شورای نگهبان، بار دیگر، و به عقیدهء من برای بار آخر، در انتخابات دخالت غیرقانونی کرده است. چهار نفر نامزد تایید شده به هیچ وجه برای ملت ایران ناشناس نیستند. چهار نفر از چهار جناح حاکمیت و همگی با کارنامه هایی نه چندان درخشان یا قابل دفاع. و من می پندارم که هیچکدام دلشان برای من و شمای شهروند نسوخته است، بلکه برای نجات قایقی که همه بر آن سوارند می کوشند. سه نفر تلاش می کنند جلوی انتخاب یک نفر را بگیرند که با انرژی و سماجت زیاد در حال سوراخ کردن کف قایق است.
غرق شدن قایق، همهء آنان را غرق خواهد کرد. سه جناح دیگر به این واقعیت پی برده اند و بهمین دلیل از هر ابزار انتخاباتی و از هر وعده ای به مردم، هرچند که می دانند نه خواست و نه توان انجام آنها را دارند، استفاده می کنند. آنها، پس از سی سال، ناگهان به حضور فرهنگ ایرانی پی برده اند. خلیج پارس برایشان هویت شده و از برابری زن و مرد سخن می گویند و حقوق شهروندی مذهب های دیگر. هر سه دنبال ایده های نو و مشاوران صاحب اندیشه و شعارهای مردم پسند هستند، ولی هیچکدام برنامهء مدونی برای ادارهء کشور ارائه نکرده اند. یکی وعده مستمری هفتاد هزار تومان به مردم می دهد، یکی هشتاد هزار تومان. این برنامه اقتصادیشان است. یکی گشت ارشاد را جمع می کند، انگار که تصمیم با اوست. یکی مرگ جامعهء فاقد آزادی را هشدار می دهد، انگار خود عامل آن نبوده است. همه نظام را در خطر می بینند و هیچکدام میهن را. ولی همگی در یک چیز صداقت دارند، در اين که اطاعت امر خواهند کرد.
رییس جمهور کنونی هم، بی اعتنا به خرابی هایی که پشت سر باقی گذاشته، کماکان از بودجهء دولت که متعلق به مردم است برای باز انتخاب شدن خود هزینه می کند و هر جا می رود، مانند پاپا نوئل، پنجاه هزار تومان و صدهزار تومان به مردم صدقه می دهد. این گفتار و رفتار انتخاباتی، سطح دانش و هوشمندی نامزدان ریاست جمهوری اسلامی را نشان می دهد. معضلی که ما سی سال است با آن دست به گریبان هستیم.
جمهوری اسلامی باید بداند که امروز، کشور ما در آستانهء یک دوراهی بس نگران کننده قرار گرفته است. از یک رو، بنیادگرایان ضدایرانی، به پیروی از ارزش های واپس گرایانه، جامعه را در عرصه های مختلف داخلی و خارجی دچار نابسامانی ها و نارسایی های بی شمار کرده و با اعمال روش ارعاب و خشونت، و نیز نظامی - امنیتی کردن جامعه، راه را بر هرگونه پرسش و انتقاد مصلحانه بسته اند. از سوی دیگر، در رابطه با سیاست خارجی، فرصت های جدید پیش آمده را، که نشانگر تعدیل مواضع پیشین و تمایل به گفتگوی سازنده برای حل مسائل موجود است، بجای آنکه بخاطر منافع ملی برخوردی مثبت داشته باشند، با چالشگری و ستیزه جویی پاسخ می دهند. ادامهء این رویه در برابر سیاست ـ ظاهراً ـ مصالحه جویانهء طرف مقابل، سبب می شود که جامعهء جهانی گرد دیدگاه ها و مواضع راهبردی دولت امریکا بسیج گردد و، در نتیجه، شورای امنیت به سوی اتخاذ تحریم های شدیدتر رانده شود.
سرانجام هم اینگونه رفتار دولت حاکم، از يکسو، به گزینش راهکارهای متفاوتی از سوی امریکا، از جمله توسل به استراتژی سخت افزاری، مشروعیت خواهد بخشید و، از سوی دیگر، طرح های آسیب رسانی به یکپارچگی کشور را پویا خواهد ساخت.
بدیهی است که در چنین شرایطی، مصلحت کشور و منافع ملی ایجاب می کند که به سیاست های بحران زا و دشمن آفرین، به ویژه گزافه پردازی ها و بیهوده گویی های شعاری، که تنها خوراک داخلی محدود دارد ولی به زیان فاحش برای کشور منجر می شود، پایان داده شود.
بنابراین، با توجه به اقتضای منافع و مصالح ملی، ضروری است، به هر نحو که شده، وضع زیانبار موجود تغییر داده شود؛ و این شهروندان هستند که باید در این شرایط خاص، با هوشمندی و خردمندی، وضعیت خطیر موجود را ارزیابی و نسبت به تغییر آن اقدام نمایند.
البته این پرسش هم پیش می آید که آیا در میان شخصیت هایی که خود پیشینه های درخشانی ندارند، کسی توان ایجاد تغییر در شرایط را دارد؟ یا کدام یک می تواند مسائل موجود را تا یک سرانجام مناسب هدایت نماید و یا دستکم کشور را دچار مصیبت بزرگتری ننماید؟ در هر حال، این مردم هستند که باید نسبت به این انتخابات سرنوشت ساز تصمیم بگیرند؛ و اینکه برای تغییر سرنوشت کشور و ملت ایران چه باید کرد؟
به باور من، در شرایط حاکم بر انتخابات و تداوم بی قانونی و سوء استفاده از قدرت، و مطرح بودن نامزدهایی که باید آنان را بهمین دلیل غیرقانونی تلقی کرد، نه تنها زمینه برای شرکت سازمان های ملی دموکراسی خواه برون از حاکمیت در انتخابات مساعد نیست، بلکه باید در اندیشهء راهکار دیگری بود که بتواند ميهن ما را از قطار بی ترمز جمهوری اسلامی که اکنون در سرازيری افتاده خارج کند.