجتماعیای كه در این سالها در اتمسفر داخلی كشور رخ داده است بیگانه است و بدین اعتبار به مرگ بیمرگی دچار شده است مشكلات واقعی كشور را با درك اتمسفر داخلی می توان درك كرد نه با موج سواری. سیاست ایرانی، بیرون از مرزها خیال می كند با سوار شدن بر موج پس از انتخابات به یك گرایش واقعی بدل می شود این حس وقتی تقویت می شود و این توهم زمانی دامن زده می شود كه چهرههای اصلی اتفاقات پس از انتخابات، از مرزبندی با آنان تند بزنند و حتی از ناچاری هوای یارگیری خارجی را در سر بپرورانند.
* به تعبیرآقای خمینی " معجزه قرن "
* نقل قولی است از نویسنده و متفکر توانای انگلیسی هربرت رید که در مقالات گذشته بدان توجه شده است!